گنجور

شمارهٔ ۲

چیست آن روشندلی کز تیره سنگش گوهر است
عاشقی روشن ضمیر و دلبری سیمین بر است
گه دلش از سنگ و گه ز آهن ولی سنگین دلش
از دل عشاق و طبع دلبران نازکتر است
ساده لوح و پاکدل چون عاشقان آمد ولی
هر زمانش چون هوسناکان نگاری در بر است
عارض خوبان فروزان است ز آه عاشقان
روی این ز آهی زروز عاشقان تیره تر است
ساده همچون خاطر عاشق بجز از عکس یار
لیک اصل و عکس هر یک را بعکس دیگر است
ممتنع از این فراق و ممتنع با آن وصال
آن ز منظور است تمثال ابن مثال از ناظر است
زشت رویان زشت بینندش نکو رویال نکو
وین عجب نه زشتر و باشد نه نیکو منظر است
نکته جوی و عیب گوی و خودنما آمد مگر
ناصحی بسیاردان یا زاهدی دانشور است
گر رود کس سوی او رو سوی او آرد بلی
شاهد از اهل نظر دوری نجوید خوشتر است
مردمان را ننگ از همنامیش باشد ولی
نام او را از شرف جا بر تر از اسکندر است
منطبع دروی صور یا منعکس از وی شعاع
همچو رای وروی دارای سکندر چاکراست
در کف شاه جهان بدریست گویی در هلال
یا سپهری وندر آن تا بنده مهر انوراست
افتخار خسروان فتح علی شه ای که جود
بی وجود دست تو همچون عرض بی جوهر است
پادشاهان را همی زین پیش گفتندی بمدح
کاین سکندر قدر و دارارای و افریدون فر است
چاکران پیشگاهت گر بر نجیدی همی
گفتم اینت پیشکار آن بنده این فرمانبر است
سایه را هرگز نبیند کس جدا از آفتاب
پس کسی کو منکر ذات تو باشد کافر است
عقل گوید چون بگاه رزم آری زیر پای
باد رفتاری که گویی نعلش اندر آذر است
سرعت برق است در زین یا بزیرت توسن است
صورت مجد است پیدا یا بفرقت افسر است
آیت فتح است بر پا یا به پیشت رایت است
مرگ خصم است آشکارا یا بدستت خنجر است
این تنت یا آسمانی در میان جوشن است
این رخت یا آفتابی در کنار مغفر است
با خرد گفتم چو دیدم دوش سوی اختران
این بداندیشان کز ایشان دهر پرشور و شر است
هیچ دانی نامشان یا یک بیک اجرامشان
جنبش و آرامشان کاین ثابت است آن سایراست
گفت بر مه بین که در هر مه بامیدی همی
گه چو زرین نعل و گاهی همچو سیمین ساغر است
رایضان و ساقیانش چون بچیزی نشمرند
از چه در ماه دگر گه فربه و گه لاغر است
تیر را بنگر که از شرم دبیران ملک
گاهی اندر باختر پنهان گهی در خاور است
وین نه ناهید است بر طرف افق هر شب چنان
کز خیالی بیدلی در انتظار دلبر است
لعبتی با بربطی در انتظار رخصتی
خادمان بزم شه را تا سحر بر معبر است
دیده در بر جوشنش ترک فلک روزی برزم
تا کنون از اطلس چرخش بسر بر معجر است
مشتری را بین که همچون واعظان بلفضول
صبح و شام و روز و شب هر دم فراز منبر است
تا خطیانش بود روزی بایوان آورند
گاه و بیگه شاه را خطبه سرا مدحتگر است
وین ثوابت را که بینی پیش و پس پویان همی
جانب مغرب شتابان از پی یکدیگر است
آفتاب سلطنت گویی گذشتستی و باز
مانده بر ره فوجی از واماندگان لشگر است
با خرد گفتم بگو تا کیست این روشن ضمیر
پیر پر تمکین که رای او ز رویش انواراست
گفت اینک گفتمت بشنو ادب را پاس دار
این ملک را پاسبان است این فلک را سرور است
سوی این در گه چو سوی کاروان بانگ درای
کاروان آز را بانگ صریرش رهبر است
بر فلک بهتان اگر با عدل او بودی روا
آسمان را گفتمی با آستانش همسر است
در جهان را وسعتی با رای او بودی بجای
جاه او را گفتمی اینک جهانی دیگر است
تا فروغ روی خورشیدی فلک هر صبحگاه
زنگ پرداز سواد شب ز سطح اغبر است
شاهد کامش نماید چهره در مرآت بخت
زانکه مرآت جهان را بحت او صیقلگر است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیست آن روشندلی کز تیره سنگش گوهر است
عاشقی روشن ضمیر و دلبری سیمین بر است
هوش مصنوعی: این بیت به وصف زیبایی و نورانیت یک فرد عاشق می‌پردازد. شاعر از شخصی با دل روشن و زیبایی ظاهری یاد می‌کند که در میان تاریکی و سختی‌ها مانند گوهر قیمتی می‌درخشد. این شخص نمایانگر عشق و زیبایی است، همان‌طور که نور در سنگ‌های تیره و سرد جلوه‌گری می‌کند.
