گنجور

شمارهٔ ۴ - این قصیده در منقبت حضرت امام رضا علیه التحیته و الثنا و اشاره به قتل و غارت ساکنان مشهد مقدسه حضرت

چنان رسیدن دی سرد ساخت دنیی را
که کرد در دل مجنون فسرده لیلی را
نسیم صبح بدان گونه گشت رنگ ستان
که برد از کف دست نگار حنی را
فسردگی هوا تا به غایتی برسید
که بست در دل عاشق ره تمنی را
به آن رسید ز تأثیر تندباد خزان
که بار و برگ بریزد درخت طوبی را
به بیع رضوان مالک اگر شود راضی
خود به گلخن دوزخ بهشت ماوی را
فغان که گشت در احیای خلق افسرده
دمی که مایه اعجاز بود عیسی را
عجوز برد که بر حرف باستان دل داشت
کنون به نطق درآورده است املی را
نه چشم از دمه دیدست حال شخص تباه
نه گوش درک زنخ بند کرده شکوی را
ز شرح سردی امروز کرده اند حذر
لباس لفظ که پوشیده اند معنی را
ز بیم سرما طفل از رحم نمی زاید
اگرچه وعده زادن گذشته حبلی را
مشاطه دست عروس از نگار بگشاید
که می برد نفس صبح رنگ حنی را
خماردار نیارد به حلق مینا دست
فراق دیده نبوسد عذار سلمی را
اگر نه ز آفت سرما درخت ایمن بود
چراست شعله بیضا به دست موسی را
ز چله دی و بهمن که بر کمان دارند
عطارد افکند از دست کلک انسی را
ز درد مارگزیده خبر نمی یابد
که نیش عقرب بر دست زهر افعی را
ز جیب صفحه تصویر چین برآوردم
شکست رنگ به رخساره نقش مانی را
به شهد داده برودت طبیعت کافور
به مشگ داده رطوبت مزاج کسنی را
به دل محبت معشوق ره نمی یابد
که سد راه شود برف عهد قربی را
گذشته برف ز بس از سربنای جهان
نموده منزل قارون رواق کسری را
ز برف پنجه خور مانده آنچنان از کار
که در میانه کافور دست موتی را
ز برف ساخته استاد زمهریر سفید
چو سقف خانه نداف چرخ اعلی را
ز ضعف پرتو خورشید در میان سحاب
بسان نور بصر گشته چشم اعمی را
میان دوزخ تابان در استخوان مریض
فسردگی هوا لرزه ساخت حمی را
رسید کوتهی روز تا بدان غایت
که جای در دم صبح است شام اضحی را
خدنگ رستم اگر در کمان کشیده شود
هوای سرد ببندد محل مجری را
کنون طیور نسازند در چمن مسکن
زنار همچو سمندر کنند سکنی را
چو رفت گل ز چمن عندلیب گوشه گرفت
به زاغ و بوم فکندند امر شوری را
سخن به نصف خلافت رسید و مل نشنید
طلب ز مطرب و شاهد نمود فتوی را
سرود مطرب گفتا به راستی کز ما
کسی به سر نرساند طریق اولی را
صلاح عقل چنانست در چنین فصلی
که از شراب بشویی لباس تقوی را
ز باده بر در میخانه ها وضو سازی
به پای ساغر می افکنی مصلی را
از آن شراب کنی در قدح که مرد کند
اگر ز دور خورد بر مشام خنثی را
از آن شراب کنی در قدح که یاد صبا
ز فیض نگهت او روح داد عیسی را
از آن شراب کزو گر خیال جرعه کشد
چو نطفه روح دهد صورت هیولی را
از آن شراب که گر قطره ای به خاک چکید
کند درست عظام رمیم موتی را
هزار کوه غم از یکدگر فرو ریزد
در آن مقام که ظاهر کند تجلی را
نه زان شراب که انگور او شهید کند
شه سریر امامت علی موسی را
امام ثامن ضامن که روز بازپسین
به گوش خوف رساند ندای بشری را
امام ثامن ضامن که در شریعت حق
ز هفت مفتی صادق گرفته فتوی را
شهید خاک خراسان که گرد مرکب او
به جای نور بصر گشته چشم اعمی را
دیت ستان لب لعل زهر خورده اوست
زمردی که کند کور چشم افعی را
اگر ز ناف زمین حق بنای کعبه نهاد
زمین مشهد او کرد صدر دنیی را
به هر قدم که نهی در حریم روضه او
نهاده اند اقامت ریاض عقبی را
به ذوق تر ز کلیم اند نقش های گلیم
نموده جبهه هر خشت صد تجلی را
فروغ قبه خورشید شکل مرقد او
نموده بدر فروزنده چشم اعمی را
شعاع نور قنادیل او به هم شکند
طلیعه های کواکب سپهر اعلی را
چو حافظان حریمش کشیده اند سرود
نموده اند ترقی عقولی اولی را
ز حس جوهر و آواز و فکر تحریرش
نموده اند صور جوهر هیولی را
