گنجور

شمارهٔ ۱ - ترجیع بند

ما مظهر ذات کبریاییم
ما جام جم جهان نماییم
ای تشنه! بیا که در حقیقت
ما آب حیات جان فزاییم
ای در غلط از ره دوبینی
آیا تو کجا و ما کجاییم؟
معلوم شود که غیر حق نیست
از چهره نقاب اگر گشاییم
ما را عدم و فنا نباشد
زانروی که عالم بقاییم
ای طالب صورت خدایی
چون بگذری از دویی خداییم
شاهنشه اعظمیم اگرچه
در کشور نیستی گداییم
زلفت چو دلیل ماست امروز
در سایه دولت هماییم
ظاهر شود آفتاب وحدت
از مشرق غیب اگر برآییم
در عالم بی چرا و بی چون
بی چون و چگونه و چراییم
ای خواجه! اگر تو شمس دینی
از روی حقیقت آنچه ماییم:
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد درآدم
ای ساقی روح پرور ما
لعل تو شراب کوثر ما
رخسار تو: آفتاب عالم
گفتار تو: شهد و شکر ما
سودای دراز «کنت کنزا»
زلف تو نهاد در سر ما
فردوس و نعیم جاودان، نیست
بی وصل رخ تو در خور ما
در ظلمت آفرینش، آمد
خورشید رخ تو رهبر ما
کی دل بر ما قرار گیرد
تا هست رخ تو دلبر ما
در بحر محیط عشقت، ای جان!
پرورده شده است گوهر ما
اندیشه نبست هیچ صورت
جز روی تو در برابر ما
ای مصحف بخت و فال دولت
مسعود شد از تو اختر ما
از مهر تو گشت قلب ما زر
شایسته سکه شد زر ما
ای جوهری ار ز روی معنی
نشناخته ای تو جوهر ما
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
ای گوهر گنج لامکانی
جانانه جان و جان جانی
در صورت نطق، آشکارا
در باطن اگرچه بس نهانی
از عین تو شد ظهور اشیا
ای گوهر لامکان! چه کانی؟
جانی و جهان و جسم و جوهر
هرچیز که بود و باشد آنی
بگذر ز خود و ببین خدا را
کاین است نشان بی نشانی
بر لوح وجود اگرچه حرفی
آن نقطه تویی که در میانی
چون رفع نقاب کردی از رخ
بی پرده شد آب زندگانی
ای موسی حق طلب! رها کن
بحث «ارنی » و«لن ترانی »
اشیا همه ناطقند و گویا
لیکن به زبان بی زبانی
فانی شو و در بقا وطن ساز
ای طالب عمر جاودانی!
بر صورت آدمیم، اگرچه
در خطه عالم معانی:
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
خورشید جمال ما عیان شد
زان، ظلمت شرک و شک نهان شد
انوار تجلیات حسنش
بر ذره فتاد و ذره جان شد
بر جسم رمیم چون نظر کرد
او زنده و حی جاودان شد
بنمود به هرکه چهره خویش
از شک برهید و بی گمان شد
از نقطه و حرف خط و خالش
اسرار کلام حق بیان شد
هر ذره که شد قبول فضلش
مقبول زمین و آسمان شد
چشمی که شد از رخش منور
بینا به جمال غیب دان شد
تنزیل و کتاب صورت او
تفسیر حقایق جهان شد
هفت آیت مصحف جمالش
مفتاح رموز کن فکان شد
آن دل که نشان وصل او یافت
گم گشت ز خویش و بی نشان شد
چون قوت صوت و نطق ما بود
امری که وجود و خلق از آن شد
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
شد گنج نهان ما هویدا
گنجی که از اوست عین اشیا
گنجی که عطای فیض او داد
یاقوت به کوه و در به دریا
گنجی که ز کاف و نون او شد
ترکیب وجود عالم انشا
گنجی که از او شد آفریده
امروز و پریر و دی و فردا
گنجی که نصیب هر که شد دید
در جنت جاودان خدا را
ای صورت غیر بسته در دل
سهو و غلط تو هست از اینجا
در ظاهر و باطن دو عالم
ماییم همه نهان و پیدا
ای بی خبر از جهان وحدت
بگذر ز دویی و باش یکتا
ای مفلس! اگر به گنج معنی
خواهی که شوی بصیر و بینا
قطع نظر از وجود خود کن
از نفی و ثبوت و لا و الا
تا بر تو، چو آفتاب مشرق
روشن شود این به مغرب ما
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
مخمور می شبانه ماییم
پیمانه کش مغانه ماییم
مفتاح خزاین سماوات
مفتوح شرابخانه ماییم
مست لب ساقی «سقاهم »
در جنت جاودانه ماییم
در کوی قلندران تجرید
بی ریش و بروت و شانه ماییم
از عالم لامکان و بی کیف
مرغ الف آشیانه ماییم
چنگ و دف و بر بط و نی و عود
اشعار تر و ترانه ماییم
آیینه صورت الهی
در شش جهت زمانه ماییم
ای طالب ذات حق! خدا را
گر می طلبی نشانه ماییم
بی حد و کرانه ایم، اگرچه
حد همه و کرانه ماییم
سوزنده شرک و هستی غیر
آن آتش یک زبانه ماییم
ای خواجه! ز روی واحدیت
چون در دو جهان یگانه ماییم
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
در خانه نه رواق گردون
ماییم ز اندرون و بیرون
لیلی نبود بجز رخ ما
بر چهره خود شدیم مجنون
ای طالب حق! ببین خدا را
در صورت خوب و حسن موزون
عشق رخ ماست، آنکه آمد
از هستی هر دو عالم افزون
ای بنده به نفس شوم تا کی؟
دنیی طلبی ز همت دون
روزی که برای آفرینش
پیوسته نبود کاف با نون
ماییم در این زمانه، ماییم
در عالم بی چرا و بی چون
(ماییم که بوده ایم و هستیم
بر حسن جمال خویش مفتون)
کی به شود، ای مریض شهوت!
