گفتار بیستم
گوئیم بتوفیق خدایتعالی که نماز کردن دلیلست بر دعوت کردن بسوی توحید خدای و پیوستن باولیای خدایتعالی، نماز بامداد دلیل است بر اول و او را بدانوقت فرمود گزاردن که سپیده روز بدمد بنمود ناطق علیه السلام که نخستین نور که پدید آمد از امر باری سبحانه اول بود که او را قلم گویند و عقل گویند و آن چهار رکعت است دو رکعت سنت پیش از فریضه و آن دلیل است بر ناطق و اساس که نخست مر ایشانرا باید شناخت تا بدلالت ایشان مر اول و ثانی را بتوان شناختن و این نماز چهار رکعت است فریضه و سنت دلیل است بر آنکه اصل دین چهار اند و از آن دو روحانی اند چون اول و ثانی و دو جسمانی اند چون ناطق و اساس، و آن دو رکعت سنت هم بدان منزلت است که دو رکعت فریضه است یعنی ناطق و اساس را اندر عالم جسمانی هم آن مرتبت است که اول و ثانی را اندر عالم روحانی، و نخستین رکعت از سنت دلیل است بر ناطق و اندرو سه چیز خوانند ثنا و حمد خدا و الحمد و سوره معنیش آنست که نفس ناطق را سه مرتبت است چون نبوت و وصایت و امامت، و خواندن ثنا دلیل است بر مرتبت ناطق و خواندن الحمد دلیل بر مرتبت اساس است و خواندن سوره دلیل بر مرتبت امامست، و اندر رکعت دوم از سنت ثنا نیست و الحمد و سوره هست معنیش آنست که مر اساس را از مرتبت پیغمبری بهره نیست و او را دو مرتبه است یکی مرتبه وصایت و دیگر مرتبت امامت، و پس از سنت فریضه کند دو رکعت و اندر میان آن نشستن نیست دلیل است بر آنکه میان اول و میان باری سبحانه میانجی نیست و رکعت اول از فریضه نماز با مداد دلیل است بر وحدت باری تعالی کزو هستی یافت مایه هستیها و او خود هست نبود و هستیها از و پیدا شد از بهر آنست که اندر نخستین رکعت سه چیز خوانند ثنا و حمد و الحمد و سوره و رکعت دویم دلیل است بر اول و اندرو الحمد و سوره هست و ثنا و حمد نیست یعنی که هستی او بذات خویش نیست بلکه بوحدت باریست سبحانه و تعالی و هستی همه هستیها را علت اوست و فرود از عقل چهار مرتبت است که تایید ازو پذیرند اندر دو محل و آن چهار مرتبت آنست که نفس کل و ناطق و اساس و قائم قیامت علیه السلام (راست) و آن دو محل یکی محل ترکیب و تالیف است که مر ثانی را و ناطق راست و دیگر محل تاویل و تایید است که مر اساس راست و قائم راست علیه السلام و اندر تاویل نماز بامداد شکر است از بنده مر خدایتعالی را بدانچه مر اول را ابداع کرد و میانجی گردانید میان خویش و میان خلق و از نور او مر خلق را بهره داد تا مردم بدان از ستوران جداشدند و بدان نور بشناختند مر توحید را و اگر آن نور نبودی هیچکس بشناخت باری سبحانه نرسیدی و از ستور فرق نشدی و چون باری سبحانه و تعالی ما را از نور خویش بمیانجی عقل بهره مند گردانید واجب شود بر ما اندرین وقت که دلیل است بر آن خلق بزرگوار که او قبله نماز بامداد است مرو را شکر کردن سبحانه و تعالی.
نماز شام دلیل است بر ثانی و وقت نماز او آنست که آفتاب از مشرق بر آمده است و بمغرب فرو شود همی نمود ناطق که نور توحید از اول بدرخشید و اندر ثانی فرو شد از بهر آنکه مشرق نور خدای اولست و مغرب نور خدای ثانی است و نور آفتاب بر توحید خدای دلیل است و نماز با مداد دلیل است بر اول و نماز شام دلیل است بر ثانی و نماز بامداد دو رکعت فریضه است دلیل است بر کلیمه کن و عقل و نماز شام سه رکعت فریضه است دلیل است بر ثانی و عقل و وحدت باری و این دو نماز که پنج رکعت است دلیل است بر آنکه پنج حد جسمانی را از ایشان تایید است چون ناطق و اساس و امام و حجت و قائم قیامت علیه السلام و این دو نماز در کناره شب و روزند یعنی نهایت و غایت اهل ظاهرکه آن دلیل روز است و اهل باطن که آن دلیل شب است این دو اصل اند.
