گنجور

شمارهٔ ۶۲

رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش
که کام دل بنگاهی ستانم از رویش
هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای
که بستمی دل و جانی بهر سر مویش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رهم نمیدهد اغیار بر سر کویش
که کام دل بنگاهی ستانم از رویش
هوش مصنوعی: دیگران به من اجازه نمی‌دهند که به سوی کوچه‌اش بروم، زیرا می‌خواهم از چهره‌اش آنچه را که دل می‌خواهد به دست بیاورم.
هزار جان و دلم دادی ایدریغ خدای
که بستمی دل و جانی بهر سر مویش
هوش مصنوعی: خدا به من جان‌ها و دل‌های بسیاری داده است، اما من همه آن‌ها را فقط برای عشق و زیبایی یک تار موی او فداح کرده‌ام.