رنج تو ز فرفیون و افیون
دیوی که تو را زد، او نخواهد
رام تو شدن، چه خوانی افسون؟
ای بی خبر از حقیقت ما!
واقف شو از این اشارت اکنون:
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
ماییم جهان «لی مع الله »
ما اعظم شأنی، الله الله
هستیم ز عاریت فقیری
در هردو جهان به فضل حق شاه
یک قطره ز هفت کشور ماست
از ماهی هفت بحر تا ماه
«ای سرو بلندقامت دوست »
دور از تو همیشه دست کوتاه
آیینه ماه تیره گردد
گر زانکه ز دل برآوریم آه
با تو غم دل چگونه گویم
چون نیستی از غم دل آگاه
ماییم عزیز مصر معنی
چون یوسف دل برآمد از چاه
ای گوشه نشین! مزن دم از عشق
زانرو که نه ای تو مرد این راه
عشق تو به خود کشید ما را
چون جذبه کهربا، تن کاه
ای صوفی! اگر چو باده صافی
می نوش و مکن ز باده اکراه
تا چون خط او شود محقق
پیش تو که ما به کام دلخواه:
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
ای رهبر ما به عالم ذات
روی تو به حق سبع آیات
شایسته تاج سروری نیست
آن سر که نشد فتاده در پات
ای مشرق آفتاب رویت
مشکوة وجود جمله ذرات
بی اسب و رخ و پیاده و فیل
فرزین تو کرده شاه را مات
ای سی و دو حرف خط و خالت
در ارض اله و در سماوات
انی لعطشت ایها الروح
من راحکم قم اسقنی هات
آن زمره که لات می پرستند
انوار تو دیده اند در لات
در عشق رخ تو عاشقی، کو
ما صار شهیدا انه مات
ای در طلبش نرفته گامی
خواهی که رسی به کام هیهات
ای صوفی عمر داده بر باد
می نوش و بیا که ما مضی فات
ماییم چو عین «کنت کنزا»
ماییم چو نار و نور و مشکات
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
برقع ز رخ قمر برانداز
اسرار نفهته را درانداز
از زلف و رخ آتشی و آبی
در جان و دل مه و خور انداز
صد فتنه و شور و شر برانگیز
آوازه روز محشر انداز
ظن همه را به حق یقین کن
بنیاد شک از جهان برانداز
بویی به خطا فرست و آتش
در نافه مشک و عنبر انداز
هردم ز برای فتنه، رسمی
از غالیه بر گل تر انداز
ای عاشق سروقامت دوست!
در پای مبارکش سر انداز
گنج و گهر است عشق جانان
خود را تو به گنج و گوهر انداز
ای ساقی سلسبیل و کوثر
پیمانه در آب کوثر انداز
بگشا سر خم که تشنه گشتند
این باده کشان ساغر انداز
ای طایر عالم هویت
وی سی و دو مرغ شهپر انداز
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
ماییم امین سر اسما
ماییم حقیقت مسما
در صورت آب و خاک پنهان
در خال و خط نگار پیدا
ای حسن تو در جهان خوبی
بی شبه و شریک و مثل و همتا
ماییم سفینه ای که در وی
جمع آمده است هفت دریا
عین همه گر نه ای، چرا نیست
غیر از تو حقیقتی در اشیا
ای طالب گوهر حقیقت!
در بحر دل است، دیده بگشا
نظاره صورت خدا کن
در سی و دو خط وجه زیبا
ای در طلب لقای محبوب
دل صاف کن، آینه مصفا
هیهات که حق نبینی امروز
ای غره به وعده های فردا
جز روی تو بت نمی پرستیم
ای کعبه حسن و قبله ما
چون از گل آدم، ای نسیمی
ترکیب وجود ما شد انشا
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما مظهر ذات کبریاییم
ما جام جم جهان نماییم
هوش مصنوعی: ما نشان‌دهنده‌ی عظمت و بزرگ‌منشی خداوند هستیم و همچون جام جم، جهان را به نمایش می‌گذاریم.
