گنجور

شمارهٔ ۴۸۱

چند فارغ از نشاط درد و درمان زیستن
همچو خون مرده زیر پوست پنهان زیستن
شوق و این ناآشنایی؟ عشق و این بی نسبتی؟
تشنه دیدار وانگه در بیابان زیستن
خوبی از اندازه بیرون می بری انصاف نیست
دشمن جان بودن و شیرین تر از جان زیستن
دیده پراشک و زبان پر شکر مشکل حالتیست
با چنین نازک دلی ها سخت پیمان زیستن
عیش میخواران مفلس را چراغ خلوتم
بایدم از خانه همسایه پنهان زیستن
تا سحر با ساز و صحبت تا به شب در گشت و سیر
همچو گل طرفی نبستم از پریشان زیستن
مشت خاشاک «نظیری » شعله ای کرد و نشست
باد شمع انجمن را تا به پایان زیستن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند فارغ از نشاط درد و درمان زیستن
همچو خون مرده زیر پوست پنهان زیستن
هوش مصنوعی: چند می‌توان بدون شادی و درد و درمان زندگی کرد، مانند کسی که زنده است اما مانند خون مرده زیر پوست، پنهان و بی‌احساس زندگی کند.
شوق و این ناآشنایی؟ عشق و این بی نسبتی؟
تشنه دیدار وانگه در بیابان زیستن
هوش مصنوعی: میل و اشتیاق به چیزی ناشناخته؟ عشق و این فاصله و جدایی؟ در حالی که تشنه دیدار هستم، در بیابان زندگی می‌کنم.
خوبی از اندازه بیرون می بری انصاف نیست
دشمن جان بودن و شیرین تر از جان زیستن
هوش مصنوعی: خوبی و خوبی‌های انسان باید در حد و اندازه باشد و نمی‌توان به کسی که دشمن جان است اطمینان کرد، چرا که زندگی کردن با کسی که مضر است هرگز نمی‌تواند شیرین و خوشایند باشد.
دیده پراشک و زبان پر شکر مشکل حالتیست
با چنین نازک دلی ها سخت پیمان زیستن
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک و زبانم شیرین است. این حالتی است سخت برای کسانی که دلشان حساس و نرم است تا بتوانند با زندگی کنار بیایند.
عیش میخواران مفلس را چراغ خلوتم
بایدم از خانه همسایه پنهان زیستن
هوش مصنوعی: زندگی نوشیدنی‌دوستان فقیر را باید به گونه‌ای برگزار کنم که چراغ خلوت من از دید همسایه پنهان بماند.
تا سحر با ساز و صحبت تا به شب در گشت و سیر
همچو گل طرفی نبستم از پریشان زیستن
هوش مصنوعی: تا سحر با موسیقی و گفتگو می‌گذرانیدم و تا شب در گشت و گذار بودم، اما مانند گلی، از زندگی آشفته دوری نکردم.
مشت خاشاک «نظیری » شعله ای کرد و نشست
باد شمع انجمن را تا به پایان زیستن
هوش مصنوعی: مشت خاشاک شعله‌ای ایجاد کرد و باد شمع جمع را خاموش کرد تا زندگی به پایان برسد.