گنجور

آغاز کتاب

آگاهی دهیم جویندگان سر نامتناهی را آنکه ایزد تعالی مردم را از برای بیم و امید آفریده است آنگاه مرور را به بهشت امیدوار کرده است و بدوزخ بترسانیده است پس گویم که اندر نفس مردم بیم از دوزخ نشانست و امید اندر از بهشت اثر است.

و این دو چیز که اندر آفرینش مردم پوشیده است دلیل کند بر بیم کلی که آن دوزخست و بر امید کلی که آن بهشتست و رسول محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم مر خلق را سوی خدا خواند، همین دو حال که اندر آفرینش خلق بود بفرمان خدای تعالی پیش ایشان آورد یکی امید که آن مایه دولت و رحمت و آسایش و بقای دو جهانی بود و یکی شمشیر که آن مایه بیم و قتال و فنای دو جهانی بود و یکی دیگر شریعت که دست بازداشتن بود از ایشان و گذاشتن مر ایشانرا بحال زندگی که آن نشان امن و بقای این جهانی بود. پس هر که به شمشیر او علیه السلام کشته شد بدو جهان فانی گشت و هر که فرمان او بامید پذیرفت بدو جهان بقا یافت و هر که او دین از بیم شمشیر پذیرفت بدین جهان بقا یافت و ببقای آنجهان نرسید و چون بقای گذرنده از بیم شمشیر پذیرفته شود که او مایه قتال است آن بقائی باشد که علت او فنا باشد و هر چیز را باز گشت بعلت خویش باشد.

پس درست شد که هر که مسلمانی از بیم شمشیر پذیرفت از امید بی نصیب و بقای جاویدی نیافت و هر که دین بامید بقای جاویدی پذیرفت علت بقای فانی او بقای جاویدی بود و مرورا بقای جاویدان بحاصل آید همچون علت بقای خویش و هرکه کار از بیم کار فرمائی کند کار او بیدانش باشد و کار او کار نهیب رسیدگان بی بصیرت، و هر که کار بامید نیکوئی کند که بدو خواهد رسیدن کارش کار خردمندان باشد بحقیقت، و چون بیشتر خلق نادانند و مردم نادان سوی فساد مایل باشند و از فساد پاداش جز بیم نباشد.

و بیشتر از خلق دین از بیم شمشیر پذیزفته اند لاجرم بیشتر از خلق آنست که همی ندانند که دین اسلام چیست بلکه مر آنرا از بیم پذیرفته و نادانسته همی ورزند از بیم شمشیر امیرالمومنین علی علیه السلام بفرمان رسول که در دل پدران ایشان افتاده بوده است و فرزندان از پدران بد آن بیم زاده اند و همی ندانند و از دانایان همی نجویند تا از بیم که نشان دوزخ است برهند و بامید که نشان بهشت است رسند و بنعمت جاویدی پیوندند.

و بباید دانستن که در دین جهان دوزخ بیم شمشیر است و کار بیدانش کردن جزای آن دوزخ است و بهشت اندرین جهان امید است و کار کردن بعلم که جزای آن بهشت است و اتفاق است میان اهل اسلام که چون گنه کار جزای گنه ببیند به بهشت رسد و بنعمت جاویدی پیوندد آنست که بیشتر مردم از بیم شمشیر بی بصیرت و بی دانش دین پذیرفته اند آن دین برایشان بدعت باشد و چون دانش را بیاموزند و بعلم کار کنند از دوزخ رسته و به بهشت رسیده باشند هم بدین جهان اندر حد قوت و هم بدآن جهان اندر حد فعل.

و چون خردمند اندیشه کند بداند که هر کار کنی که کار نادانسته کند اندرین عالم آن کار بر او تاوان کنند و مزدش ندهند و هر که کار بدانش کند از تاوان برهد و مزد بیابد. پس واجب است بر هر خردمندی که معنی شریعت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بجوید آنگاه شریعت بعلم کار بندد تا سزاوار مزد کار خویش شود که آن بهشت است و از بیم تاوان که آن دوزخ است برهد.

و چون در مسلمانی این بود که یاد کردیم واجب دیدیم بر خویشتن این کتاب را تالیف کردن بر شرح بنیادهای شریعت از شهادت و طهارت و نماز و روزه و زکوه و حج و جهاد و ولایت و امر و نهی و نام نهادیم مر این کتابرا روی دین از بهر آنکه همه چیز ها را مردم بر روی توان شناخت و خردمندیکه این کتابرا بخواند دین را بشناسد و برشناخته کار کند و مزدکار را سزاوار شود بخوشنودی ایزد تعالی.

و بنای گفتارهای این کتابرا بر پنجاه و یک گفتار نهادیم بعدد رکعات نماز که اندر شبانروزی بر مردم واجبست تا بعلم و عمل اندر شریعتست و تاویل نفس مردم رسته شود و فهرست این کتابرا بر سر این کتاب نهادیم تا بازجستن هر یکی بر خواننده آسان شود و بالله التوفیق.

