گنجور

گفتار ششم

گوئیم بتوفیق خدایتعالی که علت عالم کثیف آن نقصانست که نفس کل بدان از عقل کل کمتر است و اینعالم مر نفس کل را بدان سرمایه است تا بدان مر نقصان خویش را راست کند و دلیل بر درستی این سخن یافته شود اندر نفسهای جزوی که اندرین عالم است که هر یکی از مردم کوشنده اند مر بیرون بردن نقصانرا از کار خویش اندرینعالم از بهر آنکه هنوز غرض نفس کل ازینعالم پدید نیامده است هیچ نفس جزوی اندرین عالم بی نیازهمی نشود (و) همچنین لازم آید از بهر آنکه روا نباشد که کلی بجزوی حاجتمند شود و جزوی بی نیاز باشد و بیقراری افلاک و ستارگان و پذیرفتار شدن طبایع مر تاثیرات ایشانرا و کوشش موالید اندر نبات و حیوان اندر پذیرفتن زیاده از طبایع آواز همی دهند خردمند را که آنکس که اینعالم را ترکیب کرده است همی چیزی جوید که خود ندارد . بحاجتمندی خویش اندر حرکت سخت عظیم است و مثل اینحال چنانست که خردمندی اندر آسیابخانه باشد و آسیابرا بیند که بشتات همیگردد و کار سخت همیکند باید بداند که آنچیز که آسیابرا همیگرداند صعب تر است ازین آسیاب که همی جنبد و چون بیرون آید از آن خانه و بنگرد مر آن آبرا که بچه سختی از بالا همی خویشتن را به شیب همی افگند و بداند که جنبش آب بیش از جنبش آسیابست از بهر آنکه جنبش سنگ عرضی است و جنبش آب از بالا به نشیب طبعی و جنبش جوهری قوی تر از جنبش عرضی باشد پس گوئیم که جنبش نفس کل اندر نوع خویش صعب تر از جنبش افلاک و انجم است و طبایع و چون اندرین عالم از مردم شریفتر چیزی نیست گوئیم که غرض نفس کل از اینعالم مردم است و از همه شریفتر آنست که داناست گفتیم که غرض نفس کل اندر صنعت اینعالم دانش است و نقصان او از دانائیست و چون دانش را نفس مردم پذیرفت گفتیم که باز گشت بنفس کل مر مردم راست از جملگی عالم و چون حال این بود که یاد کردیم دانستیم که هر نفسی که ازین عالم دانسته تر برود او شایسته تر باشد مر نفس کل را (که) بموافقت بدو پیوندد و اندر راحت و نعمت جاویدی افتد و هر نفسی که او نادان برود ازینعالم مخالفت باشد مر نفس کل را و نفس کل ازو بپرهیزد از بهر آنکه او این عمل عظیم از بیم نادانی همیکند پس چون نادانرا یابد او را نپذیرد و آن نفس اندر عذاب و شدت جاویدی بماند . و گوئیم مردم موافق نفس کل به اطاعت رسول شود که او فرستاده نفس کل است بتائید عقل کل تا مردمانرا سوی علم توحید خواند تا چون دانا شوند بدین علم عظیم (و) نفس کل بدیشان نقصان خویش راست کند و چون مردمان نفس کل را یاری دهند و او مرایشانرا یاری دهد چنانکه خدایتعالی همیگوید قوله تعالی:یا ایها الذین آمنوا ان تنصروا الله ینصر کم همیگوید ای گرویدگان اگر شما خدایرا یاری دهید او مر شما را یاری دهد پس گوئیم اینجهان بر مثال آئینه است که نعمتهای آنجهانی اندر این همی تابد چون خالی و دست کسی بدان نرسد که او را نگاه دارد بر مثال صورتهای نیکو که اندر آئینه همی توان دیدن و مر آنرا نتوان یافتن چون این آرایشها و لذتها که اندرین عالم است ناپایدار است دانستیم که عرضی است و عرضی را از جوهر اثر باشد پس دانستیم این نعمتها آثار است از عالم روحانی که آن جوهر است.

