شمارهٔ ۲۲۰ - در ستایش حافظ
بیا ای گنج بی پایان، چو خود ما را توانگر کن
مس بی قیمت ما را به اکسیر نظر زر کن
تو بحر گوهر و کانی، تو عین آب حیوانی
وجود خاکی ما را حیاتی بخش و گوهر کن
لب لعل تو چون دارد به جانبخشی ید بیضا
چو عیسی دعوت احیا به لعل روحپرور کن
به عالم، صبحدم، بویی ز گیسویت روان گردان
مشام قدسیان مشکین، جهان را پر ز عنبر کن
نقاب از آفتاب رخ، برانداز ای قمر طلعت
سرای دیده اشیا، به نور خود منور کن
ز سودای خط و خالت، دلی کو رو بگرداند
رخش در مجمع خوبان سیه چون روی دفتر کن
ز سودای سر زلفت، سرم سودا گرفت آن کو
ندارد در سر این سودا، برو گو خاک بر سر کن
به نار عشق اگر خواهی که عالم را بسوزانی
درآ در وادی ایمن ز رخسار آتشی برکن
به نطقت در حدیث آور، وز آن جان بخش در عالم
دم روح القدس در دم، جهان را پر ز شکر کن
هر آنکو عاشق رویت نگشت ای صورت رحمان
بنی آدم مخوان او را و نامش سنگ مرمر کن
دل از تسبیح صوفی شد ملول، ای مطرب مجلس
ز قند آن لب شیرین سخن گوی و مکرر کن
ملک را می نهد خطش چو طفلان لوح در دامن
الا ای حافظ قرآن! تو این هفت آیت از بر کن
به سالوسی چو زراقان سیه تا کی کنی جامه
قلم بر دلق ازرق کش، به می رخساره احمر کن
چو هست از روی شمس الدین نشانی شمس خاور را
بیا در روی شمس الدین سجود شمس خاور کن
به جست و جوی دیدارش، چو خورشید و مه ای عاشق
به هر کویی قدم در نه، به هر منظر سری در کن
دلا با وصلش ار خواهی که ذات متحد گردی
وجود هر دو عالم را نثار روی دلبر کن
به خوبی در میان تا مه بسی فرق است رویش را
اگر باور نمی داری بیا باهم برابر کن
چو پاکان از در فضلش خدابین می شوند ای دل
بیا و سرمه چشم از غبار خاک این در کن
نسیمی شد به حق واصل الهی عاشقانت را
به حق حرمت فضلت که این دولت میسر کن
شمارهٔ ۲۱۹ - ستایش فضلالله نعیمی: گر طالب بقایی اول فنا طلب کنشمارهٔ ۲۲۱ - نکوهش دزدان لباس روحانیت: ای دل ار پختهٔ عشقی، طمعِ خام مکن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ای گنج بی پایان، چو خود ما را توانگر کن
مس بی قیمت ما را به اکسیر نظر زر کن
هوش مصنوعی: بیا ای ثروت بیپایان، ما را نیز توانگر کن؛ فلز بیارزش ما را با نگاهت به طلا تبدیل کن.
تو بحر گوهر و کانی، تو عین آب حیوانی
وجود خاکی ما را حیاتی بخش و گوهر کن
هوش مصنوعی: تو مانند دریا پر از گوهرها هستی و به منزلهٔ منبع حیات برای ما هستی که وجود خاکیمان را زنده میکنی و ارزشمندتر میکنی.
لب لعل تو چون دارد به جانبخشی ید بیضا
چو عیسی دعوت احیا به لعل روحپرور کن
هوش مصنوعی: لبهای سرخ تو مانند آن هستند که در حیات و بخشش، شبیه معجزه حضرت عیسی عمل میکنند و به دیگران زندگی و شادابی میبخشند.
به عالم، صبحدم، بویی ز گیسویت روان گردان
مشام قدسیان مشکین، جهان را پر ز عنبر کن
هوش مصنوعی: در اوایل صبح، بوی گیسوان تو به هوا پراکنده میشود و این عطر دلنشین، روحانیون را به وجد میآورد و جهان را پر از بوی خوش عنبر میکند.
نقاب از آفتاب رخ، برانداز ای قمر طلعت
سرای دیده اشیا، به نور خود منور کن
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، پوشش را از روی آفتاب چهرهات کنار بزن و با نور خود، چشمهای دنیای اشیاء را روشن کن.
