گنجور

بخش ۸۴ - ادامهٔ حکایت گرمابه و گرمابه‌بان

و بعد از آن که حال دنیاوی ما نیک شده بود هر یک لباسی پوشیدیم روزی به در آن گرمابه شدیم که ما را در آن جا نگذاشتند. چون از در دررفتیم گرمابه‌بان و هرکه آن جا بودند همه برپای خاستند و بایستادند چندان که ما در حمام شدیم و دلاک و قیم درآمدند و خدمت کردند و به وقتی که بیرون آمدیم هر‌که در مسلخ گرمابه بود همه برپای خاسته بودند و نمی‌نشستند تا ما جامه پوشیدیم و بیرون آمدیم و در آن میانه حمامی به یاری از آنِ خود می‌گوید: «این جوانانند که فلان روز ما ایشان را در حمام نگذاشتیم‌» و گمان بردند که ما زبان ایشان ندانیم من به زبان تازی گفتم که «‌‌راست می‌گویی ما آنیم که پلاس پاره‌ها در پشت بسته بودیم‌» آن مرد خجل شد و عذرها خواست و این هردو حال در مدت بیست روز بود و این فصل بدان آوردم تا مردم بدانند که به شدتی که از روزگار پیش آید نباید نالید و از فضل و رحمت آفریدگار جلّ جلاله و عمّ نواله ناامید نباید شد که او تعالی رحیم است.