چو عندلیب به گلدسته های مسجد او
مؤذنان مترنم ستانده املی را
ز ذکر اشهد ان لا اله الا الله
به گوش خوف رسانیده بانگ بشری را
ز شوق طوف مزارش که عید شادی هاست
عروس نیمه شب از دست شسته حنی را
به ماه میل سر گنبدش رجوع کنند
جماعتی که پرستیده اند شعری را
ز زهد عاکف و سیار صحن روضه او
به ناز و منت گیرند من و سلوی را
به ارتقای مقام نفوس خدامش
نوید ذبح عظیم است کبش قربی را
فراخی نعمش با صفا بدل کرده
نزاع کاسه مجنون و سنگ لیلی را
وسیله شرف از عیدگاه او حجاج
به قدس و کعبه فرستند فطر و اضحی را
دو گوهه طرق و مشهد مقدس او
زنند طعنه به تقدیس قدس و رضوی را
آن دو کوه گران حلم کوه سنگی زاد
که یک نتیجه کبری بود دو صغری را
زهی امام که مفتاح باب مرحمتست
محبت تو رضای ملک تعالی را
چنانکه برگ بریزد ز تندباد خزان
محبت تو بریزد گناه کبری را
تو گر به روز قیامت شفیع خلق شوی
عذاب نیست پرستندگان عزی را
پی نتیجه اعمال حاکم محشر
اگر به خلد نویسد برات اجری را
به نزد مالک دوزخ روان کند رضوان
محبتت نکند گر نشانه مجری را
چو عکس آینه از بطن نطفه بنماید
اگر ز رای تو زیور دهند حبلی را
به هر گیاه که ابر سخات آب دهد
دهد به قاعده بار درخت طوبی را
هر آنکه خاک درت را به تاج و تخت دهد
کند معاوضه با تره من و سلوی را
ز بس عنایت عامت نموده مستغنی
ز حاجتی که به هم بوده اهل دنیا را
به نزد فهم چنان مدعا شود ظاهر
که احتیاج نیفتد به لفظ معنی را
به بوسه دیر؟ درت نقش شد کسی بیند
نیاز عرضه کند اشتیاق مانی را
غریب از حرکات سپهر مضطرب است
بر آستان تو یابد مگر تسلی را
تمام گشت به نی پاسخ کلیم از طور
که راند در ارنی بر زبان خود نی را
ز گفتن ارنی زان تو نی نمی شنوی
که از سخاوت بانون نیاوری یی را
ز لفظ آری با کوه اگر خطاب کنی
جواب نیست جز آری جواب آری را
شها کسی که به دل جای داده خصم تو را
به کعبه پهلوی مصحف نهادی عزی را
جماعتی نه موالی ز خصم آل نبی
همه گرفته به میراث دین خنثی را
زدند بیخ و بن مؤمنان به تیغ خلاف
نگاه هیچ نکردند صدق دعوی را
ز خلق سید و اشراف جوی خون راندند
به روضه تو گشادند دست دعوی را
بقیئه ای که نگشتند کشته از افلاس
فروختند به غربت دیار و مأوی را
شها فغان ز زمانی که اهل دانش او
ز فهم شعر ندانند غیر آری را
حدیث عیسی و افسانه را یکی دانند
ز نیشکر نشناسند شاخ کسنی را
درین زمانه بدان گونه شعر خوار شدست
که ننگ می شود از نام خویش شعری را
ولی ز پاکی نظمم به یمن مدحت تست
شرف به نظم روان جریر و اعشی را
غلام پیر «نظیری » درم خریده تست
توجهی که ببیند جمال مولی را
نماز مرده کند بر مدیح مرده دلان
به مدحت تو کند زنده روح اعشی را
چنان ثنای تو گوید که ذوق جایزه اش
زبان دهد به ته خاک معن و یحیی را
کنون که لب به شکایت گشوده ام خواهم
که نوشم از کف تو شربت تسلی را
چنان ثنای تو گویم که ذوق خواندن آن
دهد زبان بیان نقش های مانی را
چو خامه را به بنان رخصت جوار دهم
کند به معجزه کار عصای موسی را
چو صفحه را به سر کلک آشنا سازم
کنم بسان دبیر بهار انشی را
وگر غبار رهت رابه نوک خامه کنم
کنم چو دیده پر از نور میم املی را
وگر امیدی «نظیری » بر تو عرضه کنم
پر از مراد کنی دامن تمنی را
مراد دل به تو گفتم دگر تو می دانی
زبان من به دعا ختم کرد دعوی را
همیشه تا ز شب و روز امتیازی هست
درین جهان شب یلدا و روز اضحی را
صباح عید محبت نیاورد شب غم
شب عدوت نبیند صباح دنیی را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنان رسیدن دی سرد ساخت دنیی را
که کرد در دل مجنون فسرده لیلی را
هوش مصنوعی: سرما و سختی دی‌ماه، زندگی را چنان تحت‌الشعاع قرار داد که در دل مجنون، عشق لیلی نیز سرد و بی‌روح شد.