پس خردمند آنست (که) بدین روزگار فانی مر آن روزگار باقی را بجوید و بدین نعمت گذرنده ننگرد و قصد آن نعمت باقی کند بورزیدن طاعت و دور بودن از شهوت و رغبت ناکردن اندر آنچه مرورا بقاو ثبات نیست و بباید دانستن که اینجهان در آنجهانست که تا ازین در بیرون نشوی بدان سرای نرسی و بدیگر روی اینجهان چون چیزی نهانیست و هر کس ازین مردم نصیبی یافته است و آن چیزیست که اگر او را زود نفروشی تباه شود و نیز اندرو کسی رغبت نکند بازارگان نیکبخت آنست زود مرورا بفروشد و چیزی بستاند که آن تباه نشود و آن طاعت خدا و رسولست و اگر نه اندرین روی او را صرف کنی ناچیز شود آنوقت پشیمانی سود ندارد و چنانکه خدایتعالی همیگوید:او تقول حین تری العذاب لو ان لی کره فاکون من المحسنین همیگوید چون نفس بدبخت عذابرا بیندگوید اگر مرا یکبار باز برندی بدان عالم من از نیکوکاران بودمی آنگه گفت قوله تعالی:بلی قد جائتک آیاتی فکذبت بها و استکبرت و کنت من الکافرین گفت بلی نشانیهای من سوی تو آمد و این دروغ زن کردی و گردن کشیدی و از کافران شدی . این است حقیقت عالم جسمانی بلفظ کوتاه

گفتار پنجم: گویم نیست مارا اندر آنچه گوئیم قوتی و حولی و چون حول و قوت خدایراست و ثواب گفتار ما را نسبت بولی خداست و خطا و ذلت را علت نفس ضعیف ماست و بجود ولی زمان گوئیم که بهشت بحقیقت عقل است و در بهشت رسولست صلی الله علیه و آله اندر زمان خویش و وصی اوست اندر مرتبت خویش و امام روزگار است اندر عصر خود و کلید در بهشت گفتار لا اله الا الله محمد رسول الله پس هر که این شهادت را باخلاص بگوید در بهشت یافته باشد و هر که شهادت را با خلاص پذیرفت آنکس به پیغمبر علیه السلام پیوسته شد همچنانکه هر که کلید در بیابد فراز در شود و هر که شهادت با خلاص گفت بر رسول علیه السلام پیوست او به بهشت اندر شد همچنانکه هر که با کلید فراز در شود در گشاده شود و دلیل آریم بر آنکه عقل بهشت است بدانچه گوئیم مردم را همه راحت و آسانی و ایمنی از عقل کل است نبینی که مردم از عقل کل نصیب یافته اند چگونه رنج و شدت و نا ایمنی بر ستوران افگنده اند که ایشانرا عقل نیست و خود برو سالار گشته اند و هر کسی که او داناتر است از دنیا کم رنج تر است و هیچ اندوه دنیا فراز او نیاید و از سود و زیان دنیا هیچ باک ندارد و نادان از اندوه زیان مال و معصیت و رنج و آز دنیا هلاکت همی شود پس چون برین مقدار عقل جزوی که مردم از ایزد تعالی نصیب یافته اند چندین رنج از ایشان بر خاسته است دلیل آمد اینحال بر آنکه عقل کل بهشت بحقیقت است که همه نعمتها و راحتها اندر عالم از اثر او پدید همی آید و هر که داناتر است او بعقل نزدیکتر است او در بهشت است چنانکه رسول مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم از همه خلق بعقل نزدیکتر بود نبینی که خدایتعالی مرورا فرمود که مردمانرا علم بیاموزد، و اندر آنکه پیغمبر علیه السلام در بهشت است بدانچه گوئیم در جای آن باشد که اندر آن جای جز ازو نتواند شدن و حقیقت است که هیچکس به بهشت نرسد مگر آنکه رسول مصطفی صلی علیه و آله را اطاعت دارد و بدو فراز آید و فرمان او را بپذیرد و زیر گفتار و کردار او اندر آید که طاعت خدایتعالی اطاعت رسولست چنانکه خدایتعالی گفت:من یطع الرسول فقد اطاع الله همچنین هر رسول اندر دور خویش در بهشت بوده است. بحد قوه بدان روی که از راه اطاعت او بکار بستن شریعت