شمارهٔ ۱
اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا
به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا
حدیث حسن و مشتاقی درون پرده پنهان بود
برآمد شوق از خلوت نهاد این راز بر صحرا
ز خط و خال رخسارش قضا شکل نمود اول
قلم برداشت هر ذره ورق پر گشت از انشا
در آن گلشن هوا بودم که مستی زاد از نرگس
در آن مجلس صفا بودم که عشق از حسن شد پیدا
به زحمت اتصال افتد، چو پیوندی برید از هم
به فرصت قطره دریا میشود، چون قطره شد دریا
کجا ناز و نیاز عاشق و معشوق کم گردد
ز حاجت حسن مستغنی و ما محتاج استغنا
شراب و شاهد و میخانه و ساقی همه دلکش
به این خمار بیپروا سری داریم و صد سودا
تقاضا بر تقاضا میرسد زان سوی دل هر دم
زمانی نیستم خالی فغان زین شوق کارافزا
اگر نالم ز حرمان رخ مگردان حسبة لله
قیاس وصل و محرومی گلستانست و نابینا
درون بیت احزان پیر نابینا چه میداند
که شهری بر سر سودای یوسف میکند غوغا
«نظیری» گر طمع داری که مقبول جهان باشی
فلا تحسد و لاتبخل و لاتحرص علی الدنیا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا
به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زندگی شیرینی داشته باشی و خوشی را تجربه کنی، باید از مخفیکاری و پنهانکاری بیرون بیایی و با صداقت و شجاعت در زندگیات قدم برداری.
حدیث حسن و مشتاقی درون پرده پنهان بود
برآمد شوق از خلوت نهاد این راز بر صحرا
هوش مصنوعی: داستان زیبایی و اشتیاق در دل پردهای پوشیده بود. اما شوق از خلوت بیرون آمده و این راز را در دشت فاش کرد.
ز خط و خال رخسارش قضا شکل نمود اول
قلم برداشت هر ذره ورق پر گشت از انشا
هوش مصنوعی: از خطوط و نشانههای چهرهاش، تقدیر شکل گرفت. ابتدا قلم را برداشت و هر ذرهای از کاغذ با نوشتههای او پر شد.
در آن گلشن هوا بودم که مستی زاد از نرگس
در آن مجلس صفا بودم که عشق از حسن شد پیدا
هوش مصنوعی: در آن باغ زیبا بودم که نشانههای مستی از گلهای نرگس به چشم میخورد. در آن محفل دلانگیز حضور داشتم که عشق به وضوح از زیباییها نمایان شده بود.
به زحمت اتصال افتد، چو پیوندی برید از هم
به فرصت قطره دریا میشود، چون قطره شد دریا
هوش مصنوعی: وقتی پیوندی قطع میشود، ارتباط به سختی برقرار میشود. اما وقتی که فرصت پیش آید، قطرهای میتواند به دریا تبدیل شود و هنگامی که آن قطره به دریا میپیوندد، تمامیت دریا را به خود میگیرد.
کجا ناز و نیاز عاشق و معشوق کم گردد
ز حاجت حسن مستغنی و ما محتاج استغنا
هوش مصنوعی: عشق و محبت همیشه برقرار است و هیچگاه کم نمیشود. عشق و زیبایی هر دو نیاز به یکدیگر دارند، اما در عین حال، زیبایی خود به خودش نیاز ندارد و کامل است، در حالی که عاشق همیشه به دنبال کمال و نیاز است.
شراب و شاهد و میخانه و ساقی همه دلکش
به این خمار بیپروا سری داریم و صد سودا
هوش مصنوعی: در اینجا به زیباییهای شراب، معشوق و میخانه اشاره شده که همگی جذاب و دلنشین هستند. با وجود حالتی غمگین و ناآرام، هنوز تمایل داریم به این لذات پرداخته و افکار و آرزوهای زیادی در سر داریم.
تقاضا بر تقاضا میرسد زان سوی دل هر دم
زمانی نیستم خالی فغان زین شوق کارافزا
هوش مصنوعی: هر لحظه خواستهها و نیازها به دل من میرسند و هیچ زمانی نیست که خالی از احساس شوق و هیجان باشم. این شوق همواره در من افزون میشود و فریاد میزنم.
اگر نالم ز حرمان رخ مگردان حسبة لله
قیاس وصل و محرومی گلستانست و نابینا
هوش مصنوعی: اگر از دلتنگیام شکایت کنم، روی خود را از من برمیگردانی، ولی بدان که فقط برای خدا باید تفاوت بین وصال و محرومیت را درک کرد، مانند تفاوتی که بین گلستان و محیطی تاریک و نابینا وجود دارد.
درون بیت احزان پیر نابینا چه میداند
که شهری بر سر سودای یوسف میکند غوغا
هوش مصنوعی: یک پیر نابینا در دل خود غم و اندوهی دارد و از آنجا که نمیتواند دنیا را ببیند، نمیداند که در بیرون، مردمی در شهری از شوق و آرزوی یوسف چه هیاهویی به راه انداختهاند.
«نظیری» گر طمع داری که مقبول جهان باشی
فلا تحسد و لاتبخل و لاتحرص علی الدنیا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در نظر مردم آدمی مقبول و مورد توجه باشی، حسادت نکن، بخیل نباش و به دنیا حریص نباش.