گنجور

بخش ۸۸ - نامه نوشتن طورگ به افراسیاب

طورگ آن زمان نامه از درد و تاب
نبشت او به نزدیک افراسیاب
نخست آفرین کرد بر کردگار
خداوند پیروز و پروردگار
ازو باد بر شاه تور آفرین
خداوند ماچین و توران زمین
دگر گفت کآمد ز ایران زمین
سپاهی پر از خشم و اندوهگین
سپهبد فرامرز لشکر شکن
جهان دیده پور گو پیل تن
نخستین فرستاد بر من پیام
که بگذار مرز و بینداز نام
از ایدر به توران گذر بی درنگ
وگرنه بیا و بیارای جنگ
دریغ آمدم از چنین مرز و بوم
که جای شما را سپارم به بوم
برآراستم لشکری نامدار
پسندیده و درخور کارزار
سپاه فرامرز با آن سپاه
چو سیاره بودند بر چرخ و ماه
شبیخون سگالش گرفتم نخست
مرا در دل اندیشه ای بد درست
که من دشت از ایشان چو دریا کنم
ز بالا چو آهنگ بالا کنم
به هنگام مستی و آرام و خواب
شب تیره لشکر کشیدم به تاب
سپه خنجر کینه چون برکشید
ز بختم چو یاری نیامد پدید
کمین کرده بودند ایرانیان
چو آمد سپاه من اندر میان
به ما برگشادند یکبار دست
بکشتند بسیار و کردند پست
کنون من رهی با سواری هزار
نشسته در دژ که تا شهریار
چه فرمایدم پیش گیرم همان
که ترسم که چیره شود بدگمان
فرستاده ای جست مردی دلیر
بدو گفت ای مرد با هوش و ویر
نباید که جایی درنگ آوری
مگر نامه من به خسرو بری
فرستاده برجست مانند باد
پر اندیشه سر سوی توران نهاد
وز این سو فرامرز با یال و فر
نگه کرد در رزمگه سر به سر
جهانی زدشمن پر از کشته دید
ز کشته همه دشت چون پشته دید
که ایرانیان شیرمردان کار
همه کشته بودند در کارزار
همه دشت خرگاه بد خواسته
چو بازار چین بود و آراسته
همان تازی اسپان ز هر سو گله
کجا کرده بودند ترکان یله
سراسر ببخشید بر لشکرش
مر او را بدان سان که بد در خورش
چنین گفت پس با دلیران جنگ
که ای شیرمردان باهوش و هنگ
طورگ بداندیش و چندی سوار
برفتند در اندرون حصار
ز دریا به کشتی گذر یافته است
چو از رزم ما روی بر تافته است
چو دشمن گریزان شود در حصار
نیابد ز پیکار او هیچ کار
گمانم که از کار من سر به سر
فرستاده باشد به توران خبر
زمان تا زمان لشکر آید برش
زپستی به گردون برآید سرش
بباید گذر کرد ما را ز آب
از آن پیشتر کو ز افراسیاب
سپاه آید و کار بدتر شود
کزان دژ دگر پر ز لشکر شود
ره چاره بر وی بگیریم زود
از آن لشکر و دژ برآریم دود
به پاسخ بگفتند نام آوران
که ای نامدار و جهان پهلوان
به فرمان و رایت کمر بسته ایم
اگر تندرستیم و گر خسته ایم
چنان کن که رای تو باشد بدان
چو بشنید پاسخ ز کندآوران
بیامد دمان تا به دریا کنار
به کشتی گذر کرد و برساخت کار
به پای دژ آمد هم از گرد راه
به خیره همی کرد در وی نگاه
مگر جایگاهی به دست آیدش
که آن دژ چو ماهی به شست آیدش
به هر چند گردش بگردید بیش
به دژ در نبد راه بیرون و پیش
ندید از برش جای پرواز باز
از آن جایگه خیره برگشت باز
پر اندیشه بد جان مرد دلیر
سگالید تدبیر و بنشست دیر
که این رزم را چاره چون آورد
مگر دشمنان را نگون آورد
در ایران و زابلستان مرد کار
سواره پیاده بدش سی هزار
سپه را سراسر به سه بخش کرد
دو مرد سرافراز با داد و برد
گزیده دو لشکر بدیشان سپرد
چنین گفت ای نامداران گرد
سه راهست از ایدر به توران زمین
که آن را همی داشت باید کمین
