شمارهٔ ۸ - در راه مکه مکرمه
کشتی تن شده طوفان زده عصیانم
وای من گر به حمایت نرسد غفرانم
گر دل این چشمه انباشته را بگشاید
به گریبان رسد آلودگی دامانم
بهر آبادی صد بتکده اش آب و گلست
از خود آلایش اگر دور کند ایمانم
صید قربانگه عشقم به قفا ماند کجاست؟
کعبه گردی که به تقصیر کند قربانم
سبل گمرهی از دیده سعیم نرود
تا خسک روب مغیلان نشود مژگانم
نیت طوف حرم کرده ام از صدق درست
بسته احرام بهر رکن چهار ارکانم
سفره بختم اگر هست تنک توشه چه باک
به هم از مایده شوق نیاید خوانم
رکوه بر سنگ زن ای شوق و قدم در ره نه
خضر صد بادیه گردد مژه گریانم
ناخدا کشتی بی مزد به من گر ندهد
چوب نعلین شود زورق صد طوفانم
توشه ره نبود زاد توکل دارم
روزیی در گرو صبر و تحمل دارم
آخر ای کعبه دلیلی که به جایی برسم
دردمندم مددی تا به دوایی برسم
به درت گر نرسم بر سر ره خاک شوم
تا به آن سده مگر از کف پایی برسم
آنچنان طالب شوقم که درآیم از جا
گر به جذب نفس کاه ربایی برسم
در اثر گم شوم و نغمه گرمی جویم
در دل درد روم تا به دوایی برسم
روز عیشم ننشینم که مکدر گردم
شب فقرم بروم تا به ضیایی برسم
کوشش ای ناقه توفیق که دلگیر شدم
تا ازین تنگی راحت به فضایی برسم
دین بر گردن سعیم قدمی بردارم
فرض بر ذمه حجم به ادایی برسم
استخوان آب شد ای وادی سوزان به تنم
کی به سقای دل تشنه همایی برسم
از تنک زادی این راه زبونم وقتست
بر سر مایده خوان صلایی برسم
رشحه ای ابر کرم بادیه ای بی نم را
جرعه ای ماهی هجران زده زمزم را
رهزنی کو؟ که متاع عمل از ما ببرد
مایه طاعت سی ساله به یغما ببرد
کافرم سازد و از نو دهدم ایمانی
به در کعبه ام از خانه ترسا ببرد
عقل زنارکشانم به ره دین آرد
به رسول عربم برهمن آسا ببرد
عزتی درد دلم پیش در کعبه نبرد
آبرویی مگرم آبله پا ببرد
این دل تیره که بر من ره طاعت گم ساخت
نور قندیل در مسجد اقصی ببرد
به گدایی تو ای فیض دلی می آرم
که گرانی تو از مکه بطحا ببرد
این خدا شعله شوقی ره امید مرا
که درین بادیه سرما ید بیضا ببرد
عافیت باد به راحت طلبان ارزانی
من و دردی که ز دل ذوق مداوا ببرد
سجده ام تیرگی از روی حجر بزداید
گریه ام رنگ ز رخساره خارا ببرد
به ادب راه رو ای ناله که بیت الهست
شوخی طبع گران بر دل این درگاهست
دل عفاک الله ازین بیش جنون ده به شتاب
طی میقات کن و زود حرم را دریاب
بر در کعبه ذلیلم اثری واحزناه
در ره مکه فقیرم مددی یا اصحاب
وقت احرام شد و طی مراحل باقیست
گرنه توفیق شود کار خرابست خراب
ای حرم ای کششت سلسله گردن دل
حسبة الله از آواره خود روی متاب
حجرالاسود تو مردمک چشم جهان
طوق زرین درت حلقه گوش احباب
وقت طوف حرمت دیده مشتاقان را
در و دیوار تو برداشته از پیش حجاب
در بیابان رجا زاری گمراهان را
آمده از در توفیق تو لبیک جواب
در صفی کز همه جانب همه کس درماند
بندد از تار گنه رحمت تو دست عذاب
خضر و الیاس به سقایی مردان رهت
به کتف برسر ره از ظلمات آرند آب
چه شود امر کنی هادی توفیقی را
که برد سوی یقین کافر زندیقی را
نور در سینه ندارم که دلم سالوسست
این که قندیل حرم ساخته ام ناقوسست
بر در کعبه زبانم به نیاز آمده است
ورنه در قید صنم دین و دلم محبوسست
عضو عضو جسدت بر تو گواهند ای دل
فعل تو خصم بود نیت تو جاسوسست
سعی کن سعی که در نامه رحمت گنجی
جای مردانگی نام و صف ناموسست
چه شود راست؟ ازین راست ستادن به نماز
نیت نفس کج و اجر عمل معکوسست
غل به گردن نهم و بند به پا عجز کنم
چه کنم از گنهم عفو و کرم محبوسست
دامن حله مشکین ز من ای کعبه مکش
گنهم عفو تو را در هوس پابوسست
منکه قرب حجرالاسود و زمزم یابم
ننگم از جام جم و مسند کیکاووسست
یا نبی الله اگر بهره ز طوفت نبرم
آه و صد آه که سود سفرم افسوسست
ره غلط کرده شوقم به تو راهی خواهم
خانه برهم زده ام از تو پناهی خواهم
سیل اشکم به زمین بوس دری میآید
ناله راهی به امید اثری میآید
با ملک گوی که درهای فلک بگشایید
که به درگاه دعای سحری میآید
میزنم در ره شوق تو بر آتش خود را
کار پروانه ز بی بال و پری میآید
یک شب آخر به در خانه همسایه رود
این همه سیل که از چشم تری میآید
تو دعا کن که درین بادیه سرگشته شوی
هر قدم بر سر ره راهبری میآید
کعبه لبیک زد و کرد حرم استقبال
بینوایی ز ره پرخطری میآید
خانهزادان حرم تکیهگه جود کجاست؟
توشه غارتزدهای از سفری میآید