نسیم صبح بدان گونه گشت رنگ ستان
که برد از کف دست نگار حنی را
هوش مصنوعی: نسیم صبح به قدری زیبا و دل‌انگیز بود که رنگ حنا را از دستان آن نگار دلفریب برداشت.
فسردگی هوا تا به غایتی برسید
که بست در دل عاشق ره تمنی را
هوش مصنوعی: هوا آنقدر سرد و بی‌روح شده است که دل عاشق دیگر امیدی به آرزوها و خواسته‌هایش ندارد.
به آن رسید ز تأثیر تندباد خزان
که بار و برگ بریزد درخت طوبی را
هوش مصنوعی: باد سرد پاییزی به قدری قوی است که باعث می‌شود درخت طوبی، با تمام زیبایی‌اش، برگ‌ها و میوه‌هایش را از دست بدهد.
به بیع رضوان مالک اگر شود راضی
خود به گلخن دوزخ بهشت ماوی را
هوش مصنوعی: اگر مالک بهشت، رضایتش را به فروش برساند و خودش به دوزخ برود، ما هنوز در بهشت خواهیم ماند.
فغان که گشت در احیای خلق افسرده
دمی که مایه اعجاز بود عیسی را
هوش مصنوعی: آه و فغان! چه شد که در زمان احیای جان‌ها، مایه شگفتی و معجزه، عیسی، به دنیا آمد و مردم را دلداری داد؟
عجوز برد که بر حرف باستان دل داشت
کنون به نطق درآورده است املی را
هوش مصنوعی: زنی پیر که به قدیم به سخن و زبان باستان علاقه‌مند بود، حالا به گفتگو و بیان آوری درس و مطلب پرداخته است.
نه چشم از دمه دیدست حال شخص تباه
نه گوش درک زنخ بند کرده شکوی را
هوش مصنوعی: نه چشمی که به حال خراب شخص دقت کرده، نه گوش شنوا که به شکایت او توجهی داشته باشد.
ز شرح سردی امروز کرده اند حذر
لباس لفظ که پوشیده اند معنی را
هوش مصنوعی: امروز برای توضیح سردی و بی‌احساسی، زبان و کلمات انتخاب کرده‌اند که به حقیقت و معنی اصلی نپردازند.
ز بیم سرما طفل از رحم نمی زاید
اگرچه وعده زادن گذشته حبلی را
هوش مصنوعی: اگرچه زمان زایمان فرا رسیده، ولی از ترس سرما نوزاد به دنیا نمی‌آید.
مشاطه دست عروس از نگار بگشاید
که می برد نفس صبح رنگ حنی را
هوش مصنوعی: آرایشگر دست عروس را می‌آراید و این کار باعث می‌شود که نفس صبح، رنگ حنا را به خوبی بزداید و جلوه‌اش را بیشتر کند.
خماردار نیارد به حلق مینا دست
فراق دیده نبوسد عذار سلمی را
هوش مصنوعی: نمی‌توانم جام نقره را در دست بگیرم و به خاطر دوری از محبوب، تنها زیبایی چهره‌اش را ببوسم.
اگر نه ز آفت سرما درخت ایمن بود
چراست شعله بیضا به دست موسی را
هوش مصنوعی: اگر درختی از سرما آسیب نبیند، پس چرا شعله‌ای که موسی در دست داشت، به رنگ سفید و نورانی بود؟
ز چله دی و بهمن که بر کمان دارند
عطارد افکند از دست کلک انسی را
هوش مصنوعی: در ماه‌های سرد زمستان، وقتی که عطارد از آسمان می‌افتد و دچار تغییراتی می‌شود، کارهایی که فردی عاطفی و انسانی انجام می‌دهد تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
ز درد مارگزیده خبر نمی یابد
که نیش عقرب بر دست زهر افعی را
هوش مصنوعی: کسی که به شدت درد می‌کشد، از نشانه‌های دیگر خطر آگاه نمی‌شود؛ مانند اینکه او نمی‌تواند متوجه شود که نیش عقرب بر دستش به اندازه زهر افعی خطرناک است.
