گنجور

شمارهٔ ۶ - تجدید مطلع

تاج سلطانی که ترک اولش ترک سر است
هر که سودایش ز سر بنهاد دایم سرور است
فقر، سلطانی است، از دست تهی افغان مکن
زانکه اهل فقر را ویرانه قصر قیصر است
از متاع عالمت گر هست نقدی صرف کن
زانکه جمع مال کار ناکسان ابتر است
همتی باید که باشد مرد را نه حرص مال
مال سرتاسر غبار و عمر باد صرصر است
همچو مهمانند خلقان، این جهان مهمان سراست
مرگ، این مهمان سرا را همچو حلقه بر در است
گر گدا ور شاه از این دروازه می باید گذشت
همچو میمون جمله را آخر گذر بر چنبر است
تا ز همراهان نمانی رو سبکباری طلب
زان که دزدان در کمین و وادی ای بس منکر است
منکران مرگ دنبال زرند از غافلی
فکر دنیا هر کجا باشد غم دین کمتر است
ای دل! ز میخانه وحدت طلب کن جرعه ای
کاین قدح درویش را آیینه اسکندر است
خویش را بشناس تا از سر حق آگه شوی
هرکه او بشناخت خود را جبرئیلش چاکر است
هست انسان مظهر ذات حقیقت بی گمان
این حقیقت را که گفتم کنت کنزا مخبر است
جسم انسان چون طلسمی دان و گنجش ذات حق
هرکه خود را این چنین دید از ملایک برتر است
جمله ذرات را از پرتو یک نور دان
آب از یک بحر، گه باران و گاهی گوهر است
صد هزاران نخل از یک نهر می نوشند آب
میوه هریک که می بینی به رنگ دیگر است
ذات حق اول یکی بوده است و آخر هم یکی
روح تو نور خدا و عقل تو پیغمبر است
هستی انسان ز ذات کبریا دارد وجود
هرکه این معنی نمی داند ز حیوان کمتر است
علم معنی بایدت در علم صورت جان مکن
زان که علم صورتی همچون نهال بی بر است
ما به حق بینا شدیم ای خواجه! عیب ما مکن
دلبر ما بی حجاب و حسن او پرده در است
اختلاف از صورت است اما همه معنی یکی است
گر تو خودبین نیستی این داستانت باور است
پوست را بگذار چون در دست تو افتاد مغز
مغز را چون مغز دیگر در میانش مضمر است
خودشناسی حق شناسی شد به قول مرتضی
در شناسایی نفست «من عرف » چون رهبر است
روشن است این معرفت، از خود چه می خواهی دلیل
جمله ذرات از آنرو آفتاب انور است
هست در ویرانه جسم تو گنج معرفت
جان مکن از بهر آن گنجی که بیم اژدر است
باشد از سنجاب و نقره تخت شاهان را اساس
تخت زر دیوانگان را توده خاکستر است
هرکه بر روی حریرش جان برآید مشکل است
وان که جان بر خاک و خارا می دهد آسان تر است
گر نکویی خواهی از ایزد، نکویی پیشه کن
نفی کی بیند هرآن مردی که پاکش گوهر است
هرچه آن با خود پسندت نیست با مردم مکن
رو همان انگار کن روز تو روز محشر است
مال بی حد تلخی جان کندنت افزون کند
هست آخر زهر اگر اول چو شهد و شکر است
چون به عزرائیل کار افتد تو را از زر چه سود؟
نقد جان تسلیم کن آنجا که نه جای زر است
مال اگر این است چاه از جاه بهتر در جهان
جاه جانکاه است لیکن آب چه جان پرور است
هر کرا شد طایر همت خلاص از دام حرص
هفت چرخش همچو مرغ سدره زیر شهپر است
ابله از تن پروری آماس کرده همچو گاو
خرده دان پیوسته همچون اسب تازی لاغر است
مایل دنیای دون چون طفل از پستان دهر
می خورد مردار و پندارد که شیر مادر است
اهل دل را برنمی آید دمی بی یاد حق
وای بر آن کس که در اندیشه سود و زر است
اهل دنیا را گران گردیده گوش از بار زر
پند واعظ راه در گوشش ندارد چون کر است
از سر غفلت تمام عمر صرف مال کرد
وقت مردن پیش عزرائیل از آنرو مضطر است
خواجه را در تن فتاده خار خار حرص مال
خارش دنیا در او افتاده پندارد گر است
وارثان خواهند دایم مرگ خواجه بهر مال
چون سگی کاندر دل او حسرت مرگ خر است
زال دهر از زیب و زینت می فریبد خلق را
دل منه بر عشوه آن پیر زالی کو غر است
هر زمان شویی کند در هر نفس شویی کشد
یک کف او با نگار و دیگری با خنجر است
دل به دستانش مده از خود اگر داری خبر
کاین عروس بی حیا دنبال قتل شوهر است
هر زمان از شوخ چشمی شیوه ای دارد عجب
با فریب او مرو از ره که بس بازیگر است
گر برآید جان ترا از دست درویشی منال
فخر می آرد به درویشی اگر پیغمبر است
مهر حق با مهر زر در دل نگنجد ای عزیز!