ز سودای خط و خالت، دلی کو رو بگرداند
رخش در مجمع خوبان سیه چون روی دفتر کن
هوش مصنوعی: از خیال زیبایی و خط و خال تو، دل کسی که در میان زیبایان دارد، به ناچار چهرهاش را به سمت تو برمیگرداند، مانند اینکه روی کاغذ را با مرکب سیاه بنویسد.
ز سودای سر زلفت، سرم سودا گرفت آن کو
ندارد در سر این سودا، برو گو خاک بر سر کن
هوش مصنوعی: به خاطر خیال و آرزوی موی تو، من دچار جنون شدم. کسی که در سرش این خیال را ندارد، بهتر است به او بگویی که برود و خود را مأیوس کند.
به نار عشق اگر خواهی که عالم را بسوزانی
درآ در وادی ایمن ز رخسار آتشی برکن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با عشق خود عالم را بسوزانی، باید در مکانی امن و آرام حاضر شوی و از چهرهات شعلهای را بر افروز.
به نطقت در حدیث آور، وز آن جان بخش در عالم
دم روح القدس در دم، جهان را پر ز شکر کن
هوش مصنوعی: در سخنت مطلبی را بیان کن و از آن حقیقتی که جان میبخشد، در هرلحظه از روح قدسی که در نفس وجود دارد، جهان را پر از شکر و سپاس قرار ده.
هر آنکو عاشق رویت نگشت ای صورت رحمان
بنی آدم مخوان او را و نامش سنگ مرمر کن
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق چهره تو نشود، ای صورت رحمانی، او را انسان نخوان و نامش را همچون سنگی مرمرین بگذار.
دل از تسبیح صوفی شد ملول، ای مطرب مجلس
ز قند آن لب شیرین سخن گوی و مکرر کن
هوش مصنوعی: دل از ذکر و عبادت خسته شده است، ای نوازندهی مجلس، از شیرینی کلامی که همچون قند است بگو و آن را تکرار کن.
ملک را می نهد خطش چو طفلان لوح در دامن
الا ای حافظ قرآن! تو این هفت آیت از بر کن
هوش مصنوعی: فرمانروایی چون کودکانی که بر روی لوح مینویسند، نشانههایش را بر زمین میگذارد. ای حافظ قرآن! تو این هفت آیت را از حفظ کن.
به سالوسی چو زراقان سیه تا کی کنی جامه
قلم بر دلق ازرق کش، به می رخساره احمر کن
هوش مصنوعی: برای چه مدت میخواهی با نیرنگ و فریب، خود را در لباس زیبا بپوشانی؟ بگذار که رنگ رخسار تو به سرخی میگراید و زیباییات نمایانتر شود.
چو هست از روی شمس الدین نشانی شمس خاور را
بیا در روی شمس الدین سجود شمس خاور کن
هوش مصنوعی: هرگاه نشانهای از شمسالدین مشاهده میکنی، همانند خورشید شرق بیایید و در برابر شمسالدین سجده کنید که او همان نور و درخشش است.
به جست و جوی دیدارش، چو خورشید و مه ای عاشق
به هر کویی قدم در نه، به هر منظر سری در کن
هوش مصنوعی: در پی دیدن محبوب خود، مانند خورشید و ماه با شور و شوق به هر جا قدم بگذار و به هر منظرهای نگاه کن.
دلا با وصلش ار خواهی که ذات متحد گردی
وجود هر دو عالم را نثار روی دلبر کن
هوش مصنوعی: ای دل، اگر میخواهی به حقیقت وجود واحد دست یابی، باید همه چیز را فدای زیبایی معشوق کنی.
به خوبی در میان تا مه بسی فرق است رویش را
اگر باور نمی داری بیا باهم برابر کن
هوش مصنوعی: به وضوح میان تا مه تفاوت زیادی وجود دارد. اگر به زیبایی او شک داری، بیا و با هم مقایسه کنیم تا متوجه شوی.
چو پاکان از در فضلش خدابین می شوند ای دل
بیا و سرمه چشم از غبار خاک این در کن
هوش مصنوعی: وقتی افرادی که پاک و نیک هستند، با فضل و رحمت خداوند آشنا میشوند و او را میبینند، ای دل، بیایید و از آلودگیهای دنیوی دست بردار و به نور و زیباییهای این درگاه توجه کن.
نسیمی شد به حق واصل الهی عاشقانت را
به حق حرمت فضلت که این دولت میسر کن
هوش مصنوعی: نسیمی از جانب حق وزید و عاشقان الهی را مورد احترام قرار داد. ای پروردگار، با توجه به فضلت، این توفیق را به ما عطا کن که به این نعمت دست یابیم.

نسیمی