ای تشنه! بیا که در حقیقت
ما آب حیات جان فزاییم
هوش مصنوعی: ای thirsty (تشنه)! بیا که ما در واقع آب زندگی‌بخش و جان‌افزایی هستیم.
ای در غلط از ره دوبینی
آیا تو کجا و ما کجاییم؟
هوش مصنوعی: ای کسی که از دو دیدگاه به حوادث نگاه می‌کنی، آیا می‌دانی که تو کجایی و ما در کجا قرار داریم؟
معلوم شود که غیر حق نیست
از چهره نقاب اگر گشاییم
هوش مصنوعی: اگر نقاب را از چهره برداریم، مشخص می‌شود که غیر از حقیقت وجود ندارد.
ما را عدم و فنا نباشد
زانروی که عالم بقاییم
هوش مصنوعی: ما به خاطر اینکه وجود داریم، نگران عدم و نابودی نیستیم.
ای طالب صورت خدایی
چون بگذری از دویی خداییم
هوش مصنوعی: ای کسی که دنبال زیبایی خدا هستی، وقتی از دوگانگی و جدایی عبور کنی، به حقیقت خداوندی می‌رسی.
شاهنشه اعظمیم اگرچه
در کشور نیستی گداییم
هوش مصنوعی: ما با وجود اینکه در کشور تو نیستیم، همچنان بزرگ‌ترین و محترم‌ترین هستیم و به خیالی از تو، همچون گدایی به درگاهت متوسل شده‌ایم.
زلفت چو دلیل ماست امروز
در سایه دولت هماییم
هوش مصنوعی: امروز به خاطر زلف تو که نشان راه ماست، زیر سایه‌ی نعمت و خوشبختی هستیم.
ظاهر شود آفتاب وحدت
از مشرق غیب اگر برآییم
هوش مصنوعی: اگر از رازهای نهانی برویم، آفتاب اتحاد و یکپارچگی در آسمان به روشنایی خواهد نشست.
در عالم بی چرا و بی چون
بی چون و چگونه و چراییم
هوش مصنوعی: در این جهان ما بدون هیچ دلیل و توضیحی وجود داریم و هیچ چیزی نمی‌دانیم.
ای خواجه! اگر تو شمس دینی
از روی حقیقت آنچه ماییم:
هوش مصنوعی: ای آقا! اگر تو حقیقت را بشناسی و به واقعیت پی ببری، می‌توانی بفهمی که ما چه هستیم.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد درآدم
هوش مصنوعی: ما روحی مقدس هستیم و نام بزرگ الهی، روحی که در وجود آدم دمیده شده است.
ای ساقی روح پرور ما
لعل تو شراب کوثر ما
هوش مصنوعی: ای ساقی نیکوکار ما، زیبایی و لطافت تو همانند شراب پاک و دلنشینی است که روح ما را پرورش می‌دهد.
رخسار تو: آفتاب عالم
گفتار تو: شهد و شکر ما
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو همچون آفتاب درخشان است و سخنانت مانند شهد و شکر شیرین می‌باشند.
سودای دراز «کنت کنزا»
زلف تو نهاد در سر ما
هوش مصنوعی: عشق و آرزوهای عمیق و پایدار تو، مانند یک راز بزرگ، در دل ما جا داده شده است.
فردوس و نعیم جاودان، نیست
بی وصل رخ تو در خور ما
هوش مصنوعی: بهشت و نعمت‌های جاودان برای ما ارزشی ندارند اگر نتوانیم چهره تو را ببینیم.
در ظلمت آفرینش، آمد
خورشید رخ تو رهبر ما
هوش مصنوعی: در تاریکی‌های آفرینش، ظهور چهره‌ی تو نور و راهنمای ماست.
کی دل بر ما قرار گیرد
تا هست رخ تو دلبر ما
هوش مصنوعی: کی دل ما آرامش خواهد یافت تا زمانی که زیبایی تو در کنار ما باشد؟
در بحر محیط عشقت، ای جان!
پرورده شده است گوهر ما
هوش مصنوعی: در دریاچه وسیع محبت تو، ای عزیز! گوهری از وجود ما شکل گرفته است.
اندیشه نبست هیچ صورت
جز روی تو در برابر ما
هوش مصنوعی: در ذهن ما هیچ چیزی جز چهره‌ی تو وجود ندارد.
ای مصحف بخت و فال دولت
مسعود شد از تو اختر ما
هوش مصنوعی: ای کتاب شانس و نصیب، سرنوشت مسعود به واسطه تو روشن شد و ستاره ما نیز درخشان گردید.
از مهر تو گشت قلب ما زر
شایسته سکه شد زر ما
هوش مصنوعی: محبت تو قلب ما را به ارزش و شایستگی رسانده است، مثل اینکه قلب ما به سکه‌ای طلایی تبدیل شده است.