مملکت کی باشد ایمن چون دو شه در کشور است
گر شرابی بایدت غیر از می وحدت مخواه
کز شراب صورتی جان تو در بیم شر است
زشت و زیبا هرچه بینی دست رد بر وی منه
عیب صنعت هرکه گوید غیبت صنعتگر است
مردمان در کار خود مشغول و ابله عیبجوی
عیب کی بیند هرآن مردی که پاکش گوهر است
آهن و فولاد از یک کان برون آید ولی
آن یکی آیینه و آن دیگری نعل خر است
چشم عیب از مردمان بردار و عیب خود ببین
هرکه عیب خویش بیند از همه بیناتر است
کرد از صبح دل من مطلع دیگر طلوع
وصف آن شاهی که خورشیدش کمینه چاکر است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تاج سلطانی که ترک اولش ترک سر است
هر که سودایش ز سر بنهاد دایم سرور است
هوش مصنوعی: تاج سلطنتی که در ابتدا شکلی شبیه به سر دارد، هر کسی که به عشق آن تاج از سر خود بگذرد، همیشه خوشبخت و شادمان خواهد بود.
فقر، سلطانی است، از دست تهی افغان مکن
زانکه اهل فقر را ویرانه قصر قیصر است
هوش مصنوعی: فقر یک نوع سلطنت است و نباید از آن غافل شویم، زیرا افرادی که با فقری روبه‌رو هستند، برای افرادی با ثروت و قدرت هم قابل توجه هستند و حتی می‌توانند قصرهای قدرتمندان را به ویرانه تبدیل کنند.
از متاع عالمت گر هست نقدی صرف کن
زانکه جمع مال کار ناکسان ابتر است
هوش مصنوعی: اگر از فرهنگ و دنیای خود چیزی داری، آن را خرج کن، زیرا جمع‌آوری ثروت برای بی‌عملان و ناکارآمدان هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت و بی‌ثمر است.
همتی باید که باشد مرد را نه حرص مال
مال سرتاسر غبار و عمر باد صرصر است
هوش مصنوعی: انسان باید اراده و عزم راسخی داشته باشد، نه اینکه فقط به جمع‌آوری مال و ثروت بپردازد. چرا که ثروت در نهایت زودگذر و بی‌ارزش است و عمر انسان مانند بادی زودگذر به پایان می‌رسد.
همچو مهمانند خلقان، این جهان مهمان سراست
مرگ، این مهمان سرا را همچو حلقه بر در است
هوش مصنوعی: این جهان مانند مهمان‌سرا است و انسان‌ها همچون مهمانانی در آن به سر می‌برند. مرگ نیز به‌مانند زنگی است که بر در این مهمان‌سرا قرار دارد و به ما یادآوری می‌کند که روزی باید آنجا را ترک کنیم.
گر گدا ور شاه از این دروازه می باید گذشت
همچو میمون جمله را آخر گذر بر چنبر است
هوش مصنوعی: هر کسی، چه ثروتمند باشد و چه فقیر، باید از این مسیر عبور کند، زیرا در نهایت همه به یک مقصد مشترک خواهند رسید.