و نیز گوئیم که فریضه نماز بامداد دو رکعت است و فریضه نماز شام سه رکعت است بنمود ناطق که هر نور کزین دو فرشته فرود بارد اندرینجهان سه تن اند پذیرنده آن چون جد و فتح و خیال که فرود ثانی اند و نماز پیشین و نماز دیگر اندرین دو میانست و نماز خفتن از ایشان جداست و این دلیل است بر بودن ناطق و اساس در یک عصر و جدا بودن امام از ایشان پس از گذشتن عصر های ایشان و نخستین رکعت از نماز شام دلیل است بر ناطق که اندرو ثنای خدا هست و الحمد و سوره دلیل آنست که مرجان ناطق را از سه حد روحانی بهره است چون جد و فتح و خیال و دیگر رکعت از فریضه نماز شام دلیل است بر اساس که اندرو الحمدو سوره است بی ثنا و حمد چنانکه مر اساس را از حد جد بهره نیست و جان او را بهره از دو مرتبت است از نور فتح و نور خیال و پس ازین دو رکعت نشستن است و آن دلیل است (بر ) قرار یافتن دعوت بر دو حد ظاهر و باطن یعنی ناطق و اساس و سویم رکعت را یک مرتبت بیش نیست و اندرو الحمد تنهاست و آن دلیل است بر امام که جان او را (بهره از ) یکمرتبت است از نور خیال و نماز شام سه رکعت است دو رکعت بآواز بلند باید خواند و یکی را پست باید خواندن بنمود ناطق که من مرتبت خویش آشکارا کردم و مرتبت اساس را وصیت کردم و مرتبت امام را آشکار نکردم بلکه نهان داشتم مر آنرا از دشمنان دین و شش رکعت سنت است از پس فریضه نماز شام دلیل است که ثانی فرود از خویشتن شش ناطق را تایید فرستاد تا نور او بخلق رسانند و آن شش ناطق آدم است و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد مصطفی علیه السلام و وقت نماز شام شفق سرخ بر آسمان باشد و وقت پدید آمدن ستارگان و آفتاب فروشده باشد و آن دلیل است بر آنکه چون ناطق دور خویش بسر برد (و تایید اول) که آفتاب دین است فروشد تایید ثانی که آن مثل است بر ستارگان از راه اساس پدید آید مر خلق را بزبان لاحقان اندر جزایر و نماز شام شکر است از بنده مر خدایتعالی را بدانچه مرخلق را از نور ثانی بهره داد و آن نور مردم را روح ناطقه است تا بدو سخن گویند و عبارت کنند مر هر چیزیرا که خود مر ایشانرا بنماید و نامها و صفتها پس قبله نماز شام ثانی آمد تا مردم شکر کنند مر خدایرا بدانچه مر ثانی را بیافرید و میانجی کرد میان خویش و میان بندگان و نورانی گردانید ایشانرا تا بدان سخنگوی شدند و بدان سخن از حیوان جدا شدند .
و نماز پیشین دلیل است بر ناطق و او را پیشین از بهر آن گویند که ناطق نخستین کس بود مر پذیرفتن نور را از عالم علوی و نیز پیشرو و خلق بود اندر دین سوی آنعالم و نیز این نخستین نماز بود که او علیه السلام بکرد و بفرمود کردن و نیز او علیه السلام داعی بود سوی توحید خدای و مر این نماز را بتازی ظهر گویند بدان معنی که دعوت ناطق بظاهر است که شریعت بود اول وقت این نماز پس از شش ساعت بود کز وقت بر آمدن آفتاب بگذرد یعنی که پدید آمدن او علیه السلام از پس گذشتن شش امام بود از دور عیسی علیه السلام که او آفتاب دور خویش بود و آخر وقتش آن باشد که سایه هر چیزی همچند آن شود معنیش آنست که چون هر حدی ازلاحقان دور عیسی علیه السلام نصیب خویش از تایید یافتند از شش امام و ظاهر و باطن برابر گشت بتاویل و توحید واجب شد که ناطق دیگر پدید آید و فریضه او چهار رکعت است بنمود ناطق که من دعوت کننده ام شما را بسوی دو فرشته که من سویم ایشانم و اساس چهارم ماست و دو رکعت نخستین از فریضه دلیل ناطق و اساس است و نخست آن دو رکعت باید کردن بنمود ناطق تا من و اساس را نپذیرند بشناخت اول و ثانی نرسند و اندر نخستین رکعت ثنا و الحمد و سوره است دلیل است بر سه نور که بنفس ناطق پیوسته است از جد و فتح و خیال و اندر رکعت دوم ثنا نیست و الحمد و سوره هست و آن دلیل است بر دو نور که بجان اساس پیوسته اند یکی از فتح و یکی از خیال و آنگه نشستن است به تشهد و آن دلیل است از نماز کننده و گواهی دادنست که این حدود روحانی که اندر عالم روحانی اند اندر عالم علوی برابر اند با این دو حدی که یاد کرده شد باز برخاستن است و دو رکعت دیگر کردن باز الحمد تنهاست و آن اشارتست از ناطق(که) من و اساس چون جسم و روحیم چون الحمد و سوره ( که) الحمد روح است و سوره جسم است و اول و ثانی روحانی اند ایشانرا جسمانی پنداشتن کفر است بدان سبب خواندن الحمد تنهاست اندر آن دو رکعت که دلیل بدان دو حد روحانی است و شش رکعت سنت پیش از چهار فریضه است معنیش آنست که محمد علیه السلام ششم بود از ناطقان و نیز دلیل است بر شش امام که پس از عیسی علیه السلام گذشته بودند و چهار رکعت سنت پس از فریضه نماز پیشین دلیل است بر چهار تن که از پس ناطق اطاعت ایشان بر مومنان واجب است چون اساس و امام و حجت و داعی .
