شمارهٔ ۱
هوا باد و هوس باران طمع خاک و خطر خضرا
در این گلشن زهی نادان که بندد دل گشاید پا
مرا از طرف این هامون نشد حاصل جز این کاکنون
بپا دارم بسی منت ز خار و بر سر از خارا
در این سودا اگر سودی بود در نیستی باشد
چه حاصلها که رند از سبحه دارد زاهد از مینا
بشاخ گل بجام مل گشایی دست و بندی دل
یکی پیوسته با حارو یکی بشکسته از خارا
پی جانی که بسپاری چه داری باک از مردن
پی مالی که بگذاری چه آری دست بریغما
گذاری رنج بر یاران سپاری گنج بر ماران
طمع داری زهشیاران از این احسنت از آن اهلا
تو را بر گرد این خانه مثال از شمع و پروانه
ترا بر حرص این دانه قیاس از آب و استسقا
چو ره بر سیل بگشادی چه ویرانی چه آبادی
چو دل بر مرگ بنهادی چه بر خارا چه بردیبا
نفس را ساز بستن بین بیا پای هوس بر بند
قفس را رخنه بر تن بین بیابال خرد بگشا
سراسر اهرمن وادی نهان از رهروان هادی
در این تاریک شب مشکل که جوید راه نابینا
دلی را کز هوس چندی بهر جانب پراکندی
روا باشد اگر بندی بدان دلدار جان بخشا
که بندد نقش تن از گل پس از تن بر نگارد دل
ز دل جان آورد حاصل ز جان جانان کند پیدا
ز جود او وجود تو ببود او نمود تو
هم او رب ودود تو حکیم و قدر و بینا
جز او فانی و از فانی نیندیشد مگر نادان
هم او باقی و از باقی نیاساید مگر دانا
بدل سلطان جانت بس مده دل بر رخ هر کس
مگر بر عارض لا بنگری از دیده ی الا
ز کثرت توشه برداری ره توحید بسپاری
ز کشورها گذر آری ولی حد ها نهی بر جا
معانی از صور خوانی نه معنی را صور دانی
بباقی بینی از فانی بعقبا بینی از دنیا
دگر بی دوست ننشینی چه در پیدا چه در پنهان
خلاف دوست نگزینی چه در سرا چه در ضرا
بسویش گر نظر داری چه در دیر و چه در مسجد
بکویش گر گذر آری چه با شیخ و چه باترسا
چو از قید هوس رستی چه سلطانی چه درویشی
چو دل با دوست پیوستی چه جا بلقا چه جا بلسا
چو کالا ایمن از دزدان چه در مخزن چه در هامون
چو کشتی ایمن از توفان چه بر ساحل چه در دریا
چرا مانی ز حق غافل نبینی کیف مدالظل
ببین در خسرو و عادل جهاندار و جهان آرا
فروغ سایه ی یزدان بر اقطار جهان تابان
مگو خورشید را پنهان چو بینی سایه نور افزا
شهنشاه جهان فتح علی شه آنکه رای او
فروزد بر خرد زان سان که تابد بر فلک بیضا
جهانداری که ذات او دلیل شرک و وحدت شد
یکی در مذهب نادان یکی در مشرب دانا
سخن آشفته از دهشت تو گوش اندوده با غفلت
حدیثی بس شگفت است این که در یابی حدیث ما
مگر چشم از غرص پوشی بگوش این نکته بنیوشی
پی فهم سخن کوشی نه در بیهوده گفتنها
ز یک آب و هوا زادیم و راز ما ندانستی
زبان مرغ صحرائی نداند صخره ی صما
زبان از راز بیداران اگر کوته کنی شاید
شبی نغنوده بر آن در دمی ناسوده بر آن پا
ترا آلوده از فعل طبیعت جیب تا دامان
چه افشانی بپاکان آستین هم سوی خود بازآ
تنی کوشیده در محنت رخی پوشیده در ظلمت
دلی آغشته با شهوت سری سر گشته از سودا