تا ز همراهان نمانی رو سبکباری طلب
زان که دزدان در کمین و وادی ای بس منکر است
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از همراهان خود جدا نشوی، باید به دنبال سبکی بار بودن باشی، زیرا دزدان در کمین هستند و اینجا جایی بسیار خطرناک است.
منکران مرگ دنبال زرند از غافلی
فکر دنیا هر کجا باشد غم دین کمتر است
هوش مصنوعی: افراد کافر به مرگ فقط به دنبال ثروت و مادیات هستند و از غفلتشان غافل‌اند. در هر جا که فکر و توجه به دنیا وجود داشته باشد، نگرانی کمتری درباره دین و معنویت احساس می‌شود.
ای دل! ز میخانه وحدت طلب کن جرعه ای
کاین قدح درویش را آیینه اسکندر است
هوش مصنوعی: ای دل! از میخانه‌ای که نماد اتحاد است، جرعه‌ای بنوش که این جام، مانند آیینه‌ای برای درویش، نشان‌دهنده عظمت و بزرگی اسکندر است.
خویش را بشناس تا از سر حق آگه شوی
هرکه او بشناخت خود را جبرئیلش چاکر است
هوش مصنوعی: خودت را بشناس تا به حقیقت پی ببری. هر کسی که به شناخت درونی دست یابد، فرشتگان نیز در خدمت او خواهند بود.
هست انسان مظهر ذات حقیقت بی گمان
این حقیقت را که گفتم کنت کنزا مخبر است
هوش مصنوعی: انسان تجلی و نماد واقعیات الهی است و این واقعیت که من بیان کردم، نشان دهنده این است که در اعماق وجود، حقایق ناب وجود دارد.
جسم انسان چون طلسمی دان و گنجش ذات حق
هرکه خود را این چنین دید از ملایک برتر است
هوش مصنوعی: جسم انسان مانند یک طلسم است و روح او از حقیقت الهی برخوردار است. هر کسی که خود را به این صورت ببیند، از فرشتگان بالاتر است.
جمله ذرات را از پرتو یک نور دان
آب از یک بحر، گه باران و گاهی گوهر است
هوش مصنوعی: تمام موجودات دنیا از نور یک منبع واحد نشأت می‌گیرند. آب از دریا به وجود می‌آید و گاهی به شکل باران و گاهی به شکل جواهرات نمایان می‌شود.
صد هزاران نخل از یک نهر می نوشند آب
میوه هریک که می بینی به رنگ دیگر است
هوش مصنوعی: بسیاری از نخل‌ها از یک نهر آب می‌نوشند، اما میوه هر کدام رنگ و طعم خاص خود را دارد.
ذات حق اول یکی بوده است و آخر هم یکی
روح تو نور خدا و عقل تو پیغمبر است
هوش مصنوعی: اصلیت خداوند یکتا و همیشگی است و هیچ تغییری در آن نیست. روح تو از نور الهی برخوردار است و عقل تو همانند پیامبری است که هدایت می‌کند.
هستی انسان ز ذات کبریا دارد وجود
هرکه این معنی نمی داند ز حیوان کمتر است
هوش مصنوعی: وجود انسان از ذات بزرگ خداوند سرچشمه می‌گیرد. هر کسی این موضوع را درک نکند، از حیوانات نیز پایین‌تر است.
علم معنی بایدت در علم صورت جان مکن
زان که علم صورتی همچون نهال بی بر است
هوش مصنوعی: برای درک عمیق علم، باید به معنای آن توجه کنی و نه فقط به شکل ظاهری‌اش. علم ظاهری به مانند نهالی است که میوه‌ای ندارد و فاقد باروری است. پس باید به عمق علم و معنی آن بپردازی تا به حقیقت برسید.
ما به حق بینا شدیم ای خواجه! عیب ما مکن
دلبر ما بی حجاب و حسن او پرده در است
هوش مصنوعی: ما به درستی و حقیقت پی بردیم ای آقا! لطفاً بر ما خرده نگیرید، چرا که محبوب ما در بی‌پناهی و زیبایی‌اش که در دسترس همه است، به ما نشان داده شده است.