وزین سه سپردم شما را دو راه
مباشید کامل به بیگاه و گاه
به تندی بباید کنون تاختن
دل از خواب و خوردن پرداختن
طلایه شب و روز با دیده بان
به آگاه بودن به روز و شبان
مبادا که ناگه سپه در رسد
شما را از آن رنج بر سر رسد
که من بی گمانم که چونین حصار
گشاده نگردد به صدکارزار
مگر پاک یزدان بود رهنمای
برآرم من این حصن و باره ز پای
از آن پس برفتند دو پهلوان
بدان راه بستند از کین میان
سپاه دگر خویشتن برگرفت
بمانده از آن باره اندر شگفت
بیامد به راه سیم درنشست
دل پرخرد را در اندیشه بست
طلایه فرستاد هر سو هزار
بدان تا دهد آگهی از حصار
جوان خردمند با فر و هوش
گشاده به فرزانگی چشم وگوش
وزآن سو چو نامه به توران رسید
به شه گفت حاجب از آن چون سزید
که آمد فرستاده ای از طورگ
به نزد سرافراز شاه سترگ
بگفتا بیارش بدین جایگاه
ببینیمش آیین گفتار و راه
چو آمد زمین را ببوسید و گفت
که با شاه توران بود بخت جفت
بدو داد نامه چو برخواند شاه
پر از خشم و کین شد ز کار سپاه
بغرید از آن پس چو خیره بماند
فرستاده را سخت گفت و براند
از آن پس چنین گفت کان بی خرد
نداند به اندیشه نیکی برد
کسی را که باشد حصاری چنان
بزرگ و بلندیش تا آسمان
ز خورد و خورش هر چه آید به کار
بود اندر آن دژ فزون از شمار
هم آب روان و همان کشتمند
سواران گردنکش دیو بند
چرا سوی هامون گذارد سپاه
کند کار برخویش تنگ و سیاه
که نفرین بر آن بی خرد مرد باد
بر آن ناکس بدرگ بدنژاد
یکی بود نام آور سرفراز
به مردی بسی دیده شیب و فراز
به نامش همی خواندی شیرمرد
که پیوسته با شیر کردی نبرد
شه تور فرمود تا شیرمرد
ببندد کمر سوی جنگ و نبرد
از آن نامداران خنجر گذار
سپردش گزیده دو ره ده هزار
بدو گفت درکار هشیار باش
سپه را ز دشمن نگهدار باش

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طورگ آن زمان نامه از درد و تاب
نبشت او به نزدیک افراسیاب
هوش مصنوعی: در آن زمان، طو با حسرت و اندوه نامه‌ای نوشت و آن را به نزد افراسیاب فرستاد.
نخست آفرین کرد بر کردگار
خداوند پیروز و پروردگار
هوش مصنوعی: ابتدا خداوند آفرینش را آغاز کرد، همان خداوندی که پیروز و پرورش‌دهنده است.
ازو باد بر شاه تور آفرین
خداوند ماچین و توران زمین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و عظمت یک شخصیت یا پادشاه می‌پردازد. به طور کلی، می‌توان گفت که به او مانند باد قدرتمند و پیروزمندانه اشاره می‌شود و او را به عنوان خدایی که بر سرزمین‌های ماچین و توران تسلط دارد، معرفی می‌کند. این بیان نمادین، نشان‌دهنده تأثیر و نفوذ این شخصیت در سرزمین‌های گسترده‌ای است.
دگر گفت کآمد ز ایران زمین
سپاهی پر از خشم و اندوهگین
هوش مصنوعی: او گفت که از سرزمین ایران، نیرویی به همراه خشم و اندوه فراوان به اینجا آمده است.
سپهبد فرامرز لشکر شکن
جهان دیده پور گو پیل تن
هوش مصنوعی: فرامرز، سردار بزرگ و با تجربه‌ای است که می‌تواند بر دشمنان پیروز شود و چون دلاوری با قامت تنومند به میدان می‌آید.
نخستین فرستاد بر من پیام
که بگذار مرز و بینداز نام
هوش مصنوعی: اولین پیامی که به من رسید این بود که مرزها را کنار بگذار و نام‌ها را فراموش کن.