ای جوهری ار ز روی معنی
نشناخته ای تو جوهر ما
هوش مصنوعی: ای گوهر گرانبها، اگر به عمق مفهوم ما آشنا نیستی، بهتر است که ارزش و ذات ما را درک کنی.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روحی الهی هستیم و صفتی بزرگ و مقدس که در وجود آدم دمیده شده است.
ای گوهر گنج لامکانی
جانانه جان و جان جانی
هوش مصنوعی: ای گوهر ارزشمند و باارزش، که در دل می‌درخشی، جان من و روح من تویی.
در صورت نطق، آشکارا
در باطن اگرچه بس نهانی
هوش مصنوعی: اگر به زبان بیفتی، آنچه در عمق وجودت پنهان است، به وضوح نمایش داده می‌شود.
از عین تو شد ظهور اشیا
ای گوهر لامکان! چه کانی؟
هوش مصنوعی: از چشمان تو چیزهای مختلف نمایان شدند، ای گوهر بی‌نهایت! آیا تو معجزه‌ای نیستی؟
جانی و جهان و جسم و جوهر
هرچیز که بود و باشد آنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود داشته و یا خواهد داشت، از جمله روح، جهان، بدن و اصل هر چیز، همه در یک لحظه به وجود می‌آیند.
بگذر ز خود و ببین خدا را
کاین است نشان بی نشانی
هوش مصنوعی: از خودت بگذر و خدا را ببین، زیرا این نشان حقیقی و واقعی بدون هیچ نشانه‌ای است.
بر لوح وجود اگرچه حرفی
آن نقطه تویی که در میانی
هوش مصنوعی: اگرچه بر صفحه وجود کلمات و نشانه‌هایی نوشته شده است، تو در حقیقت آن نقطه‌ای هستی که در مرکز همه‌چیز قرار داری.
چون رفع نقاب کردی از رخ
بی پرده شد آب زندگانی
هوش مصنوعی: وقتی پرده را از چهره‌ات کنار زدی، زندگی مانند آبی صاف و زلال نمایان شد.
ای موسی حق طلب! رها کن
بحث «ارنی » و«لن ترانی »
هوش مصنوعی: ای موسی که در جستجوی حقیقت هستی! بحث درباره «ارنی» و «لن ترانی» را رها کن.
اشیا همه ناطقند و گویا
لیکن به زبان بی زبانی
هوش مصنوعی: همه چیزها حرف می‌زنند و صحبت می‌کنند، اما نه به زبان که بشود شنید.
فانی شو و در بقا وطن ساز
ای طالب عمر جاودانی!
هوش مصنوعی: خود را از دنیای مادی رها کن و در جاودانگی زندگی کن، ای کسی که به دنبال عمر بی‌پایان هستی!
بر صورت آدمیم، اگرچه
در خطه عالم معانی:
هوش مصنوعی: ما انسان‌ها دارای ظاهری انسانی هستیم، هرچند که در عمق وجودمان، دنیایی از مفاهیم و معانی نهفته است.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روحی آسمانی هستیم و روحی بزرگ که در وجود آدم دمیده شده است.
خورشید جمال ما عیان شد
زان، ظلمت شرک و شک نهان شد
هوش مصنوعی: نور زیبایی ما آشکار شد و در نتیجه، تاریکی‌های کفر و تردید پنهان گردید.
انوار تجلیات حسنش
بر ذره فتاد و ذره جان شد
هوش مصنوعی: نورهای زیبایی او بر ذره‌ای تابید و آن ذره زنده و متحول شد.
بر جسم رمیم چون نظر کرد
او زنده و حی جاودان شد
هوش مصنوعی: وقتی او به ما نگاه کرد، ما مانند روحی زنده و جاودان شدیم.
بنمود به هرکه چهره خویش
از شک برهید و بی گمان شد
هوش مصنوعی: او به هر کس نمایان کرد چهره‌اش را که از تردید آزاد شده و به یقین رسیده است.
از نقطه و حرف خط و خالش
اسرار کلام حق بیان شد
هوش مصنوعی: از نشانه‌ها و حروف و خطوط و ویژگی‌های او، اسرار کلام حق روشن و بیان شده است.
هر ذره که شد قبول فضلش
مقبول زمین و آسمان شد
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای که مورد لطف و مهربانی قرار گیرد، در نظر زمین و آسمان قابل قبول و ارزشمند می‌شود.
چشمی که شد از رخش منور
بینا به جمال غیب دان شد
هوش مصنوعی: چشمی که با نور رخ من روشن شد، به زیبایی‌های پنهان و غیرقابل مشاهده آگاه گردید.
تنزیل و کتاب صورت او
تفسیر حقایق جهان شد
هوش مصنوعی: انتقال و نگارش آن حقیقت، تبیینی از واقعیات جهان شد.