گه دلش از سنگ و گه ز آهن ولی سنگین دلش
از دل عشاق و طبع دلبران نازکتر است
هوش مصنوعی: دل او گاهی سخت مثل سنگ و گاهی محکم مثل آهن است، اما سنگینی دل او از دل عاشقان و طبیعت دلبران نرم‌تر است.
ساده لوح و پاکدل چون عاشقان آمد ولی
هر زمانش چون هوسناکان نگاری در بر است
هوش مصنوعی: افراد ساده‌لوح و با روحیه پاک مانند عاشقان هستند، اما در هر لحظه به دلیل تمایل‌ها و خواسته‌های دنیوی، توجهشان به زیبایی‌های ظاهری معطوف می‌شود.
عارض خوبان فروزان است ز آه عاشقان
روی این ز آهی زروز عاشقان تیره تر است
هوش مصنوعی: زیبایی و دل‌فریبی خوبان به خاطر آن اشک‌ها و آرزوهای عاشقان درخشان است. این اشک‌ها در مقایسه با روزی که عاشقان غمگین بودند، تیره‌تر و سنگین‌تر به نظر می‌رسند.
ساده همچون خاطر عاشق بجز از عکس یار
لیک اصل و عکس هر یک را بعکس دیگر است
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که عشق و دلبستگی ساده و بی‌پیرایه است، اما تنها تصویری که از معشوق در ذهن وجود دارد. در واقع، ماهیت و حقیقت هر یک از ارتباطات (اصل و تصویر) با یکدیگر تفاوت دارد و شاید حتی جنبه‌های معکوس یکدیگر باشند.
ممتنع از این فراق و ممتنع با آن وصال
آن ز منظور است تمثال ابن مثال از ناظر است
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که جدایی و وصال هر دو از یک واقعیت ناشی می‌شوند. جدایی و نزدیک شدن به محبوب هر دو به نوعی به یک هدف و دیدگاه خاص اشاره دارند. در واقع، ارتباطات انسانی و عواطف به شکل‌های مختلف خود را نشان می‌دهند و هر کدام از این حالات می‌تواند به ما نمایی از عشق و احساسات عمیق ارائه دهد.
زشت رویان زشت بینندش نکو رویال نکو
وین عجب نه زشتر و باشد نه نیکو منظر است
هوش مصنوعی: زشت‌روها به زیبایی‌ها بد می‌نگرند، در حالی که زیباها به آنچه زیباست، نیکو می‌نگرند. این جای تعجب ندارد که خوب و بد در نظرها متفاوت است.
نکته جوی و عیب گوی و خودنما آمد مگر
ناصحی بسیاردان یا زاهدی دانشور است
هوش مصنوعی: افرادی که از دیگران عیب‌جویی می‌کنند و رفتار خود را به نمایش می‌گذارند، ممکن است با نیت خیر وارد شوند؛ اما آیا در حقیقت، فردی دانا یا زاهدی با دانش است؟
گر رود کس سوی او رو سوی او آرد بلی
شاهد از اهل نظر دوری نجوید خوشتر است
هوش مصنوعی: اگر کسی به سمت او برود، او نیز به سمت آن شخص خواهد آمد. بله، فرد و یا چیزی که از دید اهل نظر دور باشد، بهتر است.
مردمان را ننگ از همنامیش باشد ولی
نام او را از شرف جا بر تر از اسکندر است
هوش مصنوعی: مردم از اینکه نامشان مشابه نام او باشد، شرمنده هستند، اما نام او از نظر مقام و اعتبار، بالاتر از اسم اسکندر است.
منطبع دروی صور یا منعکس از وی شعاع
همچو رای وروی دارای سکندر چاکراست
هوش مصنوعی: فردی با روحی بزرگ و با شخصیت، به گونه‌ای است که مانند نور و زیبایی چهره‌ای جذاب او را درخشانی می‌بخشد. او به مانند سکندر، نماد قدرت و نفوذ است.
در کف شاه جهان بدریست گویی در هلال
یا سپهری وندر آن تا بنده مهر انوراست
هوش مصنوعی: در دست پادشاه جهان، دُرّی وجود دارد که مانند هلال یا آسمان می‌درخشد و در آن، بنده‌ای از مهر و محبت به چشم می‌خورد.
