گنجور

گفتار هژدهم

و جز آن روا نیست از بهر آنکه آن دلیل است بر دعوت ناطق که مرورا دو قوت بود یکی قوت ظاهر و دیگر باطن یکی قوت تنزیل و دیگر قوت تاویل و آنکس که قامت یگانه کند دلیل بود بر مرتبت اساس که او را قوت تاویل بیش نبود و آنکس که قامت نیز دو تا میکند همی نماید که اساس با دانستن کار تاویل هم پذیرنده ظاهر بود و هم باطن و موذن دلیل است بر ناطق و جای موذن بر مناره دلیل است بر بلندی مرتبه ناطق و مسجد دلیل است بر سرای بیت الاسلام که حرم خدایست و هر که مسلمانی بپذیرد اندرینجهان ایمن شود (و) چون حقیقت آن بداند اندر آنجهان ایمن شود چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:اولم نمکن لهم حرما آمنا همیگوید ما مرایشانرا حرم ایمن دادیم یعنی که مسلمانی را جای ایمن کردیم تا هر که مسلمان شود از کشتن و فروختن برهد و بانگ نماز شش بار الله اکبر است چهار بار آغاز او و دو بار پیش از بسری شدن او به لا اله الا الله و آن دوازده کلیمه است که شش کلیمه الله است و شش کلیمه اکبر است و شش گفتار دیگر است که هر یکی را دوبار دوبار گویند چون اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسول الله اشهد ان محمدا رسول الله اشهد ان علیا ولی الله اشهد ان علیا ولی الله حی علی الصلوه حی علی الصلوه حی علی الفلاح حی علی الفلاح حی علی خیر العمل حی علی خیر العمل محمد و علی خیر البشر محمد و علی خیر البشر الله اکبر الله اکبر لا اله الا الله دو مرتبه بگویند تمام پس این شش گفتار بدوازده دفعه گویند دلیل است بر شش امام حق که مر هر یکی را یکبابست که پس (از ) او بجای او بایستد اندر دین و هر یکی اندر زمان خویش مفرد بود بوقت گزاردن فرمان خدای و آنکه بجای او براست ایستاد و متابع او بود همچون سپس رفتن و متابع بودن آن شش گفتار پسین آن شش گفتار پیشین را و آن شش بار الله اکبرکه مرورا طاق نگویند و جفت جفت بگویندش دلیل است بر دوازده صاحب جزیره که ایشانرا بی امام زمان قرار نیست بتن خویش بپای داشتن ایشان مر ظاهر و باطن را بیکجای و قبله دلیل است بر خداوند قیامت علیه افضل التحیه و السلام و چون موذن بانگ نماز بگوید بآغاز روی بقبله دارد (یعنی) بنمود ناطق که دعوت من مر خلق خدایرا سوی خداوند قیامت است و چون بحی علی الصلوه برسد رو بسوی دست راست بکند و چون بحی علی الفلاح برسد رو بسوی دست چپ کند (دست راست) دلیل است بر ناطق و دست چپ دلیل است بر اساس و (نیز ) دست راست دلیل است بر امام و دست چپ دلیل است بر حجت و چون گوید حی علی الصلوه و رو سوی دست راست کند همی نماید که مر ناطق را و امام را که خداوندان ظاهرند اجابت کنید بنماز ظاهر کردن و چون گوید حی علی الفلاح (و) روسوی دست چپ کند همی نماید که مر اساس را و حجت را که خداوندان باطن اند اجابت کنید بشنودن علم حقیقت تارسته شوید از دوزخ نادانی بدینجهان و از عذاب آتش جاویدانی بدانجهان وروا نباشد که موذن اندر میان بانگ نماز سخن گوید یا بی آبدست بانگ نماز گوید وروا نباشد که میان قامت سخن گوید یا بی آبدست قامت کند معنیش آنست که روا نیست مومن را اندر میان اهل ظاهر خویشتن برابر ایشان نماید یا بر ظاهری کسر کند بیفرمان صاحب جزیره وروا نباشد مومن را که کسر کند بر مومن دیگر به برآوردن مر ایشانرا از درجه بدرجه دیگری بی آنکه او را از آن صاحب جزیره دستوری باشد و بانگ نماز و قامت نکنند مکر اندر پنج نماز که آنرا خدایتعالی موقت و مکتوب گفته است یعنی که وقت پیدا کرده به نوشته یعنی که اطاعت نیست مگر ناطقانرا و اساسانرا و دعوت نیست جز مر ایشانرا که یکیرا بانگ نماز دلیل است و یکی را قامت و اندر هر زمانی امام بجای ناطق است وحجت بجای اساس است تا همیشه که ناطق است بانگ نماز است و قامت ( و بانگ نماز و قامت) روا نباشد (جز) مرین پنج نماز و نماز عیدین را بانگ نماز و قامت نیست و این دو عید دلیل است بر اساس و خداوند قیامت و معنیش آنست که اساس برهاند مر خلق را از بند تقلید تا مردمان باز نورزند به بیان او از دین های پیغمبران گذشته همچنانکه خداوند قیامت باز دارد امت را از دعوت ظاهر (و باطن از بهر آنکه ) بوقت پدید آمدن او دعوت نکند چون بانگ نماز بگویند مردمان اندر مسجد یگان یگان آیند و پیش از قامت هر کسی جدا جدا نماز همی کنند معنیش آنست که خلق از دینهای پراگنده سوی دعوت ناطق آیند و هر که ناطق را اجابت کند تا اساس را اجابت نکند بهوای خویش رونده باشد چنانکه هرکسی پیش از قامت نماز همی کند گوناگون و آن طاعت هواداران مخالف باشد و قامت دلیل است بردعوت وصی بسوی تاویل شریعت و اندر قامت همان گویند که اندر بانگ نماز گویند یعنی دعوت وصی هم بدان باشد که دعوت ناطق بدان باشد و بانگ نماز بر بلندی کنند و قامت بر پستی کنند یعنی مرتبه وصی بدان بلندی نیست که مرتبه ناطق باشد و قد قامت الصلوه اندر قامت زیاده گویند یعنی که دین خدای و طاعت او راست بایستاد که هر دو دعوترا اجابت کردند و عمل را بعلم پیوسته کردند و اختلاف از میان مومنان برخاست و اندر طاعت خدای همه یکسخن گشتند نبینی که پس (از ) قامت نماز فریضه کنند و همه اندر صف راست بایستند و خلاف از میان ایشان دور شود و هر چه امام کند ایشان همچنان کنند تا ظاهر و باطن برابر باشد چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی :الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا گفت امروز بکمال رسانیدم شما را و دین شما را و تمام کردم بشما نعمت خویش را و پسندیدم مسلمانی شما را بر دین و این آیت آنوقت فرود آمد که ناطق مر وصی خویش را بپای کرد و مسلمانان عهد بدو بگرفتند و ضمان کردند که بر آن بروند.