از ایدر به توران گذر بی درنگ
وگرنه بیا و بیارای جنگ
هوش مصنوعی: از ایدر به توران باید سریع عبور کنی، وگرنه آماده جنگ باش.
دریغ آمدم از چنین مرز و بوم
که جای شما را سپارم به بوم
هوش مصنوعی: متأسفم که چنین سرزمین و میهنی را ترک کنم و مکان شما را به خاک دیگری بسپارم.
برآراستم لشکری نامدار
پسندیده و درخور کارزار
هوش مصنوعی: من سپاهی را گردآوری کرده‌ام که شایسته و مناسب برای نبرد است.
سپاه فرامرز با آن سپاه
چو سیاره بودند بر چرخ و ماه
هوش مصنوعی: سپاه فرامرز، مانند سیارات در آسمان و ماه بر گرد آن، از هماهنگی و زیبایی برخوردار بودند.
شبیخون سگالش گرفتم نخست
مرا در دل اندیشه ای بد درست
هوش مصنوعی: در تاریکی شب به سراغ لذت‌ها و اشتیاق‌ها رفتم، اما در آغاز، در دل نگران و اندیشناک شدم.
که من دشت از ایشان چو دریا کنم
ز بالا چو آهنگ بالا کنم
هوش مصنوعی: من دشت را از محبت آن‌ها چون دریا می‌سازم و از بالا به آنها نگاه می‌کنم و به سوی آسمان می‌روم.
به هنگام مستی و آرام و خواب
شب تیره لشکر کشیدم به تاب
هوش مصنوعی: در زمان خوشی و آرامش، در دل شب تاریک، شجاعانه به جلو حرکت کردم و به میدان جنگ رفتم.
سپه خنجر کینه چون برکشید
ز بختم چو یاری نیامد پدید
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه با خنجر کینه به میدان آمد و به من حمله کرد، احساس کردم که هیچ کمکی به یاری من نیامده است.
کمین کرده بودند ایرانیان
چو آمد سپاه من اندر میان
هوش مصنوعی: ایرانیان در کمین بودند وقتی که سپاه من به میان آمد.
به ما برگشادند یکبار دست
بکشتند بسیار و کردند پست
هوش مصنوعی: یک بار در دست ما را باز کردند، ولی بارها به ما آسیب زدند و ما را به زیر کشیدند.
کنون من رهی با سواری هزار
نشسته در دژ که تا شهریار
هوش مصنوعی: اکنون من در مسیر هستم و همراه با هزار سواره، در دژی نشسته‌ام که به سمت شهریار می‌رود.
چه فرمایدم پیش گیرم همان
که ترسم که چیره شود بدگمان
هوش مصنوعی: من هر چه بگویم، همان را قبول کن که می‌ترسم از بدگمانی‌ای که ممکن است پیدا شود.
فرستاده ای جست مردی دلیر
بدو گفت ای مرد با هوش و ویر
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای به سراغ مردی شجاع رفته و به او می‌گوید: ای مرد باهوش و سرزنده.
نباید که جایی درنگ آوری
مگر نامه من به خسرو بری
هوش مصنوعی: نباید در هیچ جایی توقف کنی، مگر این که نامه‌ام به خسرو را برسانی.
فرستاده برجست مانند باد
پر اندیشه سر سوی توران نهاد
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای برجسته و تیزهوش مانند باد، با ذهنی پر از فکر و ایده، به سمت توران حرکت کرد.
وز این سو فرامرز با یال و فر
نگه کرد در رزمگه سر به سر
هوش مصنوعی: فرامرز با جلا و بزرگی، به میدان نبرد نگاهی انداخت و تمام حاضران را زیر نظر گرفت.
جهانی زدشمن پر از کشته دید
ز کشته همه دشت چون پشته دید
هوش مصنوعی: جهان را پر از کشته‌های دشمن دید که مانند تپه‌هایی در دشت قرار گرفته‌اند.
که ایرانیان شیرمردان کار
همه کشته بودند در کارزار
هوش مصنوعی: ایرانیان مردان دلیر و قوی بودند که در میدان جنگ جان خود را فدای وطن کردند.
همه دشت خرگاه بد خواسته
چو بازار چین بود و آراسته
هوش مصنوعی: تمام دشت مانند بازاری چیده شده و زیباست که همه چیز در آن به خوبی فراهم شده است.
