صفت شهر مکه شرفها الله تعالی : شهر مکه اندر میان کوهها نهاده است بلند و هر جانب که به شهر روند تا به مکه برسند نتوان دید و بلندترین کوهی که به مکه نزدیک است کوه ابوقیس است و آن چون گنبدی گرد است چنان که اگر از پای آن تیری بیاندازند بر سر رسد و در مشرقی شهر افتاده است چنان که چون در مسجد حرام باشند به دی ماه آفتاب از سر آن بر آید و بر سر آن میلی است از سنگ برآورده گویند ابراهیم علیه السلام برآورده است. و این عرصه که در میان کوه است شهر است دو تیر پرتاب در دو بیش نیست، و مسجد حرام به میانه این فراخنای اندر است و گرد بر گرد مسجد حرام شهر است و کوچهها و بازارها، و هرکجا رخنهای به میان کوه در است دیوارباره ساختهاند و دروازه برنهاده، و اندر شهر هیچ درخت نیست مگر بر در مسجد حرام که سوی مغرب است که آن را باب ابراهیم خوانند. بر سر چاهی درختی چند بلند است و بزرگ شده، و از مسجد حرام بر جانب مشرق بازاری بزرگ کشیده است از جنوب سوی شمال و بر سر بازار از جانب جنوب کوه ابوقبیس است و دامن کوه ابوقبیس صفاست و آن چنان است که دامن کوه را همچون درجات بزرگ کردهاند و سنگها به ترتیب رانده که بر آن آستانها روند خلق و دعا کنند و آنچه میگویند: صفا و مروه کنند، آن است. و به آخر بازار از جانب شمال کوه مروه است و آن اندک بالای است و بر او خانههای بسیار ساختهاند و در میان شهر است. و در این بازار بدوند از این سر تا بدان سر، و چون کسی عمره خواهد کرد اگر از جای دور آید به نیم فرسنگی مکه هر جا میلها کردهاند و مسجدها ساختهاند که عمره را از آن جا احرام گیرند، و احرام گرفتن آن باشد که جامه دوخته از تن بیرون کنند و ازاری بر میان بندند و ازاری دیگر یا چادری بر خویشتن در پیچند و به آوازی بلند میگویند که لبیک اللهم لبیک و سوی مکه میآیند. و اگر کسی به مکه باشد و خواهد که عمره کند تا بدان میلها برود و از آن جا احرام گیرد و لبیک میزند و به مکه درآید به نیت عمره، و چون به شهر آید به مسجد حرام درآید و به نزدیک خانه رود و بر دست راست بگردد چنان که خانه بر دست چپ او باشد و بدان رکن شود که حجرالاسود در اوست و حجر را بوسه دهد و از حجر بگذرد و بر همان ولا بگردد و باز به حجر رسد و بوسه دهد یک طوف باشد و بر این ولا هفت طوف کند سه بار به تعجیل بدود و چهار بار آهسته برود و چون طواف تمام شد به مقام ابراهیم علیه السلام رود که برابر خانه است و از پس مقام بایستد چنان که مقام مابین او و خانه باشد و آن جا دو رکعت نماز بکند آن را نماز طواف گویند. پس از آن در خانه زمزم شود و از آب بخورد یا به روی بمالد و از مسجد حرام به باب الصفا بیرون شود و آن دری است از درهای مسجد که چون از آن جا بیرون شوند کوه صفاست، بر آن آستانههای کوه صفا شود، و روی به خانه کند و دعا کند، و دعا معلوم است، چون خوانده باشد فرود آید و در این بازار سوی مروه برود و آن چنان باشد که از جنوب سوی شمال رود. و در این بازار که میرود بر درهای مسجد حرام میگردد، و اندر این بازار آن جا که رسول علیه الصلوة و السلام سعی کرده است و شتافته و دیگران را شتاب فرموده گامی پنجاه باشد، بر دو طرف این موضع چهار مناره است از دو جانب که مردم مکه از کوه صفا به میان آن دو مناره رسند از آن جا بشتابند تا میان دو مناره دیگر که از آن طرف بازار باشد و بعد از آن دو مناره رسند از آن جا بشتابند تا میان دو مناره دیگر که از آن طرف بازار باشد و بعد از آن آهسته روند تا به کوه مروه و چون به آستانهها رسند بر آنجا روند و آن دعا که معلوم است بخوانند و بازگردند و دیگر بار در همین روز درآیند چنان که چهار بار از صفا به مروه شوند و سه بار از مروه به صفا چنان که هفت بار از آن بازار گذشته باشند. چون از کوه مروه فرود آیند همان جا بازاری است بیست دکان روبروی باشند همه حجام نشسته موی سر تراشند، چون عمره تمام شد و از حرم بیرون آیند، در این بازار بزرگ که سوی مشرق است و آن را سوق العطّارین گویند بناهای نیکوست و همه داروفروشان باشند، و در مکه دو گرمابه است فرش آن سنگ سبز که فسان میسازند، و چنان تقدیر کردم که در مکه دو هزار مرد شهری بیش نباشد باقی قریب پانصد مرد غربا و مجاوران باشند. در آن وقت خود قحط بود و شانزده من گندم به یک دینار مغربی بود، و مبلغی از آن جا رفته بودند.
