بخش ۱۲ - ذکر شهادت حضرت مولی الکونین، ابی عبدالله الحسین علیه السلام
وقت آن شد که کشد کلک نزار
چون نی از دل ناله های زار زار
بر نگارد داستان شاه را
قصهٔ پر غصهٔ جانکاه را
لب ز خون ناب آمه تر کند
دمبدم شور حسینی سر کند
افکند شور از نوای الفراق
در حجاز از پرده پوشان عراق
بر کشد زین چامه ماتمکده
خرمن گردون به نار موصده
ماند تنها چون به میدان بلا
از پس یاران خدیو کربلا
سرّ توحید خداوند ودود
شد مجرّد از اضافات و حدود
یک به یک شد در ره جانان نثار
هر چه در گنجینه دُرّ شاهوار
حسن جانان، پرده از رخ برگشود
برق غیرت سوخت یکسر، هر چه بود
سوی خرگاه امامت تافت رو
روز روشن خور به مغرب شد فرو
خواهران چون عقد در بستند صف
گرد آن شه، گوهر درج شرف
دختران چون اختران روشنش
انجمن گشتند در پیرامنش
بانوان نالان به دورش با حنین
در فلک بر سر زنان روح الامین
توصیت را آن شهنشاه حجاز
حقهٔ لب بر تکلّم کرد باز
گفت کای پوشیده رویان حجیز
نیست کس را از اجل روی گریز
چون شوم من کشته در دست عدو
سینه نشکافید، مخراشید رو
زینهار، ای بانوان مستمند
که صدا سازید بر مویه بلند
خواهرا! ای مونس غمخوار من
خوش پرستاری کن از بیمار من
چون شوم من کشته در راه خدا
اهل بیت من مکن از خود جدا
کاین غریبان کاندر این صحرا درند
آشیان گم کرده مرغ بی پرند
چون به یغما دست یابد خصم چیر
خواهرا مگذار طفلان صغیر
چون غزالان سر در این صحرا نهند
رو سوی صیاد بی پروا نهند
تا توانت هست می کش نازشان
تا رسانی بر مدینه باز شان
خواهرا از کف مده پای شکیب
که بود اجر صبوران بی حسیب
در فراق من صبوری پیش گیر
اعتبار از رفتگان خویش گیر
هر چه ذی روحند در بالا و زیر
جمله زین مرگند آخر ناگزیر
چون سخن با اهل بیت راد کرد
رو به سوی خواجهٔ سجاد کرد
گفت کای فرزانه فرزند مهین
طاعتت را گردن امکان رهین
چون کنم من رخت از این دیر کهن
هین توئی گنجور علم من لدن
هر چه میراث نبوت زان تست
ملک هستی جمله در فرمان تست
دست، دست تست، در ملک وجود
ای به صلب بوالبشر سرّ وجود
ای به بیماران دم پاکت شفا
چون شوم من کشته از تیغ جفا
این غریبان را ببر سوی وطن
زان سپس گو با رسول مؤتمن
یا رسول الله حسینت کشته شد
پیکر پاکش به خون آغشته شد
خواهران و دخترانش شد اسیر
چون پری در دست دیوان شریر
کوفیان از گلشنت بهر نظر
بارها بستند از گلهای تر
جای آن سر کز کنارت دور شد
گه به دیر و گه به بزم سور شد
این بگفت و بانوان بدرود کرد
رو به سوی کعبهٔ مقصود کرد
دخت شه بارید بر دامن گهر
گفت استسلمت للموت ای پدر
گفت چون ندهد کسی بر مرگ تن
ای بلاکش دختر مه روی من
که نه یاری مانده و نه یاورش
رفته عباس و علیّ اکبرش
خود به خون دست ار نیالودی کس ام
داغ مرگ این دو تن بودی بس ام
گفت پس ما را از این دشت مهول
باز کش بر مرقد پاک رسول
گفت شه: هیهات از این وهم شگرف
ره به ساحل نیست، زین دریای ژرف
گر قطا را آفتی در پی نبود
نیم شب در آشیان خوش می غنود
زین بیابان نیست کس را ره به در
دخترا از این تمنا در گذر
تا فروزانست شمع محفلم
بر مزن آتش ز گریه بر دلم
چون مبدل بر خزان گردد بهار
آن تو و آن گریه های زار زار
شهریار از خیمه بیرون زد قدم