اختلاف از صورت است اما همه معنی یکی است
گر تو خودبین نیستی این داستانت باور است
هوش مصنوعی: اختلاف‌ها تنها به ظاهر و شکل مربوط می‌شوند، اما در باطن همه‌ چیز یکی است. اگر خود را برتر از دیگران نبینی، این موضوع برای تو قابل درک و پذیرفتنی خواهد بود.
پوست را بگذار چون در دست تو افتاد مغز
مغز را چون مغز دیگر در میانش مضمر است
هوش مصنوعی: هرگاه چیزی به دستت رسید، ظاهر آن را کنار بگذار و به عمق و باطنش توجه کن؛ چون درون بسیاری از چیزها رازها و معناهای پنهانی وجود دارد که باید کشف شوند.
خودشناسی حق شناسی شد به قول مرتضی
در شناسایی نفست «من عرف » چون رهبر است
هوش مصنوعی: خودشناسی به معنای درک و شناخت درست از وجود و جایگاه واقعی خود است و این شناخت به ما کمک می‌کند تا حقوق و مقام خویش را بهتر بشناسیم. مانند قول مرتضی که می‌گوید، کسی که به درستی خود را بشناسد، در واقع به رهبری و هدایت خود نائل می‌شود.
روشن است این معرفت، از خود چه می خواهی دلیل
جمله ذرات از آنرو آفتاب انور است
هوش مصنوعی: این شناخت و آگاهی به خوبی قابل درک است؛ پس چه نیازی به دلیل داری؟ زیرا همه موجودات به روشنی از نور و روشنایی آفتاب نشأت می‌گیرند.
هست در ویرانه جسم تو گنج معرفت
جان مکن از بهر آن گنجی که بیم اژدر است
هوش مصنوعی: در ویرانه وجود تو نکته‌های ارزشمندی از دانش وجود دارد. اما برای دستیابی به این دانش، دلیری لازم است و نباید به خاطر ترس از موجودات خطرناک، از جستجوی آن دوری کرد.
باشد از سنجاب و نقره تخت شاهان را اساس
تخت زر دیوانگان را توده خاکستر است
هوش مصنوعی: سنجاب و نقره، اساس و بنیاد تخت پادشاهان را تشکیل نمی‌دهند، زیرا تخت طلا برای دیوانگان فقط توده‌ای از خاکستر است.
هرکه بر روی حریرش جان برآید مشکل است
وان که جان بر خاک و خارا می دهد آسان تر است
هوش مصنوعی: کسی که بر روی چیزهای با ارزش و مرفه زندگی می‌کند، به آسانی نمی‌تواند از جان خود بگذرد، اما آن کسی که در شرایط سخت و بر روی زمین‌های ناهموار زندگی می‌کند، راحت‌تر می‌تواند جان خود را فدای چیزی کند.
گر نکویی خواهی از ایزد، نکویی پیشه کن
نفی کی بیند هرآن مردی که پاکش گوهر است
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دریافت خوبی از خداوند هستی، خودت باید نیکوکاری کنی؛ زیرا کسی که ذاتش پاک و نیکوست، هرگز از دیدن خوبی‌ها غافل نمی‌ماند.
هرچه آن با خود پسندت نیست با مردم مکن
رو همان انگار کن روز تو روز محشر است
هوش مصنوعی: هر چیزی که خودت دوست نداری با دیگران نیز نکن، گویی هر روز، روز قیامت است.
مال بی حد تلخی جان کندنت افزون کند
هست آخر زهر اگر اول چو شهد و شکر است
هوش مصنوعی: مال زیاد و بی‌حد، در نهایت می‌تواند موجب سختی و رنج روحی شود. هرچند به نظر می‌رسد در ابتدا با شیرینی و لذت همراه باشد، اما در واقعیت، مثل زهر عمل می‌کند.