و اندر شهر مکه اهل هر شهری را از بلاد خراسان و ماوراءالنهر و عراق و غیره سراها بوده اما اکثر آن خراب بود و ویران، و خلفای بغداد عمارتهای بسیار و بناهای نیکو کردهاند آن جا و در آن وقت که ما رسیدیم بعضی از آن خراب شده بود و بعضی ملک ساخته بودند. آب چاههای مکه همه شور و تلخ باشد چنان که نتوان خورد اما حوضها و مصانع بزرگ بسیار کردهاند که هر یک از آن به مقدار ده هزار دینار برآمده باشد و آن وقت به آب باران که از درهها فرو میآید پر میکردهاند و در آن تاریخ که ما آن جا بودیم تهی بودند، و یکی که امیر عدن بود و او را پسر شاد دل میگفتند آبی در زیر زمین به مکه آورده بود و اموال بسیار بر آن صرف کرده و در عرفات بر آن کشت و زرع کرده بودند و آن آب را بر آن جا بسته بودند و پالیزها ساخته و الا اندکی به مکه میآمد و به شهر نمیرسید و حوضی ساختهاند که آن آب در آن جا جمع میشود و سقایان آن را برگیرند و به شهر آورند و فروشند، و به راه رفته به نیم فرسنگی چاهی است که آن را بئرالزّاهد گویند و آن جا مسجدی نیکوست آب آن چاه خوش است و سقّایان از آن جا نیز بیاورند و به شهر بفروشند.
هوای مکه عظیم گرم باشد و آخر بهمن ماه قدیم خیار و بادرنگ و بادنجان تازه دیدم آن جا، و این نوبت چهارم که به مکه رسیدم غره رجب سنه اثنی و اربعین و اربعمایه تا بیستم ذی الحجه به مکه مجاور بودم. پانزدهم فروردین قدیم انگور رسیده بود و از رستا به شهر آورده بودند و در بازار میفروختند و اول اردیبهشت خربزه فراوان رسیده بود و خود همه میوهها به زمستان آن جا یافت شود و هرگز خالی نباشد.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صفت شهر مکه شرفها الله تعالی : شهر مکه اندر میان کوهها نهاده است بلند و هر جانب که به شهر روند تا به مکه برسند نتوان دید و بلندترین کوهی که به مکه نزدیک است کوه ابوقیس است و آن چون گنبدی گرد است چنان که اگر از پای آن تیری بیاندازند بر سر رسد و در مشرقی شهر افتاده است چنان که چون در مسجد حرام باشند به دی ماه آفتاب از سر آن بر آید و بر سر آن میلی است از سنگ برآورده گویند ابراهیم علیه السلام برآورده است. و این عرصه که در میان کوه است شهر است دو تیر پرتاب در دو بیش نیست، و مسجد حرام به میانه این فراخنای اندر است و گرد بر گرد مسجد حرام شهر است و کوچهها و بازارها، و هرکجا رخنهای به میان کوه در است دیوارباره ساختهاند و دروازه برنهاده، و اندر شهر هیچ درخت نیست مگر بر در مسجد حرام که سوی مغرب است که آن را باب ابراهیم خوانند. بر سر چاهی درختی چند بلند است و بزرگ شده، و از مسجد حرام بر جانب مشرق بازاری بزرگ کشیده است از جنوب سوی شمال و بر سر بازار از جانب جنوب کوه ابوقبیس است و دامن کوه ابوقبیس صفاست و آن چنان است که دامن کوه را همچون درجات بزرگ کردهاند و سنگها به ترتیب رانده که بر آن آستانها روند خلق و دعا کنند و آنچه میگویند: صفا و مروه کنند، آن است. و به آخر بازار از جانب شمال کوه مروه است