ای شه مکه به چوگان توجه کششی
به قدم گاه تو بی پا و سری میآید
یا نبی الله از اعجاز بیان تلقینی
که عجب گبر ز دین بیخبری میآید
آمدم تا ز قبول تو بضاعت ببرم
رحمتت را به در کعبه شفاعت ببرم
ای خور اندوده به زر کرده نشان پایت
ماه فرسوده ز نعلین فلکفرسایت
عرش و کرسی و فلک پایه معراج تواند
برتر از کون و مکان ساخته بیچون جایت
رونق دین تو بازار ملل کرده کساد
انبیا جان به کف اندر هوس سودایت
طوطیان ملکوتی همه حیران تواند
که سخن در پس آیینه کند عنقایت
مردم چشم خدابین جهانی به یقین
حق جهان بین شده از مردمک بینایت
پیش از خلق وجود تو هبا بود جهان
عقل کل پرتوی از نور جهان آرایت
محو و اثبات جهان از اثر خاطر تست
امر و نهیی ز قضا سر نزند بیرایت
کی بود سده آن روضه بشوییم به اشک
«ادخلوها» شنویم از حرم والایت
درر نعت بر آن مرقد علیا ریزیم
بانگ احسنت به گوش آیدمان ز آوایت
یا نبی یا نبی از شادی آوا گوییم
پیش امر تو سمعنا و اطعنا گوییم
ای ترنج و کف حیرت ز تو ببریده قمر
در دندان تو را کان بدیت داده گهر
خرقه نه فلک از دوش درافکنده به پا
ز آسمان ساخته نعلین وز معراج افسر
اولین دور به خمخانه وحدت رفته
خورده تا آخر جوش خم معنی ساغر
خوانده جایی سبق دانش و بینش کانجا
عقل و ادراک مجرد شده از سمع و بصر
مادر دهر پی عزت تو خورده سداب
تا نبوت چو تو فرزند نزاید دیگر
پیش ازین عهد که نام تو نمی برد خطیب
هیزم شعله آتشکده می شد منبر
گر تو دامان شفاعت به میان برنزنی
گرد اندوه نشیند به جمال کوثر
یا رسول مدنی چشم شفاعت بگشا
از در روضه به خاک سر کویت بنگر
عقل و هوش و دل و دینم به سجود آمده اند
به زمین ریخته از طاق بتان آزر
این سیه نامه که بر خاک ره افتاده تست
می رسد از حرم کعبه که سجاده تست
خواجه از خواب محلست که سر برداری
پرده مصلحت از پیش نظر برداری
بر در روضه ات افتاده ام از پا وقتست
دست بیرون کنی و قفل ز در برداری
از دل پر المم کلفت ره برچینی
از تن پر سقمم بار سفر برداری
لب گشایی و قصورم ز سخن دور کنی
رخ نمایی و حجابم ز بصر برداری
ای قبول تو در آرایش عیب همه کس
چه شود عیب مرا گر به هنر برداری؟
من کز آمرزش تو بهره برم سود کنم
تو که بخشی گنهم را چه ضرر برداری؟
سجده ای دیده قبولست مبادا که به سهو
سر زسجاده خوناب جگر برداری
زاری یی می کنم ای دل دم گرمی داری
به اجابت چه شود دستی اگر برداری؟
حاجت اینست که از بهر ولی نعمت من
قفل از گنج عطایای سحر برداری
خان خانان که فلک در قدم سایه اوست
مایه کعبه روان همت پر مایه اوست
ای ز عدلت در هر ذره خاک آسوده
کف جود تو سراپای جهان پیموده
پرتو نیت تو کار تو را داده فروغ
بر حیات تو عمل های تو عمر افزوده
در دیار تو خسی دست ستم نشکسته
بر درت ناله مظلوم کسی نشنوده
آبرویی است به درگاه تو مسکینان را
که غنا چشم و رخ از گریه فقر آلوده
ذوق تشخیص تو در طبع سخن پرورده
حیرت نطق تو بر کام جواب اندوده
بارها خورده کف پای سخن بر سر عیب
که به جولانگه ادراک تو رخ می سوده
پهلوی ملک مخالف شده از زخم نشان
بال و پر تیر و کمان تو ز هم نگشوده
ای مربی حیات ابدم دولت تو
بی رضای تو همه طاعت من بیهوده
آنقدر سجده پی شکر تو در سر دارم
کاستان حرم کعبه شود فرسوده
یا نبی یا نبی این نخل قوی خرم باد
اصل این شاخ ز سرچشمه این پرنم باد
این خطاپیشه که رد ساخته امت تست
چاکر اوست اگر اجره خور همت تست
خواجه در خانه تاریک تو را نتوان دید
در دل افروز چراغی که دلم خلوت تست
از در دولت ارباب جهان می آیم
دیده ام سیر و دلم گرسنه رحمت تست
من خود از شرم گنه نام شفاعت نبرم
لیک در حشر شود گفته که از امت تست
نامه ام گرچه سیاهست خطی هم ز نجات
بر میانم ز نشان کمر خدمت تست
گو برو بیم که پروانه جرم و گنهم
بال و پر سوخته شمع سر تربت تست
کام من تلخ کی از زهر عقوبت گردد
مرگ شیرین به من از اشهد بالذت تست
ای پناه سخن از لطف بیان تعلیمی
که «نظیری » به سخن آمده مدحت تست
پیرهن جایزه مدح به حسان دادی
طبع عریان مرا هم هوس خلعت تست
عاصیانم به درگاه تو آورده پناه
چشم رحمت ز تو داریم حکایت کوتاه
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کشتی تن شده طوفان زده عصیانم
وای من گر به حمایت نرسد غفرانم
هوش مصنوعی: کشتی وجودم به طوفان خشم و ناامیدی دچار شده است. وای بر من اگر بخشش و رحمت به فریاد نرسد.