همان تازی اسپان ز هر سو گله
کجا کرده بودند ترکان یله
هوش مصنوعی: در جایی که ترک‌ها آزادانه در حال گشت و گذار بودند، آن شبان‌های عرب، گاوها و حیواناتشان را از هر طرف جمع کرده بودند.
سراسر ببخشید بر لشکرش
مر او را بدان سان که بد در خورش
هوش مصنوعی: او را به تمامی ببخشید، مانند اینکه او را به شکلی بد و ناپسند می‌شناختید.
چنین گفت پس با دلیران جنگ
که ای شیرمردان باهوش و هنگ
هوش مصنوعی: سپس او به جنگجویان شجاع گفت که ای مردان دلیر و باهوش، گوش کنید.
طورگ بداندیش و چندی سوار
برفتند در اندرون حصار
هوش مصنوعی: چند سوار بدخواه و بدبین سوار شدند و به داخل دژ رفتند.
ز دریا به کشتی گذر یافته است
چو از رزم ما روی بر تافته است
هوش مصنوعی: چون از دریا عبور کرده‌ایم، نشان می‌دهد که در نبرد ما کسی روی‌گردان شده است.
چو دشمن گریزان شود در حصار
نیابد ز پیکار او هیچ کار
هوش مصنوعی: وقتی دشمن فرار کند، در دژ نمی‌تواند از جنگ و نبرد او بی‌خبر باشد و به چیزی از آن دست پیدا نمی‌کند.
گمانم که از کار من سر به سر
فرستاده باشد به توران خبر
هوش مصنوعی: به نظرم خبری از کارهای من به توران رسیده است.
زمان تا زمان لشکر آید برش
زپستی به گردون برآید سرش
هوش مصنوعی: زمانی فرا می‌رسد که قدرت بر پستی‌ها غلبه می‌کند و بر افراشته‌ها نوید پیروزی می‌دهد.
بباید گذر کرد ما را ز آب
از آن پیشتر کو ز افراسیاب
هوش مصنوعی: باید از آب گذر کنیم، اما پیش از آن باید از دژی مانند افراسیاب عبور کنیم.
سپاه آید و کار بدتر شود
کزان دژ دگر پر ز لشکر شود
هوش مصنوعی: فوق‌العاده است که با آمدن نیروهای دشمن، اوضاع بدتر خواهد شد، چون دژ دیگری پُر از سربازان خواهد شد.
ره چاره بر وی بگیریم زود
از آن لشکر و دژ برآریم دود
هوش مصنوعی: باید سریعاً راه حلی پیدا کنیم و از آن لشکر و دژ، خود را نجات دهیم.
به پاسخ بگفتند نام آوران
که ای نامدار و جهان پهلوان
هوش مصنوعی: پاسخ دادند که ای فرد مشهور و قهرمان بزرگ جهان، ما به تو احترام می‌گذاریم و تو را ستایش می‌کنیم.
به فرمان و رایت کمر بسته ایم
اگر تندرستیم و گر خسته ایم
هوش مصنوعی: ما برای خدمت و پیروزی آماده‌ایم، چه در سلامت باشیم و چه خسته و ناتوان.
چنان کن که رای تو باشد بدان
چو بشنید پاسخ ز کندآوران
هوش مصنوعی: چنان عمل کن که خواستهٔ تو باشد، و هنگامی که پاسخ را از کسانی که آمادهٔ کار هستند شنیدی، به آن توجه کن.
بیامد دمان تا به دریا کنار
به کشتی گذر کرد و برساخت کار
هوش مصنوعی: در یک زمان معین، او به کنار دریا آمد و با یک کشتی عبور کرد و به کار خود پرداخت.
به پای دژ آمد هم از گرد راه
به خیره همی کرد در وی نگاه
هوش مصنوعی: به پای دیوار قلعه رسید و با تعجب به درون آن خیره نگاه می‌کرد.
مگر جایگاهی به دست آیدش
که آن دژ چو ماهی به شست آیدش
هوش مصنوعی: آیا او موفق می‌شود که جایی را به دست آورد که مانند دژی، به‌راحتی و به زیبایی به او برسد؟
به هر چند گردش بگردید بیش
به دژ در نبد راه بیرون و پیش
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که دور و بر این دژ بچرخید، هیچ راهی برای ورود و خروج به آن وجود ندارد.