و نماز پیشین شکر است از بنده مر خدای تعالی را بر آنچه ناطق را بفرستاد تا مردم را از حال آنجهان آگاه کند تا از راه اوخلق را راه پیدا شود که ما را آفریدگاری هست فرد بی انباز سبحانه و تعالی که اگر ناطق نبودی کز حالی که پیش اندرو بودند خلق را آگاه کردی خلق بعلم آن نرسیدندی و طبع مردم از دانش گسسته شدی پس قبله نماز پیشین ناطق است .
نماز دیگر دلیل است بر اساس و او را نماز دیگر از بهر آن خوانند که اساس دیگر مرد ناطق بود که پس از ناطق بکار دین بایستاد اول وقتش آنست (که) سایه هر چیزی دو چندان او شود یعنی که باساس مومن را ظاهر و باطن برابر شود که حکمتش با علمش جمع شود و چندان شود مومن که پیش از آن بود که ظاهر بی باطن داشت و آخر وقتش آنست که فتاب زردی پذیرد یعنی که چون ظاهر ناطق ضعیفی پذیرد که مثل آفتاب بروست آخر کار دور اساس باشد و هنگام پدید آمدن قائم حق است و چهار رکعت سنت پیش از (فریضه دلیل است بر آنکه) دعوت اساس مر خلق را بچهار اصل دین بود اندر دور های گذشته و فریضه نماز دیگر هم چهار رکعت است یعنی که دعوت اساس هم بدان چهار اصل دین است که دعوت ناطق بود و در دو رکعت نخستین با الحمد و سوره است و دو رکعت نخستین دلیل بر ناطق است و اساس که ایشان جسم و روحند چون الحمد و سوره و (در) دو رکعت باز پسین الحمد تنهاست دلیل است بر اول و ثانی که ایشان رو حانیانند و پس از نماز دیگر سنت نیست یعنی مر تاویل اساس را تاویل نیست و او خود تمامست و نماز دیگر شکر است از بنده مر خدایرا که بیهمتاست بر آنچه مر اساس را بیافرید تا مر تنزیل ناطق را تاویل گفت با مومنان که اگر اساس نبودی که مارا تاویل گفتی بر حقیقت دین هیچکس نتوانستی رسیدن همچنانکه بودند مغان و جهودان امت موسی و مغان امت ابراهیم علیهم السلام (و) چون هفتاد و دو گروه بقولی هستند که مر ظاهر را گرفتند و همی ورزند و تاویل آن نپذیرند و اندر نا بینائی گردند پس فریضه است بر مومنان شکر کردن مر خدایرا بدانچه مر ناطق را فرمان داده است تا اساس را بپای کرد تا از راه تاویل او بدانستند مر حدود روحانی و جسمانی را که مومنان باندامها فریضه و سنت را بگزارند (و) بدل آنرا بشناسند (و) مر حدود دین را که مثل هر نمازی بدانست بدانند که تایید کلی هم بجسم باشد و هم بنفس.