در فغان از پی غزالان حرم
چون ندیدش کس که آرد مرکبش
باره پیش آورد نالان زینبش
گفت: بالله ای شهنشاه زمن
هیچ دیدستی بده انصاف من
خواهری چون من که خود با دست خویش
اسب مرگ آرد برادر را به پیش
داد خواهر را تسلّی شاه عشق
گفت سهلست این همه در راه عشق
شد مکین چون آفتابی بر هلال
بر سریر زین خدیو ذو الجلال
راند سوی عرصۀ میدان کمیت
داغ حسرت ماند و چشم اهلبیت
شد میان مرکز میدان مکین
نقطۀ توحید رب العالمین
پس ندا آمد به ارواح گزین
که فرود آئید نک سوی زمین
بنگرید آن شاه اورنگ ولا
که چه سان تازد همی سوی بلا
یکسر از جان و جهان سیر آمده
تشنه سوی جوی شمشیر آمده
عزم خود را از ازل ناورده فسخ
در وفا ذکر اوائل کرده نسخ
رنگ پرداز نقوش کاف و نون
چون کشد نیل فنا بر رخ ز خون
آنکه ابر از وی کند یاری طلب
نک دهد جان در بیابان خشک لب
آنکه تیغ از وی ستد برّندگی
هشته زیر تیغ، سر در بندگی
آنکه از وی برده نیرو خصم دون
کرده در دست عدو خود را زبون
آنکه دارد رشتهٔ جان ها به کف
جان به کف آورده در میدان طف
زانچه جز محبوب یکتا شسته دست
اکبر و عباس و قاسم هر چه هست
گرچه تا بوده است دور روزگار
عاشقان را با بلا بوده است کار
عشق یحیی را میان طشت زر
پیش عفریت لعینی برد سر
جای یوسف کرد قعر چاه را
برد در آتش خلیل الله را
در بلا افکند صد ایّوب را
کرد از یوسف جدا یعقوب را
جا به یونس داد در ظلمات غم
همچو بر جرجیس در چاه ظُلم
عشق از این بسیار کرده است و کند
عاشقان بر دار کرده است و کند
لیک اگر عشق این و اینش ابتلاست
عاشقی کار حسین کربلاست
ایندرین صحرا جز او دیار نیست
صعوه را بر قاف عنقا بار نیست
جز حسین این ره به سر نابرده کس
عشق اگر اینست، عاشق اوست، بس
بخش ۱۱ - ذکر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام: بس که خونبار است چشم خامه امبخش ۱۳ - آمدن جبرئیل به یاری سالار جلیل: جبرئیل آمد شتابان بر زمین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت آن شد که کشد کلک نزار
چون نی از دل ناله های زار زار
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که قلم لطیف به مانند نی، از دل به شدت ناله میزند و این صداهای زار و نالههای مغموم را به گوش میرساند.
بر نگارد داستان شاه را
قصهٔ پر غصهٔ جانکاه را
هوش مصنوعی: داستان پادشاه را به تصویر میکشد، داستانی پر از درد و رنج و مصیبت.
لب ز خون ناب آمه تر کند
دمبدم شور حسینی سر کند
هوش مصنوعی: هر لحظه لبها با خون اندوه آغشته میشود و شور حسینی در دل زنده میماند.
افکند شور از نوای الفراق
در حجاز از پرده پوشان عراق
هوش مصنوعی: ساز دلانگیزی از درد جدایی در سرزمین حجاز به گوش میرسد، که توجه همه را به خود جلب میکند.
بر کشد زین چامه ماتمکده
خرمن گردون به نار موصده
هوش مصنوعی: از این آهنگ غمانگیز، آتش عشق و امیدی برمیخیزد که مانند شعلهای در وسط محفل غم و اندوه، به روشنایی و گرمی میانجامد.
ماند تنها چون به میدان بلا
از پس یاران خدیو کربلا
هوش مصنوعی: او به تنهایی در میدان نبرد باقی مانده، پس از اینکه سایر یارانش را ترک کردهاند و به یاد حماسه کربلا افتاده است.