ز جیب صفحه تصویر چین برآوردم
شکست رنگ به رخساره نقش مانی را
هوش مصنوعی: از جیب صفحه، تصویری از چین بیرون آوردم که رنگ رخساره مانی را در هم شکسته است.
به شهد داده برودت طبیعت کافور
به مشگ داده رطوبت مزاج کسنی را
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های طبیعی و اثرات آنها بر روی محسوسات می‌پردازد. در اینجا، به طرز خاصی به صفات عطر و طعم اشاره می‌شود. "شهد" به شیرینی و لطافت اشاره دارد و "برودت طبیعت" نماد خنکی و تازگی است. همچنین، "کافور" و "مشک" به عطرها و خوشبوکننده‌ها می‌پردازند. در کل، این عبارت نشان‌دهنده تأثیرات لطیف طبیعی بر روی مزاج و احساسات انسان‌ها است.
به دل محبت معشوق ره نمی یابد
که سد راه شود برف عهد قربی را
هوش مصنوعی: محبت معشوق در دل جا نمی‌گیرد، چرا که مانع ورود عشق و نزدیکی به او می‌شود.
گذشته برف ز بس از سربنای جهان
نموده منزل قارون رواق کسری را
هوش مصنوعی: گذشته برف به قدری که از بلندای دنیا برف بر سر قارن نشسته و کاخ کسری را زیر پوشش خود قرار داده است.
ز برف پنجه خور مانده آنچنان از کار
که در میانه کافور دست موتی را
هوش مصنوعی: به دلیل سردی و سختی کار، به حالتی رسیده‌ام که مانند یک نگین درخشان در میان برف و یخ، دست و پا می‌زنم.
ز برف ساخته استاد زمهریر سفید
چو سقف خانه نداف چرخ اعلی را
هوش مصنوعی: هنر و مهارت استاد مانند برفی است که از سرمای شدید به وجود آمده و به زیبایی سقف خانه را می‌پوشاند، مانند آسمان بالای سر ما.
ز ضعف پرتو خورشید در میان سحاب
بسان نور بصر گشته چشم اعمی را
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف و کم‌ضیایی نور خورشید در میان ابرها، این نور شبیه به نوریست که چشم نابینا قادر به درک آن نیست.
میان دوزخ تابان در استخوان مریض
فسردگی هوا لرزه ساخت حمی را
هوش مصنوعی: در وسط جهنم درخشان، در میان وجود یک انسان بیمار، هوای سرد باعث ایجاد لرز و تب شده است.
رسید کوتهی روز تا بدان غایت
که جای در دم صبح است شام اضحی را
هوش مصنوعی: تا آنجا که روز به پایان می‌رسد و به غروب می‌رسد، وقت آن است که شب عید قربانی در دم صبح را درک کنم.
خدنگ رستم اگر در کمان کشیده شود
هوای سرد ببندد محل مجری را
هوش مصنوعی: اگر تیر رستم در کمان گذاشته شود، باید هوای سرد مراقب محل پرتاب آن باشد.
کنون طیور نسازند در چمن مسکن
زنار همچو سمندر کنند سکنی را
هوش مصنوعی: اکنون پرندگان در چمن جایی نمی‌سازند، چون مانند سمندر در آب به زندگی خود ادامه می‌دهند.
چو رفت گل ز چمن عندلیب گوشه گرفت
به زاغ و بوم فکندند امر شوری را
هوش مصنوعی: وقتی که گل از باغ رفت، بلبل به گوشه‌ای پناه برد و زاغ و کبوتر به کارهای شلوغ مشغول شدند.
سخن به نصف خلافت رسید و مل نشنید
طلب ز مطرب و شاهد نمود فتوی را
هوش مصنوعی: موضوع بحث به نیمه‌های حکومت رسید و هیچ نشانی از دلجوئی و طلب شنیده نشد، در حالی که اشاره‌ای به نظر و فتوا از طرف موسیقی‌دان و معشوقه شد.
سرود مطرب گفتا به راستی کز ما
کسی به سر نرساند طریق اولی را
هوش مصنوعی: خواننده موسیقی گفت که واقعاً از ما کسی نمی‌تواند به درستی و به طور کامل به راه اولی برسد.
صلاح عقل چنانست در چنین فصلی
که از شراب بشویی لباس تقوی را
هوش مصنوعی: در چنین زمانی، بهترین کار این است که با نوشیدن شراب، پوشش تقوا را پاک کنی.
ز باده بر در میخانه ها وضو سازی
به پای ساغر می افکنی مصلی را
هوش مصنوعی: از شراب کنار در میخانه‌ها می‌نوشی و به جای وضو، سجاده‌ات را در پای جام می‌گذارید.
