بخش ۱۳۷ - رفتن فرامرز به قیروان و پذیره شدن شاه قیروان،او را
چو تاراج کردند آن بوم رست
از آنجا ره ملک دیگر بجست
بپرداخت از ملک خاور زمین
ابا نامداران ایران زمین
سوی قیروان رفت از آن جایگاه
بپیمود بر خشک شش ماه راه
چوآمد بدان مرز و کشور فرود
فرستاد بر شاه کشور درود
ز کارش یکایک بداد آگهی
نمودش همه روزگار بهی
که گر ایدر آیی ز روی خرد
نیارد زمانه تو را پیش بد
پذیری همه باج ایران زمین
چو از مان نداری همی تاب کین
چو آگاه شد خسرو قیروان
که آمد سوی مرز او پهلوان
ز شادی برافروخت رخسار اوی
هم اندر زمان شد ز ایوان به کوی
بفرمود تا سرفرازان شهر
بزرگان که بودند با جاه و بهر
پذیره شدند و کمر بر میان
ببستند بر رسم و راه کیان
برفتند تا زان دو هفته به راه
بر پهلوان گرد لشکر پناه
ببسته ابر پیل رویینه خم
زمین گشت پوشیده از نعل و سم
چو با پهلوان گشت دیدار شاه
فرودآمد و پیش بسپرد راه
سپهبد فرودآمد از بارگی
همان سرفرازان به یکبارگی
گرفتش به بر پهلوان شادکام
ز رستم بپرسید و از زال سام
ز نزل و علف هرچه بودش به کار
ز بهر سپهبد گو نام دار
بیاورد چندان شه قیروان
کز آن خیره شد چشم ایرانیان
ز گستردنی ها و از خوردنی
ز پوشیدنی ها و از بردنی
جهان شد سراسر چو بازار چین
زبان یلان شد پر آفرین
دو ماهش همی داشت بیرون شهر
همه شادی و خرمی بود بهر
گهی گوی و چوگان و گاهی شکار
گهی رود و بزم و می خوشگوار
از آن پس یکی روز اختر بجست
که در شهر رفتن کی آید درست
به شهرش درآورد از آن جایگاه
سوی نامور تاج و دیهیم و گاه
چو آمد به ایوان شه نامدار
نشاندش بر تخت و کردش نثار
ازآن پس کمر بست چون بندگان
همان نامدار و پرستندگان
پرستش نمودی شب و روز بیش
ابا هر که بیگانه بودند و خویش
زبس نیکویی ها که آن شاه کرد
رخ پهلوان شد از آزرم زرد
کزو هر زمان شرمساری ربود
ستایش مر او را بسی برفزود
بدین گونه یک سال بگذاشتند
همه شهر را باغ پنداشتند
همانگه از این گونه آن مردمی
نیاورده در کار مویی کمی
چه نیکوتر از دوستی با کسی
که او بهره دارد ز دانش بسی
سپهدار با خسرو نامدار
سخن کرد و پرسید یک روزگار
که ای شاه نیکو دل خوب خوی
مرا شرمساری درآمد به روی
ز بس نیکویی ها و از مردمی
که آن خیزد از گوهر آدمی
که با من نمودی در این روزگار
سپاست گزارم بر شهریار
کنون چشم دارم که تو کام خویش
بگویی به من هر چه داری به پیش
بدان تا ببینم که در کار شاه
مرا دسترس هست با این سپاه
به جان اندرین کار کوشش کنم
مگر کام خسرو پژوهش کنم
شه قیروان زود بر پای خاست
ستودش فراوان چنان چون سزاست
بدو گفت کای شیر با فر و نام
به بخت تو هستم همی شادکام
همم پادشاهیست هم کام و بخت
همم کشور و مرز و هم تاج و تخت
ولی آرزویی مرا در دلست
اگر چه به نزدیک ما مشکلست
چو از من کند پهلوان خواستار
بگویم هم اکنون بر نامدار
یکی خوب دفتر چنین یافتم
چو بر خواندمش تیز بشتافتم
که از دانش آن دفتر باستان
درو یاد کرده بسی داستان
مر این گرد گرشاسب آن را نوشت
که بودش ز فرهنگ و دانش سرشت
که آن دم که ضحاک بیدادگر
فرستاد ما را بدین بوم و بر
به شمشیر این مرز را بستدیم
جهانی ز خنجر به هم بر زدیم
که چون پانصد و یک هزاری زمن
گذر یابد ازتخم خویشان من
بدان دم که این دفتر پهلوی
نوشتم سزد گر ز من بشنوی
چنین دیدم از گردش هور و ماه
چو در اختر خویش کردم نگاه
جوانی بیاید خردمند و گرد
سرافراز و با نام و با دستبرد
نیندیشد از شیر و نر اژدها
نترسد ز سختی و روز بلا
به مردی جهان زیر پای آورد
بسی نیکویی ها به جای آورد
نژاد وی از ماست پنجم پدر
چو آید بدین کشور و بوم و بر
برآید ز دستش سه کار بزرگ
کز آن خیره گردد دلیر سترگ
به کشور هویدا شود پنج دد
کز ایشان جهانی درافتد به بد
دو شیر و دو گرگست و یک اژدها
که گیتی از ایشان شود پربلا
از این پنج پتیاره تیز چنگ
جهان بر بزرگان شود کارتنگ
شود مرز خاور سراسر خراب