و آن اندک بالای است و بر او خانههای بسیار ساختهاند و در میان شهر است. و در این بازار بدوند از این سر تا بدان سر، و چون کسی عمره خواهد کرد اگر از جای دور آید به نیم فرسنگی مکه هر جا میلها کردهاند و مسجدها ساختهاند که عمره را از آن جا احرام گیرند، و احرام گرفتن آن باشد که جامه دوخته از تن بیرون کنند و ازاری بر میان بندند و ازاری دیگر یا چادری بر خویشتن در پیچند و به آوازی بلند میگویند که لبیک اللهم لبیک و سوی مکه میآیند. و اگر کسی به مکه باشد و خواهد که عمره کند تا بدان میلها برود و از آن جا احرام گیرد و لبیک میزند و به مکه درآید به نیت عمره، و چون به شهر آید به مسجد حرام درآید و به نزدیک خانه رود و بر دست راست بگردد چنان که خانه بر دست چپ او باشد و بدان رکن شود که حجرالاسود در اوست و حجر را بوسه دهد و از حجر بگذرد و بر همان ولا بگردد و باز به حجر رسد و بوسه دهد یک طوف باشد و بر این ولا هفت طوف کند سه بار به تعجیل بدود و چهار بار آهسته برود و چون طواف تمام شد به مقام ابراهیم علیه السلام رود که برابر خانه است و از پس مقام بایستد چنان که مقام مابین او و خانه باشد و آن جا دو رکعت نماز بکند آن را نماز طواف گویند. پس از آن در خانه زمزم شود و از آب بخورد یا به روی بمالد و از مسجد حرام به باب الصفا بیرون شود و آن دری است از درهای مسجد که چون از آن جا بیرون شوند کوه صفاست، بر آن آستانههای کوه صفا شود، و روی به خانه کند و دعا کند، و دعا معلوم است، چون خوانده باشد فرود آید و در این بازار سوی مروه برود و آن چنان باشد که از جنوب سوی شمال رود. و در این بازار که میرود بر درهای مسجد حرام میگردد، و اندر این بازار آن جا که رسول علیه الصلوة و السلام سعی کرده است و شتافته و دیگران را شتاب فرموده گامی پنجاه باشد، بر دو طرف این موضع چهار مناره است از دو جانب که مردم مکه از کوه صفا به میان آن دو مناره رسند از آن جا بشتابند تا میان دو مناره دیگر که از آن طرف بازار باشد و بعد از آن دو مناره رسند از آن جا بشتابند تا میان دو مناره دیگر که از آن طرف بازار باشد و بعد از آن آهسته روند تا به کوه مروه و چون به آستانهها رسند بر آنجا روند و آن دعا که معلوم است بخوانند و بازگردند و دیگر بار در همین روز درآیند چنان که چهار بار از صفا به مروه شوند و سه بار از مروه به صفا چنان که هفت بار از آن بازار گذشته باشند. چون از کوه مروه فرود آیند همان جا بازاری است بیست دکان روبروی باشند همه حجام نشسته موی سر تراشند، چون عمره تمام شد و از حرم بیرون آیند، در این بازار بزرگ که سوی مشرق است و آن را سوق العطّارین گویند بناهای نیکوست و همه داروفروشان باشند، و در مکه دو گرمابه است فرش آن سنگ سبز که فسان میسازند، و چنان تقدیر کردم که در مکه دو هزار مرد شهری بیش نباشد باقی قریب پانصد مرد غربا و مجاوران باشند. در آن وقت خود قحط بود و شانزده من گندم به یک دینار مغربی بود، و مبلغی از آن جا رفته بودند.