گفتار اول: اندر اثبات حجت خدایتعالی

گفتار دویم: اندر پیدا کردن خداوند حق از جمله دعوی کنندگان

گفتار سویم: اندر اثبات کردن علم یعنی دانش چه چیز است

گفتار چهارم: اندر صفت عالم روحانی لطیف و هستی آن

گفتار پنجم: اندر بهشت و در او و کلید در او

گفتار ششم : اندر علت عالم کثیف

گفتار هفتم :اندر دوزخ و کلید در او

گفتار هشتم : اندر واجبی فرستادن پیغمبران و عدد ایشان

گفتار نهم :اندر صفت قرآن و تاویل آن

گفتار دهم : اندر اثبات ظاهر و باطن کتاب و شریعت

گفتار یازدهم : اندر کلمه اخلاص و بیان شهادت او

گفتار دوازدهم: اندر سوره اخلاص و بیان آن

گفتار سیزدهم: اندر تاویل اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

گفتار چهاردهم :اندر تاویل بسم الله الرحمن الرحیم

گفتار پانزدهم : اندر تاویل آبدست و آدابهای آن

گفتار هفدهم: اندر تاویل تیمم کردن بخاک

گفتار هژدهم: اندر تاویل بانک نماز

گفتار نوزدهم: اندر تاویل کتاب صلوه و آن فصلهاست

گفتار بیستم: اندر تاویل پنج وقت نماز و عدد رکعات او

گفتار بیست و یکم: اندر تاویل پنج نماز و اختلاف که میان امت است

گفتار بیست و دویم : اندر تاویل نماز آدینه

گفتار بیست و سویم : اندر تاویل عیدهای دو گانه

گفتار بیست و چهارم :اندر تاویل عید گوسفندان

گفتار بیست و پنجم : اندر تاویل نماز کسوف و چگونگی آن

گفتار بیست وششم :اندر تاویل نماز جنازه

گفتار بیست و هفتم : اندر تاویل رکوع و سجود

گفتار بیست و هشتم : اندر زکوه و تاویل آن لفظ که چیست

گفتار بیست و نهم : اندر زکوه زر و سیم و تاویل آن

گفتار سی ام:اندر زکوه ستوران و تاویل آن

گفتار سی و یکم :اندر زکوه رستنی و تاویل آن

گفتار سی و دویم : اندر زکوه فطر و تاویل آن

گفتار سی و سویم : اندر واجب روزه داشتن

گفتار سی و چهارم :اندر واجب حج کردن و معنی لفظ

گفتار سی و پنجم : اندر واجب جهاد کردن و تاویل آن

گفتار سی و ششم :اندر تاویل واجب اطاعت امام زمان

گفتار سی و هفتم : اندر تاویل دانستن حیض زنان

گفتار سی و هشتم : اندر حقیقت استبرا و تاویل آن

گفتار سی و نهم : اندر تاویل آنکه نماز چرانشاید با زرینه و ابر یشمینه

گفتار چهلم : اندر حد زدن رجم زنانرا نشاید و تاویل آن

گفتار چل و یکم : اندر واجب کردن رجم بر سحاقه و لواطه

گفتار چل و دویم : اندر کشتن خطا و دیت بر عاقل و عاقله

گفتار چل و سویم : اندر شرح گناهان کبایر که چند است

گفتار چل و چارم :اندر آنچه از گوسفندان حرام (است) چون خون

گفتار چل و پنچم : اندر اثبات دجال و فتنه آن و تاویل آن

گفتار چل و ششم : اندر نکاح و سفاح و تاویل آن

گفتار چل و هفتم : اندر گزیت بر اهل کتاب و تاویل آن

گفتا چل و هشتم : اندر حق واجبات بر مومنان

گفتار چل و نهم : اندر تاویل قالو انالله و انا الیه راجعون

گفتار پنجاهم : اندر واجب صلواه بر رسول و آلش

گفتار پنجاه و یکم : اندر تاویل لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