گر دل این چشمه انباشته را بگشاید
به گریبان رسد آلودگی دامانم
هوش مصنوعی: اگر دل این چشمه پر از احساسات را آزاد کند، آلودگی و ناپاکی به دامن من خواهد رسید.
بهر آبادی صد بتکده اش آب و گلست
از خود آلایش اگر دور کند ایمانم
هوش مصنوعی: برای آبادانی و رونق یک مکان، نیاز به آب و خاک است؛ اما اگر خود را از آلودگیها دور کنم، ایمانم را به این مسیر حفظ میکنم.
صید قربانگه عشقم به قفا ماند کجاست؟
کعبه گردی که به تقصیر کند قربانم
هوش مصنوعی: محل قربانی کردن عشق من کجاست که در پی آن هستم؟ جایگاه مقدسی که میتوانم خود را برای عشق فدای آن کنم، چه شده است؟
سبل گمرهی از دیده سعیم نرود
تا خسک روب مغیلان نشود مژگانم
هوش مصنوعی: آرزو دارم که از چشمم دور و گم نشود تا مژگانم مانند علف خشک و بیجان نشود.
نیت طوف حرم کرده ام از صدق درست
بسته احرام بهر رکن چهار ارکانم
هوش مصنوعی: من با نیتی خالص و صادقانه، به سوی حرم مشرف شدهام و برای انجام مناسک حج احرام بستهام، در حالی که به چهار رکن اصلی این عبادت پایبند هستم.
سفره بختم اگر هست تنک توشه چه باک
به هم از مایده شوق نیاید خوانم
هوش مصنوعی: اگرچه بخشش مقدر من اندک است، اما نگران نیستم؛ چون شور و شوق به زندگی باعث میشود سفرهام پربارتر به نظر برسد.
رکوه بر سنگ زن ای شوق و قدم در ره نه
خضر صد بادیه گردد مژه گریانم
هوش مصنوعی: ای شوق، بر سنگها بکوب و قدم در راه بگذار، حتی اگر خضر هم در بیابانها باشد، چشمانم پر از اشک است.
ناخدا کشتی بی مزد به من گر ندهد
چوب نعلین شود زورق صد طوفانم
هوش مصنوعی: اگر ناخدای کشتی بدون مزد به من کمک نکند، قایقم در برابر صد توفان به مانند پای برهنهای خواهد شد.
توشه ره نبود زاد توکل دارم
روزیی در گرو صبر و تحمل دارم
هوش مصنوعی: در سفر چیزی با خود ندارم، اما به توکل بر خدا امیدوارم که روزیام را که وابسته به صبر و استقامت است، به دست آورم.
آخر ای کعبه دلیلی که به جایی برسم
دردمندم مددی تا به دوایی برسم
هوش مصنوعی: ای کعبه، به من نشانی بده تا به مقصد برسم، زیرا دردی دارم و نیازمند یاری هستم تا به درمانی برسم.
به درت گر نرسم بر سر ره خاک شوم
تا به آن سده مگر از کف پایی برسم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به در خانهات برسم، در مسیر تو خاک میشوم و فقط به امید این که شاید از زیر پاهایت گذر کنم.
آنچنان طالب شوقم که درآیم از جا
گر به جذب نفس کاه ربایی برسم
هوش مصنوعی: من به شدت مشتاق آن عشق و شوق هستم که حتی اگر لازم باشد از مکان خودم خارج شوم، برای رسیدن به آن حسی که مرا میکشد، آمادهام.
در اثر گم شوم و نغمه گرمی جویم
در دل درد روم تا به دوایی برسم
هوش مصنوعی: در تلاش هستم تا در دل حسرتها و دردهایم، آرامش و دمی مطبوع پیدا کنم، تا به درمانی برای مشکلاتم برسم.
روز عیشم ننشینم که مکدر گردم
شب فقرم بروم تا به ضیایی برسم
هوش مصنوعی: در روزهایی که خوشحالم، نمینشینم تا غمگین شوم و در شبهایی که دچار فقر و تنگدستی هستم، به دنبال روشنی و خوشبختی میروم.
کوشش ای ناقه توفیق که دلگیر شدم
تا ازین تنگی راحت به فضایی برسم
هوش مصنوعی: تلاشت را ادامه بده، ای شتر خوشبختی، چون که از این وضعیت سخت و آزاردهنده کلافه شدم و میخواهم به فضایی آزاد و راحت برسم.
دین بر گردن سعیم قدمی بردارم
فرض بر ذمه حجم به ادایی برسم
هوش مصنوعی: من مسئولیتی دارم که باید با تمام تلاش خود انجام دهم و قصد دارم با هر گامی که برمیدارم، به آن مسئولیت عمل کنم.
استخوان آب شد ای وادی سوزان به تنم
کی به سقای دل تشنه همایی برسم
هوش مصنوعی: ای وادی سوزان، من در حالتی هستم که به شدت تشنهام و احساس میکنم که به سختی میتوانم به سقای دل تشنهام برسم.
