گنجور

بخش ۷۴ - بوسعیدیان شهر لحسا

در شهر بیش از بیست هزار مرد سپاهی باشد و گفتند سلطان آن مردی شریف بود و آن مردم را از مسلمانی بازداشته بود و گفته نماز و روزه از شما برگرفتم و دعوت کرده بود آن مردم را که مرجع شما جز با من نیست و نام او ابوسعید بوده است و چون از اهل آن شهر پرسند که چه مذهب داری گوید که ما بوسعیدی ایم.

نماز نکنند و روزه ندارند و لیکن بر محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم و پیغامبری او مقرند.

ابوسعید ایشان را گفته است که من باز پیش شما آیم یعنی بعد از وفات و گور او به شهر لحسا اندر است و مشهدی نیکو جهت ساخته‌اند و وصیت کرده است فرزندان خود را که مدام شش تن از فرزندان من این پادشاهی نگاه دارند و محافظت کنند رعیت را به عدل و داد و مخالفت یکدیگر نکنند تا من باز آیم.

اکنون ایشان را قصری عظیم است که دارالملک ایشان است و تختی که شش وزیر دارند پس این شش ملک بر یک تخت بنشینند و شش وزیر بر تختی دیگر و هرکار که باشد به کنکاج یکدیگر می‌سازند و ایشان را در آن وقت سی هزار بنده درم خریده زنگی و حبشی بود و کشاورزی و باغبانی می‌کردند و از رعیت عشر چیزی نخواستند و اگر کسی درویش شدی یا صاحب قرض، او را تعهد کردندی تا کارش نیکو شدی و اگر زری کسی را بر دیگری بودی بیش از مایه او طلب نکردندی، و هر غریب که بدان شهر افتد و صنعتی داند چندان که کفاف او باشد مایه بدادندی تا او اسباب و آلتی که در صنعت او به کار آید بخریدی و به مراد خود زر ایشان که همان قدر که ستده بودی باز دادی و اگر کسی از خداوندان ملک و اسباب را ملکی خراب شدی و قوت آبادان کردن نداشتی ایشان غلامان خود را نامزد کردندی که بشدندی و آن ملک و اسباب آبادان کردندی و از صاحب ملک هیچ نخواستندی، و آسیاها باشد در لحسا که ملک باشد به سوی رعیت غله آرد کنند که هیچ نستانند و عمارت آسیا و مزد آسیابان از مال سلطان دهند، و آن سلاطین را سادات می‌گفتند و وزرای ایشان را شائره، و در شهر لحسا مسجد آدینه نبود و خطبه و نماز نمی کردند الا آن که مردی عجمی آن جا مسجدی ساخته بود نام آن مرد علی بن احمد مردی مسلمان حاجی بود و متمول و حاجیان که بدان شهر رسیدندی او تعهد کردی، و در آن شهر خرید و فروخت و داد و ستد به سرب می‌کردند و سرب در زنبیل‌ها بود در هر زنبیلی شش هزار درم سنگ. چون معامله کردندی زنبیل شمردندی و همچنان برگرفتندی و آن نقد کسی از آن برون نبردی. و آن جا فوطه های نیکو بافند و به بصره برند و به دیگر بلاد.