بخش ۸۳ - مشاهد امیرالمؤمنین علی(ع) در بصره: در بصره به نام امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام علیه سیزده مشهد است یکی از آن مشهد بنی مازن گویند و آن آن است که در ربیع الاول سنه خمس و ثلثین از هجرت نبی علیه الصلوة و السلام امیرالمومنین علی صلوات الله علیه به بصره آمده است و عایشه رضی الله عنها به حرب آمده بود و امیرالمومنین علیه السلام دختر مسعود نهشلی را لیلی به زنی کرده بود و این مشهد سرای آن زن است و امیرالمومنین علیه السلام هفتاد و دو روز در آن خانه مقام کرد و بعد از آن به جانب کوفه بازگشت. و دیگر مشهدی است در پهلوی مسجد جامع که آن را مشهد باب الطیب گویند، و در جامع بصره چوبی دیدم که درازی آن سی ارش بود و غلیظی آن پنج شبر و چهار انگشت بود و یک سر آن غلیظ تر بود و از چوب های هندوستان بود. گفتند که امیرالمومنین علیه السلام آن چوب را برگرفته است و آن جا آورده است، و باقی این یازده مشهد دیگر هر یک به موضعی دیگر بود و همه را زیارت کردم.بخش ۸۵ - صفت مد و جزر بصره و جوی های آن: صفت مد و جزر بصره و جوی های آن : دریای عمان را عادت است که در شبان روزی دو باره مد برآورد چنان که مقدار ده گز آب ارتفاع گیرد و چون تمام ارتفاع گیرد به تدریج جزر کند و فرو نشستن گیرد تا ده دوازده گز و آن ده گز که ذکر می‌رود به بصره بر عمودی با دید آید که آن را قایم کرده باشند پای دیواری و الا اگر زمین هامون بود و نه بلندی بود، عظیم دور برود. چنان است که دجله و فرات که نرم می‌روند چنان که بعضی مواضع محسوس نیست که به کدام طرف می‌روند چون دریا مد کند قرب چهل فرسنگ آب ایشان مد کند و چنان شوند که پندارند بازگشته است و به بالا بر می‌رود اما به مواضع دیگر از کنارهای دریا به نسبت بلندی و هامونی زمین باشد، هر کجا هامون باشد بسیار آب بگیرد و هرجا بلند باشد کم تر گیرد، و این مد و جزر گویند تعلق به قمر دارد که به هر وقت قمر بر سمت راس و رجل باشد و آن عاشر و رابع است آب در غایت مد باشد و چون قمر بر دو افق یعنی مشرق و مغرب باشد غایت جزر باشد، دیگر آن که چون قمر در اجتماع و استقبال شمس باشد آب در زیادت باشد یعنی مد در این اوقات بیش تر باشد و ارتفاع بیش گیرد و چون در تربیعات باشد آب در نقصان باشد یعنی به وقت مد علوّش چندان نباشد و ارتفاع نگیرد که به وقت اجتماع و استقبال بود و جزرش از آن فروتر نشیند که به وقت اجتماع و استقبال می‌نشست، پس بدین دلایل گویند که تعلق این مد و جزر از قمر است و الله تعالی اعلم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و بعد از آن که حال دنیاوی ما نیک شده بود هر یک لباسی پوشیدیم روزی به در آن گرمابه شدیم که ما را در آن جا نگذاشتند. چون از در دررفتیم گرمابه‌بان و هرکه آن جا بودند همه برپای خاستند و بایستادند چندان که ما در حمام شدیم و دلاک و قیم درآمدند و خدمت کردند و به وقتی که بیرون آمدیم هر‌که در مسلخ گرمابه بود همه برپای خاسته بودند و نمی‌نشستند تا ما جامه پوشیدیم و بیرون آمدیم و در آن میانه حمامی به یاری از آنِ خود می‌گوید: «این جوانانند که فلان روز ما ایشان را در حمام نگذاشتیم‌» و گمان بردند که ما زبان ایشان ندانیم من به زبان تازی گفتم که «‌‌راست می‌گویی ما آنیم که پلاس پاره‌ها در پشت بسته بودیم‌» آن مرد خجل شد و عذرها خواست و این هردو حال در مدت بیست روز بود و این فصل بدان آوردم تا مردم بدانند که به شدتی که از روزگار پیش آید نباید نالید و از فضل و رحمت آفریدگار جلّ جلاله و عمّ نواله ناامید نباید شد که او تعالی رحیم است.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه وضعیت زندگی‌ام بهتر شد، هر یک از ما لباسی به تن کردیم و روزی به حمام رفتیم، اما در آنجا اجازه‌ی ورود به ما ندادند. وقتی از در خارج شدیم، متصدی حمام و سایر افراد حاضر آنجا، همه برخاستند و ایستادند تا اینکه ما وارد حمام شدیم. سپس دلاک و سایر خدمتکاران وارد شدند و به ما خدمت کردند. زمانی که از حمام بیرون آمدیم، هر کس که در آنجا بود دوباره ایستاد و تا زمانی که ما لباس پوشیدیم و خارج شدیم، نشسته بودند. در این میان، یکی از حمامی‌ها به کمک دیگران گفت: «اینها جوانانی هستند که ما در آن روز اجازه‌ی ورودشان را ندادیم.» آنها تصور کردند که ما زبانشان را نمی‌فهمیم، اما من به عربی گفتم: «راست می‌گویی، ما همان‌هایی هستیم که لباس‌های پاره بر دوش داشتیم.» آن مرد خجالت‌زده شد و از ما عذرخواهی کرد. این اتفاقات طی بیست روز رخ داد و قصد دارم این داستان را به اشتراک بگذارم تا مردم بدانند که نباید از دشواری‌های زمانه شکایت کنند و همچنین نباید از الطاف و رحمت خداوند ناامید شوند، چرا که او بخشنده و مهربان است.

حاشیه ها

1392/04/19 12:07
امین کیخا

از دلاک لغت تدلیک را به عربی داریم یعنی مالش و ماساژ ، تدهین هم یعنی روغن مالی .

1392/04/19 16:07
شکوه

شدت به معنی تنگی معیشت و بدبختی آمده

1402/02/21 18:05
محمدحسین علی‌پور

در جایی از متن آمده که از اول شعبان تا نیمه‌ی رمضان آنجا بودیم. در پسین جملات متن نیز آورده شده که این هر دو حال در مدت بیست روز بود!؟