گنجور

بخش ۷۸ - حدود لحسا

و چون از لحسا به جانب مشرق روند هفت فرسنگی دریاست. اگر در دریا بروند بحرین باشد و آن جزیره ای است پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگ است و نخلستان بسیار دارد و مروارید از آن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بودی، و اگر از لحسا سوی جنوب بروند به عمان رسند و عمان بر زمین عرب است و لیکن سه جانب او بیابان و بر است که هیچ کسی آن را نتواند بریدن و ولایت عمان هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است و گرمسیر باشد و آن جا جوز هندی که نارگیل گویند روید، و اگر از عمان به دریا روی فرا مشرق روند به بارگاه کیش و مکران رسند و اگر سوی جنوب روند به عدن رسند، و اگر جانب دیگر به فارس رسند.

بخش ۷۷ - خوراک مردمان لحسا: در شهر لحسا گوشت همه حیوانات فروشند چون گربه و سگ و خر و گاو و گوسپند و غیره و هرچه فروشند سر و پوست آن حیوان نزدیک گوشتش نهاده باشد تا خریدار داند که چه می‌خرد و آن جا سگ را فربه کنند همچون گوسپند معلوف تا از فربهی چنان شود که نتواند رفتن. بعد از آن می‌کشند و می‌خورند. بخش ۷۹ - نزدیک من بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بی‌دینی: و به لحسا چندان خرما باشد که ستوران را به خرما فربه کنند که وقت باشد که زیادت از هزار من به یک دینار بدهند، و چون از لحسا سوی شمال روند به هفت فرسنگی ناحیتی است که آن را قطیف می‌گویند و آن نیز شهری بزرگ است و نخیل بسیار دارد، وامیری عرب به در لحسا رفته بود و یک سال آن جا نشسته و از آن چهار باره که دارد یکی ستده و خیلی غارت کرد و چیزی به دست نداشته بود با ایشان، و چون مرا بدید از روی نجوم پرسید که آیا من می‌خواهم که لحسا بگیرم توانم یا نه که ایشان بی دینند. من هرچه مصلحت بود می‌گفتم و نزدیک من هم بدویان با اهل لحسا نزدیک باشند به بی دینی که آن جا کس باشد که به یک سال آب بر دست نزند و این معنی که تقریر کردم از سر بصیرت گفتم نه چیزی از اراجیف که من نُه ماه در میان ایشان بودم به یک دفعه نه به تفاریق و شیر که نمی توانستم خورد و از هرکجا آب خواستمی که بخوردم شیر بر من عرض کردندی و چون نستدمی و آب خواستمی گفتندی هرکجا آب بینی آب طلب کنی که آن کس را باشد که آب باشد وایشان همه عمر هرگز گرمابه ندیده بودند و نه آب روان.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و چون از لحسا به جانب مشرق روند هفت فرسنگی دریاست. اگر در دریا بروند بحرین باشد و آن جزیره ای است پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگ است و نخلستان بسیار دارد و مروارید از آن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بودی، و اگر از لحسا سوی جنوب بروند به عمان رسند و عمان بر زمین عرب است و لیکن سه جانب او بیابان و بر است که هیچ کسی آن را نتواند بریدن و ولایت عمان هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است و گرمسیر باشد و آن جا جوز هندی که نارگیل گویند روید، و اگر از عمان به دریا روی فرا مشرق روند به بارگاه کیش و مکران رسند و اگر سوی جنوب روند به عدن رسند، و اگر جانب دیگر به فارس رسند.
هوش مصنوعی: اگر از لحسا به سمت شرق بروید، هفت فرسنگ به دریا می‌رسید. اگر به دریا بروید، جزیره بحرین را پیدا می‌کنید که حدود پانزده فرسنگ طول دارد و شهری بزرگ با نخلستان‌های بسیار است. در این دریا مروارید استخراج می‌شود و نیمی از آنچه غواصان به دست می‌آورند، متعلق به سلاطین لحساست. اگر از لحسا به سمت جنوب بروید، به عمان می‌رسید. عمان در سرزمین عربستان قرار دارد، اما از سه طرف آن به بیابان‌های وسیعی محدود می‌شود که کسی نمی‌تواند از آن عبور کند. وسعت عمان هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است و آب و هوای گرمسیری دارد و در آنجا جوز هندی (نارگیل) رشد می‌کند. اگر از عمان به سمت دریا و شرق بروید، به کیش و مکران می‌رسید و اگر به سمت جنوب بروید، به عدن می‌رسید. اگر به سمت دیگر بروید، به فارس خواهید رسید.

حاشیه ها

1392/04/19 14:07
شکوه

بریدن در اینجا به معنی جدا کردن قطعه ای نیست بلکه به معنی پیمودن آمده

1397/07/29 21:09
مجید میرزازاده

ظاهرا شهر لحسا همین الهفوف کنونی سرزمین حجاز است که هنوز هم پر از درختان نخل است. شهری آباد در میان بیابان های گسترده.

1397/07/01 15:10
مجید میرزازاده

امیری عرب به دروازه لحسا رفته بود و یک سال آن جا نشسته و از آن چهار بارو(دیوار حاشه شهر) که دارد یکی ستده (گرفته بود)و خیلی غارت کرد و چیزی به دست نداشته بود با ایشان(خیلی غارت کرده بودند ولی چیز مهمی بدست نیاورده بودند) و چون مرا بدید از روی نجوم (علم ستاره شناسی)پرسید: که آیا من که می‌خواهم لحسا بگیرم می توانم یا نه؟ که اینها بی دینند. من هم هرچه مصلحت بود می‌گفتم!

1397/07/02 17:10
مجید میرزازاده

ناصر خسرو در ابتدا گفته که سردشان شده بود و قطعا وارد درگاه حمام که شدند که گرمتر از بیرون بود خوشحال و گرم شدند ولی صاحب حمام راهشان نداد. لذا پس از بیرون آمدن یشتر سردشان شده بود پس باید با شتاب می رفتند تا گرم شوند!!