از تنک زادی این راه زبونم وقتست
بر سر مایده خوان صلایی برسم
هوش مصنوعی: وقتی که در اوج تنهایی و بیکسی هستم، وقتش رسیده که در کنار سفرهی خوب و پربرکت، صدا و ندا از خودم برآورم.
رشحه ای ابر کرم بادیه ای بی نم را
جرعه ای ماهی هجران زده زمزم را
هوش مصنوعی: قطرهای از ابر کرم، بیابانی بدون آب را آبیاری میکند، و جامی از آب زلال و شیرین در دوران جدایی و دوری قرار دارد.
رهزنی کو؟ که متاع عمل از ما ببرد
مایه طاعت سی ساله به یغما ببرد
هوش مصنوعی: مبرداشته شدن آرامش و هدایت ما باید به ناخودآگاه الهام بخش باشد. اینجا اشاره به کسی است که با کمتوجهی یا نادانی میتواند تمام تلاش و عبادت سالها را از ما بگیرد و ما را از مسیر صحیح دور کند.
کافرم سازد و از نو دهدم ایمانی
به در کعبه ام از خانه ترسا ببرد
هوش مصنوعی: در دل من کفر ایجاد میکند و دوباره ایمان را به من میدهد. در کعبهام، از خانهای غیر از کعبه بیرون میآید.
عقل زنارکشانم به ره دین آرد
به رسول عربم برهمن آسا ببرد
هوش مصنوعی: عقل و فکر من، به پیروی از دین، مرا به مسیر درست هدایت میکند و پیامبری که از عرب آمده، همواره مرا به سوی حقیقت و روشنایی راهنمایی میکند.
عزتی درد دلم پیش در کعبه نبرد
آبرویی مگرم آبله پا ببرد
هوش مصنوعی: درد و دل من را در کعبه نباید فاش کرد، به جز این که با یک نقطه ضعف کوچک، آبرویم را از دست بدهم.
این دل تیره که بر من ره طاعت گم ساخت
نور قندیل در مسجد اقصی ببرد
هوش مصنوعی: دل تاریک و گرفتار من که در مسیر بندگی گم شده، نور قندیل موجود در مسجد الاقصی را در خود دارد.
به گدایی تو ای فیض دلی می آرم
که گرانی تو از مکه بطحا ببرد
هوش مصنوعی: من به درخواست تو ای فیض، دلی میآورم که عظمت تو حتی میتواند ارزشها و خوبیهای مکه و بطحا را تحتالشعاع قرار دهد.
این خدا شعله شوقی ره امید مرا
که درین بادیه سرما ید بیضا ببرد
هوش مصنوعی: خدای من، این عشق و اشتیاقی که دارم، امیدم را در این بیابان سرد مانند معجزهای از بین میبرد.
عافیت باد به راحت طلبان ارزانی
من و دردی که ز دل ذوق مداوا ببرد
هوش مصنوعی: آرزو میکنم که آسایش به کسانی که تنها به دنبال راحتی هستند برسد و همچنین دردی که از دل برآمده، آرامش و خوشحالی را برایم به ارمغان آورد.
سجده ام تیرگی از روی حجر بزداید
گریه ام رنگ ز رخساره خارا ببرد
هوش مصنوعی: با سجدهام، سیاهی ناشی از سنگی که در مقابل است، از بین میرود و اشکهایم، رنگ تلخی را از چهرهام پاک میکنند.
به ادب راه رو ای ناله که بیت الهست
شوخی طبع گران بر دل این درگاهست
هوش مصنوعی: ای ناله، با ادب سخن بگو، زیرا اینجا محل عبادت خداست و لطافت سخن، بار سنگینی بر دل دارد.
دل عفاک الله ازین بیش جنون ده به شتاب
طی میقات کن و زود حرم را دریاب
هوش مصنوعی: دل را خدا از این جنون بیشتر آزاد کند، به سرعت زمان تعیین شده را بگذران و هرچه زودتر به حرم برو.
بر در کعبه ذلیلم اثری واحزناه
در ره مکه فقیرم مددی یا اصحاب
هوش مصنوعی: در درگاه کعبه ذلیل و ناتوانم، آهی به دل دارم. در مسیر مکه، دست یار و همراهی میطلبم، ای دوستان.
وقت احرام شد و طی مراحل باقیست
گرنه توفیق شود کار خرابست خراب
هوش مصنوعی: زمان احرام فرارسیده و مراحل دیگر باقی مانده است، و اگر توفیق دست دهد، کارها خراب خواهد شد.
ای حرم ای کششت سلسله گردن دل
حسبة الله از آواره خود روی متاب
هوش مصنوعی: ای حرم، تو ای پناهگاه دلها، به خاطر خدا از آوارهگان دوری نکن و به آنها رو نیاور.
حجرالاسود تو مردمک چشم جهان
طوق زرین درت حلقه گوش احباب
هوش مصنوعی: حجر الاسود، همانند مردمک چشم در دنیا میدرخشد و تو مانند گردنبند زرینی هستی که به گوش دوستانت آویخته شدهای.
وقت طوف حرمت دیده مشتاقان را
در و دیوار تو برداشته از پیش حجاب
هوش مصنوعی: در زمان طوفان شدید، محبت و ارادت مشتاقان به تو باعث شده که پردهها از بین بروند و دیوارها و موانع دور تو کنار برود.
در بیابان رجا زاری گمراهان را
آمده از در توفیق تو لبیک جواب
هوش مصنوعی: در بیابان امید، زاری و ناله گمراهان به سوی تو آمده است و تو، با لطف و رحمت خویش، به آنان پاسخ دادهای.