همان قیروان گردد از وی به تاب
چو ایدر رسد آن یل نامور
ز گرزش شود ایمن آن بوم و بر
به دست وی آید ددان را هلاک
نباشد مر او را به دل ترس و باک
به یک نیمه کوه از دست راست
نشانیست از ما به یک میل راست
من از بهر پارنج پوران جوان
یکی گنج بنهاده ام زیر آن
چو این کار آید به دستش تمام
برآید ز گردی و مردیش نام
ورا باشد این گنج را پای مزد
که رخشنده بادا وی از اورمزد
همیدون در این دفتر پهلوان
یکی پیکر خوب و چهر جوان
نگارید کرده که این چهر اوست
که از اژدر و شیر درنده پوست
چو اندیشه اندر دلم شد دراز
از آن نیکویی و سران سرفراز
به چهر و به یال تو چون بنگرم
به روشن روان این گمان می برم
که آن گرد فرخنده اختر تویی
خداوند کوپال و پیکر تویی
بدو داد پاسخ گو نامدار
که آن خوب دفتر به نزد من آر
بیاورد هرکس که دفتر بدید
بدان صورت خوب مهرش گزید
تو گفتی فرامرز شیر اوژنست
که از بهر پیکار در جوشنست
از آن شاد شد گرد پهلونژاد
نیا را بسی آفرین کرد یاد
پس از شاه پرسید راز بدان
کجا است آن جایگاه ددان
نشان مرا داد باید کنون
که گر پیل باشد بسازم زبون
چنین گفت از ایشان یکی نامور
که گر نامور گرد پرخاشخر
از ایدر بتازد سه روزه به راه
یکی کوه بیند بلند و سیاه
چو خورشید بر چرخ گردان شود
نخست از سرکوه رخشان شود
جهان دیده گوید که این برز کوه
که هست از بلندیش گردون ستوه
محیط است گرد جهان سر به سر
جز آب از برون نیست چیزی دگر
چو رفتی بدان دامن کوهسار
یکی خشک رود آیدت پیش کار
که پهناش باشد سه فرسنگ بیش
درازیش از اندازه ناید به پیش
مقام بداندیش نر اژدهاست
که گیتی سراسر ازو در بلاست
یکی کوه بینی مر او را به تن
کشان موی سر بر زمین چون رسن
درازیش باشد فزون از دو میل
به دم درکشد شیر و درنده پیل
چو غاری دهانش پر از دود و تاب
هراسان ازو بر سپهر آفتاب
سروهاش چون آبنوسی درخت
شود کوه خارا ازو لخت لخت
دو چشمش به کردار دو چشمه خون
ز کامش تف و دوزخ آید برون
تن تیره او همی چون سپر
ز فولاد و آهن بسی سخت تر
گر از جای جنبد چو کوهی به تن
زبانش برون آمده از دهن
نه اندر هوا مرغ یارد گذر
نه اندر زمین شیر یا پیل نر
چو خورشید بر چرخ رخشان شود
ز دود تف او هراسان شود
زمین از گرانیش لرزان شود
ز تفش دل کوه بریان شو
بر او چه دریا و چه کوه و دشت
به هرجای آسان تواند گذشت
چو از جنبش او را دهد آگهی
جهان از دد و دام گردد تهی
نماندست در دشت ما جانور
نه دام و دد و مرغ و نه گاو و خر
مر این ها که بینی به شهر اندرون
نیاریم از شهر رفتن برون
به ما بر از این گونه رنج و بلاست
هر آن کس که بخشایش آرد رواست
وز آن روی دیگر به سه روزه راه
یکی بیشه همچون یکی جشنگاه
به پیش آیدت شصت فرسنگ پیش
گروهی در او پاک و پاکیزه کیش
تو گویی بهشتیست با رنگ و بوی
ز هرگونه نخجیر و مرغ اندر اوی
پدید آمدست اندر آن بوم و بر
دو پتیاره زین اژدها سخت تر
ازین روی بیشه دو شیر ژیان
که هستند با همدگر همزبان
دو کوهند هر دو خروشان چو ابر
کزیشان بدرد دل پیل و ببر
وز آن روی دیگر دو گرگ سترگ
فزون هریکی از هیون بزرگ
سراسر همان مرز ایشان خراب
چو هامون و کوه و چو دریای آب
از این جای خود جای گفتار نیست
چه گویم که گفتن چو دیدار نیست
زمینی بدان گونه با رنگ و بوی
از ایشان به ویرانی آورده روی
بر این بوم و بر جای بخشایش است
که از نام مردی و بخشایش است
همانا که فرمان یزدان پاک
برین است کان مرز با ترس و باک
به تیغ و به گرز تو ایمن شود
به فر تو این تیره روشن شود
بخش ۱۳۶ - رزم فرامرز با شاه خاور زمین: بدان خرمی بازگشتند شادبخش ۱۳۸ - نصیحت کردن ایرانیان،فرامرز را: چو بشنید گردنکش دیو بند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو تاراج کردند آن بوم رست
از آنجا ره ملک دیگر بجست
هوش مصنوعی: زمانی که آن دیار را غارت کردند، از آنجا به سوی سرزمین دیگری برای سلطنت رفت.