افتخار خسروان فتح علی شه ای که جود
بی وجود دست تو همچون عرض بی جوهر است
هوش مصنوعی: افتخار شاهان در خوارزم، فتح علی، تو بزرگی که بخشش تو بی‌نهایت و بی‌پایان است، مانند فضای خالی است که هیچ جوهر و ماده‌ای ندارد.
پادشاهان را همی زین پیش گفتندی بمدح
کاین سکندر قدر و دارارای و افریدون فر است
هوش مصنوعی: پادشاهان در گذشته همواره از سکندر و دارایی‌های او و همچنین از افریدون به نیکی یاد می‌کردند و این افراد را ستایش می‌نمودند.
چاکران پیشگاهت گر بر نجیدی همی
گفتم اینت پیشکار آن بنده این فرمانبر است
هوش مصنوعی: اگرچه خدمتگزاران تو را ترک کنند، من همیشه می‌گویم که این فرد خدمتگزار توست و به دستورات تو گوش می‌دهد.
سایه را هرگز نبیند کس جدا از آفتاب
پس کسی کو منکر ذات تو باشد کافر است
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند سایه را بببیند که جدا از نور آفتاب وجود داشته باشد؛ پس هر کسی که وجود تو را انکار کند، در واقع کافر است.
عقل گوید چون بگاه رزم آری زیر پای
باد رفتاری که گویی نعلش اندر آذر است
هوش مصنوعی: عقل می‌گوید وقتی که وقت نبرد فرارسد، باید رفتاری داشته باشی که مانند نعلی باشد که در آتش گرم شده است.
سرعت برق است در زین یا بزیرت توسن است
صورت مجد است پیدا یا بفرقت افسر است
هوش مصنوعی: این شاعر به تصوری از شتاب و زیبایی اشاره دارد. او می‌گوید که مانند برق، سرعت و شوقی در وجود تو هست و تو در زین اسب، رمز و راز عظمت را به نمایش می‌گذاری. همچنین ویژگی‌های خاصی را در شخصیتی که تو را احاطه کرده، مشاهده می‌کند. به عبارتی، در تو همزمان نشانه‌هایی از قدرت و زیبایی وجود دارد که تو را از دیگران متمایز می‌کند.
آیت فتح است بر پا یا به پیشت رایت است
مرگ خصم است آشکارا یا بدستت خنجر است
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به پیروزی و قدرت دارد. به تصویر می‌کشد که نماد پیروزی و فتح در برابر دشمنان وجود دارد و در واقع آنچه که پیش روی توست، نشان از قدرت و برتری است. همچنین به وضوح به مرگ دشمن اشاره شده و یادآوری می‌کند که تسلط و توانایی در دست توست. در کل، می‌توان گفت که این متن انگیزه و امید را در بر دارد و بر پیروزی آینده تأکید می‌کند.
این تنت یا آسمانی در میان جوشن است
این رخت یا آفتابی در کنار مغفر است
هوش مصنوعی: این بدن تو شبیه آسمان است که در زره جا گرفته و این لباس تو مثل آفتابی است که در کنار کلاه‌خود قرار دارد.
با خرد گفتم چو دیدم دوش سوی اختران
این بداندیشان کز ایشان دهر پرشور و شر است
هوش مصنوعی: وقتی که شب گذشته به ستاره‌ها نگاه کردم، با خودم گفتم که این افراد بداندیش، دنیای پر هیجان و پرآشوبی را به وجود آورده‌اند.
هیچ دانی نامشان یا یک بیک اجرامشان
جنبش و آرامشان کاین ثابت است آن سایراست
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که نامشان چیست یا چگونه اجرامشان در حرکت و سکون است؟ چون ثابت بودن، ویژگی خود آنهاست.
گفت بر مه بین که در هر مه بامیدی همی
گه چو زرین نعل و گاهی همچو سیمین ساغر است
هوش مصنوعی: بنگر که ماه در هر شب به چه حالتی می‌تابد؛ گاهی همچون زینت‌هایی چون نعل زرین می‌درخشد و گاهی مانند جامی سیمین زیباست.
رایضان و ساقیانش چون بچیزی نشمرند
از چه در ماه دگر گه فربه و گه لاغر است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که رایزنی‌ها و ساقیان او آن‌قدر مشغول هستند که آن‌ها را به هیچ می‌شمارند؛ زیرا در ماه‌های مختلف، حال آن‌ها گاهی خوب و فربه و گاهی ضعیف و نحیف می‌شود.
تیر را بنگر که از شرم دبیران ملک
گاهی اندر باختر پنهان گهی در خاور است
هوش مصنوعی: تیر را تماشا کن که از خجالت دبیران کشور، گاهی در غرب پنهان می‌شود و گاهی در شرق نمایان می‌گردد.
