گنجور

شمارهٔ ۱ - آغاز

سپهر قدرا بر درگهت «نظیری » را
گمان نبود که بیند به کام دل دشمن
اگرچه دل که ز پیوند تو بریده شود
به راحتش نتوان دوختن به صد سوزن
به عده تو نشستم پری وشی زادم
که خاطرم به عطای تو بود آبستن
دمی به نظم جواهر کنار و کف بگشا
که رشته زیر زبانم گسسته در عدن
دگر به سوی سخن زین غضب نمی آیی
که من به دقت مدح تو درشدم به سخن
تو گر ز راه سخن در روی به مدحت خویش
به آن زمان به طریق ادب برانم من

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپهر قدرا بر درگهت «نظیری » را
گمان نبود که بیند به کام دل دشمن
هوش مصنوعی: آسمان قدر و منزلت تو، گمان نمی‌برد که در خانه‌ات کسی مثل «نظیری» بتواند با دلخوشی و رضایت، دشمنی را ببیند.
اگرچه دل که ز پیوند تو بریده شود
به راحتش نتوان دوختن به صد سوزن
هوش مصنوعی: دوست داشتن و پیوند عاطفی به قدری عمیق است که حتی اگر دل از آن جدا شود، نمی‌توان به سادگی آن را درمان کرد و به آرامش رساند.
به عده تو نشستم پری وشی زادم
که خاطرم به عطای تو بود آبستن
هوش مصنوعی: در جمع تو نشسته‌ام، و وجودم به خاطر محبت و بخشش تو پر از امید و آرزوست.
دمی به نظم جواهر کنار و کف بگشا
که رشته زیر زبانم گسسته در عدن
هوش مصنوعی: لحظه‌ای بگذار جواهرات را در کنار خودت بیاوری و از زیبایی‌های آنها صحبت کنی، زیرا کلمات و احساسات من در این دنیای زیبا به شدت ناپایدار شده‌اند.
دگر به سوی سخن زین غضب نمی آیی
که من به دقت مدح تو درشدم به سخن
هوش مصنوعی: دیگر به خاطر خشم و کینه‌ات به سمت صحبت کردن درباره‌ام نمی‌آیی، چون من به طور دقیق در وصف تو سخن گفتم.
تو گر ز راه سخن در روی به مدحت خویش
به آن زمان به طریق ادب برانم من
هوش مصنوعی: اگر تو با زبان خود به ستایش از خود بپردازی، در آن لحظه من نیز با روش ادب، از تو حمایت می‌کنم.