اگر کسی نماز کند او را باز ندارند و لیکن خود نکنند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در شهر بیش از بیست هزار مرد سپاهی باشد و گفتند سلطان آن مردی شریف بود و آن مردم را از مسلمانی بازداشته بود و گفته نماز و روزه از شما برگرفتم و دعوت کرده بود آن مردم را که مرجع شما جز با من نیست و نام او ابوسعید بوده است و چون از اهل آن شهر پرسند که چه مذهب داری گوید که ما بوسعیدی ایم.
هوش مصنوعی: در این شهر بیش از بیست هزار مرد سرباز وجود داشت و گفته می‌شد که سلطان آن مردی با شخصیت بوده و مردم را از پیروی اسلام بازداشته بود. او اعلام کرده بود که نماز و روزه بر شما واجب نیست و مردم را دعوت کرده بود که مرجع آنها فقط اوست و نامش ابوسعید بود. وقتی از اهالی آن شهر می‌پرسیدند که چه مذهبی دارند، می‌گفتند ما از پیروان بوسعید هستیم.
نماز نکنند و روزه ندارند و لیکن بر محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم و پیغامبری او مقرند.
هوش مصنوعی: آنها نماز نمی‌خوانند و روزه نمی‌گیرند، اما به پیامبری محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم ایمان دارند.
ابوسعید ایشان را گفته است که من باز پیش شما آیم یعنی بعد از وفات و گور او به شهر لحسا اندر است و مشهدی نیکو جهت ساخته‌اند و وصیت کرده است فرزندان خود را که مدام شش تن از فرزندان من این پادشاهی نگاه دارند و محافظت کنند رعیت را به عدل و داد و مخالفت یکدیگر نکنند تا من باز آیم.
هوش مصنوعی: ابوسعید به آنها گفته است که پس از وفاتش به نزدشان باز خواهد گشت و او را در شهر لحسا مدفون کرده‌اند. برای او مشهدی زیبا ساخته‌اند و وصیت کرده که شش نفر از فرزندانش باید همواره این پادشاهی را نگه دارند و از رعیت با عدل و انصاف رفتار کنند و با یکدیگر مخالفت نکنند تا او دوباره بازگردد.
اکنون ایشان را قصری عظیم است که دارالملک ایشان است و تختی که شش وزیر دارند پس این شش ملک بر یک تخت بنشینند و شش وزیر بر تختی دیگر و هرکار که باشد به کنکاج یکدیگر می‌سازند و ایشان را در آن وقت سی هزار بنده درم خریده زنگی و حبشی بود و کشاورزی و باغبانی می‌کردند و از رعیت عشر چیزی نخواستند و اگر کسی درویش شدی یا صاحب قرض، او را تعهد کردندی تا کارش نیکو شدی و اگر زری کسی را بر دیگری بودی بیش از مایه او طلب نکردندی، و هر غریب که بدان شهر افتد و صنعتی داند چندان که کفاف او باشد مایه بدادندی تا او اسباب و آلتی که در صنعت او به کار آید بخریدی و به مراد خود زر ایشان که همان قدر که ستده بودی باز دادی و اگر کسی از خداوندان ملک و اسباب را ملکی خراب شدی و قوت آبادان کردن نداشتی ایشان غلامان خود را نامزد کردندی که بشدندی و آن ملک و اسباب آبادان کردندی و از صاحب ملک هیچ نخواستندی، و آسیاها باشد در لحسا که ملک باشد به سوی رعیت غله آرد کنند که هیچ نستانند و عمارت آسیا و مزد آسیابان از مال سلطان دهند، و آن سلاطین را سادات می‌گفتند و وزرای ایشان را شائره، و در شهر لحسا مسجد آدینه نبود و خطبه و نماز نمی کردند الا آن که مردی عجمی آن جا مسجدی ساخته بود نام آن مرد علی بن احمد مردی مسلمان حاجی بود و متمول و حاجیان که بدان شهر رسیدندی او تعهد کردی، و در آن شهر خرید و فروخت و داد و ستد به سرب می‌کردند و سرب در زنبیل‌ها بود در هر زنبیلی شش هزار درم سنگ. چون معامله کردندی زنبیل شمردندی و همچنان برگرفتندی و آن نقد کسی از آن برون نبردی. و آن جا فوطه های نیکو بافند و به بصره برند و به دیگر بلاد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، ایشان دارای کاخی بزرگ هستند که پایتخت آن‌ها به حساب می‌آید و روی یک تخت، شش وزیر نشسته‌اند. این شش وزیر همگی بر روی یک تخت قرار دارند و هر کدام کارهای خود را با هم هماهنگ می‌کنند. در آن زمان، ایشان سی هزار بنده از زنگی و حبشی خریداری کرده بودند که به کشاورزی و باغبانی مشغول بودند و از رعیت مالیات نمی‌گرفتند. اگر کسی نیازمند می‌شد یا بدهی داشت، آن‌ها به او کمک می‌کردند تا مشکلش حل شود و از او بیش از آنچه که داشت، طلب نمی‌کردند. همچنین اگر کسی به آن شهر می‌آمد و صنعتی داشت، به او کمک می‌کردند تا ابزار کارش را بخرد و در عوض مقداری از درآمدش را به ایشان بازمی‌گرداند. اگر ملکی خراب می‌شد و صاحبش نمی‌توانست آن را تعمیر کند، ایشان بنده‌های خود را به کار می‌گماردند تا آن ملک و وسایلش را آباد کنند و از صاحب ملک چیزی طلب نمی‌کردند. آسیاب‌هایی نیز در زندگانی وجود داشتند که غله را برای مردم به کار می‌آوردند و هیچ هزینه‌ای از آن‌ها نمی‌گرفتند، در حالی که هزینه‌های ساخت و کار آسیاب را از مال سلطان پرداخت می‌کردند. این سلاطین را سادات می‌نامیدند و وزرای آن‌ها شائره خوانده می‌شدند. در شهر لحسا، مسجد جمعه وجود نداشت و هیچ نماز و خطبه‌ای برگزار نمی‌شد مگر آنکه فردی غیرعرب به نام علی بن احمد، یک مسجد ساخته بود. او یک مسلمان و حاجی متمول بود و به حاجیان خدمت می‌کرد. در این شهر تبادل کالا با استفاده از سرب صورت می‌گرفت و سرب در زنبیل‌هایی قرار داشت که هرکدام شش هزار درم ارزش داشتند. هنگام معامله، زنبیل‌ها شمرده می‌شدند و هیچ‌کس نمی‌توانست نقدی از آن‌ها خارج کند. همچنین، در اینجا پارچه‌های خوبی بافته می‌شد و به بصره و دیگر شهرها منتقل می‌شدند.
اگر کسی نماز کند او را باز ندارند و لیکن خود نکنند.
هوش مصنوعی: اگر کسی نماز بخواند، مانع او نمی‌شوند، اما خودشان این کار را انجام نمی‌دهند.

