گنجور

شمارهٔ ۴۸

دل که آزاد ز زنجیر بلا و محن است
تار زلف تو و را رشتۀ جانست و تن است
به سر زلف تو سوگند که پیمان تو من
نشکنم گرچه سر زلف تو پیمان‌شکن است
دل خریدار دو ابروی کجت شد آری
مشتری میل سوی قوس کند کِش وطن است
مهلتی دردهم ای هجر زمانی که مرا
رازها با لب آن خسرو شیرین‌دهن است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل که آزاد ز زنجیر بلا و محن است
تار زلف تو و را رشتۀ جانست و تن است
هوش مصنوعی: دل وقتی از قید رنج و سختی‌ها آزاد شود، همچون تار زلف تو به زندگی و وجود انسان پیوند می‌خورد.
به سر زلف تو سوگند که پیمان تو من
نشکنم گرچه سر زلف تو پیمان‌شکن است
هوش مصنوعی: به موهای تو قسم می‌خورم که هرگز به عهد و پیمان تو خیانت نکنم، هرچند که خودِ موهای تو معمولاً وفادار نیستند.
دل خریدار دو ابروی کجت شد آری
مشتری میل سوی قوس کند کِش وطن است
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و جذابیت ابروی کج تو علاقه‌مند شده است. به راستی، مشتری (دل من) تمایل دارد که به سوی زیبایی تو جلب شود، زیرا تو وطن و خانه‌ی دل من هستی.
مهلتی دردهم ای هجر زمانی که مرا
رازها با لب آن خسرو شیرین‌دهن است
هوش مصنوعی: ای زمانه، به من فرصتی بده تا در غم فراق او بگذرانم؛ زیرا رازی در دل دارم که با آن خسرو شیرین‌سخن در میان است.