دریغت ناید از آنان که تن پرورده اند از جان
سری با زحمت از سامان دلی در راحت از غوغا
دلا از طعن نادانان چه اندیشی ندیدستی
که مفلس از تهیدستی گذارد عیب بر کالا
ترا بر بال و پر از خود اگر آلایشی نبود
ز غوغای مگس طبعان چه داری باک ای عنقا
بفکری عاطل از اغراض و ذکری حاصل از اخلاص
دلی آسوده از احباب و جانی فارغ از اعدا
گهی از حمد یزدان جو بقای خسرو عادل
گهی از مدح سلطان گو ثنای خالق یکتا
یکی سلطان یکی یزدان یکی پیدا یکی پنهان
یکی عکس و یکی اصل و یکی لفظ و یکی معنا
ترا بس ز اول و آخر چه میجویی دگر بگذر
ازین اسماء نا موضوع ازین اشباح بی اشیا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوا باد و هوس باران طمع خاک و خطر خضرا
در این گلشن زهی نادان که بندد دل گشاید پا
هوش مصنوعی: در هوای بارانی، خاک بهشتی به امید باران و طبیعت سرسبز احساس شوق میکند. اما ای نادان، کسی که دلش را محدود میکند، در واقع درهای آزادی را به روی خود میبندد.
مرا از طرف این هامون نشد حاصل جز این کاکنون
بپا دارم بسی منت ز خار و بر سر از خارا
هوش مصنوعی: از این دشت و بیابان چیزی جز این عاید من نشده است که تا به حال باید سختیها و دردهای زیادی را تحمل کنم.
در این سودا اگر سودی بود در نیستی باشد
چه حاصلها که رند از سبحه دارد زاهد از مینا
هوش مصنوعی: اگر در این عشق و جنون نفعی وجود داشت، آن نفع در عدم و نبودن است. چه بسیار چیزها که رند (شخصی بیپروا و آزاد) از دانههای تسبیح میگیرد و زاهد (کسی که از دنیا فاصله میگیرد) از جام می.
بشاخ گل بجام مل گشایی دست و بندی دل
یکی پیوسته با حارو یکی بشکسته از خارا
هوش مصنوعی: به شاخه گل، جام ملایم را بگشایید و دست و دل را به هم پیوند بزنید؛ یکی در کنار هم است و دیگری از سنگ جدا شده است.
پی جانی که بسپاری چه داری باک از مردن
پی مالی که بگذاری چه آری دست بریغما
هوش مصنوعی: اگر بخواهی روح و جانت را فدای چیزی کنی، چه نگرانی از مرگ داری؟ و اگر برای مالی که میگذاری تلاش کنی، چه فایدهای از آن برمیداری؟
گذاری رنج بر یاران سپاری گنج بر ماران
طمع داری زهشیاران از این احسنت از آن اهلا
هوش مصنوعی: اگر به دوستان خود دردی برسانی، به بدخواهان امید و ثروت میدهی. از حکمت و تجربه کسانی که در این زمینه دلسوزند، بهره ببر.
تو را بر گرد این خانه مثال از شمع و پروانه
ترا بر حرص این دانه قیاس از آب و استسقا
هوش مصنوعی: تو را در اطراف این خانه به شمعی که دور پروانه میچرخد تشبیه میکنم و حرص و اشتیاقت به آن دانه را مانند تشنگی و نیاز آب میدانم.
چو ره بر سیل بگشادی چه ویرانی چه آبادی
چو دل بر مرگ بنهادی چه بر خارا چه بردیبا
هوش مصنوعی: وقتی که راه بر سیل گشوده شد، چه ویرانی و چه آبادانی به وجود میآید. وقتی که دل به مرگ میسپاری، دیگر چه اهمیتی دارد که بر خاک سخت بیفتی یا بر گلی نرم.