هفت آیت مصحف جمالش
مفتاح رموز کن فکان شد
هوش مصنوعی: هفت آیه از قرآن که نمایانگر زیبایی اوست، کلید فهم رمز و رازهایش شد و به همین دلیل، او به حقیقت عمل کرد.
آن دل که نشان وصل او یافت
گم گشت ز خویش و بی نشان شد
هوش مصنوعی: دل کسی که به وصل معشوق دست یافت، از خود بی‌خبر شد و دیگر نشانی از خود نداشت.
چون قوت صوت و نطق ما بود
امری که وجود و خلق از آن شد
هوش مصنوعی: صوت و گفتار ما موجب ایجاد وجود و خلقت شده است.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روح مقدس هستیم و نام بزرگ روحی که در وجود آدم دمیده شد.
شد گنج نهان ما هویدا
گنجی که از اوست عین اشیا
هوش مصنوعی: گنج پنهان ما اکنون آشکار شده است، گنجی که منبع تمامی چیزهاست.
گنجی که عطای فیض او داد
یاقوت به کوه و در به دریا
هوش مصنوعی: خزانه‌ای که بخشش و نعمت او، یاقوت را به کوه‌ها و دریاها تقدیم کرده است.
گنجی که ز کاف و نون او شد
ترکیب وجود عالم انشا
هوش مصنوعی: گنجی که از کلمات "کاف" و "نون" شکل گرفته، به ساختار وجود جهان اشاره دارد.
گنجی که از او شد آفریده
امروز و پریر و دی و فردا
هوش مصنوعی: ثروتی که امروز به وجود آمده است، مربوط به دیروز و فردا نیست، بلکه خاص امروز است.
گنجی که نصیب هر که شد دید
در جنت جاودان خدا را
هوش مصنوعی: هر کسی که به بهشت ابدی خداوند دست یابد، گنجی بزرگ و ارزشمند را یافته است.
ای صورت غیر بسته در دل
سهو و غلط تو هست از اینجا
هوش مصنوعی: ای چهره‌ای که به صورت ظاهری نمی‌نگری، در دل تو اشتباهات و خطاهای زیادی وجود دارد که از همین‌جا ناشی می‌شود.
در ظاهر و باطن دو عالم
ماییم همه نهان و پیدا
هوش مصنوعی: ما در هر دو جنبه‌ی ظاهری و باطنی این دو جهان حضور داریم و به نوعی هم آشکار و هم پنهان هستیم.
ای بی خبر از جهان وحدت
بگذر ز دویی و باش یکتا
هوش مصنوعی: ای کسی که از حقیقت یگانگی بی‌خبری، از دوگانگی عبور کن و به یکی بودن برس.
ای مفلس! اگر به گنج معنی
خواهی که شوی بصیر و بینا
هوش مصنوعی: ای بی‌پول! اگر می‌خواهی به فهم و درک واقعی برسی و دیدی روشن پیدا کنی، باید به عمق معنا توجه کنی.
قطع نظر از وجود خود کن
از نفی و ثبوت و لا و الا
هوش مصنوعی: خود را از هر گونه وجود و عدم جدا کن و از بحث‌های مثبت و منفی بپرهیز.
تا بر تو، چو آفتاب مشرق
روشن شود این به مغرب ما
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو مانند آفتاب در مشرق روشنایی ببخشی، ما در مغرب از این نور بهره‌مند خواهیم شد.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روحی مقدس هستیم و نام بزرگ الهی که در آدم دمیده شده است.
مخمور می شبانه ماییم
پیمانه کش مغانه ماییم
هوش مصنوعی: ما در شب، شاد و مست هستیم و همچون کسی که شراب می‌نوشد، از خوشی و طعمی ناب بهره می‌بریم.
مفتاح خزاین سماوات
مفتوح شرابخانه ماییم
هوش مصنوعی: ما دروازه‌بان خزانه‌های آسمانی هستیم و محل نوشیدن شراب‌های روحانی به حساب می‌آییم.
مست لب ساقی «سقاهم »
در جنت جاودانه ماییم
هوش مصنوعی: ما در بهشت جاودان، از دست ساقی لبی نوشیدنی می‌نوشیم که ما را مست کرده است.
در کوی قلندران تجرید
بی ریش و بروت و شانه ماییم
هوش مصنوعی: در محله‌ٔ عارفان و اهل دل، ما بدون هیچ تظاهر و آرایشی حاضر هستیم.
از عالم لامکان و بی کیف
مرغ الف آشیانه ماییم
هوش مصنوعی: ما از دنیای نامعلوم و بی‌کران آمده‌ایم و نشیمن‌گاه ما در سرزمین عشق و معنای عمیق است.
چنگ و دف و بر بط و نی و عود
اشعار تر و ترانه ماییم
هوش مصنوعی: ما همواره با آلات موسیقی و شعر و آواز زندگی می‌کنیم و در این فضا به سر می‌بریم.
آیینه صورت الهی
در شش جهت زمانه ماییم
هوش مصنوعی: ما در شش جهت زمان، تجلی یا بازتاب صورت الهی هستیم.