و نماز دیگر را وسطی خوانند یعنی که این نماز بمیان پنج نماز اندر است که اندر شبانه روز بر مردم واجب است نماز بامداد و نماز پیشین پیش ازوست و نماز شام و نماز خفتن پس ازوست و او اندر میانه است (تاویلش آنست که ) مر اساس را تعلیم از ناطق است و تایید از ثانی است همچنانکه این نماز میان نماز پیشین است و نماز شام نماز پیشین دلیل ناطق است و نماز شام دلیل ثانیست و خدایتعالی فرموده است نگاه داشتن مر نماز ها را خاصه نماز دیگر را قوله تعالی:حافظوا علی الصلوات و الصلوه الوسطی همیگوید نمازها را نگاه دارید خاصه نماز دیگر را بحکم این وصیت که خدایتعالی همیگوید لازم آید مر نماز دیگر را نگاه داشتن که شرط پذیرفتن وصیت اندرکاری آن باشد که آنرا زود کنی و زود کردن آن باشد (که وقتی که ) آفتاب بدان رسد که نماز پیشین کرده باشی و نزدیکتر از آن باشد که بفرو شدن آفتاب نماز دیگر کنی معنی این قول آنست که اساس را تعلیم از ناطق بود و تایید از ثانی ولیکن او با ناطق مناسبت بیشتر داشت بدانچه همچون او جسمانی بود پس باید که نماز دیگر که دلیل بر اساس است سوی نماز پیشین نزدیکتر باشد (تا نماز ) شام و بدانچه همیگوید که نماز ها را نگاه دارید خاصه نماز دیگر را آن همیخواهد که پنج حد (را) که پنج نماز دلیل بر ایشانست اطاعت دارید خاصه مر اساس را که همه حدود را با تاویل او توانید شناختن پس بدین روی اساس قبله نماز دیگر آمد مرگزاردن شکر خدایرا و نیز خبراست از رسول صلی الله علیه و آله و سلم :من فاتته صلوه العصر فکا نما وتر اهله و ما له هر کرا نماز دیگر فوت شده باشد چنانست که اهل و مال او فوت شد و تاویل اهل مستجیب است و تاویل مال علم است یعنی هر که با ساس نپیوندد نه علم یابد و نه دعوت.
و نماز خفتن دلیل است بر حد امام و او را نماز خفتن از بهر آن گویند که همه مردمان خفته اند بدانکه مر امام زمانرا نشاسند مگر مومنان (و اول) آنوقت آنست که دو ساعت از شب بگذرد و شب مثل است بر دعوت و دو ساعت دلیل است بر ناطق و اساس تاویل آنست که مرتبت (امام) آنگه پدید آید که دور اساس و ناطق (بگذردو آخر وقت آن ) آن باشد چنانکه از شب نیمی بگذرد و بتازی آنرا منتصف اللیل خوانند یعنی که حد متم آن باشد که او با اهل باطن از اهل ظاهر انصاف ستاند و نماز خفتن اندر تاریکی شب کنند دلیل است بر پوشیدگی از دشمنان دین و فریضه نماز خفتن چهار رکعت است دلیل است که دعوت امام هم بدان چهار اصل دین باشد که دعوت ناطق و اساس بدان باشد و آن چهار رکعت فریضه نماز خفتن را دو رکعت اول دلیل است بر ناطق و اساس و دو رکعت آخر دلیل است بر اول و ثانی و چهار رکعت سنت پیش از فریضه (است و چهار رکعت سنت پس از فریضه) و فریضه اندر میان این دو سنت چهار گانه است و آن نمایش است از ناطق که مر امام را دعوت از سه گونه است یکی آنست که اندر زمان او دعوت بچهار اصل باشد چون چهار رکعت نماز فریضه و پیش ازو هم دعوت بچهار اصل بوده باشد چون چهار رکعت سنت که پیش از فریضه است و پس ازو نیز دعوت بچهار اصل باشد چون چهار رکعت سنت پس از فریضه و فریضه اندر میان پس گوئیم که نماز کننده باید که اعتقاد کند که اندرین زمانه دعوت بچهار اصل است و فریضه نماز خفتن را بدان اعتقاد گزارد که پیش ازین هم دعوت بچهار اصل بوده است و پس ازین نیز دعوت بچهار اصل خواهد بود و نماز پیشین و نماز دیگر و نماز خفتن دوازده رکعت است فریضه دلیل است بر آنکه ازین سه موید ماده بدوازده حجت رسد.