نفس را ساز بستن بین بیا پای هوس بر بند
قفس را رخنه بر تن بین بیابال خرد بگشا
هوش مصنوعی: نفس خود را کنترل کن و به خواسته های درونت دقت کن. خودت را از قید و بندهای بیهوده رها کن و به تفکر و خرد بپرداز.
سراسر اهرمن وادی نهان از رهروان هادی
در این تاریک شب مشکل که جوید راه نابینا
هوش مصنوعی: در دل تاریکی این شب، جستجوی راه برای کسی که قادر به دیدن نیست، بسیار دشوار است. در این مسیر پر از مشکلات و موانع، هدایتگرانی که در این راه وجود دارند، برای راهنمایی رهروان تلاش میکنند.
دلی را کز هوس چندی بهر جانب پراکندی
روا باشد اگر بندی بدان دلدار جان بخشا
هوش مصنوعی: اگر دلی به خاطر هوس و میلهای مختلف به سمتهای گوناگون کشیده شود، اشکالی ندارد که آن دل را به کسی که جانبخش و نجاتدهنده است بسپاریم.
که بندد نقش تن از گل پس از تن بر نگارد دل
ز دل جان آورد حاصل ز جان جانان کند پیدا
هوش مصنوعی: انسان در زندگی با زیباییها و لذتهای مادی خود را مشغول میکند، اما در نهایت آنچه از او باقی میماند، احساسات و روح اوست. در زندگی، انسان باید به مسائل عمیقتر و معناهای واقعیتری توجه کند که فراتر از ظاهر و جسم است. در پایان، آنچه از عشق و ارتباطات واقعی ما باقی میماند، معنای زندگی ما را شکل میدهد و به ما کمک میکند تا با جانان واقعیمان ارتباط برقرار کنیم.
ز جود او وجود تو ببود او نمود تو
هم او رب ودود تو حکیم و قدر و بینا
هوش مصنوعی: از بخشش و رحمت او، وجود تو به وجود آمده است. خود او را در وجود تو میتوان دید. او پروردگار دوستدار و مهربان توست که حکمت و قدرت و بینش دارد.
جز او فانی و از فانی نیندیشد مگر نادان
هم او باقی و از باقی نیاساید مگر دانا
هوش مصنوعی: تنها او باقی است و هر چیز دیگری فانی است. کسی که به غیر او بیاندیشد، نادان است. اما فرد دانا میداند که او باقی است و از باقیها دل نبرد.
بدل سلطان جانت بس مده دل بر رخ هر کس
مگر بر عارض لا بنگری از دیده ی الا
هوش مصنوعی: عزیزم، جانت را بیجهت به کسی نده و دل نبند به چهرهی هر فردی، مگر این که به چهرهی محبوب واقعیات نگاه کنی.
ز کثرت توشه برداری ره توحید بسپاری
ز کشورها گذر آری ولی حد ها نهی بر جا
هوش مصنوعی: وقتی توشهای فراوان برای سفر خود آماده کردهای، در مسیر شناخت و رسیدن به اصل واحدیت باید از کشورها عبور کنی، اما نباید در مرزها و محدودیتها متوقف شوی.
معانی از صور خوانی نه معنی را صور دانی
بباقی بینی از فانی بعقبا بینی از دنیا
هوش مصنوعی: معانی را از ظاهر چیزها نخوان، بلکه به عمق آنها پی ببر. آنچه را که زودگذر و فانی است نبین، و به چیزهایی توجه کن که پایدار و جاودانهاند. از دنیا به آخرت نگاه کن و حقیقت را در آن بیاب.
دگر بی دوست ننشینی چه در پیدا چه در پنهان
خلاف دوست نگزینی چه در سرا چه در ضرا
هوش مصنوعی: بیدوست هرگز در هیچ شرایطی آرام نمینشینی، چه در وضعیت آشکار و چه در حالت پنهان. همچنین در انتخاب دوستی، همواره باید به دنبال انصاف و توافق باشی، چه در زمان راحتی و چه در زمان سختی.