از آن شراب کنی در قدح که مرد کند
اگر ز دور خورد بر مشام خنثی را
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که در جام می‌ریزی، چنان قدرتی دارد که حتی اگر کسی از دور هم از بوی آن بی‌خبر باشد، می‌تواند روح و جانش را تحت تأثیر قرار دهد و او را دگرگون کند.
از آن شراب کنی در قدح که یاد صبا
ز فیض نگهت او روح داد عیسی را
هوش مصنوعی: از آن شرابی بنوش که با یاد باد صبا، روح عیسی را از نگاه تو به او بخشید.
از آن شراب کزو گر خیال جرعه کشد
چو نطفه روح دهد صورت هیولی را
هوش مصنوعی: از آن شراب که اگر اندکی از آن نوشیده شود، روح به هیولا جان می‌بخشد و به آن شکل و ظهور می‌دهد.
از آن شراب که گر قطره ای به خاک چکید
کند درست عظام رمیم موتی را
هوش مصنوعی: از آن نوشیدنی که اگر تنها یک قطره‌اش به زمین بریزد، می‌تواند استخوان‌های خشکیده مرده را جانی دوباره ببخشد.
هزار کوه غم از یکدگر فرو ریزد
در آن مقام که ظاهر کند تجلی را
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که تجلی و ظهور حقیقت نمایان می‌شود، تمام کوه‌های غم و اندوه به یکدیگر فرو می‌ریزند.
نه زان شراب که انگور او شهید کند
شه سریر امامت علی موسی را
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که نمی‌توان به راحتی از شراب و لذایذ آن عبور کرد، زیرا این شراب به قدری قوی است که حتی می‌تواند شخصیت‌های بزرگ و رهبری همچون علی ابن موسی الرضا را تحت تأثیر قرار دهد. در واقع، اشاره به قدرت و تأثیر شراب بر انسان‌ها دارد و به نوعی هشدار از پیامدهای آن نیز هست.
امام ثامن ضامن که روز بازپسین
به گوش خوف رساند ندای بشری را
هوش مصنوعی: امام هشتم، ضامن و پشتیبان است که در روز قیامت، صدای انسان‌ها را به گوش می‌رساند و به نگرانی‌های آنها پاسخ می‌دهد.
امام ثامن ضامن که در شریعت حق
ز هفت مفتی صادق گرفته فتوی را
هوش مصنوعی: امام هشتم (علیه‌السلام) به عنوان ضامن و تأمین‌کننده، در امور شرعی و دینی به فتوای هفت فتوا دهنده معتبر که همگی راست‌گو هستند، استناد کرده است.
شهید خاک خراسان که گرد مرکب او
به جای نور بصر گشته چشم اعمی را
هوش مصنوعی: شهید خراسان، آن قدر درخشش و عظمت دارد که گرد و غبار مرکب او به جای نور چشم، دید نابینایی را روشن می‌کند.
دیت ستان لب لعل زهر خورده اوست
زمردی که کند کور چشم افعی را
هوش مصنوعی: دیت دختر زیبا با لب‌های قرمز و زهر آلود اوست، مانند زمردی که می‌تواند چشمان افعی را کور کند.
اگر ز ناف زمین حق بنای کعبه نهاد
زمین مشهد او کرد صدر دنیی را
هوش مصنوعی: اگر خداوند از دل زمین بنای کعبه را گذاشت، زمین مشهد را به عنوان برترین و مقدس‌ترین مکان روی زمین قرار داد.
به هر قدم که نهی در حریم روضه او
نهاده اند اقامت ریاض عقبی را
هوش مصنوعی: هر قدمی که در سرزمین مقدس او برمی‌داری، سبب شده است که بهشت در آن مکان برپا شود.
به ذوق تر ز کلیم اند نقش های گلیم
نموده جبهه هر خشت صد تجلی را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و ظرافت هنر گلیم بافی اشاره می‌کند. او می‌گوید که گلیم به اندازه‌ای زیبا و الهام‌بخش است که می‌تواند جاذبه‌هایی را در هر قطعه‌اش به نمایش بگذارد. به بیان دیگر، هنرمندی که این گلیم را بافته، توانسته است با ذوق و سلیقه‌اش در هر بخشی از آن جلوه‌ای خاص و زنده خلق کند.
فروغ قبه خورشید شکل مرقد او
نموده بدر فروزنده چشم اعمی را
هوش مصنوعی: نور و روشنی که از قبه خورشید ساطع می‌شود، شبیه به نور درخشان مرقد اوست و این نور به چشمان نابینایی تابیده است.
شعاع نور قنادیل او به هم شکند
طلیعه های کواکب سپهر اعلی را
هوش مصنوعی: نور چراغ‌هایی که او روشن کرده، مانند تکه‌های شکسته، جلوه‌های نخستین ستاره‌های آسمان بالاتر را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
چو حافظان حریمش کشیده اند سرود
نموده اند ترقی عقولی اولی را
هوش مصنوعی: حافظان این حریم، به شادی و سرور آواز می‌خوانند و در این جا، به رشد و پیشرفت فکری برتر اشاره می‌شود.