گفتار هفدهم: گوئیم بتوفیق خدایتعالی که تیمم آبدست بخاک اندر حال درماندگی است و مر دو تن را رواست مر بیماریرا رواست که بترسد بر هلاک شدن جسد خویش و بر مسافران رواست چون آب نیابند پس این دو تن بخاک تیمم کنند روا باشد و تاویل بیمار مستجیب ضعیف است که کسی را نتواند یافتن که او را فرمان باشد بسخن گفتن مرو را روا باشد کز مومنانی که مطلق نباشند فایده گیرد و همچنین تاویل مسافر کز اهل و خانه خویش جدا افتاده باشد کسی است کز داعی و حجت خویش جدا افتاده باشد مرو را روا باشد کز پاکیزه فایده جوید بعلم (تا) آنگاه که کسی یابد که او را فرمان باشد بسخن گفتن آنگه روا نباشد مرو را سخن شنودن جز از آنکه خداوند فرمان باشد همچنان که چون آب یافته باشد بخاک تیمم نشاید کردن و آب دلیل است بر علم امام و خاک دلیل است بر علم حجت چون علم امام حاضر نباشد (و نیز) آب دلیل است بر علم حجت و خاک دلیل است بر علم داعی ( چون حجت حاضر نباشد ) همچنین همی آید تا چون ماذون حاضر نباشد علم او آب باشد و علم مومن نامطلق خاک باشد و مثل مومن بخاک بدان زده اند که خاک بآب آمیزنده است و مثل علم بآبست و با علم جز مومن نیامیزد پس او خاک باشد نبینی که خدایتعالی همیگوید قوله تعالی: و یقول الکافر یالیتنی کنت ترابا همیگوید روز قیامت کافر گوید که ای کاش که من خاک بودمی و تاویلش آنست که کافر خواهد که آنروز مومن بودی و هر که به بیان حجت نتواند رسید نفس او بیمار باشد روا باشد که علم از داعی بپذیرد.گفتار نوزدهم: و نماز جملگی بر سه رویست و آن فریضه است و سنت و تطوع و تطوع را نافله نیز گویند و تاویل نماز دعوتست و فریضه دلیل است بر متم که خلق را ازو چاره نیست که بشناسد و سنت دلیل است بر حجت که او فرا کرده متم است و تطوع دلیل است بر جناح اعنی داعی که او اول حد است مر طاعت مومن را و تطوع را نافله گویند (که) فرزند فرزند باشد و آن دلیل است بر ماذون که او بجای داعی ایستد چنانکه جناح بجای پدر پدر ایستد آنکه ازین سه مرتبت نه نماز است دلیل است بر هفت امام حق و ناطق و اساس چون فریضه که دلیل امامست و سنت که دلیل حجت است و نافله که دلیل داعیست و نماز آدینه که دلیل است بر ناطق و نماز عید روزه که دلیل است بر اساس و نماز عید اضحی که دلیل است بر قائم قیامت علیه افضل التحیه و السلام و نماز جنازه که دلیل است بر گذشتن مستجیب از مرتبت بمرتبت و نماز باران خواستن دلیل است بر خلیفه قائم که بدو رهایش است از قحط علمی چنانکه بباران رهایش است از قحط جسمی و نماز کسوف دلیل است بر دعوت بوقتی که امام درستر باشد، اما نماز خوف هم فریضه است ولیکن چون از خوف و بیم عدو نماز کند بخلاف آن باشد که ایمن نماز کند از بهرآنکه نماز خوف یک رکعت است و نماز مسافر دو رکعت است و نماز حاضر تمامست و تاویلش آنست که چون مومن اندر میان نماز ظاهریان افتد و از ایشان ترسد ظاهر را بیک روی بپای دارد و اطاعت امام چون اطاعت ظاهریان کند بظاهر، و مسافر که او مثل است بر مومن که از ظاهر گذشته باشد و باطن گرفته مرورا ناطق و اساس را باید شناخت که ایشانرا مثل آن دو رکعت اول است، و دو رکعت آخر که آن مثل است بر اول و ثانی مرورا واجب نیست کردن از بهر آنکه حدود روحانی را هنوز نشناخته است، و آنکس که حاضر است دلیل است بر مومن مخلص که اندر دعوت حق است که هر چهار حدود روحانی و جسمانی را شناخته است و بدو حد روحانی اقرار کند و دو جسمانی را اطاعت دارد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.