بپرداخت از ملک خاور زمین
ابا نامداران ایران زمین
هوش مصنوعی: او از منابع و ثروتهای سرزمین خاور، به بزرگان و نامآوران ایران زمین بخشید و کمک کرد.
سوی قیروان رفت از آن جایگاه
بپیمود بر خشک شش ماه راه
هوش مصنوعی: او از آن مکان به سمت قیروان حرکت کرد و شش ماه در راه، در بیابان پیش رفت.
چوآمد بدان مرز و کشور فرود
فرستاد بر شاه کشور درود
هوش مصنوعی: وقتی به آن سرزمین و منطقه رسید، پیامی از طرف خود را برای شاه سرزمین فرستاد و از او سلام و درود فرستاد.
ز کارش یکایک بداد آگهی
نمودش همه روزگار بهی
هوش مصنوعی: او از رفتار و کارهایش به همه اعلام کرد که در طول زمان، همیشه خوب بوده است.
که گر ایدر آیی ز روی خرد
نیارد زمانه تو را پیش بد
هوش مصنوعی: اگر با نیکاندیشی و عقل به اینجا بیایی، زمانه هیچوقت تو را به بدی نخواهد کشید.
پذیری همه باج ایران زمین
چو از مان نداری همی تاب کین
هوش مصنوعی: اگر تو از درد و رنج خود رهایی نداری، چگونه میتوانی انتظار داشته باشی که دیگران از تو حمایت کنند یا با تو همراه شوند؟
چو آگاه شد خسرو قیروان
که آمد سوی مرز او پهلوان
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو قیروان از آمدن پهلوان به سمت مرز خود مطلع شد، متوجه شد.
ز شادی برافروخت رخسار اوی
هم اندر زمان شد ز ایوان به کوی
هوش مصنوعی: به خاطر شادی، چهرهاش درخشان و تابناک شد و در آن زمان، از ایوان به کوچه منتقل شد.
بفرمود تا سرفرازان شهر
بزرگان که بودند با جاه و بهر
هوش مصنوعی: حکم کرد که به افراد محترم و بزرگ شهر که دارای مقام و منزلت بودند، احترام بگذارند.
پذیره شدند و کمر بر میان
ببستند بر رسم و راه کیان
هوش مصنوعی: آنان با شوق و entusiasmo (شور) به هم پیوستند و برای پیروی از سنتها و مسیر حاکمان گذشته، خود را آماده کردند.
برفتند تا زان دو هفته به راه
بر پهلوان گرد لشکر پناه
هوش مصنوعی: آنها به راه افتادند تا پس از دو هفته، به پهلوانی که در میان لشکریان قرار داشت، برسند.
ببسته ابر پیل رویینه خم
زمین گشت پوشیده از نعل و سم
هوش مصنوعی: ابرهای بزرگ و سنگین مانند فیل، آسمان را پوشاندهاند و زمین زیر این ابرها پر از رد و نشان نعل و سم حیوانات گشته است.
چو با پهلوان گشت دیدار شاه
فرودآمد و پیش بسپرد راه
هوش مصنوعی: وقتی شاه با قهرمان ملاقات کرد، به زمین آمد و راه را به او سپرد.
سپهبد فرودآمد از بارگی
همان سرفرازان به یکبارگی
هوش مصنوعی: سپهبد بهیکباره از بلندیها فرود آمد، همانند آن سرفرازان که بهیکباره به زمین میآیند.
گرفتش به بر پهلوان شادکام
ز رستم بپرسید و از زال سام
هوش مصنوعی: پهلوان شادکام، زال و رستم را در آغوش گرفت و از آنها سوالاتی کرد.
ز نزل و علف هرچه بودش به کار
ز بهر سپهبد گو نام دار
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زمان دلخواه و نیاز به کار آمده، به خاطر سپهبد، به خوبی ذکر کن.
بیاورد چندان شه قیروان
کز آن خیره شد چشم ایرانیان
هوش مصنوعی: به شهر قیروان پادشاهی آمد که تا آن زمان چشم ایرانیان از زیبایی و شکوه آن خیره مانده بود.