سرّ توحید خداوند ودود
شد مجرّد از اضافات و حدود
هوش مصنوعی: معنی این بیت به زبان فارسی روان این است که حقیقت توحید خداوند، که او را دوستداشتنی میسازد، از هر گونه اضافات و محدودیتها خالی و به عبارت دیگر، خالص و خالصالمنتها است.
یک به یک شد در ره جانان نثار
هر چه در گنجینه دُرّ شاهوار
هوش مصنوعی: به طور逐步 و یکی یکی در مسیر محبوب، هر آنچه را که در خزانهای از جواهرات بینظیر داشتم، فدای او کردم.
حسن جانان، پرده از رخ برگشود
برق غیرت سوخت یکسر، هر چه بود
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب، چهره خود را نمایان کرد و شوق غیرت به طور کامل هر چیزی را که وجود داشت، سوزاند.
سوی خرگاه امامت تافت رو
روز روشن خور به مغرب شد فرو
هوش مصنوعی: به سمت مکان مقدس رهبری، نور روز به آرامی غروب کرد و خورشید به سمت مغرب رفت.
خواهران چون عقد در بستند صف
گرد آن شه، گوهر درج شرف
هوش مصنوعی: خواهران مانند حلقهای به دور آن پادشاه جمع شدند، چون درخشندگی و با ارزش بودن گوهری شریف.
دختران چون اختران روشنش
انجمن گشتند در پیرامنش
هوش مصنوعی: دختران مانند ستارههای درخشان دور او جمع شدند.
بانوان نالان به دورش با حنین
در فلک بر سر زنان روح الامین
هوش مصنوعی: زنان در حال ناله و گریه، با فریادهایی به دور او جمع شدهاند و در آسمان به نشانهی تظلم و کمک از فرشتگان استمداد میطلبند.
توصیت را آن شهنشاه حجاز
حقهٔ لب بر تکلّم کرد باز
هوش مصنوعی: آن پادشاه بزرگ از حجاز به خوبی به ما یادآوری کرد که باید به توصیهها گوش دهیم و دوباره سخن بگوییم.
گفت کای پوشیده رویان حجیز
نیست کس را از اجل روی گریز
هوش مصنوعی: گفت که ای کسانی که خود را پنهان کردهاید، هیچکس نمیتواند از سرنوشت و مرگ فرار کند.
چون شوم من کشته در دست عدو
سینه نشکافید، مخراشید رو
هوش مصنوعی: وقتی که من در دست دشمن کشته شوم، به سینهام ضربه نزنید و آن را نشکافید.
زینهار، ای بانوان مستمند
که صدا سازید بر مویه بلند
هوش مصنوعی: ای بانوان بیچاره، مراقب باشید که با فریاد و نالهتان صدای بلندی بلند نکنید.
خواهرا! ای مونس غمخوار من
خوش پرستاری کن از بیمار من
هوش مصنوعی: خواهرانم! ای یاری کننده در غمها، لطفاً از مریض من به خوبی پرستاری کن.
چون شوم من کشته در راه خدا
اهل بیت من مکن از خود جدا
هوش مصنوعی: اگر در راه خدا کشته شوم، اهل بیتم را از خود جدا نکنید.
کاین غریبان کاندر این صحرا درند
آشیان گم کرده مرغ بی پرند
هوش مصنوعی: غریبی که در این بیابان زندگی میکند، خانهاش را گم کرده و مانند پرندهای بدون پر است که نمیتواند پرواز کند.
چون به یغما دست یابد خصم چیر
خواهرا مگذار طفلان صغیر
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن به غارت و چپاول میپردازد، نباید اجازه داد که خواهران و کودکان بیپناه در خطر و آسیب قرار بگیرند.
چون غزالان سر در این صحرا نهند
رو سوی صیاد بی پروا نهند
هوش مصنوعی: وقتی که غزالها در این صحرا سر بر میآورند، بیهیچ ترسی به سمت صیاد میروند.
تا توانت هست می کش نازشان
تا رسانی بر مدینه باز شان
هوش مصنوعی: تا زمانی که میتوانی، با ناز و کرشمه به آنها توجه کن و به شهرشان بازگردان.