بسویش گر نظر داری چه در دیر و چه در مسجد
بکویش گر گذر آری چه با شیخ و چه باترسا
هوش مصنوعی: اگر به او نظر میکنی، چه در کلیسا و چه در مسجد، اگر از کنار او میگذری، چه با عالم دین و چه با زاهد.
چو از قید هوس رستی چه سلطانی چه درویشی
چو دل با دوست پیوستی چه جا بلقا چه جا بلسا
هوش مصنوعی: زمانی که از محدودیتها و خواستههای نفسانی آزاد شوی، دیگر برایت مهم نیست که در چه جایگاهی هستی، چه ثروتمند باشی و چه فقیر. وقتی قلبت با دوست (خدا) ارتباط برقرار کند، دیگر برایت اهمیتی ندارد که در کجا قرار داری.
چو کالا ایمن از دزدان چه در مخزن چه در هامون
چو کشتی ایمن از توفان چه بر ساحل چه در دریا
هوش مصنوعی: اگر چیزی از دزدان در امان باشد، چه در انبار باشد و چه در صحرا، مانند این است که کشتی از طوفان در امان باشد، چه در ساحل باشد و چه در دریا.
چرا مانی ز حق غافل نبینی کیف مدالظل
ببین در خسرو و عادل جهاندار و جهان آرا
هوش مصنوعی: چرا مانی، که یک شخصیت تاریخی و مذهبی است، از حقیقت غافل است؟ تو باید زیبایی و جلال پادشاهی را در شخص خسرو و عدل او ببینی که در اداره جهان و ساماندهی آن چه تأثیرگذاری دارد.
فروغ سایه ی یزدان بر اقطار جهان تابان
مگو خورشید را پنهان چو بینی سایه نور افزا
هوش مصنوعی: نور و روشنی الهی بر سراسر دنیا میتابد، اما اگر سایهای را دیدی که نور را میپوشاند، نباید بگویی که خورشید پنهان شده است.
شهنشاه جهان فتح علی شه آنکه رای او
فروزد بر خرد زان سان که تابد بر فلک بیضا
هوش مصنوعی: شهنشاه جهان فتح علی، پادشاهی است که اندیشه و تدبیرش بر همه خردها چیره است، همانطور که نور خورشید بر آسمان میتابد.
جهانداری که ذات او دلیل شرک و وحدت شد
یکی در مذهب نادان یکی در مشرب دانا
هوش مصنوعی: وجودی که او هم نشانهی شرک است و هم نشانهی وحدت، برای کسانی که نادانند یک معنا دارد و برای کسانی که آگاه و با خبرند معنای دیگری.
سخن آشفته از دهشت تو گوش اندوده با غفلت
حدیثی بس شگفت است این که در یابی حدیث ما
هوش مصنوعی: سخنی که از ترس تو بینظم و آشفته است، به گوش کسی میرسد که غرق در غفلت است. این داستان بسیار عجیب است، آیا میتوانی ماجرای ما را درک کنی؟
مگر چشم از غرص پوشی بگوش این نکته بنیوشی
پی فهم سخن کوشی نه در بیهوده گفتنها
هوش مصنوعی: آیا نمیخواهی به این نکته توجه کنی و از آن بهرهمند شوی که برای فهمیدن سخن، باید تلاش کنی و در صحبتهای بیهوده غرق نشوی؟
ز یک آب و هوا زادیم و راز ما ندانستی
زبان مرغ صحرائی نداند صخره ی صما
هوش مصنوعی: ما از یک سرزمین و شرایط مشابه به دنیا آمدهایم، اما هیچکس راز ما را ندانسته است. زبان پرندهی بیابانی نمیتواند راز سنگ سخت را بفهمد.