ز گستردنی ها و از خوردنی
ز پوشیدنی ها و از بردنی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به انواع چیزهایی اشاره دارد که در زندگی وجود دارند. به معنای دیگر، از چیزهایی که میتوانیم بسط دهیم، چیزهایی که میتوانیم بخوریم، چیزهایی که قابل پوشیدن هستند و چیزهایی که میتوانیم جابهجا کنیم. به طور کلی، این عبارت به تنوع و گستردگی اشیاء و تجربیات در زندگی میپردازد.
جهان شد سراسر چو بازار چین
زبان یلان شد پر آفرین
هوش مصنوعی: دنیا به گونهای شده است که انگار یک بازار بزرگ است و زبانهای مختلف به مانند شجاعت و قدرت یلان در آن به گفتگو پرداختهاند.
دو ماهش همی داشت بیرون شهر
همه شادی و خرمی بود بهر
هوش مصنوعی: دو ماه در خارج از شهر زندگی می کردند و همه جا پر از شادی و شادکامی بود.
گهی گوی و چوگان و گاهی شکار
گهی رود و بزم و می خوشگوار
هوش مصنوعی: هر لحظه زندگی ممکن است به سرگرمیهای مختلفی اختصاص یابد؛ گاهی در مسابقات و بازیها مشغولیم، برخی اوقات به شکار میرویم، و در برخی مواقع در مجالس شادی و نوشیدنیهای خوشمزه حضور داریم.
از آن پس یکی روز اختر بجست
که در شهر رفتن کی آید درست
هوش مصنوعی: پس از آن روزی یکی ستاره را جستجو کرد تا ببیند چه زمانی میتواند به درستی وارد شهر شود.
به شهرش درآورد از آن جایگاه
سوی نامور تاج و دیهیم و گاه
هوش مصنوعی: او را از آن مکان به شهرش آورد و تاج و دیهیم و مکان معتبری به او داد.
چو آمد به ایوان شه نامدار
نشاندش بر تخت و کردش نثار
هوش مصنوعی: زمانی که شاه بزرگوار به کاخ وارد شد، او را بر روی تخت نشاند و هدایا و احترامهای ویژهای به او تقدیم کرد.
ازآن پس کمر بست چون بندگان
همان نامدار و پرستندگان
هوش مصنوعی: پس از آن، مانند بندگان، کار خود را به جدیت آغاز کرد و در دل از همان نام بزرگ و پرستندگانش یاد میکرد.
پرستش نمودی شب و روز بیش
ابا هر که بیگانه بودند و خویش
هوش مصنوعی: تو در تمام روزها و شبها به پرستش پرداختهای، بدون توجه به اینکه چه کسانی بیگانه هستند و چه کسانی نزدیک و آشنا.
زبس نیکویی ها که آن شاه کرد
رخ پهلوان شد از آزرم زرد
هوش مصنوعی: به اندازهای زیبایی وجود دارد که آن پادشاه باعث شد چهرهی آن جوانمرد از شرم به زردی گراید.
کزو هر زمان شرمساری ربود
ستایش مر او را بسی برفزود
هوش مصنوعی: هر زمانی که او باعث شرمندگی من میشود، من بیشتر از پیش او را ستایش میکنم.
بدین گونه یک سال بگذاشتند
همه شهر را باغ پنداشتند
هوش مصنوعی: یک سال را اینگونه گذرانیدند که همه شهر به مانند یک باغ به نظر میرسید.
همانگه از این گونه آن مردمی
نیاورده در کار مویی کمی
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که همانطور که در آن زمان مردم این گونه بودند، هنوز هم در کارها و جزئیات کم و کاستی وجود ندارد. به عبارت دیگر، مردم هیچ کسری در تلاشها و فعالیتهای خود ندارند.
چه نیکوتر از دوستی با کسی
که او بهره دارد ز دانش بسی
هوش مصنوعی: دوستی با فردی که از دانش و علم زیادی برخوردار است، بسیار ارزشمند و دلپذیر است.
سپهدار با خسرو نامدار
سخن کرد و پرسید یک روزگار
هوش مصنوعی: فرمانده با خسرو مشهور صحبت کرد و از او درباره یک دوره زمانی سوال کرد.
که ای شاه نیکو دل خوب خوی
مرا شرمساری درآمد به روی
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیکوکار و با دل خوب، بر من شرم و خجالت افتاد و رنگ من تغییر کرد.
ز بس نیکویی ها و از مردمی
که آن خیزد از گوهر آدمی
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییها و از افرادی که از ذات انسانیت برمیخیزند.
که با من نمودی در این روزگار
سپاست گزارم بر شهریار
هوش مصنوعی: من از تو به خاطر اینکه در این روزگار با من بودی و به من نشان دادی، سپاسگزارم، ای پادشاه.
کنون چشم دارم که تو کام خویش
بگویی به من هر چه داری به پیش
هوش مصنوعی: حالا که من به تو چشم دوختهام، میخواهم که هر چیزی را که در دل داری، بدون پروایی به من بگویی.
