گنجور

شمارهٔ ۸

ز شهر دوست می‌آیم پیام عشق بر لب‌ها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتب‌ها
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهب‌ها
چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد
که آهی گر کشم بر کوه و صحرا افکنم تب‌ها
سحرگه خسته و رنجور از خلوت برون آیم
چو پروانه که از صحبت برآید آخر شب‌ها
ز دست او جراحت‌های زهرآلوده بنمایم
به زخم ناصحان سوزن زنند از نیش عقرب‌ها
دل شب داشت دردی از کدورت‌های حرمانم
به سوی آسمان دیدم فرو بارید کوکب‌ها
به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب‌ها
ز بیدادی که بر دل شد نکردم ضبط خود ز اول
کنون کاتش همی‌بارد پشیمانم ز یارب‌ها
«نظیری» پر گشا تا دیده دل در گشایندت
که از تنگی عالم تنگ می‌گردند مشرب‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز شهر دوست می‌آیم پیام عشق بر لب‌ها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتب‌ها
هوش مصنوعی: من از شهر محبوبم می‌آیم و پیام عشق را بر زبان دارم تا بتوانم به کودکان بیاموزم و آنها را از محدودیت‌های آموزشی آزاد کنم.
بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید
که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهب‌ها
هوش مصنوعی: بگو که منصور از زندان بیرون می‌آید و حقیقت عشق نمایان می‌شود و این باعث می‌شود که ادیان ساختگی و مذهب‌ها باطل گردند.
چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد
که آهی گر کشم بر کوه و صحرا افکنم تب‌ها
هوش مصنوعی: هر فردی طبیب و درمانگری دارد، بنابراین چرا باید نگران زحمت و سختی باشم؟ اگر هم آه و ناله‌ای از دل بزنم، آن را بر کوه و دشت می‌افکنم.
سحرگه خسته و رنجور از خلوت برون آیم
چو پروانه که از صحبت برآید آخر شب‌ها
هوش مصنوعی: صبح زود، خسته و ناراحت از تنهایی بیرون می‌آیم، مانند پروانه‌ای که بعد از شب‌نشینی از جمع جدا می‌شود.
ز دست او جراحت‌های زهرآلوده بنمایم
به زخم ناصحان سوزن زنند از نیش عقرب‌ها
هوش مصنوعی: من از آسیب‌هایی که از او خورده‌ام، سخن می‌گویم؛ در عوض، نصیحت‌کنندگان با سوزن‌های خود بر زخم‌هایم می‌زنند که درد بیشتری از نیش عقرب دارند.
دل شب داشت دردی از کدورت‌های حرمانم
به سوی آسمان دیدم فرو بارید کوکب‌ها
هوش مصنوعی: در دل شب، احساسی از اندوه و ناامیدی داشتم که مانند بارانی از ستاره‌ها به سوی آسمان ریخت.
به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب‌ها
هوش مصنوعی: زمانی که موجودی به خود آید و توجه کند، روحی تازه به آفرینش می‌بخشد. اگر چه ذاتی در این موجود باشد که ناز و تکبر کند، همه‌ی ساختارها و شکل‌ها از هم متلاشی خواهند شد.
ز بیدادی که بر دل شد نکردم ضبط خود ز اول
کنون کاتش همی‌بارد پشیمانم ز یارب‌ها
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که بر دلم رفته، از همان ابتدا نتوانستم خودم را کنترل کنم. اکنون که این آتش درونم شعله‌ور است، از درون پشیمانم و به خداوند می‌گویم.
«نظیری» پر گشا تا دیده دل در گشایندت
که از تنگی عالم تنگ می‌گردند مشرب‌ها
هوش مصنوعی: چشم دل را بگشا تا بتوانی زیبایی‌ها را بهتر ببینی، زیرا دنیا به قدری محدود و تنگ است که راه‌های نوشیدن از معانی و تجربیات را محدود می‌کند.

حاشیه ها

1402/11/13 18:02
سیدمحمد جهانشاهی

چُو من هر کَس طبیبی دارد ، از زحمت چه غم دارد