گنجور

شمارهٔ ۸۱

احوال درد ما بر درمان که می‌برد؟
وین تشنه را به چشمه حیوان که می‌برد؟
غرقم در آب دیده گریان و خون دل
وین ماجرا بدان گل خندان که می‌برد؟
ما ذره‌ایم در خم چوگان زلف دوست
تا گوی وصل آن مه تابان که می‌برد؟
(ای دل اگر نه جذبه فضلش مدد کند
زین بحر بی‌کرانه به در، جان که می‌برد)
کس در محیط عالم عشق آشنا چو نیست
یارب سلام قطره به عمان که می‌برد؟
فرهاد بیدل از غم شیرین هلاک شد
این قصه را به خسرو خوبان که می‌برد؟
رند فقیر بر در میخانه گنج یافت
این مژده را به گوشه‌نشینان که می‌برد؟
جان می‌دهم به دوست از این مور تنگدل
پای ملخ به نزد سلیمان که می‌برد؟
پیغام ذره‌ای که به خورشید قایم است
نزدیک آفتاب درخشان که می‌برد؟
خون شد ز جور خار، دل ریش عندلیب
زان عاشق این خبر به گلستان که می‌برد؟
چشمش به عشوه خون دل مردمان بریخت
زان شوخ فتنه، داد به سلطان که می‌برد؟
یارب گر آب دیده نباشد رسول ما
پیغام ما به سرو خرامان که می‌برد؟
صبح وصال اگر ننماید ز غیب روی
شام شب فراق به پایان که می‌برد؟
(جز وصل چاره‌ساز تو، بیمار هجر را
دارو که می‌فرستد و درمان که می‌برد؟)
ما می‌گزیم دست به دندان ز حسرتش
تا کام دل از آن لب و دندان که می‌برد؟
دادی به زلف کافرش ایمان نسیمیا
آری ز زلف کافرش ایمان که می‌برد؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

احوال درد ما بر درمان که می‌برد؟
وین تشنه را به چشمه حیوان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: کسی از درد ما خبر ندارد که به فکر درمان ما باشد و این تشنه هم به جایی نمی‌رسد که به چشمه زندگی برسد.
غرقم در آب دیده گریان و خون دل
وین ماجرا بدان گل خندان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: من در اشک و خون دلم غوطه‌ور هستم و این مسئله به خاطر آن گل خندان است که مرا از خود بی‌خود کرده است.
ما ذره‌ایم در خم چوگان زلف دوست
تا گوی وصل آن مه تابان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: ما مانند یک ذره کوچک در دنیای خاص و پیچیده دوستی هستیم، و آرزوی ما این است که به وصال آن مه زیبای دوست برسیم که ما را جلب می‌کند.
(ای دل اگر نه جذبه فضلش مدد کند
زین بحر بی‌کرانه به در، جان که می‌برد)
هوش مصنوعی: ای دل، اگر کمک و کشش دانش و فضیلت او نباشد، در این دریای بی‌پایان، جان انسان به کجا خواهد رفت؟
کس در محیط عالم عشق آشنا چو نیست
یارب سلام قطره به عمان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کسی مانند من با عشق آشنا نیست. ای کاش کسی باشد که به من بگوید قطره‌ای که از عطر روحانی در عمان می‌آید، چه می‌شود؟
فرهاد بیدل از غم شیرین هلاک شد
این قصه را به خسرو خوبان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: فرهاد به خاطر عشق و غم شیرین، جانش را از دست داد. حالا این داستان را چه کسی به خسرو زیبایی خواهد گفت؟
رند فقیر بر در میخانه گنج یافت
این مژده را به گوشه‌نشینان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: یک آدم زیرک و بی‌پول در کنار میخانه به گنجی دست پیدا کرد. او این خبر خوش را به کسانی که در گوشه‌نشینی به سر می‌برند می‌دهد که چه کسی به این گنج خواهد رسید؟
جان می‌دهم به دوست از این مور تنگدل
پای ملخ به نزد سلیمان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: من برای دوستی‌ام جان می‌دهم، ولی این دل تنگ به کجاست که پای ملخ را به نزد سلیمان می‌برد؟
پیغام ذره‌ای که به خورشید قایم است
نزدیک آفتاب درخشان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: پیام ذره‌ای که در سایه خورشید پنهان است، به کجا می‌رود نزد نور درخشان خورشید؟
خون شد ز جور خار، دل ریش عندلیب
زان عاشق این خبر به گلستان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: دل پر از درد و اندوه از ظلم و ستمی که بر او رفته، مانند خارهایی شده که خونین و زخم خورده است. این درد و رنج دل زیتون، به چه کسی خواهد رسید که در باغ گل‌ها زندگی می‌کند و از ماجرای عاشقانه خبر دارد؟
چشمش به عشوه خون دل مردمان بریخت
زان شوخ فتنه، داد به سلطان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: چشم او با ناز و افسونش، دل مردمان را به درد می‌آورد. از این شر و شور، ندا به سلطان رسید که این آتش را خاموش کند.
یارب گر آب دیده نباشد رسول ما
پیغام ما به سرو خرامان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: ای خدا، اگر همراز ما نتواند با دیده‌های پر از اشک با ما همراهی کند، پس چه کسی پیام ما را به آن سرو زیبای نازک خواهد رساند؟
صبح وصال اگر ننماید ز غیب روی
شام شب فراق به پایان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: اگر صبح وصال ظهور نکند و آن چهره محبوب از غیب نمایان نشود، پس دیگری چگونه می‌تواند شب فراق را به پایان برساند؟
(جز وصل چاره‌ساز تو، بیمار هجر را
دارو که می‌فرستد و درمان که می‌برد؟)
هوش مصنوعی: تنها راه حل مشکل جدایی، وصال توست. چه کسی می‌تواند برای بیمار جدایی دارویی بفرستد یا درمانی به ارمغان بیاورد؟
ما می‌گزیم دست به دندان ز حسرتش
تا کام دل از آن لب و دندان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: ما از حسرت او دندان روی دست می‌گذاریم تا آرزوی دل را از آن لب و دندان که او می‌برد، برآورده کنیم.
دادی به زلف کافرش ایمان نسیمیا
آری ز زلف کافرش ایمان که می‌برد؟
هوش مصنوعی: تو به زلف زنی کافر ایمان داده‌ای، ای نسیم! آیا واقعاً از زلف او ایمان می‌برند یا نه؟