خواهرا از کف مده پای شکیب
که بود اجر صبوران بی حسیب
هوش مصنوعی: ای خواهران، صبر و شکیبایی را از دست ندهید، زیرا پاداش صبوری بیحساب و بدون چشمداشت است.
در فراق من صبوری پیش گیر
اعتبار از رفتگان خویش گیر
هوش مصنوعی: در غیاب من صبر کن و به یاد کسانی که رفتهاند، به خودت قوت قلب بده.
هر چه ذی روحند در بالا و زیر
جمله زین مرگند آخر ناگزیر
هوش مصنوعی: تمام موجودات زنده، چه در آسمان و چه در زمین، سرانجام باید با مرگ روبرو شوند و هیچ راهی برای فرار از آن نیست.
چون سخن با اهل بیت راد کرد
رو به سوی خواجهٔ سجاد کرد
هوش مصنوعی: وقتی که صحبت با خانوادهٔ اهل بیت به خوبی انجام شد، رو به سوی امام سجاد کرد.
گفت کای فرزانه فرزند مهین
طاعتت را گردن امکان رهین
هوش مصنوعی: گفت: ای خردمند و فرزند بزرگ، اطاعت و فرمانبرداری تو موجب افتخار و اعتبار امکانهاست.
چون کنم من رخت از این دیر کهن
هین توئی گنجور علم من لدن
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از این مکان قدیمی جدا شوم در حالی که تو گنجینهای هستی از دانش من؟
هر چه میراث نبوت زان تست
ملک هستی جمله در فرمان تست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به عنوان میراث پیامبری از آن توست، تمام مخلوقات دنیا تحت تسلط و فرمان تو هستند.
دست، دست تست، در ملک وجود
ای به صلب بوالبشر سرّ وجود
هوش مصنوعی: دست تو دست خداست؛ در این جهان، تو به ریشههای وجود انسان، یعنی به اصل و بنیاد خلقت اشاره داری.
ای به بیماران دم پاکت شفا
چون شوم من کشته از تیغ جفا
هوش مصنوعی: ای کسی که به بیماران با نفس پاکت شفا میدهی، من چگونه میتوانم از درد و رنج خود بهبود یابم در حالی که از سختیها و بیرحمیها کشته شدهام؟
این غریبان را ببر سوی وطن
زان سپس گو با رسول مؤتمن
هوش مصنوعی: غریبان را به وطنشان ببر و سپس به پیامبر مؤتمن بگویید.
یا رسول الله حسینت کشته شد
پیکر پاکش به خون آغشته شد
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، حسین تو به شهادت رسید و پیکر پاک او به خون آغشته شد.
خواهران و دخترانش شد اسیر
چون پری در دست دیوان شریر
هوش مصنوعی: خواهران و دختران او مثل پریها در دست دیوان بدسیرت گرفتار شدند.
کوفیان از گلشنت بهر نظر
بارها بستند از گلهای تر
هوش مصنوعی: کوفیان به خاطر زیبایی و طراوت گلهای تو بارها به سوی گلستانت آمدند.
جای آن سر کز کنارت دور شد
گه به دیر و گه به بزم سور شد
هوش مصنوعی: کسی که از تو دور شده، گاهی در عبادتگاه و گاهی در مجلس شادی دیده میشود.
این بگفت و بانوان بدرود کرد
رو به سوی کعبهٔ مقصود کرد
هوش مصنوعی: او این را گفت و به بانوان خداحافظی کرد و سپس به سمت کعبهٔ مورد نظر رفت.
دخت شه بارید بر دامن گهر
گفت استسلمت للموت ای پدر
هوش مصنوعی: دختر شاه بر دامن گوهر افتاد و گفت: ای پدر، من برای مرگ تسلیمم.
گفت چون ندهد کسی بر مرگ تن
ای بلاکش دختر مه روی من
هوش مصنوعی: اگر هیچکس از مرگ تن گلهای نکند، ای خوبروی من، تو چه میکنی؟
که نه یاری مانده و نه یاورش
رفته عباس و علیّ اکبرش
هوش مصنوعی: در اینجا به حالتی اشاره شده که دیگر هیچ یار و همراهی باقی نمانده و تنها غم و اندوه از دست دادن نزدیکان احساس میشود. عباس و علی اکبر به عنوان نمادهایی از یاری و همراهی، در این لحظه غیابشان را حس میکنند.