ندید از برش جای پرواز باز
از آن جایگه خیره برگشت باز
هوش مصنوعی: او که برای پرواز آماده شده بود، وقتی به آنجا رسید، نتوانست جایی برای پرواز پیدا کند و به حالت حیرت دوباره به عقب برگشت.
پر اندیشه بد جان مرد دلیر
سگالید تدبیر و بنشست دیر
هوش مصنوعی: مرد دلیر در برابر افکار منفی و دشواری‌ها به تدبیر و تفکر مشغول شد و پس از مدتی اندیشیدن، آرام و خونسرد نشست.
که این رزم را چاره چون آورد
مگر دشمنان را نگون آورد
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به جنگ پایان داد، مگر اینکه دشمنان را شکست دهیم و نابود کنیم؟
در ایران و زابلستان مرد کار
سواره پیاده بدش سی هزار
هوش مصنوعی: در ایران و زابلستان، مردان زحمتکش و توانمند بسیاری وجود دارند که حتی اگر به دنبال کارهای دشوار باشند، به سادگی و با تلاش خود به آن می‌رسند.
سپه را سراسر به سه بخش کرد
دو مرد سرافراز با داد و برد
هوش مصنوعی: دو مرد با شجاعت و بزرگی، ارتش را به سه قسمت تقسیم کردند.
گزیده دو لشکر بدیشان سپرد
چنین گفت ای نامداران گرد
هوش مصنوعی: دو گروه از سربازان را به آنها سپرد و چنین گفت: ای افراد نامدار و شجاع گرد هم آیید.
سه راهست از ایدر به توران زمین
که آن را همی داشت باید کمین
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که سه مسیر از این طرف به سرزمین توران وجود دارد که باید به دقت و با احتیاط تحت نظر قرار گیرد.
وزین سه سپردم شما را دو راه
مباشید کامل به بیگاه و گاه
هوش مصنوعی: من شما را به دو راه هدایت کرده‌ام: یکی از این دو راه را در هر زمان و شرایطی دنبال نکنید.
به تندی بباید کنون تاختن
دل از خواب و خوردن پرداختن
هوش مصنوعی: اکنون باید با سرعت و جدیت از خواب دل بیدار شد و به تلاش و کوشش پرداخت.
طلایه شب و روز با دیده بان
به آگاه بودن به روز و شبان
هوش مصنوعی: سحر و شام را با دقت زیر نظر داشته باش، تا از آمدن روز و شب باخبر شوی.
مبادا که ناگه سپه در رسد
شما را از آن رنج بر سر رسد
هوش مصنوعی: مراقب باشید که ناگهان سپاه به سراغ شما نیاید؛ در این صورت از آن رنجی که به دوش دارید، بیشتر بر شما خواهد آمد.
که من بی گمانم که چونین حصار
گشاده نگردد به صدکارزار
هوش مصنوعی: من به یقین می‌گویم که چنین دژی به آسانی و بدون تلاش‌های بسیار ساخته نخواهد شد.
مگر پاک یزدان بود رهنمای
برآرم من این حصن و باره ز پای
هوش مصنوعی: آیا جز خداوند پاک کسی می‌تواند هدایتگر باشد؟ من این دژ و بارو را از زمین بلند می‌کنم.
از آن پس برفتند دو پهلوان
بدان راه بستند از کین میان
هوش مصنوعی: پس از آن، دو قهرمان به راهی رفتند که به خاطر دشمنی و کینه‌ای که داشتند، مسدود شده بود.
سپاه دگر خویشتن برگرفت
بمانده از آن باره اندر شگفت
هوش مصنوعی: سپاه دیگری از خود به پا خواست و از آن ماجرا در حیرت ماند.
بیامد به راه سیم درنشست
دل پرخرد را در اندیشه بست
هوش مصنوعی: سیم به راه آمده و دل با خرد و اندیشه‌اش را در آرامش قرار داد.
طلایه فرستاد هر سو هزار
بدان تا دهد آگهی از حصار
هوش مصنوعی: فرمانده، گروهی از پیشروان را به سمت‌های مختلف فرستاد تا از وضعیت حصار اطلاع‌رسانی کنند.