وین نه ناهید است بر طرف افق هر شب چنان
کز خیالی بیدلی در انتظار دلبر است
هوش مصنوعی: این تصویر زیبایی از ستاره‌ای در انتهای افق را ترسیم می‌کند که هر شب در آسمان می‌درخشد. این ستاره به گونه‌ای است که یادآور دلتنگی و انتظار عاشقانه‌ای است، گویی کسی منتظر دیدار معشوقش نشسته و با خیالی از عشق و محبت در دل، به آسمان می‌نگرد.
لعبتی با بربطی در انتظار رخصتی
خادمان بزم شه را تا سحر بر معبر است
هوش مصنوعی: در انتظار فرصتی هستم تا با سازم در کنار خادمان جشن شاه، تا سحر به شادی بپردازم.
دیده در بر جوشنش ترک فلک روزی برزم
تا کنون از اطلس چرخش بسر بر معجر است
هوش مصنوعی: چشمم در برابر زره‌اش است و روزی از روزگار آسمان، بر او می‌زنم تا به حال، از پارچه گرانبهای چرخش آسمان، بر روسری‌اش است.
مشتری را بین که همچون واعظان بلفضول
صبح و شام و روز و شب هر دم فراز منبر است
هوش مصنوعی: بنگر که مشتری چگونه مانند موعظه‌کنندگان پرحرف، در صبح و شب و در تمام ایام، همواره بر منبر در حال سخنرانی است.
تا خطیانش بود روزی بایوان آورند
گاه و بیگه شاه را خطبه سرا مدحتگر است
هوش مصنوعی: در روزهایی که خطا و اشتباهاتش وجود داشته باشد، باید گاه و بیگاه او را به دربار بیاورند، زیرا در آنجا شاعران و مدیحه‌سراها برای ستایش او مشغولند.
وین ثوابت را که بینی پیش و پس پویان همی
جانب مغرب شتابان از پی یکدیگر است
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به این دارد که اجرام آسمانی، مانند ستاره‌ها و سیارات، در حرکت و جابه‌جایی هستند و به سمت مغرب به‌سرعت در حال حرکت‌اند. به عبارتی دیگر، این حرکت‌های مداوم و پیوسته آن‌ها را به سمت غرب هدایت می‌کند و می‌توان این تحرکات را به وضوح مشاهده کرد.
آفتاب سلطنت گویی گذشتستی و باز
مانده بر ره فوجی از واماندگان لشگر است
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که خورشید سلطنت تو در حال طلوع است و افرادی که نتوانسته‌اند به مقصد برسند، در پی تو و در انتظار ظهور تو هستند.
با خرد گفتم بگو تا کیست این روشن ضمیر
پیر پر تمکین که رای او ز رویش انواراست
هوش مصنوعی: با عقل و اندیشه خود گفتم، این روشن‌دل و باوقار کیست که نظرش از چهره‌اش نورانی و تابناک است؟
گفت اینک گفتمت بشنو ادب را پاس دار
این ملک را پاسبان است این فلک را سرور است
هوش مصنوعی: گفت: اکنون چیزی که به تو گفتم را بشنو و ادب را مراعات کن. این سرزمین نگهبان دارد و آسمان هم آقایی دارد.
سوی این در گه چو سوی کاروان بانگ درای
کاروان آز را بانگ صریرش رهبر است
هوش مصنوعی: به سمت این درگاه مانند کاروانی حرکت کنید. صدای کاروان نشانه‌ای از راهنمایی است که به سوی مقصد می‌برد.
بر فلک بهتان اگر با عدل او بودی روا
آسمان را گفتمی با آستانش همسر است
هوش مصنوعی: اگر آسمان به عدالت او بود، می‌توانست به زمین انتقاد کند؛ در این صورت، آسمان را همسر زمین می‌دانستم.
در جهان را وسعتی با رای او بودی بجای
جاه او را گفتمی اینک جهانی دیگر است
هوش مصنوعی: جهان به وسیله اراده او گسترش یافته و به جای مقام و منزلت او، به من گفته‌ی خودم، اکنون جهانی دیگر وجود دارد.
تا فروغ روی خورشیدی فلک هر صبحگاه
زنگ پرداز سواد شب ز سطح اغبر است
هوش مصنوعی: هر صبح، نور خورشید دنیای تاریک شب را از بین می‌برد و شکوه آن برای ما نمایان می‌شود.
شاهد کامش نماید چهره در مرآت بخت
زانکه مرآت جهان را بحت او صیقلگر است
هوش مصنوعی: خود شادی و زیبایی، چهره‌اش را در آینه سرنوشت نشان می‌دهد، چون آینه‌ی جهان تنها به خاطر او درخشان و صاف است.