و از پس نماز خفتن و تر کنند و و تر دلیل است بر قائم قیامت علیه افضل التحیه و السلام و آنرا از پس همه نماز ها کنند اندر شبانه روز تاویلش آنست که مردم روز قیامت از شرف همه حدود ها که اندر عالم جسمانی است بر کناره شوند مگر از شرف خداوند قیامت و اندر روز قیامت مومنانرا کرامت باشد و کافرانرا غرامت بود شفع با و تر یعنی جفت باطاق سه رکعت است معنیش آنست که قائم قیامت را سه مرتبه است یکی مرتبه نبوت و دیگر مرتبه و صایت و سویم مرتبه قیامت و آنکه دو رکعت جدا کنند آنست که قائم را مرتب ایست که ناطق را و اساس را نبوده است از بهر آن مر آن یک رکعت از آن دور رکعت جدا فرمود کردن و معنی آنکه رکوع پیش از قنوتست آنست که حجت قائم پیش ازو آید اندر عالم و او لیله القدر باشد و قنوت پس از رکوع است از بهر آنکه قائم علیه السلام از فرزندان اساس باشدکه حد رکوع مر اساس راست و سلام دادن و سوی راست گردیدن دلیل است بر آنکه علی ابن ابی طالب را و فرزندان او را اجابت کردم و آنچه از نزد خدایتعالی آوردند از تاویل گردن نهادم ایشان را و سلام دادن و بدست چپ گردیدن دلیل است بر آنکه ناطق را و آنچه او آورد از بیان ظاهر شریعت مرورا اجابت کردم و دو رکعت نماز نشسته از پس و تر دلیل است بر اول و ثانی و شرف ایشانرا خلق گسسته نشود و اندر اینجهان مر خلق را از ایشان خرد است و اندر آنجهان مر خلق را آنچه مومن باشد کرامت وصوابست و آنچه کافر باشد عذاب و عقاب و آن دورکعت نشسته را یکرکعت شمردند مر تمام شدن پنجاه و یکرکعت نماز مکتوب را که اندر شبانه روز است و آن دو رکعت بیک رکعت باشد دلیل است بر آنکه قائم قیامت بدو روحانی پیوسته است چنانکه میان ایشان جدائی نیست و ازو تمام شدن نفس کل باشد و رسیدن او بمرتبت عقل و آن سبب بر خاستن حرکات عالم باشد و فنای عالم جسمانی و وتر سنت است که بجای فریضه است و بآخر همه نماز هاست یعنی قائم قیامت علیه السلام همه حدود را غایت و نهایت است هر که و تر را دست باز دارد کافر شود از بهر آنکه او همچون فریضه است و رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت:تارک الفریضه کافر و تارک سنتی ملعون گفت دست باز دارنده فریضه کافرست و دست باز دارنده سنت ملعونست.
و جمله نماز ها به پنج وقت هفده رکعت فریضه است دلیل است بر هفده حد که طاعت و شناخت خداست چون پنج حد روحانی و ناطق و اساس (و هفت امام حق) و خلیفه قائم و حجت و داعی و بدیگر روی هفده رکعت نماز فریضه دلیل است بر اساس و امام و دوازده حجت و داعی و دو ماذون که این حدود اندر هر زمانی هستند و هر که دست از اطاعت این حدود باز دارد طاعت خدایرا دست باز داشته باشد و کافر باشد و سی رکعت سنت دلیل است برسی داعی که هر حجتی را اندر جزیره او باشد برابر سی روز که هر ماهی را باشد اندر سالی و ایشان سنت امامند و هر که از سنت دست باز دارد ملعون و رانده باشد یعنی هر که داعی را اطاعت ندارد دور مانده از علم حقیقت باشد و سه رکعت و تر است و تاویل آن گفته شد با دو رکعت نماز نشسته که آنرا نیز و تر گویند تا جمله پنجاه و یکرکعت باشد و آن سه هفده رکعت باشد یعنی هر رکعتی فریضه را دو رکعت سنت و تطوع باشد همچنانکه اندر میراث هر مردی بدو زن شمار کنند و نماز شب دوازده رکعت است که بباید گزاردن به شش سلام و آن پس از آن باشد که از خواب بر خیزد و مردم همه خفته باشند و آن دلیل است بر دوازده حجت که ایشان از دعوت نیاسایند پس از آنکه خلق آسوده باشند و اندر تاریکی روزگار ستمکاران فرو مانده باشند و ایشان بکار خدایتعالی ایستاده باشند و بشب دلیل است برستر دعوت و اندر نماز شب سوره را دراز و آهسته خوانند معنیش آنست که اندر وقت ستر طاعت هموارتر باید نمودن خدایتعالی را تا پذیرفته شود و جمله نماز ها آنچه مومنان مخلص گزارند اندر شبانه روزی شصت و سه رکعت است یاد کرده شد برابر سالهای عمر رسول صلی الله علیه و آله و سلم و خدای تعالی نافع کناد بر مومنان و السلام.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.