بخش ۱۲ - زخم زدن بانو گشسب بر رستم
چو بانو در آن جنگ پیکار دید
جهان بر جهان بین خود تار دید
بنالید از دل به پروردگار
کای خالق و رازق مور و مار
به پاکی و ذاتی به یکتا یکی
که گیتی ندیدست همتا یکی
به قدر و به اعزاز پیغمبران
که هستند در راه دین سروران
که دشمن نسازی به ما شادمان
نیاری شکست اندر این دودمان
بگفت این و سر پنجه زورمند
به یک زور بگسست خم کمند
پسر تیغ در دست چون پیل مست
به ترک پدر راند شمشیر دست
چو رستم چنان دید آن دستبرد
دوان دست ساعد سوی تیغ برد
به ساعد دم تیغ بانوگشسب
نگه داشت ببر بیانش ز دست
وگرنه به فرقش بکردی گذر
که ببریدی از فرق او تا کمر
نقاب زره چون ز هم بر درید
سر و روی رستم بیامد پدید
ز شرم پدر تیغ از دست خویش
بینداخت بانو سرافکند پیش
فرامرز چون روی رستم بدید
سرشکش ز مژگان به رخ برچکید
به رستم بگفتا چه نام آوری
که داری به فرزند خود داوری
نه مردیست فرزند کردن زبون
به فرزند شاید شدن رهنمون
بگفتم به کشتی ز بالا و پست
نیارد کسی دست من زیر دست
کنون پست کردیم خون خاک راه
ازین نیستت پیش یزدان گناه
بخندید رستم بگفت ای پسر
شدی سرفراز کهان و مهان بر سر
نباشی دگر زیر دست کسی
اگر چه زیردست باشد بسی
شما را چه اندیشه از دشمن است
خداتان نگهدار جان در تن است
شما را سپردم به پروردگار
به میدان جنگ و به دشت شکار
شما را ز دشمن نباشد گزند
سر دشمن آرید در زیر بند
زدشمن دلم بود زار و نژند
چو دیدم شما را نباشد گزند
بگفت این و بگرفتشان در کنار
به شادی گرفتند از غمگسار
بیامد به نزدیک او زال زر
ز شادی به کیوان رسانید سر
ببوسید روی فرامرز شیر
نشستند شادان در آن آبگیر
بخوردند چیزی و دم برزدند
دمی بر لب خشک نم برزدند
وز آنجا به شادی به شهر آمدند
وز این داستان داستان ها زدند
یکی روز بانوی گرد دلیر
بگفت با فرامرز سالار شیر
بیا تا به صحرای توران شویم
دو روزه بر آن بوم صیدی کنیم
فرامرز گفتش که ای سرفراز
همان ساز بزم کبابی بساز
بپوییم با تاج و تخت و نگین
ابا خرگهی سبز و دیبای چین
که این خیمه باشد به عالم نشان
زنام تهمتن سر سرکشان
بخش ۱۱ - باز نمودن راز خود، فرامرز و بانو گشسب با رستم زال و جنگ کردن ایشان: برفتند اندوهگین هر دوانبخش ۱۳ - اندر شکار رفتن فرامرز با بانو گشسب: پس آنگاه چون بخت و دولت به هم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بانو در آن جنگ پیکار دید
جهان بر جهان بین خود تار دید
هوش مصنوعی: زمانی که آن زن در میدان جنگ نبرد را مشاهده کرد، همه چیز را در نظر خود تیره و تار میدید.
بنالید از دل به پروردگار
کای خالق و رازق مور و مار
هوش مصنوعی: از دل به خالق و روزیدهنده همه موجودات، از جمله مور و مار، ناله کنید و از او کمک بخواهید.
به پاکی و ذاتی به یکتا یکی
که گیتی ندیدست همتا یکی
هوش مصنوعی: به پاکی و به یکتایی او که هیچ چیز در جهان همتایش را ندیده است.
به قدر و به اعزاز پیغمبران
که هستند در راه دین سروران
هوش مصنوعی: به اندازه و به احترام پیامبران، که در مسیر دین، سرآمدان هستند.
که دشمن نسازی به ما شادمان
نیاری شکست اندر این دودمان
هوش مصنوعی: اگر دشمنی نتوانی برای ما به وجود آوری، پس شادی و خوشی از ما نیز سلب نخواهی کرد و این خاندان را دچار شکست نخواهی کرد.
بگفت این و سر پنجه زورمند
به یک زور بگسست خم کمند
هوش مصنوعی: او این را گفت و با قدرت و توانایی خود، به یک ضرب، طناب را پاره کرد.
پسر تیغ در دست چون پیل مست
به ترک پدر راند شمشیر دست
هوش مصنوعی: پسر با شمشیری در دست مانند فیل خشمگین، پدرش را ترک کرد و به جنگ رفت.
چو رستم چنان دید آن دستبرد
دوان دست ساعد سوی تیغ برد
هوش مصنوعی: رستم وقتی آن یورش را دید، به سرعت دستانش را به سمت تیغ حرکت داد.
به ساعد دم تیغ بانوگشسب
نگه داشت ببر بیانش ز دست
هوش مصنوعی: در هنگام نبرد، بانوگشسب با قدرت و دقت، تیغ خود را در دست گرفت و اجازه نداد که دشمنان از بیان و تهدیدهای خود به راحتی بگذرانند.
وگرنه به فرقش بکردی گذر
که ببریدی از فرق او تا کمر
هوش مصنوعی: اگر دقت میکردی میتوانستی به سادگی از روی سرش عبور کنی، چرا که میتوانستی او را از سر تا کمر بیابی و ببری.
