گنجور

بخش ۱۰۱ - بازگشتن فرامرز و کمین گشادن لشکر برو

همان نامور شیر مردان هزار
که بودند با او درآن کارزار
همی راند چون باد لشکر به راه
نه آگه زکار کمین گاه شاه
وزین سو همایون ابا سرکشان
زگفت سپهدار گردنکشان
روان بود و آمد سوی رای هند
نه آگاه از کار مردان سند
چو نزد کمینگه رسیدند باز
فرامرز از آن سو بیامد فراز
سواران دشمن چو آگه شدند
پذیره همه سوی راه آمدند
کمین برگشادند هر دو سپاه
چو پرواز مرغان برآمد ز راه
همه صف کشیدند بهر نبرد
بدان تا ز ایران برآرند گرد
به گردان ایران فرامرز گفت
که امروز مردی نشاید نهفت
بکوشید و چون شیر جنگ آورید
مگر نام نیکو به چنگ آورید
نمردست هر کو میان مهان
برآورده نام نکو در جهان
برآمد ده و دار گردان جنگ
جهان گشت بر هندوان کار تنگ
جز آن گونه بد کار کاندیشه بود
ولیکن نیامد ز پرهیز سود
به ناچار با هم درآویختند
ز ایران و هندی برانگیختند
کسی را که بختش بود نوجوان
چه غم از کمین و سپاه گران
بویژه که باشد خرد یاورش
برآید به گردون گردان سرش
چو دید آن همایون یل پهلوان
بگفتا به گردان نام آوران
که ای شیرمردان با دار و برد
بکوشید در دشت جنگ و نبرد
گه رزم نام نکو جستن است
رخ تیغ هندی به خون شستن است
همه خنجر کینه بیرون کنید
ز دشمن همه دشت پرخون کنید
که دشمن چو نیرنگ پیش آورد
دلیرش ز نام آوران نشمرد
کمین و فریبش ز بیچارگیست
بدین کار ایشان بباید گریست
برانگیختند اسب و برخاست گرد
برآمد خروش از دلیران مرد
چکاچاک شمشیر و گرز سپاه
برآمد بپوشید خورشید و ماه
شب از روز روشن پدیدار شد
سران زیر خنجر گرفتار شد
کمان ور نبود اندر آن رزم کس
همه نیزه و گرزشان بود بس
ز یک دست پور گو پیلتن
به دیگر همایون شمشیرزن
فکندند بر یال اسپان عنان
به زخم تبرزین و گرز سنان
بکشتند از آن هندوان بی شمار
ببارید آتش در آن کارزار
هر آنگه که ایشان ز بالای برز
فرو ریختندی زآورد گرز
یکی لشکری کرد آن نامدار
ز نام آوران پنج ره صد هزار
ابا پیل و کوس و همان ساز جنگ
همان نامداران با فر و هنگ
روان کرد لشکر گروها گروه
از آن کوه و هامون گرفته ستوه
طلایه فرستاد از پیشتر
سپه ده هزاری ز پرخاشخر
سر و ترک و جوشن ابا اسپ و مرد
چنان خورد گشتی به دشت نبرد
که از خاک بشتافتی گر کسی
بدان خاک خون بنگریدی بسی
چنین باشد انجام کردار بد
بداندیش را بی گمان بد رسد
یکی داستان زد بدین سالخورد
هشیوار و داننده کار کرد
هر آن کس که افکند دامی ز راه
نخستین خود افتند در آن دامگاه
به بیداد چون بر رهی چه کنی
سر بخت خود را در آن افکنی
تو تا زنده ای یار یکرنگ باش
به مردانگی از در جنگ باش
بدین گونه تا گشت خورشید زرد
نیاسود لشکر ز جنگ و نبرد
ز چندان سپردار هندی سوار
نماندند جز اندکی در شمار
وگر بد فکنده گروها گروه
به هرگوشه ای تل تل و کوه کوه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همان نامور شیر مردان هزار
که بودند با او درآن کارزار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف گروهی از مردان شجاع و نامدار اشاره دارد که در یک نبرد در کنار یکدیگر حضور داشتند و با هم در آن جنگ به مبارزه پرداخته‌اند.
همی راند چون باد لشکر به راه
نه آگه زکار کمین گاه شاه
هوش مصنوعی: او مانند باد لشکری را به جلو می‌زند، بی‌آنکه از کار کمینگاه شاه آگاه باشد.
وزین سو همایون ابا سرکشان
زگفت سپهدار گردنکشان
هوش مصنوعی: از این طرف هم پادشاه از سرکشان و گردنکشان بی‌خبر نیست و به خوبی می‌داند.
روان بود و آمد سوی رای هند
نه آگاه از کار مردان سند
هوش مصنوعی: او با ذهنی روشن و آگاه به سوی نظر هند حرکت کرد، اما از کارهای مردان سند بی‌خبر بود.
