گنجور

شمارهٔ ۳۲

مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است
«رب انزلنی » بیان آن مبارک منزل است
گرچه دل در زلف خوبان بستن از دیوانگی است
عاشقی کو دل در آن زنجیر بندد عاقل است
عقد گیسویت به آسانی نگردد حل از آنک
معنی ای محکم دقیق و عقده ای بس مشکل است
صورت حق آن که می گوید که روی خوب نیست
چشم حق بین نیست او را، دعوی او باطل است
با لبت گفتم که خواهم داد روزی جان به تو
روز آن آمد بگو با لب که جان مستعجل است
در سواد ظلمت زلف تو هست آب حیات
آن که می گوید نه، حیوان است و حیوان غافل است
غوطه خور در بحر عشقش تا به دست آری گهر
در نصیب آن نشد کو بر کنار ساحل است
ای خیالت کرده روشن خانه چشمم، بلی
هرکجا محفل بود روشن به شمع محفل است
در طریق کعبه وصل تو اهل شوق را
غم رفیق و زاد ره خونابه و دل محمل است
حاصلی ما را نشد جز عشق جانان در جهان
عشق جانان هر که را حاصل نشد بی حاصل است
ای نسیمی صورت حق بسته بین بر آب و گل
تا ببینی صورت حق بسته بر آب و گل است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطلع انوار زلفت مسکن جان و دل است
«رب انزلنی » بیان آن مبارک منزل است
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق شاعر نسبت به زیبایی و جذالیت زلف معشوق است. او می‌گوید که نور زلفت، روح و جان او را ساکن کرده و از آنجا که این مکان مقدس و مبارک محسوب می‌شود، دلش می‌خواهد که در آنجا قرار بگیرد و آرامش بیابد. به عبارت دیگر، زلف معشوق برای او بهشتی است که در آن آرامش و شگفتی می‌یابد.
گرچه دل در زلف خوبان بستن از دیوانگی است
عاشقی کو دل در آن زنجیر بندد عاقل است
هوش مصنوعی: هرچند بستن دل به زلف معشوقان از روی دیوانگی به نظر می‌رسد، اما عاشق واقعی کسی است که به طور عاقلانه دلش را در این زنجیر قرار می‌دهد.
عقد گیسویت به آسانی نگردد حل از آنک
معنی ای محکم دقیق و عقده ای بس مشکل است
هوش مصنوعی: گیسوی تو به راحتی باز نخواهد شد، زیرا معنای آن بسیار محکم و پیچیده است و فهمیدن آن کار ساده‌ای نیست.
صورت حق آن که می گوید که روی خوب نیست
چشم حق بین نیست او را، دعوی او باطل است
هوش مصنوعی: کسی که می‌گوید زیبایی حقیقت را نمی‌تواند ببیند، چون چشم بینایی ندارد. در این صورت، ادعای او نادرست و بی‌پایه است.
با لبت گفتم که خواهم داد روزی جان به تو
روز آن آمد بگو با لب که جان مستعجل است
هوش مصنوعی: به تو گفتم که روزی جانم را به تو می‌دهم، حالا که آن روز رسیده است بگو با لب‌هایت که جانم در خطر است.
در سواد ظلمت زلف تو هست آب حیات
آن که می گوید نه، حیوان است و حیوان غافل است
هوش مصنوعی: در تاریکی زلف تو، زندگی و حیات نهفته است و کسی که این را انکار کند، در واقع به مانند یک حیوان است که از حقیقت بی‌خبر است.
غوطه خور در بحر عشقش تا به دست آری گهر
در نصیب آن نشد کو بر کنار ساحل است
هوش مصنوعی: برای دست یافتن به بهترین چیزها، باید خود را در عمق عشق او غوطه‌ور کنی؛ زیرا کسی که در کناره‌ی دریا ایستاده، نمی‌تواند به جواهرات و زیبایی‌های درون آب دست یابد.
ای خیالت کرده روشن خانه چشمم، بلی
هرکجا محفل بود روشن به شمع محفل است
هوش مصنوعی: ای خیال تو روشنی بخش خانه چشمم هستی؛ بله، هر جا که جمع و محفل وجود دارد، آنجا به مانند شمعی در محفل روشن است.
در طریق کعبه وصل تو اهل شوق را
غم رفیق و زاد ره خونابه و دل محمل است
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به کعبه عشق، برای عاشقان، غم همراه و توشه سفرشان اشک و دل‌نگرانی است.
حاصلی ما را نشد جز عشق جانان در جهان
عشق جانان هر که را حاصل نشد بی حاصل است
هوش مصنوعی: می‌گوید ما جز عشق محبوب هیچ دستاوردی نداریم و هر کسی که نتوانسته به این عشق دست یابد، در واقع هیچ چیز به دست نیاورده است.
ای نسیمی صورت حق بسته بین بر آب و گل
تا ببینی صورت حق بسته بر آب و گل است
هوش مصنوعی: ای نسیم، که صورت حق را در انسان‌ها و طبیعت مشاهده می‌کنی، این را بدان که وجود حق در آب و گل نیز تجلی یافته است. از این رو، باید به آن توجه کنی و آن را در همه جا ببینی.