جوان خردمند با فر و هوش
گشاده به فرزانگی چشم وگوش
هوش مصنوعی: جوان باهوش و دارای دانایی، با استعداد و آگاهی، به خوبی به یادگیری و اندیشیدن توجه دارد.
وزآن سو چو نامه به توران رسید
به شه گفت حاجب از آن چون سزید
هوش مصنوعی: وقتی نامه‌ای از آن سوی به توران رسید، حاجب به پادشاه گفت که این نامه چه محتوایی دارد.
که آمد فرستاده ای از طورگ
به نزد سرافراز شاه سترگ
هوش مصنوعی: پیامبری از کوه طور به نزد پادشاه بزرگ و سرافراز آمد.
بگفتا بیارش بدین جایگاه
ببینیمش آیین گفتار و راه
هوش مصنوعی: او گفت که او را به این مکان بیاورید تا آیین گفتار و روش او را ببینیم.
چو آمد زمین را ببوسید و گفت
که با شاه توران بود بخت جفت
هوش مصنوعی: زمانی که به زمین رسید، آن را بوسید و گفت که با شاه توران سرنوشتش خوب و همراه است.
بدو داد نامه چو برخواند شاه
پر از خشم و کین شد ز کار سپاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه نامه‌ای را که به او داده شده بود خواند، پر از خشم و کینه شد و از وضعیت سپاه ناراضی گردید.
بغرید از آن پس چو خیره بماند
فرستاده را سخت گفت و براند
هوش مصنوعی: سپس او به شدت از روی خشم و عصبانیت به فرستاده حمله کرد و او را به دور انداخت.
از آن پس چنین گفت کان بی خرد
نداند به اندیشه نیکی برد
هوش مصنوعی: پس از آن، چنین بیان کرد که کسی که نادان است، نمی‌تواند به تفکر خوب و درست دست یابد.
کسی را که باشد حصاری چنان
بزرگ و بلندیش تا آسمان
هوش مصنوعی: کسی که دیواری به این بزرگی و بلندی دارد که به آسمان می‌رسد، در واقع هیچ‌کس نمی‌تواند به او نزدیک شود یا به او دسترسی پیدا کند.
ز خورد و خورش هر چه آید به کار
بود اندر آن دژ فزون از شمار
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زندگی و از خورد و خوراک به دست می‌آید، در آن دژ بسیار زیاد و غیرقابل شمارش است.
هم آب روان و همان کشتمند
سواران گردنکش دیو بند
هوش مصنوعی: همان‌طور که آب روان در حرکت است، کشته‌شدگان سوارانی هستند که گردن‌کش و با جثه‌ای بزرگ مثل دیوها به حساب می‌آیند.
چرا سوی هامون گذارد سپاه
کند کار برخویش تنگ و سیاه
هوش مصنوعی: چرا سپاه به سمت هامون می‌رود و خود را در کارهایش دچار تنگنا و سختی می‌کند؟
که نفرین بر آن بی خرد مرد باد
بر آن ناکس بدرگ بدنژاد
هوش مصنوعی: نفرین بر آن مرد بی خرد و بی ارزش که از نسل نایاب و بد روی است.
یکی بود نام آور سرفراز
به مردی بسی دیده شیب و فراز
هوش مصنوعی: برخی از افراد در طول تاریخ شناخته شده و سربلند بوده‌اند که تجربه‌های زیادی از روزها و شب‌های مختلف زندگی را در دل دارند.
به نامش همی خواندی شیرمرد
که پیوسته با شیر کردی نبرد
هوش مصنوعی: به نام او، قهرمان دلیر را می‌خواندی که همیشه با شیر در جنگ بود.
شه تور فرمود تا شیرمرد
ببندد کمر سوی جنگ و نبرد
هوش مصنوعی: شاه تور دستور داد تا پهلوان شجاع کمربند خود را ببندد و آماده جنگ و نبرد شود.
از آن نامداران خنجر گذار
سپردش گزیده دو ره ده هزار
هوش مصنوعی: از میان آن بزرگمردان که به خنجر شهرت داشتند، او را برگزیدند و به دو مسیر پرخطر سپردند.
بدو گفت درکار هشیار باش
سپه را ز دشمن نگهدار باش
هوش مصنوعی: به او گفت که در کارها هوشیار باش و مراقب سپاه از دشمنان باش.