چون به عزرائیل کار افتد تو را از زر چه سود؟
نقد جان تسلیم کن آنجا که نه جای زر است
هوش مصنوعی: زمانی که عزرائیل برای گرفتن جان تو بیاید، ثروت و زر هیچ فایده‌ای نخواهد داشت. در آن لحظه باید جان خود را تسلیم کنی، جایی که ثروت اهمیتی ندارد.
مال اگر این است چاه از جاه بهتر در جهان
جاه جانکاه است لیکن آب چه جان پرور است
هوش مصنوعی: اگر مال و ثروت همین باشد، چاه بهتر از مقام و اعتبار است؛ چرا که در دنیا مقام می‌تواند جان را به درد آورد، اما آب، جان را زنده می‌کند و پرورش می‌دهد.
هر کرا شد طایر همت خلاص از دام حرص
هفت چرخش همچو مرغ سدره زیر شهپر است
هوش مصنوعی: هر کسی که به پرواز اراده و هدف خود نایل آید و از دام طمع رها شود، همچون پرنده‌ای آزاد و سبکبال زیر سایه‌ی بزرگترها و قدرت‌ها زندگی می‌کند.
ابله از تن پروری آماس کرده همچو گاو
خرده دان پیوسته همچون اسب تازی لاغر است
هوش مصنوعی: آدم نادان به خاطر تن پروری و تنبلی، چاق و بی‌تحرک شده است، در حالی که کسی که به خود سختی می‌دهد و در فعالیت‌هایش کوشا است، مانند اسب تند و لاغر است.
مایل دنیای دون چون طفل از پستان دهر
می خورد مردار و پندارد که شیر مادر است
هوش مصنوعی: دنیا برای برخی از مردم مانند کودکی است که از سینه‌ی مادر شیر می‌خورد، اما در واقع چیزی جز ناپاکی و زشتی نیست. این افراد گمان می‌کنند که آنچه به دست می‌آورند بهترین چیزهاست، در حالی که در حقیقت آن‌ها از یک منبع زشت و بی‌ارزش تغذیه می‌کنند.
اهل دل را برنمی آید دمی بی یاد حق
وای بر آن کس که در اندیشه سود و زر است
هوش مصنوعی: افراد با دل و جان خود نمی‌توانند حتی لحظه‌ای از یاد خدا فاصله بگیرند، و افسوس بر کسانی که فقط به فکر منافع مادی و ثروت هستند.
اهل دنیا را گران گردیده گوش از بار زر
پند واعظ راه در گوشش ندارد چون کر است
هوش مصنوعی: مردم دنیا به خاطر ثروت و زر و جواهر، به سخنان و نصیحت‌های عالمان و واعظان توجهی ندارند و گوششان به این پندها سنگین شده است، مانند کسی که ناشنواست.
از سر غفلت تمام عمر صرف مال کرد
وقت مردن پیش عزرائیل از آنرو مضطر است
هوش مصنوعی: کسی که در تمام عمر به خاطر بی‌توجهی فقط به جمع‌آوری ثروت پرداخته است، در لحظه مرگ وقتی که با فرشته مرگ روبرو می‌شود، به شدت نگران و مضطرب خواهد بود.
خواجه را در تن فتاده خار خار حرص مال
خارش دنیا در او افتاده پندارد گر است
هوش مصنوعی: آدمی که به دنیا و مال آن دلبسته است، در وجودش دردها و زخم‌های زیادی ناشی از حرص و طمع وجود دارد. او ممکن است فکر کند که این مشکلات ناشی از چیز دیگری است، اما در واقع این زخم‌ها نتیجه عشق به مادیت و دنیای مادی هستند.
وارثان خواهند دایم مرگ خواجه بهر مال
چون سگی کاندر دل او حسرت مرگ خر است
هوش مصنوعی: وارثان همیشه منتظر مرگ صاحب مال هستند تا از او ارث ببرند، چون سگ‌ها که در دل خود آرزوی مرگ الاغ را دارند.
زال دهر از زیب و زینت می فریبد خلق را
دل منه بر عشوه آن پیر زالی کو غر است
هوش مصنوعی: زمانه با زیبایی و جذابیتش مردم را فریب می‌دهد؛ دل خود را به خوش‌خیالی و فریب آن پیر فریبکار نسپارید.
