بخش ۶ - ری، کوه دماوند و نوشادر
و از بلخ تا به ری سیصد و پنجاه فرسنگ حساب کردم. و گویند از ری تا ساوه سی فرسنگ است، و از ساوه به همدان سی فرسنگ، و از ری به سپاهان پنجاه فرسنگ و به آمل سی فرسنگ.
و میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی و آن را لواسان گویند، و گویند بر سر آن چاهیست که نوشادر از آن حاصل میشود و گویند که کبریت نیز، و مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلتانند که به راه نتوان فرود آوردن.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
بخش ۶ - ری، کوه دماوند و نوشادر به خوانش حمیدرضا محمدی
حاشیه ها
و گویند که کبرین نیز
به گمانم کبریت باشد.
کرمیت لری کبریت است گویا با کرمز یا قرمز پیوند دارد ، و نیز کرمیته که کسی بود که بدعت در دین بکرد و به عربی قرمطی را به او گفتند ، سرخ موی بوده است او .
افزون کنم که کبریت خودش قرمز است
نوشادر منظور همان نشادر است و کبرین همان گوگرد است که از قله های آتشفشانی قابل حصول می باشد.
بر سر کوه معدنی است که نشادر و گوگرد کبریت از آنجا حاصل گردد. مردم پوست خالی مشگ گونه گاو را پر از نشادر می کنند وسپس از سر کوه به پایین می غلطانند. زیرا از طریق راه ناهموار و احتمالا باریک و خطرناک برای حرکت حیوانات نتوانند بار خود را به پایین بیاورند.