در صفی کز همه جانب همه کس درماند
بندد از تار گنه رحمت تو دست عذاب
هوش مصنوعی: در روزی که همه انسانها از هر طرف درمانده و ناامید هستند، تنها رحمت تو میتواند نجاتبخش باشد و از عذاب گناهان جلوگیری کند.
خضر و الیاس به سقایی مردان رهت
به کتف برسر ره از ظلمات آرند آب
هوش مصنوعی: خضر و الیاس به عنوان دو شخصیت مقدس، در مسیری که مردان را راهنمایی میکنند، با سطل آب بر دوش، از تاریکیها آب میآورند. این تصویر نشاندهنده سفر و تلاش برای دستیابی به نور و روشنی است.
چه شود امر کنی هادی توفیقی را
که برد سوی یقین کافر زندیقی را
هوش مصنوعی: هر چه تقدیر کن، بکن؛ هادی توفیق را به راهی ببر که او را به حقیقتی واضح و روشن هدایت کند، حتی اگر او کافری از مکتب زندیق باشد.
نور در سینه ندارم که دلم سالوسست
این که قندیل حرم ساخته ام ناقوسست
هوش مصنوعی: من در درونم نور حقیقت را ندارم و فقط به ظاهر و ادعا مشغولم، به طوری که قندیل حرم را به عنوان نماد ایمان ساختهام، اما در واقعیت مانند ناقوس سر میزنم که بیمحتوا و توخالی است.
بر در کعبه زبانم به نیاز آمده است
ورنه در قید صنم دین و دلم محبوسست
هوش مصنوعی: در کنار کعبه، زبانم به دعا و درخواست مشغول است، اما در واقع، دل و روح من به خاطر عشق به بتان در بند و گرفتار هستند.
عضو عضو جسدت بر تو گواهند ای دل
فعل تو خصم بود نیت تو جاسوسست
هوش مصنوعی: تمام اعضای بدنت بر رفتارهای تو شهادت میدهند. ای دل، عمل تو دشمن تو است و نیت تو نیز در حال زیر نظر قرار دارد.
سعی کن سعی که در نامه رحمت گنجی
جای مردانگی نام و صف ناموسست
هوش مصنوعی: تلاش کن تا در نامه رحمت الهی، جایی برای مردانگی و افتخار خود پیدا کنی.
چه شود راست؟ ازین راست ستادن به نماز
نیت نفس کج و اجر عمل معکوسست
هوش مصنوعی: آیا ممکن است در این حالت درست باشد؟ وقتی نیت قلبی کج باشد و عمل هم خلاف آن، نتیجه چه خواهد شد؟
غل به گردن نهم و بند به پا عجز کنم
چه کنم از گنهم عفو و کرم محبوسست
هوش مصنوعی: من دست و پای خود را به زنجیر میزنم و در دام گناه گرفتارم؛ حتی اگر بخواهم عذرخواهی کنم و به لطف و بخشش تو اشاره کنم، هنوز در زندان این گناهانم.
دامن حله مشکین ز من ای کعبه مکش
گنهم عفو تو را در هوس پابوسست
هوش مصنوعی: ای کعبه، دامن حله مشکین را از من مگیر؛ چرا که خطاهای من به خاطر قصد زیارت توست و امیدوارم عفو و بخشش تو را به خاطر این عشق و اشتیاقم دریافت کنم.
منکه قرب حجرالاسود و زمزم یابم
ننگم از جام جم و مسند کیکاووسست
هوش مصنوعی: من که در نزدیکی حجر الأسود و چشمه زمزم قرار دارم، از جام جمشید و تخت کیکاووس شرمندهام.
یا نبی الله اگر بهره ز طوفت نبرم
آه و صد آه که سود سفرم افسوسست
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، اگر از الطاف و رحمتهای تو بیبهره مانم، آه و صد آه که سفر من بدون فایده و بینتیجه خواهد بود، افسوس!
ره غلط کرده شوقم به تو راهی خواهم
خانه برهم زده ام از تو پناهی خواهم
هوش مصنوعی: شوق و علاقهام به تو باعث شده که در مسیر اشتباهی حرکت کنم. حالا به جایی رسیدهام که میخواهم با تمام وجودم به تو پناه ببرم.
سیل اشکم به زمین بوس دری میآید
ناله راهی به امید اثری میآید
هوش مصنوعی: اشکهای من به زمین میریزد و صدای نالم به در میرسد، در حالی که به دنبال نشانی از امید هستم.
با ملک گوی که درهای فلک بگشایید
که به درگاه دعای سحری میآید
هوش مصنوعی: با فرشتگان بگو که درهای آسمان را باز کنند؛ زیرا دعای سحرگاهی در راه است و به این درگاه میرسد.
میزنم در ره شوق تو بر آتش خود را
کار پروانه ز بی بال و پری میآید
هوش مصنوعی: در پی عشق تو، خود را مانند پروانهای که بدون بال و پر است، به آتش میزنم.
یک شب آخر به در خانه همسایه رود
این همه سیل که از چشم تری میآید
هوش مصنوعی: در یک شب پایانی، کسی به در خانه همسایه میرود و این همه اشک، نشانهی احساسات عمیق اوست که به راحتی از چشمانش سرازیر میشود.
تو دعا کن که درین بادیه سرگشته شوی
هر قدم بر سر ره راهبری میآید
هوش مصنوعی: دنیا پر از جستجوها و راههای مختلف است. امیدوار باش که در این مسیر پرپیچ و خم، با هر قدمی که برمیداری، راهنمایی به سراغت بیاید و تو را هدایت کند.