هر زمان شویی کند در هر نفس شویی کشد
یک کف او با نگار و دیگری با خنجر است
هوش مصنوعی: هر بار که به محبوب می‌نگری، قلبت با هر نفس عاشقانه می‌شود؛ گاهی با لطافت و جاذبه‌اش و گاهی با تندی و خطر.
دل به دستانش مده از خود اگر داری خبر
کاین عروس بی حیا دنبال قتل شوهر است
هوش مصنوعی: دل خود را به دستان او نسپار، زیرا اگر از حال او خبر داری، می‌دانی که این عروس بی‌شرم به دنبال کشتن همسرش است.
هر زمان از شوخ چشمی شیوه ای دارد عجب
با فریب او مرو از ره که بس بازیگر است
هوش مصنوعی: هر زمان که او با چشمان بازیگوشش چیزی می‌سازد، طرز و روش خاصی دارد. نکته جالب اینجاست که به خاطر فریب‌هایی که می‌زند، بهتر است از مسیر او دوری کنی، زیرا او بسیار هنرمند و بازیگر است.
گر برآید جان ترا از دست درویشی منال
فخر می آرد به درویشی اگر پیغمبر است
هوش مصنوعی: اگر جان تو به دست درویشی برود، غصه نخور. چرا که درویشی خود، افتخاری بزرگ است، حتی اگر آن درویش پیغمبر باشد.
مهر حق با مهر زر در دل نگنجد ای عزیز!
مملکت کی باشد ایمن چون دو شه در کشور است
هوش مصنوعی: عشق و محبت واقعی که از جانب حق است، در دل کسی که به مال دنیا دلبسته است جا نمی‌گیرد، ای عزیز! کشوری که دو پادشاه در آن وجود دارد، هرگز به امنیت نخواهد رسید.
گر شرابی بایدت غیر از می وحدت مخواه
کز شراب صورتی جان تو در بیم شر است
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شرابی هستی، تنها می واحدت را بخواه، زیرا از این شراب می‌توان به بیداری و جان دوباره رسید، اما در خطر از دست دادن خود نباش.
زشت و زیبا هرچه بینی دست رد بر وی منه
عیب صنعت هرکه گوید غیبت صنعتگر است
هوش مصنوعی: هر چیزی را که از نظر زیبایی یا زشت بودن مشاهده می‌کنی، به آن ایراد نگیر و از آن فاصله بگیر. اگر کسی عیبی بر کاری بگذارد، او در واقع در حال بدگویی از سازنده‌ی آن است.
مردمان در کار خود مشغول و ابله عیبجوی
عیب کی بیند هرآن مردی که پاکش گوهر است
هوش مصنوعی: مردم در کار و زندگی خود مشغول هستند و فردی که تنها به عیب‌جویی مشغول است، نمی‌تواند به درستی آنچه را که ارزشمند و باطنی پاک دارد، ببیند.
آهن و فولاد از یک کان برون آید ولی
آن یکی آیینه و آن دیگری نعل خر است
هوش مصنوعی: از یک معدن، هم آهن و هم فولاد استخراج می‌شود، اما یکی تبدیل به آیینه می‌شود که زیبایی را نشان می‌دهد و دیگری به نعل خر که کاربردش برای حرکت است.
چشم عیب از مردمان بردار و عیب خود ببین
هرکه عیب خویش بیند از همه بیناتر است
هوش مصنوعی: به جای اینکه به عیب‌های دیگران توجه کنی، به عیوب خودت فکر کن. کسی که نقاط ضعف خودش را ببیند، از همه هوشیارتر و بیناتر است.
کرد از صبح دل من مطلع دیگر طلوع
وصف آن شاهی که خورشیدش کمینه چاکر است
هوش مصنوعی: دل من از صبح زود با نور و روشنی جدیدی پر شده است، و این وصف آن پادشاهی را می‌کند که پرتو وجودش به قدری درخشان است که خورشید هم به او ارادت می‌ورزد.