چو نزد کمینگه رسیدند باز
فرامرز از آن سو بیامد فراز
هوش مصنوعی: وقتی به کمین‌گاه رسیدند، فرامرز از آن طرف، با سرعت و بلندآمدن، به سوی آن‌ها آمد.
سواران دشمن چو آگه شدند
پذیره همه سوی راه آمدند
هوش مصنوعی: وقتی سواران دشمن متوجه شدند، همگی به سمت مسیر آمدند.
کمین برگشادند هر دو سپاه
چو پرواز مرغان برآمد ز راه
هوش مصنوعی: هر دو سپاه آماده‌باش شدند و به هم حمله کردند، درست مانند پرواز پرندگان که از یک مسیر اوج می‌گیرند.
همه صف کشیدند بهر نبرد
بدان تا ز ایران برآرند گرد
هوش مصنوعی: همه آماده شدند تا برای جنگ بروند و از ایران گرد و غبار را به هوا بلند کنند.
به گردان ایران فرامرز گفت
که امروز مردی نشاید نهفت
هوش مصنوعی: فرامرز به گردان ایران گفت که امروز دیگر نمی‌توان از مردی پنهان شد و باید خود را نشان داد.
بکوشید و چون شیر جنگ آورید
مگر نام نیکو به چنگ آورید
هوش مصنوعی: تلاش کنید و همچون شیری جنگجو به میدان بیایید تا بتوانید نام نیکویی را به دست آورید.
نمردست هر کو میان مهان
برآورده نام نکو در جهان
هوش مصنوعی: هر کس که در میان بزرگان نام نیکو را برپا دارد، هرگز نمی‌میرد و زنده خواهد ماند.
برآمد ده و دار گردان جنگ
جهان گشت بر هندوان کار تنگ
هوش مصنوعی: ظهور سپاه و فرماندهان جنگی موجب شد که اوضاع برای هندوها به شدت دشوار شود و فشار بر آن‌ها افزایش یابد.
جز آن گونه بد کار کاندیشه بود
ولیکن نیامد ز پرهیز سود
هوش مصنوعی: تنها فکر بد باعث کارهای نادرست می‌شود، اما فایده‌ای از پرهیز به دست نمی‌آید.
به ناچار با هم درآویختند
ز ایران و هندی برانگیختند
هوش مصنوعی: ناچار دست به جنگ زدند و ایرانیان و هندی‌ها را به مبارزه واداشتند.
کسی را که بختش بود نوجوان
چه غم از کمین و سپاه گران
هوش مصنوعی: کسی که در جوانی شانس و اقبال خوبی دارد، باید نگران کمین و دشمنان قوی نباشد.
بویژه که باشد خرد یاورش
برآید به گردون گردان سرش
هوش مصنوعی: خصوصاً زمانی که خرد او یاری‌گرش باشد، او به بلندی‌های آسمان خواهد رسید.
چو دید آن همایون یل پهلوان
بگفتا به گردان نام آوران
هوش مصنوعی: وقتی آن جوانمرد بزرگ و نامی را دید، به همراهی دلاوران مشهور گفت:
که ای شیرمردان با دار و برد
بکوشید در دشت جنگ و نبرد
هوش مصنوعی: ای شیرمردان، با تمام تجهیزات و وسایل خود، در میدان جنگ و مبارزه تلاش کنید و کوشش کنید.
گه رزم نام نکو جستن است
رخ تیغ هندی به خون شستن است
هوش مصنوعی: زمانی که به نبرد می‌رویم، نام نیک را جستجو می‌کنیم و در این راه چهره تیغ هندی با خون شسته می‌شود.
همه خنجر کینه بیرون کنید
ز دشمن همه دشت پرخون کنید
هوش مصنوعی: همه دشمنان را با خنجر کینه بزنید و میدان جنگ را پر از خون کنید.
که دشمن چو نیرنگ پیش آورد
دلیرش ز نام آوران نشمرد
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن با نیرنگ‌هایش تهدیدی می‌آورد، دلیران هرگز از نام و اعتبار خود نمی‌کاهند و خود را از برترین‌ها نمی‌دانند.
کمین و فریبش ز بیچارگیست
بدین کار ایشان بباید گریست
هوش مصنوعی: کمین کردن و فریب دادن ناشی از ناتوانی و بدبختی است و در چنین وضعیتی باید برای آن‌ها افسوس خورد.
برانگیختند اسب و برخاست گرد
برآمد خروش از دلیران مرد
هوش مصنوعی: اسب‌ها را به حرکت درآوردند و گرد و غبار بلند شد، صدای زنگینی از دلیران بلند شد.
چکاچاک شمشیر و گرز سپاه
برآمد بپوشید خورشید و ماه
هوش مصنوعی: صدای بلند و رعدآسای شمشیرها و گرزهای سربازان به قدری شدید است که نور خورشید و ماه را می‌پوشاند و پنهان می‌کند.