بسم الله الرحمن الرحیم: حمد و سپاس مر آفریدگاریرا که عالم پیدا را از عالم پنهان پدید آوریده مر آثار آنرا اندرین نماینده و مر خرد را این بآثار آن جلوه کنانیده و مر جوهر ثابت را در عالم پیدا اندر معرض عرض ذیل پوشانیده و اعراض بازپسین را بگوهر قائم قابل گردانیده تا خردمند ببیند بچشم دل حاجتمندی جوهر قوی بعرض ضعیف و بی نیاز نداند لطیف را از کثیف چنانکه وابسته است نیازمند کثیف با لطیف و پاکست جفت کننده اضداد از جفت بودن بروئی از رویها بدآنچه جفت مر جفت را ضد است و دور است از وی اثبات که نفی ضد آنست بلکه وی پدید آورنده هر دو است و درود بر پیغمبر برگزیده او که فصیح تر است از گروه خلق اندر عرب و عجم و فرو فرستاده یعنی نفی و اثبات بر وی بکتابی و بر حرفی بعدد تمام بزبان پیغمبران و امامان حق و بنام محمد مصطفی و ترجمان کتاب خدای و دین او و زبان کتاب خدای و بنیاد شریعت بتن پاکیزه صفوت او از مرکب طبیعت و بجان پاک سرخدای که خزینه ودیعت است یعنی امام علی المرتضی و برگزیده فرزندان ایشان که ملکان دنیا و ملکان عقبی اند و دلیلانند بسوی هدا و.گفتار اول: گویم که چون مردم را از عنایت آلهی نصیبی آمد که دیگر حیوانا ترا نیامد و آن نصیب عقل عزیزی بود یعنی دانش پذیر و لازم آید از حکم عقل که دهنده این نصیب شریف مر مردم را بسوی مردم یک مرد بفرستد که مرین عقل پذیرائی ایشانرا پرورش کند بعلم همچنانکه چون جانورانرا هم روح خورنده داده بود مر طبایع و نجوم و افلاکرا موکل کرده بر بیرون آوردن نباترا که اندر آن پرورش اجسام ایشانست و از حکمت صانع حکیم روا نباشد که حاجتمندی پدید آرد که حا جت روا کن او پدید نیاورد که این نه جود باشد بلکه بخل باشد و بخل از صانع حکیم جواد او دور است پس لازم کردیم که مرین نصیب شریف را که عقل است اندر مردم پروردگاری باید که باشد . آنگه گویم همچنانکه این عقل عزیز مر مردم را از جمله حیوانات که بتالیف ضد است یعنی ناگزیر است بلکه آن او را عطای ایزدیست از جمله حیوانات، واجب آید از پروردگار که این که این عقلهای عزیز را آن علم که ایشانرا بدان حاجتست بر یک شخص عطایی باشد نه اکتسابی، چه اگر اکتسابی بودی هر کس بجهد بد آن توانستی رسید، و چون از جمله حیوانات جز مردم را که او نوعی است از حیوان این عطا نیست لازم آید که از جمله مردم جز یک شخصی را آن عطای آموزگاری نباشد تا ترتیب اندر برهان راست باشد از طریق استقرا نظائر از آفرینش از بهر آنکه نوع زیر جنس است و شخص زیر نوع است، و چون از جنس حیوان یک نوع او که مردم است بعطا استفادت مخصوص بود تا ترتیب اندر برهان راست باشد و آن یکتن پیغمبر باشد و چون عجب نیست این یک نوع مردم از جمله حیوانات بعقل مخصوص باشد چرا عجب باید داشت از مخصوص شدن یک شخص بمرتبت پیغمبری چنانکه خدایتعالی همی فرماید که قوله تعالی اوعجبتم ان جائکم ذکر من ربکم علی رجل منکم لینذرکم همیگوید بشگفت میدارید که بیاید بسوی شما یاد کردی از پروردگار شما یک مرد از شما تا می شما را بترساند . پس گویم که آن یک شخص پیغمبر باشد اندر دور خویش و وصی او باشد اندر عصر خویش و امام روزگار باشد اندر هر روزگاری تا جهان بر پاست نوع مردم از آن یک شخص که بدین مرتبت مخصوص باشد خالی نباشد همچنانکه جنس حیوان از نوع مردم خالی نیست و نماند . و گویم غرض صانع حکیم (را) از آفرینش عالم و آنچه اندرین میان است آن یکتن داند، و هر که بجای آنکس بایستد بناحق و آن مرتبت را دعوی کند خویشتن را هلاکت کند همچنانکه از گاوان بسیار اگر یک گاو قوی تر باشد دیگرانرا نتواند نگاهداشتن چون مردی باشد برستوران تا مر ایشان از ددکان و درندگان نگاه دارد و بوقت اشان بچراند و بوقت بآرامگاه باز برد. پس درست کردیم که همیشه عالم از آن یکتن خالی نیست که خلق را از او چاره نباشد و آن یکتن صلاح خلق نگاه تواند داشت همچنانکه نوع مردم همی صلاح ستور انرا نگاه دارد و گواهی دهد بر درستی این قول گفتار رسول صلی الله علیه و آله که گفت: امرت لصلاح دنیا کم و نجات آخرتکم گفت فرموده شد بصلاح این جهانتان و رستگاری آنجهانتان، و اگر آن یکتن ازین جهان بشود صلاح از میان خلق برود همچنانکه اگر نوع مردم را بوهم از جمله جانوران برگیری همه جانوران برگرفته شوند و همه جانورانیکه اندر ایشان صلاح است هلاک شده بمانند از ددکان زیانکار.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.