او بعلم مردم به بهشت رسد و هر که شریعت رسول بی علم تاویل پذیرد آنکس در بهشت را بسته یافته باشد و هر که کار بدانش کند در بهشت بر وی گشاده شود چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:و سیق الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا حتی اذا جاوها و فتحت ابوابها همیگوید که ببردند مر آنها را کز خدای خویش بترسیدندی سوی بهشت گروه گروه تا چون آنجا آمدند درهای بهشت بگشادند بد آنچه همیگوید درهای بهشت بگشادند پیدا شد اندرین آیت که چون آن قوم بیایند درهای بهشت بسته باشد آنگاه بگشایند معنی این قول آنست که شریعتهای پیغمبران علیهم السلام همه برمز و مثل بسته باشد و رستگاری خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال دری بسته که چون گشاده شود مردم قرار جای یابند و بطعام و شراب رسند چون در بهشت بسته باشد در دوزخ گشاده باشد چنانکه گفت قوله تعالی: و سیق الذین کفروا الی جهنم زمرا حتی اذا جاوها فتحت ابوابها یعنی ببرند مر کافرانرا سوی دوزخ گروه گروه تا آنجا بیایند درهای دوزخ بگشایند و گشاده شدن در بهشت اندر تاویل کتاب و شریعت است و خداوند تاویل وصی هر رسول باشد و بگشاده شدن در بهشت در دو دوزخ بسته شود پس در بهشت رسول باشد وگشاینده در بهشت وصی او باشد و امام زمان باشد بر همه مومنان و چون درست کردیم که رسول علیه السلام در بهشت باشد و وصی او گشاینده آن در باشد اکنون اندر کلید در بهشت سخن گوئیم و دلیل آریم بر آنکه کلیمه شهاده کلید در بهشت است بدآنچه گوئیم کلید آن باشد تا مرورا نیابند کسی را رغبت نشود سوی دری بسته فراز شدن، و بدین سبب بود که هر که کلیمه شهادت بپذیرفت سوی محمد رسول الله بیامد و هر که کلیمه شهاده بپذیرفت رسول علیه السلام مرورا بهشت وعده کرد بدین خبر که گفت: من قال لا اله الا الله خالصا مخلصا دخل الجنه گفت هر که مر کلیمه اخلاص را از دل پاک بگفت به بهشت اندر شد، پس این دلیل آمد که این کلیمه شهادت کلید در بهشت است تا چون مرورا بیابند اندر بهشت شوند و هر که او را نیابد از بهشت نومید است. پس گوئیم لا اله الا الله محمد رسول الله هفت سخن است و از نه حرف پدید آمده است چون ل، ا، ه، م، ح، د، ر، س، و، دو گواهی است و کلید را بتازی مفتاح گویند و حساب این پنج حرف یعنی« مفتاح» جمله پانصد و بیست و نه باشد و پانصد و بیست و نه هفت عقد باشد برابر هفت سخن از آن دو شهاده، و نه که بماند برابر است با نه حرف که ترکیب این دو شهادت ازوست، و این کلیمه دو گواهی است همچنانکه کلید دو چیز باشد جدا جدا بیکی آورده از تنه کلید و دندانه او، و گفتار مردم مومن مر این کلیمه اخلاص را جنبانیدن گشاینده است مر کلید را تا بدان گشاده شود.گفتار هفتم: گوئیم بتوفیق خدایتعالی که هر چیزیکه او موجود شده است او نخست اندر حد قوه بوده است تا باز بحد فعل آمده است چنانکه مردم امروز موجود شده است از نخست نبات بوده است تا پدر و مادرش بخوردند و از آن نبات اندر ایشان آبی بحاصل آمد کزو فرزند آمد و چون اینحال معلوم شد گوئیم که دوزخ اندر حد قوه نادانیست و بهشت اندر حد قوه علم است از بهر آنکه دانا آن کند که خشنودی خدا و رسول اندر آن باشد تا بدان طاعت به بهشت جاودانی رسد و نادان آن نکند آنچه رستگاری او اندر آن باشد تا بدان سبب بدوزخ جاویدی رسد پس درست شد که بهشت اندرحد قوه علم است و دانائی بحقیقت بهشت