شب از روز روشن پدیدار شد
سران زیر خنجر گرفتار شد
هوش مصنوعی: شب به وضوحی که در روز وجود داشت، نمایان شد و سران در زیر فشار خنجر به دام افتادند.
کمان ور نبود اندر آن رزم کس
همه نیزه و گرزشان بود بس
هوش مصنوعی: اگر کسی در آن میدان جنگ کمان نداشته باشد، دیگر نیزه‌ها و شمشیرهایشان کافی خواهد بود.
ز یک دست پور گو پیلتن
به دیگر همایون شمشیرزن
هوش مصنوعی: از یک طرف، پسر گوپیلتن را به یاد دار و از طرف دیگر، مبارز شجاع و نیرومند را فراموش نکن.
فکندند بر یال اسپان عنان
به زخم تبرزین و گرز سنان
هوش مصنوعی: زین که زخم‌های تبرزین و گرز به یال اسبان افکنده شد، آن‌ها را به آرامی هدایت کردند.
بکشتند از آن هندوان بی شمار
ببارید آتش در آن کارزار
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، تعداد زیادی از هندی‌ها کشته شدند و آتش و خون به شدت در آنجا پراکنده شد.
هر آنگه که ایشان ز بالای برز
فرو ریختندی زآورد گرز
هوش مصنوعی: هر زمان که آن‌ها از بالا به پایین می‌افتادند، به مانند سنگینی که از بلندی سقوط کند.
یکی لشکری کرد آن نامدار
ز نام آوران پنج ره صد هزار
هوش مصنوعی: یک شخصیت مشهور، لشکری بزرگ و قدرتمند تشکیل داد که تعداد سربازانش به پنج رده هر کدام صد هزار تن می‌رسید.
ابا پیل و کوس و همان ساز جنگ
همان نامداران با فر و هنگ
هوش مصنوعی: با وجود الف‌ها و سر و صداها و همان ابزار جنگ، همان ناموران با شکوه و زیبایی.
روان کرد لشکر گروها گروه
از آن کوه و هامون گرفته ستوه
هوش مصنوعی: از آن کوه و دشت، گروهی از لشکر به راه افتاده و خسته و ناتوان شدند.
طلایه فرستاد از پیشتر
سپه ده هزاری ز پرخاشخر
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه هزار نفری، از جلو به جنگ طلبی و جدال اشاره کرد.
سر و ترک و جوشن ابا اسپ و مرد
چنان خورد گشتی به دشت نبرد
هوش مصنوعی: در دشت جنگ، مردی با چهره سرخ و زره پوش به شدت به میدان نبرد حمله‌ور می‌شود و اراده‌ای بسیار قوی دارد.
که از خاک بشتافتی گر کسی
بدان خاک خون بنگریدی بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاکی که تو از آن برخاسته‌ای خون بگرید، اثر آن بسیار خواهد بود.
چنین باشد انجام کردار بد
بداندیش را بی گمان بد رسد
هوش مصنوعی: عمل‌های نادرست و تفکر منفی در نهایت نتیجه‌ای ناخوشایند و بد به دنبال خواهد داشت.
یکی داستان زد بدین سالخورد
هشیوار و داننده کار کرد
هوش مصنوعی: یک نفر داستانی را برای سالخورده‌ای که آگاه و دانا بود، بیان کرد.
هر آن کس که افکند دامی ز راه
نخستین خود افتند در آن دامگاه
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد برای دیگران تله یا دامی ترتیب دهد، در نهایت خود او نیز به همان دام گرفتار می‌شود.
به بیداد چون بر رهی چه کنی
سر بخت خود را در آن افکنی
هوش مصنوعی: اگر در راهی که پر از ظلم و ستم است، قدم بگذاری، چه کار می‌توانی بکنی؟ آیا باید تقدیر خود را به همین حال رها کنی؟
تو تا زنده ای یار یکرنگ باش
به مردانگی از در جنگ باش
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ای، به دوستی وفادار بمان و در مواجهه با چالش‌ها با شجاعت و مردانگی رفتار کن.
بدین گونه تا گشت خورشید زرد
نیاسود لشکر ز جنگ و نبرد
هوش مصنوعی: خورشید زرد رنگ در این حالت به طوری تابید که لشکر درگیر جنگ و نبرد خسته نشدند و همچنان تلاش کردند.
ز چندان سپردار هندی سوار
نماندند جز اندکی در شمار
هوش مصنوعی: از بین سپاه هندی، تنها گروه کمی از سواران باقی ماندند.
وگر بد فکنده گروها گروه
به هرگوشه ای تل تل و کوه کوه
هوش مصنوعی: اگر بدی در دنیا منتشر شود و گروه‌ها به هر سو پراکنده شوند، در هرجا تپه و کوه خواهند بود.