ای طالب ذات حق! خدا را
گر می طلبی نشانه ماییم
هوش مصنوعی: ای seeker حقیقت! اگر به دنبال خدا هستی، ما نشانه‌ای از او هستیم.
بی حد و کرانه ایم، اگرچه
حد همه و کرانه ماییم
هوش مصنوعی: ما نامحدود و بی‌پایان هستیم، با این حال، ما مرز و محدودیت همه چیز هستیم.
سوزنده شرک و هستی غیر
آن آتش یک زبانه ماییم
هوش مصنوعی: ما همان آتش یک زبانه‌ایم که به سوزاندن شرک و وجود غیر از خود می‌پردازیم.
ای خواجه! ز روی واحدیت
چون در دو جهان یگانه ماییم
هوش مصنوعی: ای آقا! از آنجا که ما در دو جهان تنها یک وجودیم، بر اساس یگانگی و وحدت خود در یک راستا هستیم.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما با روحی آسمانی و نام بزرگ الهی، که در وجود آدم دمیده شد، به زندگانی آمده‌ایم.
در خانه نه رواق گردون
ماییم ز اندرون و بیرون
هوش مصنوعی: در خانه، ما هیچ اثری از گردش و تحول دنیا نداریم و از درون و بیرون خود را فارغ از تأثیرات آن می‌یابیم.
لیلی نبود بجز رخ ما
بر چهره خود شدیم مجنون
هوش مصنوعی: جز زیبایی چهره ما عشق دیگری نبود که به آن توجه کنیم و به خاطر آن دیوانه و شیدا شدیم.
ای طالب حق! ببین خدا را
در صورت خوب و حسن موزون
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال حقیقتی! خدا را در زیبایی و هارمونی شکل‌های زیبا ببین.
عشق رخ ماست، آنکه آمد
از هستی هر دو عالم افزون
هوش مصنوعی: عشق صورت ما است، و کسی که از وجود هر دو جهان فراتر آمده است.
ای بنده به نفس شوم تا کی؟
دنیی طلبی ز همت دون
هوش مصنوعی: ای انسان، تا کی می‌خواهی در بند نفس و امیال خود باشی؟ آیا ارزش آن را دارد که به خاطر دنیا و خواسته‌های پایین‌تری که داری، از هدف‌های بلندتر خود دور شوی؟
روزی که برای آفرینش
پیوسته نبود کاف با نون
هوش مصنوعی: روزی که آفرینش همچنان ادامه داشت، حرف "کاف" به همراه "نون" وجود نداشت.
ماییم در این زمانه، ماییم
در عالم بی چرا و بی چون
هوش مصنوعی: ما در این دوران و جهان، وجود داریم بدون هیچ شروط و اما و اگر.
(ماییم که بوده ایم و هستیم
بر حسن جمال خویش مفتون)
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که همیشه وجود داشته‌ایم و حالا نیز وجود داریم و به زیبایی و جذابیت خودمان علاقه‌مندیم.
کی به شود، ای مریض شهوت!
رنج تو ز فرفیون و افیون
هوش مصنوعی: ای بیمار شهوت، کی بهبود خواهی یافت! رنج تو از فرفیون و افیون است.
دیوی که تو را زد، او نخواهد
رام تو شدن، چه خوانی افسون؟
هوش مصنوعی: دیوی که به تو آسیب رسانده، هیچگاه تسلیم تو نخواهد شد. پس چه فایده‌ای دارد که برای او ترفند و نیرنگ به کار ببری؟
ای بی خبر از حقیقت ما!
واقف شو از این اشارت اکنون:
هوش مصنوعی: ای کسی که از واقعیت بی‌خبری! حالا با این اشاره آگاه شو.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روحی مقدس هستیم و همان نام بزرگ و والایی که در وجود آدم دمیده شده است.
ماییم جهان «لی مع الله »
ما اعظم شأنی، الله الله
هوش مصنوعی: ما در دنیای «فقط با خدا» هستیم و جایگاه ما بسیار بزرگ و والا است. تنها ذکر ما خداست.
هستیم ز عاریت فقیری
در هردو جهان به فضل حق شاه
هوش مصنوعی: ما در هر دو جهان به سوی حق و به لطف او، مانند فقیرانی هستیم که چیزی از خود ندارند.
یک قطره ز هفت کشور ماست
از ماهی هفت بحر تا ماه
هوش مصنوعی: یک قطره از هفت سرزمین ماست که از ماهی‌های هفت دریا تا ماه می‌آید.
«ای سرو بلندقامت دوست »
دور از تو همیشه دست کوتاه
هوش مصنوعی: ای دوستی که چون سرو بلند و زیبا هستی، همیشه از تو دورم و دستانم به تو نمی‌رسد.
آیینه ماه تیره گردد
گر زانکه ز دل برآوریم آه
هوش مصنوعی: اگر از دل غم و اندوهی برآید، نوری که در آینه تابیده، کمرنگ و تیره می‌شود.