خود به خون دست ار نیالودی کس ام
داغ مرگ این دو تن بودی بس ام
هوش مصنوعی: اگر خودت به خون خودت آغشته نشوی، هیچکس دیگری به مرگ این دو نفر افسوس نخواهد خورد.
گفت پس ما را از این دشت مهول
باز کش بر مرقد پاک رسول
هوش مصنوعی: سپس از ما خواست که ما را از این دشت پرخطر و وحشتناک نجات دهی و به کنار آرامگاه پاک پیامبر برسانی.
گفت شه: هیهات از این وهم شگرف
ره به ساحل نیست، زین دریای ژرف
هوش مصنوعی: شاه گفت: دور از این خیالات بزرگ، راهی به ساحل نیست، چون این دریا عمیق است.
گر قطا را آفتی در پی نبود
نیم شب در آشیان خوش می غنود
هوش مصنوعی: اگر قناری را خطری در پی نباشد، نیمه شب در آشیان خود به آرامی و خوشی میخوابد.
زین بیابان نیست کس را ره به در
دخترا از این تمنا در گذر
هوش مصنوعی: در این بیابان کسی راهی برای خروج ندارد، و دختران نیز در این درخواست از این وضعیت عبور میکنند.
تا فروزانست شمع محفلم
بر مزن آتش ز گریه بر دلم
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمع مهمانیام روشن است، بر دلم آتش نزن و آن را با اشکهایم نسوزان.
چون مبدل بر خزان گردد بهار
آن تو و آن گریه های زار زار
هوش مصنوعی: وقتی بهار به پاییز تبدیل شود، تو هم آن گریههای طولانی و بیوقفهات را خواهی داشت.
شهریار از خیمه بیرون زد قدم
در فغان از پی غزالان حرم
هوش مصنوعی: شاهزاده از خیمهاش بیرون آمد و با قدمهایی ناپایدار به دنبال قهرمانان زیبا به راه افتاد.
چون ندیدش کس که آرد مرکبش
باره پیش آورد نالان زینبش
هوش مصنوعی: وقتی کسی نیست که مرکب او را بیاورد، زینب با ناله و فریاد به پیش میآید.
گفت: بالله ای شهنشاه زمن
هیچ دیدستی بده انصاف من
هوش مصنوعی: او گفت: به خدا، ای شاه، آیا چیزی از من دیدهای که انصاف بدهی؟
خواهری چون من که خود با دست خویش
اسب مرگ آرد برادر را به پیش
هوش مصنوعی: خواهر من، من آن قدر قدرت دارم که با دستان خود برادر را به سمت مرگ ببرم.
داد خواهر را تسلّی شاه عشق
گفت سهلست این همه در راه عشق
هوش مصنوعی: خواهر در عشق دلدادگی خود را به شاه عشق میسپارد و او آرامش را به او میدهد و میگوید، این همه چالش و سختی در مسیر عشق آسان است.
شد مکین چون آفتابی بر هلال
بر سریر زین خدیو ذو الجلال
هوش مصنوعی: مکین مانند خورشید بر روی ماه در تخت سلطنت خدایی با عظمت تابید.
راند سوی عرصۀ میدان کمیت
داغ حسرت ماند و چشم اهلبیت
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، حسرت و اندوهی باقی ماند و چشمان اهل بیت با نگاه غمگینی پر شد.
شد میان مرکز میدان مکین
نقطۀ توحید رب العالمین
هوش مصنوعی: در مرکز میدان وجود، نقطهای از یگانگی خداوند جهانیان قرار دارد.
پس ندا آمد به ارواح گزین
که فرود آئید نک سوی زمین
هوش مصنوعی: صدا به ارواح برگزیده رسید که به سوی زمین بیایید.
بنگرید آن شاه اورنگ ولا
که چه سان تازد همی سوی بلا
هوش مصنوعی: بنگرید به آن پادشاهی که در سرزمین خود بر تخت نشسته است و مشاهده کنید چگونه به سوی مشکلات و چالشها میرود.
یکسر از جان و جهان سیر آمده
تشنه سوی جوی شمشیر آمده
هوش مصنوعی: کسی که تمام وجودش از دنیا و زندگی خسته شده، به شدت تشنه و مشتاق به سوی خطر و نبرد آمده است.