زبان از راز بیداران اگر کوته کنی شاید
شبی نغنوده بر آن در دمی ناسوده بر آن پا
هوش مصنوعی: اگر زبانت را از بیان اسرار بیداران کوتاه کنی، ممکن است شبی در آرامش و سکوت بر آن چیزی بگویی که پیش از آن تحقق نیافته است.
ترا آلوده از فعل طبیعت جیب تا دامان
چه افشانی بپاکان آستین هم سوی خود بازآ
هوش مصنوعی: تو که به خاطر کارهای طبیعت آلوده شدهای، تا کی میخواهی دستت را به دامن پاکان بمالی؟ بهتر است به سوی خودت برگردی و به اصلاح خود بپردازی.
تنی کوشیده در محنت رخی پوشیده در ظلمت
دلی آغشته با شهوت سری سر گشته از سودا
هوش مصنوعی: این متن به توصیف انسانی میپردازد که در تلاش و سختیهای زندگی دست و پنجه نرم کرده است. چهره او پنهان از دیگران و در سایههای غم و سختی است. دلی پر از اشتیاق و خواستههای دنیا دارد، و ذهنش مملو از آرزوها و خیالات است. این شخص نشاندهنده ترکیب غم و آرزو در زندگی است.
دریغت ناید از آنان که تن پرورده اند از جان
سری با زحمت از سامان دلی در راحت از غوغا
هوش مصنوعی: متاسف نباش برای افرادی که با تن پروری زندگی میکنند و بدون زحمت، به راحتی از آرامش و رفاه برخوردارند، در حالی که دیگران با سختی و تلاش برای به دست آوردن زندگی بهتر میکوشند.
دلا از طعن نادانان چه اندیشی ندیدستی
که مفلس از تهیدستی گذارد عیب بر کالا
هوش مصنوعی: ای دل، چرا به حرفهای نادانان فکر میکنی؟ آیا ندیدهای که کسی که خود را تهی و بیچیز میبیند، عیب و نقص را به کالای دیگر میچسباند؟
ترا بر بال و پر از خود اگر آلایشی نبود
ز غوغای مگس طبعان چه داری باک ای عنقا
هوش مصنوعی: اگر تو بر روی بال و پر خود لکهای نداشتی، نگرانیات از سروصدای مگسها و طبعهای ناچیز چه معنا داشت، ای پرندهی افسانهای؟
بفکری عاطل از اغراض و ذکری حاصل از اخلاص
دلی آسوده از احباب و جانی فارغ از اعدا
هوش مصنوعی: با ذهنی خالی از خواستهها و در دلی آرام، به یاد خدا مشغولم و از دوستان و دشمنان رها هستم.
گهی از حمد یزدان جو بقای خسرو عادل
گهی از مدح سلطان گو ثنای خالق یکتا
هوش مصنوعی: هر از گاهی از نعمتهای خداوند و بقای پادشاه عادلی سخن بگو و گاهی دیگر از ستایش سلطان، نیازی به ستایش خالق یکتا را فراموش نکن.
یکی سلطان یکی یزدان یکی پیدا یکی پنهان
یکی عکس و یکی اصل و یکی لفظ و یکی معنا
هوش مصنوعی: این بیت به تنوع و یگانگی در آفرینش اشاره دارد. به این معنا که در عالم هستی، مخلوقاتی وجود دارند که بعضی از آنها واضح و روشن هستند و برخی دیگر در پسِ پرده پنهاناند. همچنین، مفاهیم و هویتها میتوانند به دو دسته تقسیم شوند: یکی نمایشی، همچون تصویر یا واژه، و دیگری وجودی، مثل حقیقت یا معنا. در نهایت، همه این عناصر و مراحل متفاوت، به یک منبع و اصل واحد بازمیگردند.
ترا بس ز اول و آخر چه میجویی دگر بگذر
ازین اسماء نا موضوع ازین اشباح بی اشیا
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بهجای جستجوی بیپایه و اساس و در پی موضوعات ظاهری و نامها باشی، بهتر است از این مسائل عبور کنی و به عمق وجود بپردازی.