با تو غم دل چگونه گویم
چون نیستی از غم دل آگاه
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم غم دل خود را با تو در میان بگذارم وقتی که تو در کنارش نیستی و از این غم خبر نداری؟
ماییم عزیز مصر معنی
چون یوسف دل برآمد از چاه
هوش مصنوعی: ما همانند یوسف، که مورد محبت و احترام در سرزمین مصر بود، از دل‌های ناامید و تاریک، به نور و خوشبختی دست پیدا کرده‌ایم.
ای گوشه نشین! مزن دم از عشق
زانرو که نه ای تو مرد این راه
هوش مصنوعی: ای گوشه‌نشین! از عشق صحبت نکن، چون تو برای این مسیر آماده نیستی.
عشق تو به خود کشید ما را
چون جذبه کهربا، تن کاه
هوش مصنوعی: عشق تو ما را به سوی خود کشید مانند نیرویی که کهربا بر خرده‌های کاه جذب می‌کند.
ای صوفی! اگر چو باده صافی
می نوش و مکن ز باده اکراه
هوش مصنوعی: ای صوفی! اگر مثل نوشیدن شراب خالص هستی، پس از نوشیدن آن دریغ نکن و از شراب دوری مکن.
تا چون خط او شود محقق
پیش تو که ما به کام دلخواه:
هوش مصنوعی: وقتی کلام و نوشته‌ات به واقعیت بپیوندد و تو به خواسته‌های قلبی‌ات برسی.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روح مقدس و نام بزرگیم، روحی که در وجود آدم دمیده شد.
ای رهبر ما به عالم ذات
روی تو به حق سبع آیات
هوش مصنوعی: ای پیشوای ما، به وجود و ماهیت تو قسم به حقّ هفت آیه.
شایسته تاج سروری نیست
آن سر که نشد فتاده در پات
هوش مصنوعی: سر دامنی که به زمین افتاده، شایسته‌ی تاج و مقام نیست.
ای مشرق آفتاب رویت
مشکوة وجود جمله ذرات
هوش مصنوعی: ای خورشید درخشان که وجودت مانند چراغی است که تمام ذرات جهان را روشن می‌کند.
بی اسب و رخ و پیاده و فیل
فرزین تو کرده شاه را مات
هوش مصنوعی: بدون اسب و چهره زیبا و حتی بدون فیل جنگی، تو در حال حاضر شاه را به شدت غافلگیر کرده‌ای.
ای سی و دو حرف خط و خالت
در ارض اله و در سماوات
هوش مصنوعی: تو با سی و دو حرف ابجد، نشان‌دهنده‌ی زیبایی و ویژگی‌هایی هستی که در زمین و آسمان وجود دارد.
انی لعطشت ایها الروح
من راحکم قم اسقنی هات
هوش مصنوعی: ای جان، اگر تشنه‌ای، از آن می‌گساری بیا و به من بنوشان.
آن زمره که لات می پرستند
انوار تو دیده اند در لات
هوش مصنوعی: افرادی که به لات (یک بت) پرستش می‌پردازند، حقیقت نور و جمال تو را دیده‌اند.
در عشق رخ تو عاشقی، کو
ما صار شهیدا انه مات
هوش مصنوعی: در عشق چهره‌ات، عاشقانی وجود دارند که جانشان را فدای تو کرده‌اند و به خاطر تو جان داده‌اند.
ای در طلبش نرفته گامی
خواهی که رسی به کام هیهات
هوش مصنوعی: ای کسی که بدون تلاش و کوشش در جستجوی او هستی، چگونه می‌خواهی به مقصود و خواسته‌ات برسی؟ هرگز چنین چیزی ممکن نخواهد بود.
ای صوفی عمر داده بر باد
می نوش و بیا که ما مضی فات
هوش مصنوعی: ای عارف، زندگی‌ات را در هدر داده‌ای؛ حالا بی‌خیال باش و از شراب بنوش، زیرا که زندگی گذشته و از دست رفته است.
ماییم چو عین «کنت کنزا»
ماییم چو نار و نور و مشکات
هوش مصنوعی: ما مثل حقیقتی هستیم که در آیه‌ای به آن اشاره شده است؛ ما ترکیبی از آتش و نور و چراغ هستیم.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روح الهی هستیم و نام بزرگ و مقدس، روحی که در وجود آدم دمیده شده است.
برقع ز رخ قمر برانداز
اسرار نفهته را درانداز
هوش مصنوعی: حجاب و پوشش را از چهره ماه بردار و رازهای پنهان را نمایان کن.
از زلف و رخ آتشی و آبی
در جان و دل مه و خور انداز
هوش مصنوعی: از زلف و چهره‌ات شعله‌ای در دل و جانم روشن است و رنگ آبی تو همچون مه و خورشید در زندگی‌ام می‌تابد.
صد فتنه و شور و شر برانگیز
آوازه روز محشر انداز
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و آشوب‌ها را به راه بینداز و صدای روز قیامت را بلند کن.