ز حس جوهر و آواز و فکر تحریرش
نموده اند صور جوهر هیولی را
هوش مصنوعی: از احساس، جوهر، صدا و فکر، شکل اصلی ماده اولیه را به وجود آورده‌اند.
چو عندلیب به گلدسته های مسجد او
مؤذنان مترنم ستانده املی را
هوش مصنوعی: پرنده‌ای مانند بلبل در گلدسته‌های مسجد، آواز خوش مؤذنان را شنیده و از آن الهام گرفته است.
ز ذکر اشهد ان لا اله الا الله
به گوش خوف رسانیده بانگ بشری را
هوش مصنوعی: از بیان گواهی بر این که جز الله خدایی نیست، صدای انسانی را به گوش ترس رسانده‌ای.
ز شوق طوف مزارش که عید شادی هاست
عروس نیمه شب از دست شسته حنی را
هوش مصنوعی: از شوق دیدار مزار او که جشن شادی‌هاست، عروس نیمه شب، حنایش را از دست شسته است.
به ماه میل سر گنبدش رجوع کنند
جماعتی که پرستیده اند شعری را
هوش مصنوعی: گروهی که به شعری علاقه دارند، برای نظاره و ستایش آن به ماه و قله گنبدی که نماد زیبایی و بلندی است، مراجعه می‌کنند.
ز زهد عاکف و سیار صحن روضه او
به ناز و منت گیرند من و سلوی را
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که افرادی که به زهد و پرهیزگاری مشغولند، به زیبایی و دقت در مراسم و فضای مقدس روضه توجه می‌کنند. آنها به این فضا بها می‌دهند و در عین حال، من و سلیمان (سلوی) را هم به گونه‌ای خاص و با احترام می‌پذیرند.
به ارتقای مقام نفوس خدامش
نوید ذبح عظیم است کبش قربی را
هوش مصنوعی: خداوند با بزرگداشت و ترقی مقام بندگانش، نوید قربانی بزرگ را می‌دهد.
فراخی نعمش با صفا بدل کرده
نزاع کاسه مجنون و سنگ لیلی را
هوش مصنوعی: وسعت و زیبایی نعمت‌ها باعث شده است که نزاع و جدل عاشق و معشوق به فراموشی سپرده شود.
وسیله شرف از عیدگاه او حجاج
به قدس و کعبه فرستند فطر و اضحی را
هوش مصنوعی: به خاطر شرافت او، حجاج در زمان عید قربانی و فطر، به سرزمین قدس و خانه کعبه می‌روند.
دو گوهه طرق و مشهد مقدس او
زنند طعنه به تقدیس قدس و رضوی را
هوش مصنوعی: دو منطقه به نام‌های طرق و مشهد مقدس به تقدس و قداست مکان‌های مذهبی و زیارتی طعنه می‌زنند.
آن دو کوه گران حلم کوه سنگی زاد
که یک نتیجه کبری بود دو صغری را
هوش مصنوعی: دو کوه بزرگ و با صلابت، همچون کوه‌های سنگی، زاده شده‌اند که نتیجه‌ای بزرگ دو نتیجه کوچک را به وجود آورده است.
زهی امام که مفتاح باب مرحمتست
محبت تو رضای ملک تعالی را
هوش مصنوعی: آری، امامی که کلید دروازه رحمت است، محبت تو سبب رضایت خداوند متعال می‌شود.
چنانکه برگ بریزد ز تندباد خزان
محبت تو بریزد گناه کبری را
هوش مصنوعی: با وزش تندباد پاییز، برگ‌ها می‌ریزند و گناهان بزرگ هم به خاطر محبت تو از دل انسان فاصله می‌گیرند.
تو گر به روز قیامت شفیع خلق شوی
عذاب نیست پرستندگان عزی را
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت به عنوان شفیع انسان‌ها در کنار خداوند قرار بگیری، عذابی برای پرستندگان عزی نخواهد بود.
پی نتیجه اعمال حاکم محشر
اگر به خلد نویسد برات اجری را
هوش مصنوعی: اگر در قیامت، نتیجه کارهای حاکم به بهشت ختم شود، نامه‌ای برای پاداش او نوشته می‌شود.
به نزد مالک دوزخ روان کند رضوان
محبتت نکند گر نشانه مجری را
هوش مصنوعی: اگر تو نشان خوبی نداشته باشی، حتی رضوان، که دروازه‌بان بهشت است، هم نمی‌تواند تو را نجات دهد و تو را از عذاب دوزخ دور کند.
