گنجور

شمارهٔ ۱۲۱

عقل را سودای گیسوی تو مجنون می‌کند
فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون می‌کند
هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله
در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» می‌کند
صورت روی تو بر هر دل که می‌آید فرو
نقش هر اندیشه را زان خانه بیرون می‌کند
آن که می‌خواند به لؤلؤ نظم دندان ترا
بی‌ادب، کم‌حرمتی با دُرّ مکنون می‌کند
در ازل با عشق رویت جان ما بود آشنا
عشقبازی جان من با تو نه اکنون می‌کند
عشق ما زان لایزال آمد که عیش مست عشق
نیست آن عشقی که مست خمر و افیون می‌کند
چشم بهبودی چه داری زان طبیب ای دل که او
چاره بیماری سودا به معجون می‌کند
هرکه را نامش به درویشی برآمد بر درت
کی نظر در ملک جم یا گنج قارون می‌کند
ز آتش مهرت وجودم گرچه می‌کاهد چو شمع
جانم آن سوزی که دارد در دل افزون می‌کند
خرقه خلوت‌نشینان چون سیاه و ازرق است
ای خوشا آن کو به می رخساره گلگون می‌کند
بر نسیمی سایه زلف تو تا افتاده است
سلطنت در تحت آن ظل همایون می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عقل را سودای گیسوی تو مجنون می‌کند
فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون می‌کند
هوش مصنوعی: عقل به خاطر زیبایی‌های تو دیوانه می‌شود و در دنیای خیالات خود غرق می‌گردد. جالب است که این زنجیر سنگین و پر از آرزوها چگونه بر او تاثیر می‌گذارد و او را به سوی خود جذب می‌کند.
هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله
در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» می‌کند
هوش مصنوعی: ابروی تو آن نقطه‌ای است که در کلام خداوند قبل از خلق عالم به آن اشاره شده است.
صورت روی تو بر هر دل که می‌آید فرو
نقش هر اندیشه را زان خانه بیرون می‌کند
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبای تو بر دل هر کسی می‌تابد، تمام افکار و تصورات را از ذهن آن بیرون می‌رانند.
آن که می‌خواند به لؤلؤ نظم دندان ترا
بی‌ادب، کم‌حرمتی با دُرّ مکنون می‌کند
هوش مصنوعی: آن کسی که دندان تو را به زیبایی دُرّ و لؤلؤ توصیف می‌کند، در واقع به نوعی بی‌ادبی و کم‌احترامی کرده است، زیرا ارزش دُرّهای پنهان را نادیده می‌گیرد.
در ازل با عشق رویت جان ما بود آشنا
عشقبازی جان من با تو نه اکنون می‌کند
هوش مصنوعی: در آغاز، عشق چهره‌ات روح ما را آشنا کرده بود و حالا، ارتباط روح من با تو، تنها به این زمان محدود نیست.
عشق ما زان لایزال آمد که عیش مست عشق
نیست آن عشقی که مست خمر و افیون می‌کند
هوش مصنوعی: عشق واقعی از منبعی پایدار و بی‌پایان نشأت می‌گیرد. شادی و سرخوشی ناشی از عشق، با حالتی که مستی ناشی از نوشیدنی‌های الکلی و مواد مخدر ایجاد می‌کند، تفاوت دارد. عشق حقیقی نمی‌تواند به این گونه مستی‌های زودگذر وابسته باشد.
چشم بهبودی چه داری زان طبیب ای دل که او
چاره بیماری سودا به معجون می‌کند
هوش مصنوعی: ای دل، چه امیدی به بهبود از آن پزشک داری؟ او تنها با معجون‌ها، مشکل بیماری تو را درمان می‌کند.
هرکه را نامش به درویشی برآمد بر درت
کی نظر در ملک جم یا گنج قارون می‌کند
هوش مصنوعی: هر کسی که به عنوان درویش شناخته می‌شود، دیگر به ثروت و قدرت دنیا اهمیتی نمی‌دهد و نگاهی به دارایی‌های بزرگ و سلطنت‌های عظیم نمی‌کند.
ز آتش مهرت وجودم گرچه می‌کاهد چو شمع
جانم آن سوزی که دارد در دل افزون می‌کند
هوش مصنوعی: علی‌رغم اینکه عشق تو وجودم را مثل شمع می‌سوزاند و کم‌رنگ می‌کند، اما آن سوزشی که در دل دارم بیشتر و بیشتر می‌شود.
خرقه خلوت‌نشینان چون سیاه و ازرق است
ای خوشا آن کو به می رخساره گلگون می‌کند
هوش مصنوعی: پوشش دنیوی عابدان و زاهدان همچون رنگ سیاه و کبود است، اما خوشا به حال کسی که با نوشیدن شراب، چهره‌اش مانند گل سرخ می‌درخشد.
بر نسیمی سایه زلف تو تا افتاده است
سلطنت در تحت آن ظل همایون می‌کند
هوش مصنوعی: بر روی نسیمی، سایه‌ی گیسوان تو افتاده است و در زیر آن سایه‌ی باعظمت، سلطنت برقرار است.