شمارهٔ ۳۵۰
رمید طایر جانم ز آشیانه خویش
که در هوای تو خوش یافت آب و دانه خویش
دل از قفای نظر کو به کوی می گردد
نظر ز شوق تو گم کرده راه خانه خویش
ز باغ رفت گل و بلبلان خموش شدند
من اسیر همان عاشق فسانه خویش
کسی که واقف ذوقی شود نمی بینم
بغیر خویش که می رقصم از ترانه خویش
به شب که دردی دردی به کام دل ریزند
کنم به روز طرب از می شبانه خویش
مروت و کرم از دیگری نمی بینم
نشسته ام به گدایی بر آستانه خویش
ز بس که دور زمان را ز خسروان ننگ است
زمانه نازد اگر گویمش زمانه خویش
به گنج خانه محمود مدح نفروشم
به شاهنامه خرم بیت عاشقانه خویش
تو را که نقد جهان باید از طلب منشین
مرا خوش است دل از داغ جاودانه خویش
اگر ز برهمنان سرکشی، نیازارند
تو را که هست بت خویش در خزانه خویش
دلی به شرط «نظیری » نهاده بر سر راه
به هر که تیر زند میدهد نشانه خویش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رمید طایر جانم ز آشیانه خویش
که در هوای تو خوش یافت آب و دانه خویش
هوش مصنوعی: پرنده جانم از لانهاش گریخت، زیرا در هوای تو خوشبختی و روزی خود را یافته است.
دل از قفای نظر کو به کوی می گردد
نظر ز شوق تو گم کرده راه خانه خویش
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو در خیابانها و کوچهها سرگردان است و نگاه من چون شوقی که به تو دارم، راه بازگشت به خانهام را گم کرده است.
ز باغ رفت گل و بلبلان خموش شدند
من اسیر همان عاشق فسانه خویش
هوش مصنوعی: از باغ گلها رفتند و بلبلها هم ساکت شدند. من همچنان درگیر عشقی هستم که فقط داستانی از آن باقی مانده است.
کسی که واقف ذوقی شود نمی بینم
بغیر خویش که می رقصم از ترانه خویش
هوش مصنوعی: کسی که به ذوق و احساسی عمیق دست یابد، نمیبیند که جز خودش، کسی دیگر را در حال رقص و شادی از سر آهنگ و ترانهاش ببیند.
به شب که دردی دردی به کام دل ریزند
کنم به روز طرب از می شبانه خویش
هوش مصنوعی: در شبهایی که درد و غم به دل آدم ریخته میشود، تصمیم دارم که در روز با خوشحالی و نشاط از لذتهای شبانهام بهره ببرم.
مروت و کرم از دیگری نمی بینم
نشسته ام به گدایی بر آستانه خویش
هوش مصنوعی: من در این وضعیت خودم را گدای کرم و مروت دیگری میبینم و از دیگران چیزی نمیخواهم، بلکه به درگاه خودم نشستهام.
ز بس که دور زمان را ز خسروان ننگ است
زمانه نازد اگر گویمش زمانه خویش
هوش مصنوعی: به خاطر ننگی که زمانه به پادشاهان دارد، زمانه به خود میبالد اگر بگویم که خودم مربوط به آن هستم.
به گنج خانه محمود مدح نفروشم
به شاهنامه خرم بیت عاشقانه خویش
هوش مصنوعی: من ارزش ستایشهای خود را در نظر میگیرم و هرگز آن را به متون دیگری که ممکن است ارزش مادی داشته باشند، نمیفروشم. عشق و احساساتم برایم ارزشی بسیار بیشتر از این گنجینهها دارد.
تو را که نقد جهان باید از طلب منشین
مرا خوش است دل از داغ جاودانه خویش
هوش مصنوعی: تو که انتظار داری تمام دنیا را به خاطر نیازهای خود بگذاری، من خوشحالم که دلم از غم دائمی خود رنج میبرد.
اگر ز برهمنان سرکشی، نیازارند
تو را که هست بت خویش در خزانه خویش
هوش مصنوعی: اگر از دوستان و همپیمانان خود دور شوی، آنها تو را آزار نخواهند داد، چرا که معشوق و محبوب خود را در درون خود داری.
دلی به شرط «نظیری » نهاده بر سر راه
به هر که تیر زند میدهد نشانه خویش
هوش مصنوعی: دل خود را به شرط «نظیری» در میان راه گذاشتهام، به هر کسی که به من آسیب برساند، نشانهای از خودم میدهم.

نظیری نیشابوری