بدان تا ببینم که در کار شاه
مرا دسترس هست با این سپاه
هوش مصنوعی: ببینم آیا میتوانم با این گروه به کارهای شاه دسترسی پیدا کنم یا نه.
به جان اندرین کار کوشش کنم
مگر کام خسرو پژوهش کنم
هوش مصنوعی: برای من مهم است که در این راه تلاشی انجام دهم، مگر اینکه به دنبال رسیدن به هدف خسرو باشم.
شه قیروان زود بر پای خاست
ستودش فراوان چنان چون سزاست
هوش مصنوعی: شه قیروان به سرعت برپا شد و بسیاری او را ستودند، همانطور که شایستهاش بود.
بدو گفت کای شیر با فر و نام
به بخت تو هستم همی شادکام
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای شیر با عظمت و نام، من به لطف بخت تو در حال خوشحالی هستم.
همم پادشاهیست هم کام و بخت
همم کشور و مرز و هم تاج و تخت
هوش مصنوعی: تمامی این ویژگیها مانند پادشاهی، خوشبختی، سرزمین، مرزها و تاج و تخت، در کنار هم معنا پیدا میکنند و نشاندهندهی عظمت و شأن یک زندگی یا مقام هستند.
ولی آرزویی مرا در دلست
اگر چه به نزدیک ما مشکلست
هوش مصنوعی: در دل من آرزویی وجود دارد، هرچند که تحقق آن به ما نزدیک نیست و دشوار به نظر میرسد.
چو از من کند پهلوان خواستار
بگویم هم اکنون بر نامدار
هوش مصنوعی: وقتی که از من، پهلوان نام آوری خواسته میشود، به او میگویم که همین حالا باید به نام او اشاره کنم.
یکی خوب دفتر چنین یافتم
چو بر خواندمش تیز بشتافتم
هوش مصنوعی: یک دفتر خوب پیدا کردم و وقتی آن را خواندم، با سرعت زیادی از آن دور شدم.
که از دانش آن دفتر باستان
درو یاد کرده بسی داستان
هوش مصنوعی: از دانش و آگاهی آن کتاب قدیمی، قصههای زیادی را مطرح کرده است.
مر این گرد گرشاسب آن را نوشت
که بودش ز فرهنگ و دانش سرشت
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که شخصی به نام گرشاسب، بر اساس علم و فرهنگی که در وجودش نهفته بود، داستان یا نوشتهای را ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، آثار او نتیجهی دانش و تربیت اوست.
که آن دم که ضحاک بیدادگر
فرستاد ما را بدین بوم و بر
هوش مصنوعی: در آن لحظه که ضحاک ستمگر ما را به این زمین و دیار فرستاد.
به شمشیر این مرز را بستدیم
جهانی ز خنجر به هم بر زدیم
هوش مصنوعی: ما با شمشیر خود به دفاع از این مرز پرداختهایم و جهانی را با خنجر به هم پیوند دادهایم.
که چون پانصد و یک هزاری زمن
گذر یابد ازتخم خویشان من
هوش مصنوعی: وقتی که کسی از خانوادهام به اندازه پانصد و یک هزار از من دور شود.
بدان دم که این دفتر پهلوی
نوشتم سزد گر ز من بشنوی
هوش مصنوعی: بدان زمانی که این متن را نوشتم، شایسته است اگر از من بشنوی.
چنین دیدم از گردش هور و ماه
چو در اختر خویش کردم نگاه
هوش مصنوعی: من از چرخش خورشید و ماه چنین مشاهده کردم که وقتی به ستاره خودم نگریستم.
جوانی بیاید خردمند و گرد
سرافراز و با نام و با دستبرد
هوش مصنوعی: جوانی به دنیای ما بیاید که با دانایی و آگاهی باشد، در حالی که افتخار و شهرتی داشته باشد و به دستاوردهای بزرگی نائل شود.
نیندیشد از شیر و نر اژدها
نترسد ز سختی و روز بلا
هوش مصنوعی: کسی که به قدرت و دلیری شیر و نر اژدها فکر نکند و از مشکلات و روزهای سخت نترسد، به معنای خودچاری و شجاعت اوست.
به مردی جهان زیر پای آورد
بسی نیکویی ها به جای آورد
هوش مصنوعی: یک مرد بزرگ و نیکوکار، کارهای شایسته و نیکوی زیادی انجام داد و دنیا را به زیر پای خود آورد.
نژاد وی از ماست پنجم پدر
چو آید بدین کشور و بوم و بر
هوش مصنوعی: نسب و خاستگاه او از ماست و زمانی که پدرش به این سرزمین و منطقه بیاید.
برآید ز دستش سه کار بزرگ
کز آن خیره گردد دلیر سترگ
هوش مصنوعی: از دست او سه کار بزرگ انجام میشود که باعث شگفتی و حیرت دلیران میشود.
