گنجور

شمارهٔ ۶۰

مهل آن روی که از پرده پدیدار آید
ترسم از چشم بد خلق به آزار آید
دام بر چین  که دگر نیست دلی در همه شهر
که نه بر حلقۀ زلف تو گرفتار آید
ز برِ خویش مَرانم  که مگس از سرِ قند
نرود،  ور برود نیز دگربار آید
قامتت کرد قیامی و قیامت برخواست
چه شود، آه ندانم که به رفتار آید
عقد بر جبهه میفکن که طبیبان نکند
رو ترش چون به سرِ بسترِ بیمار آید
علم الله، نبرد نام سلامت به زبان
خسته‌ای را که ز در چون تو پرستار آید
ای دل غمزده خوابی که شب از نیمه گذشت؟
وقت آنست که همسایه به زنهار آید
ای طبیب از سر نیرّ به سلامت بگذر
کآتش اندر تو نگیرد چو به گفتار آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مهل آن روی که از پرده پدیدار آید
ترسم از چشم بد خلق به آزار آید
هوش مصنوعی: اجازه نده آن چهره زیبا که از پشت پرده نمایان می‌شود، به زودی ظاهر شود. می‌ترسم که چشم‌های بدخواه به او آسیب برسانند.
دام بر چین  که دگر نیست دلی در همه شهر
که نه بر حلقۀ زلف تو گرفتار آید
هوش مصنوعی: دام خود را در چین بینداز، زیرا دیگر دل‌هایی در این شهر نیست که به زنجیر زلف تو گرفتار نشود.
ز برِ خویش مَرانم  که مگس از سرِ قند
نرود،  ور برود نیز دگربار آید
هوش مصنوعی: مرا از خود دور نکن، چون مگس هرگز از شیرینی قند دور نمی‌شود؛ حتی اگر برود باز هم برمی‌گردد.
قامتت کرد قیامی و قیامت برخواست
چه شود، آه ندانم که به رفتار آید
هوش مصنوعی: قد و قامت تو شور و حرکتی بزرگ به پا کرده است و به دنبال آن، تغییرات عظیمی رخ داده است. نمی‌دانم چه خواهد شد، که رفتار و اعمال تو سرنوشت را رقم می‌زند.
عقد بر جبهه میفکن که طبیبان نکند
رو ترش چون به سرِ بسترِ بیمار آید
هوش مصنوعی: عقد را بر پیشانی نگذار که پزشکان هنگام درمان، روی خود را عبوس نکنند، وقتی که به بالین بیمار می‌آیند.
علم الله، نبرد نام سلامت به زبان
خسته‌ای را که ز در چون تو پرستار آید
هوش مصنوعی: علم خداوند، نبرد کلامی است که به زبان خسته‌ای می‌جنگد و از در، کسی چون تو به عنوان پرستار وارد می‌شود.
ای دل غمزده خوابی که شب از نیمه گذشت؟
وقت آنست که همسایه به زنهار آید
هوش مصنوعی: ای دل غمگین، آیا خواب تو که شب به نیمه رسیده است، هنوز ادامه دارد؟ اکنون زمان آن است که همسایه با احتیاط نزدیک شود و به کمک بیاید.
ای طبیب از سر نیرّ به سلامت بگذر
کآتش اندر تو نگیرد چو به گفتار آید
هوش مصنوعی: ای پزشک، از دل نگرانی و غم به خوبی عبور کن، زیرا اگر با سخن به دل نرسی، آتش خشم و اندوه در وجودت شعله ور نخواهد شد.

حاشیه ها

1402/01/09 00:04
فاطمه یاوری

آنکه بیمار غمت کرد ز دوری نیـّر

دل قوی دار که خود نیز پرستار آید.............................................(:

1403/03/05 20:06
سیدمحمد جهانشاهی

دام بر چین ، که دگر نیست دلی در همه شهر،

1403/03/05 20:06
سیدمحمد جهانشاهی

ز برِ خویش مَرانم ، که مگس از سرِ قند،

1403/03/05 20:06
سیدمحمد جهانشاهی

دو غزل جداگانه ، پشت سر هم نوشته شده است

1403/03/05 22:06
سیدمحمد جهانشاهی

نیر تبریزی » غزلیات » شماره ۸۴

ای قد ات سُرو ، اگر سرو به رفتار آید،
وِی لب ات غنچه ، اگر غنچه به گفتار آید

زلف ات اَر بُرد به یغما ، دلِ شهری چه عجب،
هر چه گویند ،  از آن رَهزنِ طرّار آید

گر دُو صد ناوک ام ، آید ز تو بر سینۀ ریش،
چشمِ آن است هنوز ام ، که دگر بار آید

دَمِ جان بخشِ مسیحا ست ، سحر خیزان را،
سخنِ تلخ ، کز آن لعلِ شکَر بار آید

یا رب آن خال که ما را ، شد از او روز سیاه،
به بلایِ خَمِ زلفِ تو ، گرفتار آید

آنکه بیمارِ  غم ات کرد ز دوری ، "نیّر" ،
دل قوی دار ، که خُود نیز پرستار آید

1403/03/07 20:06
الف رسته

در نسخهٔ چاپی ۱۳۱۹ تبریز ص ۲۲۳ این غزل را به همین شکل چاپ کرده است و گفته است: « مطلع غزل در اصل نسخه نبود».

در ص ۲۰۹ غزل با مطلع  « مهل آن روی که از پرده پدیدار آید» که ۸ بیت دارد و مقطع آن « ای طبیب از سر نیر به سلامت بگذر» مطابق غزل ۶۰ گنجور.

در ص ۲۱۰ غزل بعدی با مطلع « ای قدت سرو، اگر سرو به رفتار آید» ۶ بیت دارد

پیشنهاد می‌شود که غزل شماره  ۶۰  گنجور شکسته شود و دو غزل  جداگانه به وجود آید که مطابق نسخهٔ چاپی شود.

غزل ۸۴ مطابق نسخهٔ چاپی است و تا زمانی که سندی برای آن پیدا نشود بهتر است که به همین صورت باقی بماند. آقای سید محمدرضا شهیم که متن را برای گنجور تهیه کرده‌اند بهتر می‌توانند به آن رسیدگی کنند 

1403/03/05 22:06
سیدمحمد جهانشاهی

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
                             
مهِل آن روی ، که از پرده پدیدار آید،
ترسم از چشمِ بدِ خلق ، به آزار آید

دام بر چین ، که دگر نیست دلی در همه شهر،
که نه بر حلقۀ زلفِ تو گرفتار آید

ز بَرِ خویش نران ام ، که مگس از سرِ قند،
نروَد ، ور برود ، نیز دگر بار آید

قامت ات کرد قیامیّ و قیامت برخاست،
چه شود آه ندانم ، که به رفتار آید

عقد بر جبهه میفکَن ، که طبیب ات نکند، 
رو ترُش ، چون به سرِ بسترِ بیمار آید

علم الله ، نبرَد نامِ سلامت به زبان،
خسته ای را که ز دَر ، چون تو پرستار آید

ای دلِ غمزده خوابی ، که شب از نیمه گذشت،
وقتِ آن است ، که همسایه به زنهار آید

ای طبیب از سرِ "نیّر" به سلامت بگذر،
کآتش اندر تو نگیرد ، چُو به گفتار آید