حاشیه ها

1391/12/21 14:02
علی نامیرا

«بیش از مایه او طلب نکردندی» صحیح است.

1395/10/16 01:01
۷

به نظر میآید که اینان به روش قرمطی یا معتزلی بودند.
قرمطیان گروهی وابسته به اسماعیلیان یا باطنیان بودند که پس از قیام علی بن محمد برقعی معروف به (صاحب الزنج) که میان سالهای 255-270 هجری در نواحی جنوبی عراق صورت گرفت و بنیان حکومت عباسیان را متزلزل ساخت، و با تلفات انسانی و مالی بسیار همراه بود، خود مستقلاً وارد صحنه مبارزه شده و به قیام دیگری پرداختند که از نظر قدرت و دوام و حدود قلمرو و بسط حکومت و تاسیس نظام اجتماعی در جهت رفاه مستمندان از نهضت صاحب الزنجی برتر و مهمتر بود.
قرمطیان، معتقد به قیام مسلحانه و قتل و کشتار و حرق و نهب مخالفان خود بودند. زیارت قبور و بوسیدن حجرالاسود و بسیاری از ارکان حج (بنا بر اعتقادات ریشه دار) معتقد نبودند.از این رو بعضی از نویسندگان جدید این فرقه را بلشویکان اسلام لقب داده‌اند.
معتزله:معتزله از جریان‌های اصلی کلامی در میان اهل سنت است. ایشان بر خلاف اهل حدیث که انبوه حدیث‌های اصیل و جعلی پیامبر و صحابه را مورد توجه خود قرار داده بودند، عقل و خرد را به تنهایی برای پیروی از اسلام راستین کافی می دانستند. و گاهی نظرات فلاسفه را با دین مخلوط می ساختند. بعدها اشاعره برخاستند و جانشین اهل حدیث شدند.اشاعره را می توان جمع میان معتزله و اهل حدیث دانست ولی آن‌ها نیز عقاید معتزله را مردود می دانستند.
عمدهٔ طرفداران معتزله از ایرانیان ساکن بصره و کوفه بودند. ناگفته پیداست که تفویضی بودن مذهب زرتشتی تناقض آشکار با گرایش جبری امویان داشت و برای مسلمانان ایران این که خدا کسی را مجبور به کاری بکند عقلانی نمی‌نمود.