به کشور هویدا شود پنج دد
کز ایشان جهانی درافتد به بد
هوش مصنوعی: پنج موجود زشت و بد به کسانی در کشور ظاهر میشوند که باعث مشکلات بزرگ و آسیب به جامعه میشوند.
دو شیر و دو گرگست و یک اژدها
که گیتی از ایشان شود پربلا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موجودات خطرناک و وحشتناکی میپردازد که هر کدام به نوعی تهدیدی برای دنیا محسوب میشوند؛ دو شیر و دو گرگ به معنای موجودات قوی و نترس هستند که میتوانند در چالشها و مشکلات سهم داشته باشند، و اژدها که نمادی از قدرت و ترس است، بر شدت این خطرات میافزاید. در مجموع، این موجودات منبعی از ناامنی و چالش برای جهان به شمار میآیند.
از این پنج پتیاره تیز چنگ
جهان بر بزرگان شود کارتنگ
هوش مصنوعی: از این پنج چیز تند و چابک، دنیا بر روی بزرگان سخت میگذرد.
شود مرز خاور سراسر خراب
همان قیروان گردد از وی به تاب
هوش مصنوعی: اگر مرز شرق کاملاً ویران باشد، آنگاه قیروان هم از این وضعیت متاثر خواهد شد.
چو ایدر رسد آن یل نامور
ز گرزش شود ایمن آن بوم و بر
هوش مصنوعی: وقتی آن پهلوان مشهور به اینجا برسد، سرزمین و دیار از خطری که او ایجاد میکند در امان خواهد بود.
به دست وی آید ددان را هلاک
نباشد مر او را به دل ترس و باک
هوش مصنوعی: هرگز ددان و بدکاران نمیتوانند او را بترسانند یا به او آسیبی برسانند. او به آرامش و اطمینان به زندگی خود ادامه میدهد.
به یک نیمه کوه از دست راست
نشانیست از ما به یک میل راست
هوش مصنوعی: در بالای یک نیمه کوه، نشانی وجود دارد که از سمت راست میتوانید آن را پیدا کنید. این نشانه به یک فاصله مشخص اشاره دارد.
من از بهر پارنج پوران جوان
یکی گنج بنهاده ام زیر آن
هوش مصنوعی: من به یاد پارنج پوران جوان، گنجینهای را زیر آن پنهان کردهام.
چو این کار آید به دستش تمام
برآید ز گردی و مردیش نام
هوش مصنوعی: وقتی کسی به مهارت و توانایی خود در انجام یک کار اطمینان دارد، تمام تلاشش را به کار میگیرد و به نتیجهای عالی و باارزش دست مییابد.
ورا باشد این گنج را پای مزد
که رخشنده بادا وی از اورمزد
هوش مصنوعی: او میگوید که این گنج به خوبی و شایستگی به او تعلق دارد، چرا که زیبایی و درخشندگی او ناشی از عطای الهی است.
همیدون در این دفتر پهلوان
یکی پیکر خوب و چهر جوان
هوش مصنوعی: در این دفتر، یک پهلوان وجود دارد که هم از نظر ظاهر زیباست و هم چهرهای جوان دارد.
نگارید کرده که این چهر اوست
که از اژدر و شیر درنده پوست
هوش مصنوعی: این چهره زیبا اوست که مانند پوستی از اژدها و شیر درنده است.
چو اندیشه اندر دلم شد دراز
از آن نیکویی و سران سرفراز
هوش مصنوعی: وقتی که افکار در دلم به تأمل نشسته، به خاطر خوبیها و برجستگیهای بزرگواران، احساس ژرفی پیدا میکنم.
به چهر و به یال تو چون بنگرم
به روشن روان این گمان می برم
هوش مصنوعی: وقتی به چهره و یال تو نگاه میکنم، به نظر میرسد که ذهنت روشن و پرفروغ است.
که آن گرد فرخنده اختر تویی
خداوند کوپال و پیکر تویی
هوش مصنوعی: تو خداوند زیبایی و خوشبختی هستی، و وجود تو مانند پیکرهای خاص و عزیز است.
بدو داد پاسخ گو نامدار
که آن خوب دفتر به نزد من آر
هوش مصنوعی: به او بگویید که فرد مشهور پاسخگو است و از او بخواهید که آن دفتر زیبا را به نزد من بیاورد.
بیاورد هرکس که دفتر بدید
بدان صورت خوب مهرش گزید
هوش مصنوعی: هر کس که دفتری را به او دادند و به زیبایی آن نگاه کرد، آن دفتر را با مهر و محبت پذیرفت.
تو گفتی فرامرز شیر اوژنست
که از بهر پیکار در جوشنست
هوش مصنوعی: تو گفتی فرامرز، قهرمان و جنگجوی زبدهای است که برای نبرد Armor به تن دارد.