عزم خود را از ازل ناورده فسخ
در وفا ذکر اوائل کرده نسخ
هوش مصنوعی: تصمیم خود را از ابتدا نگرفتهای و در وفاداریات تجدید نظر کردهای، در حالی که ابتداییات را فراموش کردهای.
رنگ پرداز نقوش کاف و نون
چون کشد نیل فنا بر رخ ز خون
هوش مصنوعی: رنگآمیزی که نقشهای کاف و نون را به تصویر میکشد، وقتی که رنگ نیل از خون بر چهره میافشاند، معنایی گ深 و تأثیرگذار دارد.
آنکه ابر از وی کند یاری طلب
نک دهد جان در بیابان خشک لب
هوش مصنوعی: کسی که از او در دشواریها یاری میخواهد، نباید زندگیاش را در بیابان بیآب و علف سپری کند.
آنکه تیغ از وی ستد برّندگی
هشته زیر تیغ، سر در بندگی
هوش مصنوعی: کسی که به او حمله میشود، به خاطر قدرت و نفوذش همیشه زیر سایه است و در نهایت به خدمت کردن و اطاعت از دیگران میپردازد.
آنکه از وی برده نیرو خصم دون
کرده در دست عدو خود را زبون
هوش مصنوعی: کسی که از او قدرت و توانایی را گرفتهاند، در برابر دشمن خود ضعیف و ناتوان شده است.
آنکه دارد رشتهٔ جان ها به کف
جان به کف آورده در میدان طف
هوش مصنوعی: کسی که رشتهٔ جانها را در دست دارد، در میدان عاشورا با جانش جان را در دست گرفته است.
زانچه جز محبوب یکتا شسته دست
اکبر و عباس و قاسم هر چه هست
هوش مصنوعی: به خاطر محبوب یکتا، اکبر و عباس و قاسم از هر چیز دیگری دست کشیدهاند.
گرچه تا بوده است دور روزگار
عاشقان را با بلا بوده است کار
هوش مصنوعی: هرچند همیشه در طول تاریخ، دلباختگان با مشکلات و سختیها مواجه بودهاند.
عشق یحیی را میان طشت زر
پیش عفریت لعینی برد سر
هوش مصنوعی: عشق یحیی او را در میان ظرف طلایی به دست یک موجود شیطانی آورد.
جای یوسف کرد قعر چاه را
برد در آتش خلیل الله را
هوش مصنوعی: جای یوسف در عمق چاه قرار گرفت و آتش خلیل الله نیز در آتش سوزان به سر برد.
در بلا افکند صد ایّوب را
کرد از یوسف جدا یعقوب را
هوش مصنوعی: خداوند با امتحاناتش، سختیهای زیادی به ایوب تحمیل کرد و یعقوب را نیز به خاطر دوری از یوسف به شدت نگران و غمگین ساخت.
جا به یونس داد در ظلمات غم
همچو بر جرجیس در چاه ظُلم
هوش مصنوعی: در دل تاریک غم، یونس را به مکانی امن بردند، همانطور که جرجیس را در چاه ظلمت قرار دادند.
عشق از این بسیار کرده است و کند
عاشقان بر دار کرده است و کند
هوش مصنوعی: عشق کارهای زیادی را انجام داده و باعث شده عاشقان را به دار مجازات بکشند.
لیک اگر عشق این و اینش ابتلاست
عاشقی کار حسین کربلاست
هوش مصنوعی: اما اگر عشق این و آن سختیهایی دارد، عاشقی واقعی، همچون حسین در کربلا، استقامت و فداکاری میطلبد.
ایندرین صحرا جز او دیار نیست
صعوه را بر قاف عنقا بار نیست
هوش مصنوعی: در این بیابان تنها او وجود دارد، و پرندهای چون صعوه بر قاف عنقا نمیتواند پرواز کند.
جز حسین این ره به سر نابرده کس
عشق اگر اینست، عاشق اوست، بس
هوش مصنوعی: به جز حسین، هیچ کس در این راه به مقصد نرسیده است. اگر عشق به حقیقت، این است، تنها عاشق اوست که به این مقام دست مییابد.