کعبه لبیک زد و کرد حرم استقبال
بینوایی ز ره پرخطری میآید
هوش مصنوعی: کعبه با صدای لبیک به استقبال میآید و در احوال یک نیازمند که از راهی پرخطر میرسد، خود را آماده استقبال کرده است.
خانهزادان حرم تکیهگه جود کجاست؟
توشه غارتزدهای از سفری میآید
هوش مصنوعی: کسانی که در حرم متولد شدهاند و از خانوادههای با کرامت هستند، کجا جا دارند؟ فردی که از سفری پر از مصیبت برگشته، بار و توشهای آورده است.
ای شه مکه به چوگان توجه کششی
به قدم گاه تو بی پا و سری میآید
هوش مصنوعی: ای مولای مکه، بازی با چوگان تو و جاذبه قدمگاهت به گونهای است که حتی کسی که نه پا دارد و نه سر، به سوی تو میآید.
یا نبی الله از اعجاز بیان تلقینی
که عجب گبر ز دین بیخبری میآید
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، از شگفتیهای بیانی بگو که حتی کسی که از دین بیخبر است، تحت تأثیر قرار میگیرد.
آمدم تا ز قبول تو بضاعت ببرم
رحمتت را به در کعبه شفاعت ببرم
هوش مصنوعی: من به درگاه تو آمدهام تا از لطف و رحمتت بهرهمند شوم و این رحمت را به کعبه، که نماد شفاعت و نزدیکی به توست، ببرم.
ای خور اندوده به زر کرده نشان پایت
ماه فرسوده ز نعلین فلکفرسایت
هوش مصنوعی: ای خورشید که به طلا آراستهای، نشانه پاهایت نوری مانند ماه دارد که از نعلین آسمان کمرنگ شده است.
عرش و کرسی و فلک پایه معراج تواند
برتر از کون و مکان ساخته بیچون جایت
هوش مصنوعی: عرش و کرسی و آسمان، بالاتر از جهان و مکان، برای تو بدون هیچ قید و شرطی ساخته شدهاند.
رونق دین تو بازار ملل کرده کساد
انبیا جان به کف اندر هوس سودایت
هوش مصنوعی: بازار دین تو باعث کسادی و رکود در میان ملتها شده و پیامبران جانشان را به خطر انداختهاند تا به سود تو برسند.
طوطیان ملکوتی همه حیران تواند
که سخن در پس آیینه کند عنقایت
هوش مصنوعی: پرندگان بهشتی همه در شگفتیاند، چون نمیتوانند بفهمند که چگونه میتوان سخن را پشت آینه به تصویر کشید.
مردم چشم خدابین جهانی به یقین
حق جهان بین شده از مردمک بینایت
هوش مصنوعی: مردم با چشمی که به خدا مینگرد، به یقین به حقیقت جهان پیبردهاند و این درک از طریق مردمک چشم تو حاصل شده است.
پیش از خلق وجود تو هبا بود جهان
عقل کل پرتوی از نور جهان آرایت
هوش مصنوعی: قبل از این که تو به وجود بیایی، جهان بیمعنی و تهی بود. عقل کل و دانش نیز تنها نوری از وجود تو بودند.
محو و اثبات جهان از اثر خاطر تست
امر و نهیی ز قضا سر نزند بیرایت
هوش مصنوعی: جهان با یاد تو به وجود آمده و وجود دارد، و هیچ حکمی از قضا بدون تدبیر و رهبری تو صادر نمیشود.
کی بود سده آن روضه بشوییم به اشک
«ادخلوها» شنویم از حرم والایت
هوش مصنوعی: چه زمانی است که با اشک، این بهشت را پاک کنیم و از حرم والایت بشنویم که بگویند «وارد شوید»؟
درر نعت بر آن مرقد علیا ریزیم
بانگ احسنت به گوش آیدمان ز آوایت
هوش مصنوعی: در مدح و ستایش آن مرقد مقدس، نداهایی سر میدهیم که با شنیدن صدای زیبایت، احساس خوبی به ما دست میدهد.
یا نبی یا نبی از شادی آوا گوییم
پیش امر تو سمعنا و اطعنا گوییم
هوش مصنوعی: ای پیامبر، ای پیامبر، ما از شادی آواز میخوانیم و به فرمان تو میگوییم شنو و اطاعت میکنیم.
ای ترنج و کف حیرت ز تو ببریده قمر
در دندان تو را کان بدیت داده گهر
هوش مصنوعی: ای ترنج، تو زیبایی که حیرت را در چهرهات میشکنید و قمر (ماه) در دندان تو به جلوهگری میپردازد، زیرا بدی تو زیبایی را به تو بخشیده است.
خرقه نه فلک از دوش درافکنده به پا
ز آسمان ساخته نعلین وز معراج افسر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به حال و هوا و لباس آسمانی و معنوی اشاره دارد. به این مضمون است که در آسمان، لباسها و زینتها به نوعی با زمین و عالم مادی در تضاد هستند. اشاره به این دارد که فرد با رها کردن تعلقات دنیوی، به سیر و سلوک معنوی و آسمانی میپردازد و در واقع از حال و هوای دنیوی به مقام بالاتری میرسد. به تصویر کشیدن نعلین و افسر و این که چگونه این نمادها به معنای تعالی روح و بیداری معنوی هستند، میتواند نماد گذر از دنیا به عالم بالا باشد.
اولین دور به خمخانه وحدت رفته
خورده تا آخر جوش خم معنی ساغر
هوش مصنوعی: در ابتدا، به مکان آمیختگی و اتحاد رسیدهام و تا آخرین جرعهای که از خم مینوشم، از معنا و زیبایی آن بهرهمند میشوم.