است و دوزخ اندر حد قوه جهل است و نادانی بحقیقت دوزخ است که خدایتعالی مرکافرانرا دوزخ وعده کرده است چنانکه در بسیاری جای در قرآن یاد کرده است قوله تعالی:و الذین کفروا لهم نار جهنم لا یقضی علیهم فیموتوا و لایخفف عنهم من عذابها کذلک نجزی کل کفورهمیگوید مر کافرانرا عذاب دوزخ است بر ایشان قضای مرگ نکند تا بمیرند و سبک نکند از ایشان عذاب چنین مکافات کنیم هر ناسپاسی را و دیگر جای میگوید کافران نادانانند بمعنی این آیت قوله تعالی:قل افغیر الله تامرونی اعبد ایها الجاهلون همیگوید بگو ای محمد که شما مرا میفرمائید که جز خدایرا پرستم ای نادانان چون دوزخیان کافرانند و کافران نادانانند پس دوزخیان نادانان باشند و این از شکل اولست اندر کتاب منطق پس درست کردیم که دوزخ اندر حد قوه جهل است و هر کسی که بنادانی بایستد یا از پس رود و با دانایان دشمن کند او دوزخی باشد و مردم چنان باید که دوست دار دانا باشند و دانای به بحقیقت رسولست علیه السلام اندر دور خویش و وصی او امام روزگار است هر یک اندر عصر خویش و هر که بامام روزگار خویش دشمنی کند و اطاعت او ندارد اطاعت رسول خدای نداشته بود و هر که اطاعت رسول ندارد طاعت خدایتعالی نداشته بود (او) کافر بود هر که اطاعت امام حق ندارد علم نیابد و هر که علم نیابد ببهشت نرسد اندردوزخ بماند پس گوئیم که اندر هر روزگاری متابع امام حق در بهشت است از بهر آنکه خلق ازو بعلم برسند و از علم ببهشت برسند و مخالف امام حق در هر زمانی در دوزخ است از بهر آنکه متابعان ناحق بگفتار او از امام حق دور شوند و نادان بمانند دوزخی شوند و شهادت با معرفت کلید در بهشت است و بی معرفت کلید در دوزخ است و مثلی بگوئیم بدینجای تا مومن را صورت درست شود که نادان دوزخی است و دانا بهشتی است و بیان کنیم که دوزخی را بر بهشتی قوتی نیست گوئیم که هیچ چیز از جانوران نفس سخن گوی ندارند جز مردم و آثار عقل را جز نفس سخن گوی نپذیرد و هر که عقل ندارد خدایتعالی سوی او پیغمبر نفرستاده است و دلیل بر درستی این قول آنست که بر کودکان بیخرد و بر دیوانگان نماز و طاعت نیست و بمنزلت ستورانند و هر که بر و طاعت نیست بمنزلت ستور است و ستورانرا از بهشت نصیبی نیست و دلیل برآنکه ستورانرا از بهشت نصیب نیست آنست که دست مردم بر جملگی ستوران گشاده است بکشتن و مرورا خوردن از آنچه خوردن او حلالست و ناچیز کردن از آنچه خوردن او حلال نیست از جانوران از بهر آنکه مردم بهشتی است اندر حد قوه و ستور نه بهشتی است و بهشتی را پادشاهی است بر دوزخی لاجرم جانوران اندر پادشاهی او آمدستند هم بدینجهان و مردم مر ستورانرا همی رنجاند و همی فروشد و همی کشد و همی خورد و از آن بروی هیچ ملامتی نیست همچنانکه بدوزخ برند و برنجانند و ناچیز کنند مر دوزخیانرا و آن از دوزخیان طاعت است مر خدایرا پس مردم همچنانکه بر نجانیدن مر ستورانرا اندر راه حج و غزا و کشتن و پاره کردن مر ایشانرا بفرمان چون بخدا همی تقرب کند بر وی از آن حرجی نیست همچنانکه همیگوید که روز قیامت رسول صلی الله علیه و آله بیابد و بدوزخ بردمد و دم او مر دوزخ را سرد کند وردای خویش یعنی کلیم بآتش فرو برد تا عاصیان امت را بر کشند و دوزخ را هیچ قوه نباشد بر دم وردای او همچنانکه دست مردم کوتاهست از مردم دیگر که او ظاهر شریعت پذیرفته است و اندر حد قوه بهشتی گشته است و این مثال درست است پس ظاهر کردیم