از آن شاد شد گرد پهلونژاد
نیا را بسی آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: به خاطر موفقیت و شجاعت نیا، همه شاد شدند و او را ستایش کردند.
پس از شاه پرسید راز بدان
کجا است آن جایگاه ددان
هوش مصنوعی: پس از پادشاه پرسید که راز آن مکان کجا است و آنجا که ددان زندگی میکنند کجاست.
نشان مرا داد باید کنون
که گر پیل باشد بسازم زبون
هوش مصنوعی: باید حالا به من نشان بدهی که اگر قوی هم باشم، میتوانم به زبانی نرم و ملایم تبدیل شوم.
چنین گفت از ایشان یکی نامور
که گر نامور گرد پرخاشخر
هوش مصنوعی: یکی از افراد معروف گفت که اگر کسی بخواهد معروف شود، باید شجاع و پرمحبت باشد.
از ایدر بتازد سه روزه به راه
یکی کوه بیند بلند و سیاه
هوش مصنوعی: کسی به مدت سه روز در مسیر خود حرکت میکند و کوهی را میبیند که بلند و تیره است.
چو خورشید بر چرخ گردان شود
نخست از سرکوه رخشان شود
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان بر میگردد، ابتدا از بالای کوهها روشناییاش نمایان میشود.
جهان دیده گوید که این برز کوه
که هست از بلندیش گردون ستوه
هوش مصنوعی: جهان میگوید که این برز کوه، به خاطر ارتفاعش، آسمان را آزار میدهد.
محیط است گرد جهان سر به سر
جز آب از برون نیست چیزی دگر
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل در احاطه است و تنها چیزی که از خارج به آن میرسد، آب است و هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
چو رفتی بدان دامن کوهسار
یکی خشک رود آیدت پیش کار
هوش مصنوعی: وقتی به دامن کوهها بروی، به زودی با یک رود خشک و بدون آب رو به رو خواهی شد که کارهایت را تحت تأثیر قرار میدهد.
که پهناش باشد سه فرسنگ بیش
درازیش از اندازه ناید به پیش
هوش مصنوعی: عرض آن سه فرسنگ و طولش به اندازهای است که نمیتوان آن را از جلو اندازهگیری کرد.
مقام بداندیش نر اژدهاست
که گیتی سراسر ازو در بلاست
هوش مصنوعی: مقام کسی که بدبین و منفینگر است، مانند اژدهایی است که بر کل دنیا سایه افکنده و باعث مشکلات و بلاها میشود.
یکی کوه بینی مر او را به تن
کشان موی سر بر زمین چون رسن
هوش مصنوعی: وقتی شخصی را میبینی که مانند کوه است و به سختی بر زمین کشیده میشود، مانند رشته موهایی که به زمین افتادهاند.
درازیش باشد فزون از دو میل
به دم درکشد شیر و درنده پیل
هوش مصنوعی: شیر و فیل به هنگام شکار، به قدری بزرگ و قوی هستند که از فاصلهای دور به شکار خود نزدیک میشوند. قدرت و چابکی آنها در هنگام شکار به اندازهای است که میتوانند به راحتی طعمه خود را بگیرند.
چو غاری دهانش پر از دود و تاب
هراسان ازو بر سپهر آفتاب
هوش مصنوعی: غاری که دهانهاش پر از دود است و بهدلیل هراسانگیز بودنش، آفتاب در آسمان به دور از آن قرار گرفته است.
سروهاش چون آبنوسی درخت
شود کوه خارا ازو لخت لخت
هوش مصنوعی: سروهای این سرزمین مانند درختانی زیبا هستند، در حالی که کوههای سخت و سنگی از آنها خالی و عریان شدهاند.
دو چشمش به کردار دو چشمه خون
ز کامش تف و دوزخ آید برون
هوش مصنوعی: دو چشمانش مانند دو چشمهای هستند که از آنها خون میریزد و از دهانش، عذابی چون دوزخ بیرون میآید.
تن تیره او همی چون سپر
ز فولاد و آهن بسی سخت تر
هوش مصنوعی: بدن او مانند سپری از فولاد و آهن، بسیار محکم و سخت است.
گر از جای جنبد چو کوهی به تن
زبانش برون آمده از دهن
هوش مصنوعی: اگر کوهی از جایش حرکت کند، زبانش به طور غریزی از دهانش بیرون میآید.
نه اندر هوا مرغ یارد گذر
نه اندر زمین شیر یا پیل نر
هوش مصنوعی: نه در آسمان پرندهای است که به یاری آمده باشد، نه در زمین شیر یا فیل نر.
چو خورشید بر چرخ رخشان شود
ز دود تف او هراسان شود
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان تابنده و درخشان میشود، دود ناشی از آرزوها و غمها چنان سنگین و تاریک میشود که ترس و وحشت برای انسان به همراه دارد.
زمین از گرانیش لرزان شود
ز تفش دل کوه بریان شو
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سنگینیاش میلرزد و دل کوه هم به خاطر گرما به تپش میآید.
