گنجور

شمارهٔ ۳۴۷

مطرب به گوشم زد نوا از گریه محزون کردمش
ساقی به دستم داد می پیمانه پر خون کردمش
شد هرکه گاهی همرهم، بی خانمان شد همچو من
با هر که بنشستم دمی چون خویش مجنون کردمش
شد شورش سودای من در هر سرمه بیشتر
رامم نگردید آن پری چندان که افسون کردمش
بازآ که از شرم گنه سر تا قدم بگداختم
کوهی که در ره داشتم از گریه هامون کردمش
از اشک و آه نیمه شب زیر و زبر کردم جهان
گردون بدی گر کرده بود اختر دگرگون کردمش
قربان آن مژگان شوم کز حق آن نایم برون
صد زخم بردم وام ازو یک سینه مرهون کردمش
سرو چمن را راستی دهقان به ناز آمیخته
گر در نظر آمد کجی بر طبع موزون کردمش
از داغ مهجوری تو بر دل نشانی مانده بود
همچون مه نو دم به دم از مهر افزون کردمش
از بس به تلخی در جگر بی یار دزدیدم نظر
خون «نظیری » ریختم وز خویش ممنون کردمش

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطرب به گوشم زد نوا از گریه محزون کردمش
ساقی به دستم داد می پیمانه پر خون کردمش
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان نغمه‌ای را در گوشم نواخت که باعث شد از شدت غم بگریم. سپس ساقی جامی پر از شراب به دستم داد که آن را سرشار از غم و اندوه کردم.
شد هرکه گاهی همرهم، بی خانمان شد همچو من
با هر که بنشستم دمی چون خویش مجنون کردمش
هوش مصنوعی: هر کس که به اندکی با من همراه شد، مانند من بی‌خانمان شد. هر کسی را که یک لحظه در کنار خود نشاندتم، او را نیز دیوانه‌ی خود کردم.
شد شورش سودای من در هر سرمه بیشتر
رامم نگردید آن پری چندان که افسون کردمش
هوش مصنوعی: شور و اشتیاق من در هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود، اما آن پری هرگز نتوانسته است مرا رام کند، حتی با تمام جادوی خود.
بازآ که از شرم گنه سر تا قدم بگداختم
کوهی که در ره داشتم از گریه هامون کردمش
هوش مصنوعی: بازگرد که من از شرم گناهانم به شدت مضطرب و نگران شده‌ام؛ آن کوهی که در راه داشتم، به خاطر اشک‌هایم به مانند خاکستر شده است.
از اشک و آه نیمه شب زیر و زبر کردم جهان
گردون بدی گر کرده بود اختر دگرگون کردمش
هوش مصنوعی: در دل شب، با گریه و ناله، دنیا را به هم ریختم. اگر سرنوشت بدی داشت، ستاره‌ام را تغییر دادم.
قربان آن مژگان شوم کز حق آن نایم برون
صد زخم بردم وام ازو یک سینه مرهون کردمش
هوش مصنوعی: من جانم را فدای آن مژه‌ها می‌کنم که به خاطر آن، از حقایق دور می‌شوم. با اینکه درد و زخم‌های زیادی را متحمل شده‌ام، اما قلبم را به او بدهکار کرده‌ام.
سرو چمن را راستی دهقان به ناز آمیخته
گر در نظر آمد کجی بر طبع موزون کردمش
هوش مصنوعی: دهقان با مهارت و دقت، سروهای چمن را به زیبایی و ناز آراسته است، ولی در نگاه او، نقصی در طبیعت موزون به چشم می‌خورد که آن را اصلاح کرده است.
از داغ مهجوری تو بر دل نشانی مانده بود
همچون مه نو دم به دم از مهر افزون کردمش
هوش مصنوعی: از دل من زخم و نشانه‌ای از دوری تو باقی مانده بود. هر لحظه با عشق بیشتری بر آن زخم افزوده می‌شد.
از بس به تلخی در جگر بی یار دزدیدم نظر
خون «نظیری » ریختم وز خویش ممنون کردمش
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی غم و تلخی را در وجود خودم احساس کردم و در غیاب محبوبم به دلی پر از درد نگاه کردم، احساس کرد که باید این غم را در قالبی به تصویر بکشم و به نوعی از خودم تشکر کردم.