خوانده جایی سبق دانش و بینش کانجا
عقل و ادراک مجرد شده از سمع و بصر
هوش مصنوعی: در جایی اشاره شده است که در آن دانش و بینش به اوج خود رسیدهاند، به گونهای که عقل و درک انسان دیگر وابسته به شنوایی و بینایی نیستند.
مادر دهر پی عزت تو خورده سداب
تا نبوت چو تو فرزند نزاید دیگر
هوش مصنوعی: مادر زمانه برای افتخار تو زحمت کشیده و تلاش کرده است، چرا که دیگر فرزندی مانند تو در مقام نبوت به دنیا نخواهد آمد.
پیش ازین عهد که نام تو نمی برد خطیب
هیزم شعله آتشکده می شد منبر
هوش مصنوعی: قبل از این که نام تو را خطیب بر زبان بیاورد، منبر مثل هیزم برای شعله آتشکده میشد.
گر تو دامان شفاعت به میان برنزنی
گرد اندوه نشیند به جمال کوثر
هوش مصنوعی: اگر تو دست نیاز به سوی شفاعت دراز کنی، غم و اندوه مانند زیبایی کوثر به دور تو خواهد آمد و حیاتت را پر خواهد کرد.
یا رسول مدنی چشم شفاعت بگشا
از در روضه به خاک سر کویت بنگر
هوش مصنوعی: ای پیامبر مدینه، چشم رحمتت را بر ما بگشا و از در باغ به سوی زمین پای کوی تو نظر کن.
عقل و هوش و دل و دینم به سجود آمده اند
به زمین ریخته از طاق بتان آزر
هوش مصنوعی: عقل و فهم و احساس و ایمان من در مقابل زیباییها زانو زدهاند و همه چیز از قدرت معبودی که به بتها وابسته است، فروریخته است.
این سیه نامه که بر خاک ره افتاده تست
می رسد از حرم کعبه که سجاده تست
هوش مصنوعی: این نوشته تاریک و خودآزاری که بر زمین افتاده، به تو تعلق دارد و میرسد که از کعبه (محل مقدس در اسلام) به این سجاده تو اشاره دارد.
خواجه از خواب محلست که سر برداری
پرده مصلحت از پیش نظر برداری
هوش مصنوعی: اگر از خواب غفلت بیدار شوی و پردهی مصلحت را از جلوی چشمانت کنار بزنی، واقعیتها را بهتر خواهی دید.
بر در روضه ات افتاده ام از پا وقتست
دست بیرون کنی و قفل ز در برداری
هوش مصنوعی: من در آستانه باغ بهشتی تو به زمین افتادهام و دیگر حوصلهام سر رفته است. تنها کافیست دستت را خارج کنی و قفل در را باز کنی تا من به سوی تو بیایم.
از دل پر المم کلفت ره برچینی
از تن پر سقمم بار سفر برداری
هوش مصنوعی: از دل پر از درد و رنجت، راهی برای رهایی پیدا کن و از بدن پر از بیماریام، بار سفر را بردار.
لب گشایی و قصورم ز سخن دور کنی
رخ نمایی و حجابم ز بصر برداری
هوش مصنوعی: وقتی تو سخن میگویی و من از بیان کردن دور میشوم، چهرهات را نشان میدهی و حجاب از چشمانم برمیداری.
ای قبول تو در آرایش عیب همه کس
چه شود عیب مرا گر به هنر برداری؟
هوش مصنوعی: اگر تو زیبایی و کمال را در دیگران میپذیری، عیب من چه خواهد شد اگر تو با هنر و استعداد خود آنها را برطرف کنی؟
من کز آمرزش تو بهره برم سود کنم
تو که بخشی گنهم را چه ضرر برداری؟
هوش مصنوعی: من از بخشش و آمرزش تو بهرهمند میشوم، اما تو که بخشندهای، از گناه من چه ضرر و آسیبی میکنی؟
سجده ای دیده قبولست مبادا که به سهو
سر زسجاده خوناب جگر برداری
هوش مصنوعی: سجدهای که دیده میکند، قابل قبول است، ولی مواظب باش که به اشتباه از سجده برنخیزی و خون دل را از دل خود بگیری.
زاری یی می کنم ای دل دم گرمی داری
به اجابت چه شود دستی اگر برداری؟
هوش مصنوعی: من به دل خود از عمق وجود ناله میزنم. اگر تو کمی گرم و مهربان باشی، چه اشکالی دارد اگر دستی برای کمک به من دراز کنی؟
حاجت اینست که از بهر ولی نعمت من
قفل از گنج عطایای سحر برداری
هوش مصنوعی: درخواست من این است که به خاطر کسی که به من نعمت داده، درب گنجینهی بخششهای شگفتانگیز را بگشایی.
خان خانان که فلک در قدم سایه اوست
مایه کعبه روان همت پر مایه اوست
هوش مصنوعی: رئیس و بزرگ قبیلهای که آسمان از وجود او سایهاش را میپوشاند، منبع الهام و انگیزهای است که باعث میشود مردم تلاش کنند و به سمت اهداف بزرگ حرکت کنند.
ای ز عدلت در هر ذره خاک آسوده
کف جود تو سراپای جهان پیموده
هوش مصنوعی: ای کسی که به واسطهی عدلت در هر ذرهای از خاک، آسایش را برقرار کردهای، بخشش و generosity تو در تمام جهان گسترده شده است.
پرتو نیت تو کار تو را داده فروغ
بر حیات تو عمل های تو عمر افزوده
هوش مصنوعی: نور نیت تو تأثیر مثبتی بر کارهایت گذاشته و زندگیات را روشنتر کرده است. اعمال تو باعث افزایش طول عمرت میشوند.