نقاب زره چون ز هم بر درید
سر و روی رستم بیامد پدید
هوش مصنوعی: زره مانند نقاب از هم پاره شد و سر و صورت رستم نمایان شد.
ز شرم پدر تیغ از دست خویش
بینداخت بانو سرافکند پیش
هوش مصنوعی: از خجالت پدر، زن تیغ را از دستش انداخت و در برابر او سر به زیر گذاشت.
فرامرز چون روی رستم بدید
سرشکش ز مژگان به رخ برچکید
هوش مصنوعی: فرامرز زمانی که چهره رستم را مشاهده کرد، اشک از چشمانش به خاطر زیبایی او بر روی صورتش ریخت.
به رستم بگفتا چه نام آوری
که داری به فرزند خود داوری
هوش مصنوعی: کسی به رستم گفت: نامی که میخواهی بر فرزند خود بگذاری چیست؟
نه مردیست فرزند کردن زبون
به فرزند شاید شدن رهنمون
هوش مصنوعی: فرزند آوردن به زندگی با مردی که زبانش ناتوان است، ممکن است راهنمایی برای فرزند ناتوانی باشد.
بگفتم به کشتی ز بالا و پست
نیارد کسی دست من زیر دست
هوش مصنوعی: گفتم که در کشتی، کسی از بالا و پایین نمیتواند به من کمک کند.
کنون پست کردیم خون خاک راه
ازین نیستت پیش یزدان گناه
هوش مصنوعی: اکنون ما برای خداوند، آثار ناروا و ناپسند خود را بر زمین گذاشتهایم و از این بابت نزد خداوند گناهی نخواهیم داشت.
بخندید رستم بگفت ای پسر
شدی سرفراز کهان و مهان بر سر
هوش مصنوعی: رستم با خوشحالی گفت: "ای پسر، تو اکنون به مقام بلند و ارجمندی دست یافتهای و برتری خود را نسبت به بزرگان و افراد نامدار نشان دادی."
نباشی دگر زیر دست کسی
اگر چه زیردست باشد بسی
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که کسی در موقعیت پایینتری باشد، وقتی تو دیگر زیر دست او نیستی، دیگر احساس نیازی به او نداری.
شما را چه اندیشه از دشمن است
خداتان نگهدار جان در تن است
هوش مصنوعی: شما چرا نگران دشمن هستید؟ خداوند از شما محافظت میکند و زندگیتان در دست اوست.
شما را سپردم به پروردگار
به میدان جنگ و به دشت شکار
هوش مصنوعی: من شما را به خداوند سپردم، در میدان نبرد و در عرصه شکار.
شما را ز دشمن نباشد گزند
سر دشمن آرید در زیر بند
هوش مصنوعی: اگر دشمنان به شما آسیب نرسانند، خودتان باید مراقب باشید و در دامهای آنها نیفتید.
زدشمن دلم بود زار و نژند
چو دیدم شما را نباشد گزند
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دشمن بسیار ناراحت و پریشان بود، اما وقتی شما را دیدم، متوجه شدم که دیگر نگرانی از گزند و آسیب ندارم.
بگفت این و بگرفتشان در کنار
به شادی گرفتند از غمگسار
هوش مصنوعی: او سخن گفت و سپس آنها را در کنار خود گرفت. به شادی از کسی که غمشان را برطرف کرد، خوشحال شدند.
بیامد به نزدیک او زال زر
ز شادی به کیوان رسانید سر
هوش مصنوعی: زال با خوشحالی و شوق، سر خود را به کیوان رسانید، به نزد او آمد.
ببوسید روی فرامرز شیر
نشستند شادان در آن آبگیر
هوش مصنوعی: روی فرامرز را بوسیدند و در کنار هم با شادی در آن آبگیر نشستهاند.
بخوردند چیزی و دم برزدند
دمی بر لب خشک نم برزدند
هوش مصنوعی: آنها چیزی خوردند و دمی صحبت کردند و بر لب خشک خود کمی نم زدند.
وز آنجا به شادی به شهر آمدند
وز این داستان داستان ها زدند
هوش مصنوعی: از آنجا به خوشحالی به شهر برگشتند و درباره این ماجرا داستانهای زیادی را روایت کردند.
یکی روز بانوی گرد دلیر
بگفت با فرامرز سالار شیر
هوش مصنوعی: روزی بانوی دلیر و شجاع با فرامرز، فرمانده قهرمان، صحبت کرد.
بیا تا به صحرای توران شویم
دو روزه بر آن بوم صیدی کنیم
هوش مصنوعی: بیایید به دشتهای توران برویم و در آنجا به مدت دو روز شکار کنیم.
فرامرز گفتش که ای سرفراز
همان ساز بزم کبابی بساز
هوش مصنوعی: فرامرز به او گفت: ای کسی که از همه برتر هستی، همانطور که باید، مراسم جشن و ضیافت را به خوبی برپا کن و غذاهای خوشمزه تهیه کن.
بپوییم با تاج و تخت و نگین
ابا خرگهی سبز و دیبای چین
هوش مصنوعی: بیایید با شکوه و جلال و زیورآلات خود به دنبال یک زندگی بهتر باشیم، نه با کلبهای سبز و پوششهای ساده.
که این خیمه باشد به عالم نشان
زنام تهمتن سر سرکشان
هوش مصنوعی: این خیمه نمادی از دنیای بزرگ است که نشان از نام و شخصیت تهمتن، بزرگترین قهرمان سرکشان، دارد.
حاشیه ها
1400/09/07 07:12
ahmad TNT
بگفتم به کشتی ز بالا و پست
نیارد کسی دست من زیر دست
1400/12/18 10:03
نردشیر
رج 6 و 7 مانند هم و تکراری هستند