گنجور

شمارهٔ ۴۴

آن نه مست است که می خورد و ببازار افتاد
مست آن بود که در خانه خمار افتاد
دل چُو فانوسِ خیال ، از اثرِ شعله ی شمع،
بسکه بر دور تو گردید زرفتار افتاد
شاهد حسن تو در پرده نهان بود هنوز
که حریفان ترا پرده زاسرار افتاد
گر نه آئینه هوای تو پری در سر داشت
همچو دیوانه چرا عور ببازار افتاد
دل سودا زده تا سلسله زلف تو دید
نعره ای بر زد و دیوار به یکبار افتاد
موشکافی زمیان تو بتحقیق نرفت
در میان بحث در این مسئله ، بسیار افتاد
پرده پوشی چکنم خود زپریشانی کار
همه دانند که با زلف توام کار افتاد
بت ستائید ز دعویِّ انا الحق ، نیّر،
آن سیَه دل ، که گذارَش به سرِ دار افتاد
نفس ار دید که بر خیلِ شهان ، نعل زنند،
بغلط پای برآورد نگونسار افتاد
طبع نیر هوس نکته سرائیها داشت
دید گوش شنوا نیست ز گفتار افتاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن نه مست است که می خورد و ببازار افتاد
مست آن بود که در خانه خمار افتاد
هوش مصنوعی: او کسی نیست که به خاطر نوشیدن الکل در خیابان گرفتار شده است، بلکه کسی مست است که به خاطر عشق و احساساتش در خانه به حال خودش افتاده و به شدت دچار غم و خماری شده است.
دل چُو فانوسِ خیال ، از اثرِ شعله ی شمع،
بسکه بر دور تو گردید زرفتار افتاد
هوش مصنوعی: دل مانند یک فانوس خیال است که تحت تأثیر شعله شمع، به دور تو می‌چرخد و از حالت طبیعی خود خارج شده است.
شاهد حسن تو در پرده نهان بود هنوز
که حریفان ترا پرده زاسرار افتاد
هوش مصنوعی: زیبایی تو هنوز در پرده و پس پرده پنهان بود، در حالی که دوستان و رقبای تو به تدریج به رازهای نهفته‌ات پی برده‌اند.
گر نه آئینه هوای تو پری در سر داشت
همچو دیوانه چرا عور ببازار افتاد
هوش مصنوعی: اگر آینه‌ای که هوای تو را در دل دارد، مانند دیوانگان نیست، پس چرا در بازار به حال خراب افتاده است؟
دل سودا زده تا سلسله زلف تو دید
نعره ای بر زد و دیوار به یکبار افتاد
هوش مصنوعی: دل آشفته من با دیدن موهای تو، به یکباره فریادی بلند زد و همه چیز را به هم ریخت.
موشکافی زمیان تو بتحقیق نرفت
در میان بحث در این مسئله ، بسیار افتاد
هوش مصنوعی: بررسی دقیق و عمیق تو در مورد این موضوع، در میان گفتگوها و بحث‌ها، بسیار مورد توجه و بررسی قرار گرفت.
پرده پوشی چکنم خود زپریشانی کار
همه دانند که با زلف توام کار افتاد
هوش مصنوعی: من در حالتی از پریشانی و سردرگمی هستم و نمی‌خواهم این حالت را نشان دهم. همه می‌دانند که من به زلف تو وابسته‌ام و این وابستگی باعث شده‌ که کارهایم به هم بریزد.
بت ستائید ز دعویِّ انا الحق ، نیّر،
آن سیَه دل ، که گذارَش به سرِ دار افتاد
هوش مصنوعی: بت به طور کلی در این بیت به نشانهٔ عدم ادعای کذب و خودخواهی اشاره دارد. آن شخصی که با دل سیاه و تیره‌اش خود را در مقام حق و حقیقت می‌داند، در نهایت به سرنوشت شومی دچار می‌شود و در برزخ واقعیت قرار می‌گیرد.
نفس ار دید که بر خیلِ شهان ، نعل زنند،
بغلط پای برآورد نگونسار افتاد
هوش مصنوعی: اگر نفس ببیند که بر گروه شاهان نعل می‌زنند، به‌تندی پا را به عقب می‌کشد و به زمین می‌افتد.
طبع نیر هوس نکته سرائیها داشت
دید گوش شنوا نیست ز گفتار افتاد
هوش مصنوعی: نفس نیرومند او تمایل به بیان نکات برجسته داشت، ولی وقتی متوجه شد که کسی به این صحبت‌ها گوش نمی‌دهد، از گفتن گزیده‌ها منصرف شد.

حاشیه ها

1403/03/06 00:06
سیدمحمد جهانشاهی

دل چُو فانوسِ خیال ، از اثرِ شعله ی شمع،

1403/03/06 00:06
سیدمحمد جهانشاهی

نعره ای بر زد و دیوار به یکبار افتاد

1403/03/06 00:06
سیدمحمد جهانشاهی

در میان بحث در این مسئله ، بسیار افتاد

1403/03/06 00:06
سیدمحمد جهانشاهی

بت ستائید ز دعویِّ انا الحق ، نیّر،

1403/03/06 00:06
سیدمحمد جهانشاهی

آن سیَه دل ، که گذارَش به سرِ دار افتاد

1403/03/06 11:06
سیدمحمد جهانشاهی

نفس ار دید که بر خیلِ شهان ، نعل زنند،

1403/03/06 23:06
سیدمحمد جهانشاهی

احتمالا دو بیت ماقبل بیت مقطع غرل ، متعلق به این غزل نمی باشند

1403/03/07 00:06
سیدمحمد جهانشاهی

 نیّر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
                             
آن نه مست است که مِی خُورد و به بازار افتاد،
مست آن بود ، که در خانهء خمّار افتاد

دل چُو فانوسِ خیال ، از اثرِ شعلهء شمع،
بس که بر دُورِ تو گردید ، ز رفتار افتاد

شاهدِ حسنِ تو ، در پرده نهان بود هنوز،
که حریفانِ تو را ، پرده ز اسرار افتاد

گر نه آئینه ، هوایِ تو پری در سَر داشت،
همچُو دیوانه ، چرا عور به بازار افتاد

دلِ سُودا زده ، تا سلسلهء زلفِ تو دید،
نعره ای بر زد و دیوار به یکبار افتاد

موشکافی ز میانِ تو ، به تحقیق نرفت،
در میان ، بحث در این مسئله بسیار افتاد

پرده پوشی چه کنم ، خُود ز پریشانیِ کار،
همه دانند ، که با زلفِ تو ام کار افتاد

طبعِ "نیّر" ، هوسِ نکته سرائی ها داشت،
دید گوشِ شنوا نیست ، ز گفتار افتاد