بر او چه دریا و چه کوه و دشت
به هرجای آسان تواند گذشت
هوش مصنوعی: او به راحتی میتواند از هر جایی، چه دریا باشد چه کوه و دشت، عبور کند.
چو از جنبش او را دهد آگهی
جهان از دد و دام گردد تهی
هوش مصنوعی: زمانی که او (خدایی یا نیرویی الهی) انسان را از تحرک و تغییرات آگاه کند، دنیا از موجودات خطرناک و مضر خالی میشود.
نماندست در دشت ما جانور
نه دام و دد و مرغ و نه گاو و خر
هوش مصنوعی: در دشت ما هیچ حیوانی باقی نمانده است، نه جانوری مانند گوزن و درنده و نه پرندهای و نه دامهایی مثل گاو و الاغ.
مر این ها که بینی به شهر اندرون
نیاریم از شهر رفتن برون
هوش مصنوعی: این افراد را که در شهر میبینی، نمیتوانیم از شهر خارج کنیم.
به ما بر از این گونه رنج و بلاست
هر آن کس که بخشایش آرد رواست
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند بخشش و گذشت کند، از رنج و سختیهایی که ما دچار آن هستیم، به دور است.
وز آن روی دیگر به سه روزه راه
یکی بیشه همچون یکی جشنگاه
هوش مصنوعی: از طرف دیگر، در مسیری سه روزه، جنگلی شبیه به یک محل جشن و سرور وجود دارد.
به پیش آیدت شصت فرسنگ پیش
گروهی در او پاک و پاکیزه کیش
هوش مصنوعی: شصت فرسنگ جلوتر از تو، گروهی آمدهاند که از نظر اعتقادات و اخلاق، پاک و نیکو هستند.
تو گویی بهشتیست با رنگ و بوی
ز هرگونه نخجیر و مرغ اندر اوی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این مکان، همچون بهشت است و با رنگها و عطرهایی که دارد، پر از حیوانات و پرندگان از انواع مختلف میباشد.
پدید آمدست اندر آن بوم و بر
دو پتیاره زین اژدها سخت تر
هوش مصنوعی: در آن دیار، دو موجود به وجود آمدهاند که از این اژدها نیز خطرناکتر هستند.
ازین روی بیشه دو شیر ژیان
که هستند با همدگر همزبان
هوش مصنوعی: دو شیر قوی و نیرومند در جنگل به خاطر همدلی و دوستی خود با یکدیگر سخن میگویند.
دو کوهند هر دو خروشان چو ابر
کزیشان بدرد دل پیل و ببر
هوش مصنوعی: در اینجا دو کوه بزرگ و پرقوت به تصویر کشیده شدهاند که همچون ابرهایی متعصب، از دل خود رازهایی دارند. این کوهها مشابه دلهای شگرفی هستند که احساسات و نیرویی عظیم در درونشان وجود دارد، همانطور که در دل جانوران بزرگی چون فیل و ببر، احساسات و قدرت نهفته است.
وز آن روی دیگر دو گرگ سترگ
فزون هریکی از هیون بزرگ
هوش مصنوعی: دو گرگ بزرگ در طرف دیگر وجود دارند که هر یک از آنها از هیولای بزرگ و خطرناکی برخوردار است.
سراسر همان مرز ایشان خراب
چو هامون و کوه و چو دریای آب
هوش مصنوعی: سراسر مرزهای آنها ویران است، مانند دشت هامون، کوهها و دریاهای آب.
از این جای خود جای گفتار نیست
چه گویم که گفتن چو دیدار نیست
هوش مصنوعی: جای صحبت کردن نیست، چون آنچه باید بگویم، به اندازه دیدار واقعی اهمیت ندارد.
زمینی بدان گونه با رنگ و بوی
از ایشان به ویرانی آورده روی
هوش مصنوعی: زمین به دلیل وجود آنها به گونهای با رنگ و بوی خاص خراب و ویران شده است.
بر این بوم و بر جای بخشایش است
که از نام مردی و بخشایش است
هوش مصنوعی: در این سرزمین و مکان، جای گزینش و بخشش وجود دارد که بر اساس مشهور بودن یک مرد و بزرگی او شکل میگیرد.
همانا که فرمان یزدان پاک
برین است کان مرز با ترس و باک
هوش مصنوعی: به حقیقت، اراده و حکم خداوند متعال بر این است که مرزها با ترس و نگرانی همراه باشند.
به تیغ و به گرز تو ایمن شود
به فر تو این تیره روشن شود
هوش مصنوعی: با شمشیر و چکش تو، امنیت برقرار میشود و به وسیله وجود تو، این تاریکی به روشنی تبدیل میشود.
حاشیه ها
1403/09/01 20:12
پاسدار پارسی
در بیت سی و ششم ، باید گذاردن برداشته شود و گزاردن نوشته شود.