ظن همه را به حق یقین کن
بنیاد شک از جهان برانداز
هوش مصنوعی: به همه انسان‌ها با اطمینان خوب نگاه کن و به جای شک و تردید، بر این باور باش که همه راست می‌گویند. این‌طور نگرش تو می‌تواند سبب ریشه‌کن شدن شک و ناامنی از زندگی‌ات شود.
بویی به خطا فرست و آتش
در نافه مشک و عنبر انداز
هوش مصنوعی: بوی خوشی را به اشتباه بفرست و شعله‌ای در عطر مشک و عنبر بیفکن.
هردم ز برای فتنه، رسمی
از غالیه بر گل تر انداز
هوش مصنوعی: هر لحظه به قصد ایجاد مشکل، ابری از غبار بر روی گل‌های تازه می‌افکنند.
ای عاشق سروقامت دوست!
در پای مبارکش سر انداز
هوش مصنوعی: ای عاشق زیباروی محبوب! در برابر قد و قامت او، سر خود را تسلیم کن و به احترام او فروتنی کن.
گنج و گهر است عشق جانان
خود را تو به گنج و گوهر انداز
هوش مصنوعی: عشق معشوقتو مانند گنج و جواهر ببین و برایش ارزش قائل باش.
ای ساقی سلسبیل و کوثر
پیمانه در آب کوثر انداز
هوش مصنوعی: ای ساقی، نوشیدنی گوارا و بهشتی را به ما بده و پیمانه را در آب پاک و زلال کوثر فرو کن.
بگشا سر خم که تشنه گشتند
این باده کشان ساغر انداز
هوش مصنوعی: سر خم را باز کن، زیرا این نوشندگان، که تشنه‌اند، آماده‌اند تا جام‌ها را پرکنند.
ای طایر عالم هویت
وی سی و دو مرغ شهپر انداز
هوش مصنوعی: ای پرنده‌ی جهان هستی، تو با سی و دو بال پرواز کن.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روح القدس هستیم و نام بزرگ و پرقدرتی که در وجود آدم دمیده شده است.
ماییم امین سر اسما
ماییم حقیقت مسما
هوش مصنوعی: ما نگهبان نام‌ها و معانی آنها هستیم و خود حقیقتی هستیم که این نام‌ها اشاره به آن دارند.
در صورت آب و خاک پنهان
در خال و خط نگار پیدا
هوش مصنوعی: در ظاهر آب و خاک، نَکوها و نشانه‌های آراسته و زیبایی نهفته است.
ای حسن تو در جهان خوبی
بی شبه و شریک و مثل و همتا
هوش مصنوعی: ای حسن، تو در دنیا بهترین و بی‌نظیر هستی و هیچ‌کس نمی‌تواند با تو مشابهت و برابری داشته باشد.
ماییم سفینه ای که در وی
جمع آمده است هفت دریا
هوش مصنوعی: ما مانند کشتی‌ای هستیم که در آن هفت دریا گرد آمده‌اند.
عین همه گر نه ای، چرا نیست
غیر از تو حقیقتی در اشیا
هوش مصنوعی: اگر تو حقیقت اصلی نیستی، پس چرا در چیزها جز تو هیچ حقیقتی وجود ندارد؟
ای طالب گوهر حقیقت!
در بحر دل است، دیده بگشا
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال حقیقت هستی! در دل خود همچون دریا گنجینه‌ای نهفته است، پس چشم‌های خود را باز کن و به درون خود بنگر.
نظاره صورت خدا کن
در سی و دو خط وجه زیبا
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت چهره‌ای که در سی و دو ویژگی و نشانه نمایان است، نگاه کن و آن را نظاره کن.
ای در طلب لقای محبوب
دل صاف کن، آینه مصفا
هوش مصنوعی: ای آن کس که در جستجوی دیدار محبوب هستی، دل خود را پاک و زلال کن، مانند آینه‌ای شفاف.
هیهات که حق نبینی امروز
ای غره به وعده های فردا
هوش مصنوعی: هرگز تصور نکن که امروز حق را نمی‌بینی، ای کسی که به وعده‌های فردا مغرور شده‌ای.
جز روی تو بت نمی پرستیم
ای کعبه حسن و قبله ما
هوش مصنوعی: ما فقط تو را می‌پرستیم و جز تو به هیچکس دیگر توجه نداریم، ای معشوق زیبا که همچون کعبه، محور عشق و عبادت ما هستی.
چون از گل آدم، ای نسیمی
ترکیب وجود ما شد انشا
هوش مصنوعی: وقتی که از گل آدم به وجود آمده‌ایم، ای نسیم، ترکیب وجود ما از آن سرچشمه گرفته است.
روح القدسیم و اسم اعظم
روحی که دمیده شد در آدم
هوش مصنوعی: ما روح قدسی هستیم و نام بزرگ و مقدسی که در وجود آدم دمیده شده است.