چو عکس آینه از بطن نطفه بنماید
اگر ز رای تو زیور دهند حبلی را
هوش مصنوعی: اگر تصویری مانند تصویر آینه از درون نطفه ظاهر شود، اگر بخواهی می‌توانی حبیلی را با زینت بیارایی.
به هر گیاه که ابر سخات آب دهد
دهد به قاعده بار درخت طوبی را
هوش مصنوعی: هر گیاهی که باران به آن آب بدهد، به اندازه‌ای که نیاز دارد رشد می‌کند و میوه می‌دهد، مانند درخت طوبی که به خوبی بارور است.
هر آنکه خاک درت را به تاج و تخت دهد
کند معاوضه با تره من و سلوی را
هوش مصنوعی: هر کسی که خاک درگاه تو را به تاج و تخت بدهد، نشان می‌دهد که حاضر است آن را با نعمت‌های دنیوی و لذت‌های زندگی معامله کند.
ز بس عنایت عامت نموده مستغنی
ز حاجتی که به هم بوده اهل دنیا را
هوش مصنوعی: به خاطر توجه و لطف زیاد تو، من از تمام نیازهایی که روزمره مردم دنیا به آن‌ها دچار هستند، بی‌نیاز شدم.
به نزد فهم چنان مدعا شود ظاهر
که احتیاج نیفتد به لفظ معنی را
هوش مصنوعی: در نزد درک و فهم، آنچه گفته می‌شود به قدری روشن است که نیازی به توضیح و بیان لفظی ندارد.
به بوسه دیر؟ درت نقش شد کسی بیند
نیاز عرضه کند اشتیاق مانی را
هوش مصنوعی: با یک بوسه تاخیر، آیا کسی در درگاه تو این تصویر را می‌بیند که عشق تو را با نیاز خود بیان کند؟
غریب از حرکات سپهر مضطرب است
بر آستان تو یابد مگر تسلی را
هوش مصنوعی: بی‌خبر از حرکات زمان، دل شاد و آرامش را در درگاه تو می‌یابد.
تمام گشت به نی پاسخ کلیم از طور
که راند در ارنی بر زبان خود نی را
هوش مصنوعی: تمام پاسخ‌های کلید در نی، از کوه طور به‌دست آمده است. نی، که صدایش به زبان خود می‌رسد، تجلی‌گر یک حقیقت عمیق است.
ز گفتن ارنی زان تو نی نمی شنوی
که از سخاوت بانون نیاوری یی را
هوش مصنوعی: اگر تو از سخاوت دیگران سخن بگویی، به زودی متوجه می‌شوی که هیچ‌گاه از آن‌ها آموزش نخواهی گرفت.
ز لفظ آری با کوه اگر خطاب کنی
جواب نیست جز آری جواب آری را
هوش مصنوعی: اگر با کوه سخن بگویی، تنها صدای خودت را می‌شنوی، زیرا پاسخی جز تکرار کلمه‌ات نخواهد بود.
شها کسی که به دل جای داده خصم تو را
به کعبه پهلوی مصحف نهادی عزی را
هوش مصنوعی: شخصی که دشمن تو را در دل جای داده است، همان کسی است که عزی را در کنار قرآن در کعبه قرار داده است.
جماعتی نه موالی ز خصم آل نبی
همه گرفته به میراث دین خنثی را
هوش مصنوعی: جمعیتی وجود دارند که نه از یاران و دوستان رسول خدا هستند و نه به دشمنان او تعلق دارند. آن‌ها همه دین را به ارث برده‌اند و به گونه‌ای بی‌اثر و بی‌خاصیت آن را حفظ کرده‌اند.
زدند بیخ و بن مؤمنان به تیغ خلاف
نگاه هیچ نکردند صدق دعوی را
هوش مصنوعی: مؤمنان را با تهمت و دروغ از ریشه ویران کردند و به هیچ چیزی توجه نکردند که نشان‌دهنده‌ی راستگویی ادعایشان باشد.
ز خلق سید و اشراف جوی خون راندند
به روضه تو گشادند دست دعوی را
هوش مصنوعی: از مردم و بزرگان برای تو، در باغ دل، دست اتهام را باز کردند و از آنان خون راندند.
بقیئه ای که نگشتند کشته از افلاس
فروختند به غربت دیار و مأوی را
هوش مصنوعی: دیگرانی که از سوءتدبیر و فقر کشته نشدند، جایی که در آن زندگی می‌کردند و احساس آرامش می‌کردند را به خاطر غربت و دوری از وطن چاره‌ای جز فروش ندارند.
شها فغان ز زمانی که اهل دانش او
ز فهم شعر ندانند غیر آری را
هوش مصنوعی: هنگامی که افرادی که در علم و دانش معروفند، نتوانند مفهوم شعر را درک کنند، فریاد می‌زنند و شکایت می‌کنند.