که مردم نادان اندرینجهان دوزخ اند مر ستورانرا و ددکانرا که ایشان دورخیانند بر آنچه بر ستوران و ددکان همی رسند از آنچه بار کشیدن و سوختن و کشتن و پختن و خوردن و جز آن باشد همی کنند و همی رنجانند و هیچکس بدین ستوران که دوزخیانند نه بخشاید چنانکه خدایتعالی همیگوید اندر جواب دوزخیان که فریاد خواهند کرد قوله تعالی :قال اخسئوا فیها و لا تکلمون همیگوید چون ایشان فریاد خواهند کرد خدای گوید دور باشید اندر دوزخ و با من مگوئید و نیز گوئیم که جانوران که فرود از مردمند و دست مردم بر ایشان گشاده است هفت نوع اند از آن دو نوع آبی اند یکی آنکه پای ندارد و چون مار و ماهی و جز آن و دیگر آنکه پای دارد چون نهنگ و کشف و خرچنگ و جز آن و پنج نوع ازو خاکیست یکنوع از او چهار پائیست که گیاه و دانه خوردن چون گاو و گوسفند و جز آن و دیگر ازو چهار پائیست که گوشت خوردن چون شیر و گرگ و جز آن و دیگر پرنده است که گوشت خورد چون باز و شاهین و جز آن و دیگر پرنده است که گیاه و دانه خورد چون کبوتر و فاخته و جز آن پنجم حشراتند که بپارسی آنرا خزندگان گویند و دست مردم که او دوزخ این ددکانست برایشان گشاده است همچنانکه هفت در دوزخ بر دوزخیان گشاده است چنانکه خدایتعالی همیگوید:لها سبعه ابواب لکل باب منهم جز مقسوم همیگوید مر دوزخ را هفت در است مر هر دری را از دوزخیان بهره است بخش کرده و چون اندر جانوران که دوزخیانند هفت قسمت پیدا کردیم گوئیم که از مردم هم بدین قسمتها گروهانند که هر گروهی بر سیرت نوعی ازین ددکانند و ستوران چنانکه خدایتعالی همیگوید قوله تعالی :و ما من دابه فی الارض و لا طائر یطیر بجنا حیه الا امم امثالکم همیگوید نیست از ددکان و چرندگان اندر زمین و نه پرنده که بپرد مگر امتانند مانند شما پس هر که او بسیرت این ستوران و ددکان نادانست آن دوزخی است همچنانکه پیدا کردیم که ددکان درین جهان دوزخیانند چنانکه هر که دزد و خیانت کار است از مردم بمنزله موش است و هر که مکابره و رباینده است بمنزله گرگ و شیر است و هر که بر حرام حریص است او بمنزله خوکست و مردم بحقیقت رسولست و وصی او امامان علیهم السلام و دست ایشان گشاده است و خدایتعالی گفت تا هر که فرمان ایشان نبرد مر آن کس را بکشند همچنانکه دست مردم گشاده است بر دیگر جانوران بکشتن مر ایشانرا و هر جانوریکه خوردن گوشت او حلال است چون گاو و گوسفند و شتر و جز آن دلیل است بر مردمانیکه ایشان بصلاح باشند و پارسا و فرمان بردار ولیکن علم ندانند پس گوشت ایشان خدایتعالی حلال کرد یعنی که ایشانرا علم بیاموزید و با خویشتن یکی کنید و هر جانوری که گوشت او حرامست چون خوک و شیر و جز آن ایشان دلیل اند بر مردمانیکه اندر ایشان فساد و شر باشد و پند نپذیرند همچنانکه این ددکان مردم را فرمان نبرند پس مر ایشانرا فرمود کشتن و نا خوردن یعنی که دین ایشانرا بر ایشان تباه باید کردن و دین حق ایشانرا نباید آموخت و اندرین معنی خود بجای خود سخن گفته شود پس اینجهان مر دانایانرا در بهشت است و مر نادانان بیفرمانرا در دوزخ است از بهر آنکه ببهشت و دوزخ آنکس رسد که او اندرینجهان آمده باشد و هر که خواهد که ازینجهان بهشت آبادان کند و هر که خواهد که دوزخ آبادان کند و ازین سرای خلق بدین دو جای همی روند چنانکه خدایتعالی همیگوید:فریق فی الجنه و فریق فی السعیر

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.