در دیار تو خسی دست ستم نشکسته
بر درت ناله مظلوم کسی نشنوده
هوش مصنوعی: در سرزمین تو هیچ تکهدستی از ظلم و ستم بر در خانهات نرسیده و هیچ مظلومی صدایش به گوش کسی نرسیده است.
آبرویی است به درگاه تو مسکینان را
که غنا چشم و رخ از گریه فقر آلوده
هوش مصنوعی: آبروی ما مسکینان به درگاه توست، زیرا که ثروت و زیبایی چشم و چهرهمان تحت تأثیر فقر و مشکلات زندگی رنگ باخته است.
ذوق تشخیص تو در طبع سخن پرورده
حیرت نطق تو بر کام جواب اندوده
هوش مصنوعی: ذوق و قریحه تو در شعر گفتن باعث شگفتی در واگو کردن کلام تو شده و سخنانت به بهترین شکل پاسخ میدهند.
بارها خورده کف پای سخن بر سر عیب
که به جولانگه ادراک تو رخ می سوده
هوش مصنوعی: بسیاری از بارها، کلمات، ایرادات و عیبهای من را بر سر زبان آوردهاند، چرا که در عرصه فهم و درک تو در حال فعالیت و حرکت هستند.
پهلوی ملک مخالف شده از زخم نشان
بال و پر تیر و کمان تو ز هم نگشوده
هوش مصنوعی: پهلوی حاکم دشمن به علت جراحتی که دیده تحت فشار قرار گرفته است و تیر و کمان تو، هنوز از هم باز نشده است.
ای مربی حیات ابدم دولت تو
بی رضای تو همه طاعت من بیهوده
هوش مصنوعی: ای مربی زندگی ابدی من، موفقیت تو بدون رضایت تو، تمام اطاعت من بیفایده است.
آنقدر سجده پی شکر تو در سر دارم
کاستان حرم کعبه شود فرسوده
هوش مصنوعی: من انقدر قدردانی و سجده برای تو دارم که اگر به این کار ادامه دهم، خانه کعبه نیز فرسوده و کهنه خواهد شد.
یا نبی یا نبی این نخل قوی خرم باد
اصل این شاخ ز سرچشمه این پرنم باد
هوش مصنوعی: ای پیامبر، ای پیامبر! این درخت نخل سرسبز و تنومند است. این شاخه از اصل و ریشهاش که از چشمه حیات سیراب میشود، سرشار و پرآب است.
این خطاپیشه که رد ساخته امت تست
چاکر اوست اگر اجره خور همت تست
هوش مصنوعی: این فرد خطاکار که در مسیر تو گام برداشته، در حقیقت خدمتگزار توست، حتی اگر برای دستیابی به خواستهها و آرزوهای خود تلاش کند.
خواجه در خانه تاریک تو را نتوان دید
در دل افروز چراغی که دلم خلوت تست
هوش مصنوعی: در خانه تاریک تو، خواجه نمیتواند تو را ببیند؛ اما در دل من، چراغی وجود دارد که روشناییاش به خاطر خلوتی دل من است.
از در دولت ارباب جهان می آیم
دیده ام سیر و دلم گرسنه رحمت تست
هوش مصنوعی: من از درگاه قدرت و عظمت خداوند به دنیا آمدهام و با گوشه چشمی به زندگی نگاه میکنم، ولی دل من به دلیل نیاز و تشنگی به رحمت و لطف تو محتاج است.
من خود از شرم گنه نام شفاعت نبرم
لیک در حشر شود گفته که از امت تست
هوش مصنوعی: من به خاطر شرم از گناهانم حتی نام شفاعت را نمیآورم، اما در روز رستاخیز گفته خواهد شد که من از پیروان تو هستم.
نامه ام گرچه سیاهست خطی هم ز نجات
بر میانم ز نشان کمر خدمت تست
هوش مصنوعی: با اینکه نامهام با خطی سیاه نوشته شده است، اما در وسط آن علامتی از نجات وجود دارد که نشاندهندهی کمر خدمت شماست.
گو برو بیم که پروانه جرم و گنهم
بال و پر سوخته شمع سر تربت تست
هوش مصنوعی: برو و نگران نباش، چون پروانه به خاطر عشق و اشتباهاتش، بال و پرش را در آتش شمعی که بر سر مزار تو روشن است، سوزانده است.
کام من تلخ کی از زهر عقوبت گردد
مرگ شیرین به من از اشهد بالذت تست
هوش مصنوعی: زندگیام تلخ است و مرگ برایم حس شیرینتری دارد، چون از درد و عذاب رهایی مییابم. لحظاتی که با لذت همراه است میتواند جان را نجات دهد و به من آرامش بخشد.
ای پناه سخن از لطف بیان تعلیمی
که «نظیری » به سخن آمده مدحت تست
هوش مصنوعی: ای پناه کلام، تو به خاطر لطف و بیان آموزندهات، شایستهی ستایش هستی، چرا که «نظیری» به سخن تو احترام میگذارد.
پیرهن جایزه مدح به حسان دادی
طبع عریان مرا هم هوس خلعت تست
هوش مصنوعی: پیرهنی که به حسان به عنوان پاداش و تحسین دادهای، مرا هم میطلبد که بدون پوشش باقی نمانم و آرزوی لباسی شایسته دارم.
عاصیانم به درگاه تو آورده پناه
چشم رحمت ز تو داریم حکایت کوتاه
هوش مصنوعی: من درگاهی تو پناهی برای گناهانم یافتهام و داستان ما در یک نگاه، تنها به نگاه رحمت تو بستگی دارد.