حدیث عیسی و افسانه را یکی دانند
ز نیشکر نشناسند شاخ کسنی را
هوش مصنوعی: داستان عیسی و قصه‌های دیگر را یکسان می‌دانند، اما از نیشکر نمی‌توانند شاخه‌های خوشبو و شیرینش را تشخیص دهند.
درین زمانه بدان گونه شعر خوار شدست
که ننگ می شود از نام خویش شعری را
هوش مصنوعی: در این دوران، وضعیت شعر به گونه‌ای شده که باعث خجالت از نام خود شعر می‌شود.
ولی ز پاکی نظمم به یمن مدحت تست
شرف به نظم روان جریر و اعشی را
هوش مصنوعی: به خاطر خلوص و زیبایی نظم من، به واسطه ستایش تو، به نظم‌های جریر و اعشی افتخار می‌کنم.
غلام پیر «نظیری » درم خریده تست
توجهی که ببیند جمال مولی را
هوش مصنوعی: غلام پیر «نظیری» با پولی که دارد، خواسته توجه کند و زیبایی مولا را ببیند.
نماز مرده کند بر مدیح مرده دلان
به مدحت تو کند زنده روح اعشی را
هوش مصنوعی: نماز بر مردگان در ستایش کسانی که دل‌هایشان مرده است، به تو رنج ندارد؛ اما مدح و ستایش تو، روح افرادی مانند اعشی را زنده می‌کند.
چنان ثنای تو گوید که ذوق جایزه اش
زبان دهد به ته خاک معن و یحیی را
هوش مصنوعی: آن‌چنان از تو تعریف و ستایش می‌کند که شوق و شادی‌اش باعث می‌شود تا زمین بر واژه‌هایش طوری تاثیر بگذارد که به آفرینش باشد و زندگی دوباره پیدا کند.
کنون که لب به شکایت گشوده ام خواهم
که نوشم از کف تو شربت تسلی را
هوش مصنوعی: حال که شکایت کرده‌ام، دوست دارم از دستان تو نوشیدنی آرامش‌بخش را بنوشم.
چنان ثنای تو گویم که ذوق خواندن آن
دهد زبان بیان نقش های مانی را
هوش مصنوعی: آنچنان درباره تو سخن می‌گویم که لذت خواندن این سخنان، زبان را به بیان نقش‌های مانی وا می‌دارد.
چو خامه را به بنان رخصت جوار دهم
کند به معجزه کار عصای موسی را
هوش مصنوعی: وقتی که قلم را با دستم آزاد بگذارم، با قدرتی شگرف، مانند معجزه عصای موسی، کارهایی شگفت‌انگیز انجام می‌دهد.
چو صفحه را به سر کلک آشنا سازم
کنم بسان دبیر بهار انشی را
هوش مصنوعی: وقتی که با دست خود صفحه را می‌نویسم، آن را مانند یک دبیر خوشنویس زیبا و دلنشین می‌کنم.
وگر غبار رهت رابه نوک خامه کنم
کنم چو دیده پر از نور میم املی را
هوش مصنوعی: اگر غبار راهت را با نوک قلم پاک کنم، چشمانم را پر از نوری می‌بینم که شبیه حرف «میم» است.
وگر امیدی «نظیری » بر تو عرضه کنم
پر از مراد کنی دامن تمنی را
هوش مصنوعی: اگر امیدی که به تو دارم را به همراه آرزوهایم به تو ارائه دهم، آیا تو دامن آرزوهایم را پر از وفای به آرزوهایت می‌کنی؟
مراد دل به تو گفتم دگر تو می دانی
زبان من به دعا ختم کرد دعوی را
هوش مصنوعی: من احساسات و خواسته‌هایم را با تو در میان گذاشتم، حالا تو خودت می‌دانی که چه می‌گویم. من دعای قلبی‌ام را به آخر رساندم و دیگر حرفی برای گفتن ندارم.
همیشه تا ز شب و روز امتیازی هست
درین جهان شب یلدا و روز اضحی را
هوش مصنوعی: در این دنیا همواره تفاوت‌هایی بین شب و روز وجود دارد، مانند شب یلدا و روز عید قربانی که هر کدام ویژگی‌ها و اهمیت خاص خود را دارند.
صباح عید محبت نیاورد شب غم
شب عدوت نبیند صباح دنیی را
هوش مصنوعی: صبح عید عشق چیزی جز شب غم را به ارمغان نمی‌آورد و شب دشمنی، صبح دنیا را نخواهد دید.

حاشیه ها

1402/09/21 18:12
نردشیر

چله ی دی و چله ی کمان چه ارتباطی میتونن با هم داشته باشند ؟