هوش مصنوعی: شهر مکه در میان کوهها واقع شده و به گونهای است که از هر سمت که به آن نزدیک شوند، دیده نمیشود. کوه ابوقیس نزدیکترین کوه به مکه است و شکلی گرد دارد. در کانون مسجد الحرام، این شهر گسترده شده و با بازارها و کوچهها احاطه شده است. دیوارهایی در نقاط مختلف شهر ساخته شده و تنها درختان در نزدیکی مسجد الحرام قابل مشاهدهاند. در اینجا، بازار بزرگی از سمت جنوب به شمال کشیده شده است و دامن کوه ابوقیس به زیبایی طراحی شده است تا زائران بتوانند در آن دعا کنند. در این مکان، کسانی که میخواهند عمره انجام دهند، باید از دور به مکه نزدیک شوند و احرام بپوشند. بعد از ورود به مکه، باید به مسجد الحرام بروند و دور خانه کعبه طواف کنند. همچنین در اینجا، آب زمزم وجود دارد و زائران در کنار کوه صفا دعا میکنند. مسیر سعی بین صفا و مروه وجود دارد که زائران از آن عبور میکنند و دعای خاصی را در طول این مسیر میخوانند. در پایان، با طراحی بازارها و دکانها، مکه به عنوان مرکز تجاری شناخته میشود و به زائران خدمات مختلفی ارائه میدهد.
و اندر شهر مکه اهل هر شهری را از بلاد خراسان و ماوراءالنهر و عراق و غیره سراها بوده اما اکثر آن خراب بود و ویران، و خلفای بغداد عمارتهای بسیار و بناهای نیکو کردهاند آن جا و در آن وقت که ما رسیدیم بعضی از آن خراب شده بود و بعضی ملک ساخته بودند. آب چاههای مکه همه شور و تلخ باشد چنان که نتوان خورد اما حوضها و مصانع بزرگ بسیار کردهاند که هر یک از آن به مقدار ده هزار دینار برآمده باشد و آن وقت به آب باران که از درهها فرو میآید پر میکردهاند و در آن تاریخ که ما آن جا بودیم تهی بودند، و یکی که امیر عدن بود و او را پسر شاد دل میگفتند آبی در زیر زمین به مکه آورده بود و اموال بسیار بر آن صرف کرده و در عرفات بر آن کشت و زرع کرده بودند و آن آب را بر آن جا بسته بودند و پالیزها ساخته و الا اندکی به مکه میآمد و به شهر نمیرسید و حوضی ساختهاند که آن آب در آن جا جمع میشود و سقایان آن را برگیرند و به شهر آورند و فروشند، و به راه رفته به نیم فرسنگی چاهی است که آن را بئرالزّاهد گویند و آن جا مسجدی نیکوست آب آن چاه خوش است و سقّایان از آن جا نیز بیاورند و به شهر بفروشند.
هوش مصنوعی: در شهر مکه، ساکنان هر شهری از مناطق خراسان، ماوراءالنهر، عراق و دیگر نقاط ساکن بودهاند، اما بیشتر از این مکانها خراب و ویران شده بود. خلفای بغداد بسیاری از عمارتها و بناهای زیبا را در آنجا ساخته بودند و وقتی ما به آنجا رسیدیم، بعضی از آنها خراب شده و برخی دیگر بازسازی شده بودند. تمام چاههای مکه آب شور و تلخی داشتند که قابل شرب نبود، اما حوضها و کارخانههای بزرگی ساخته شده بود که هزینه هر یک به حدود ده هزار دینار میرسید. این حوضها با آب باران که از درهها میآمد، پر میشدند و در زمان حضور ما، این حوضها خالی بودند. یکی از امیران، که به نام پسر شاد دل شناخته میشد، آبی زیرزمینی به مکه آورده بود و هزینه زیادی برای آن صرف کرده و در عرفات کشاورزی انجام داده بود. این آب به نقاطی وصل شده و زمینهای زراعی ساخته بودند، اما مقدار کمی از آن به مکه میرسید. همچنین حوضی ساخته بودند که آب در آن جمع میشد و سقاها آن را به شهر میآوردند و میفروختند. در مسیر، به فاصله نیم فرسنگ، چاهی به نام "بئرالزاهد" وجود داشت که آب آن خوشطعم بود و سقاها از آنجا نیز آب میآوردند و به شهر میفروختند.
هوای مکه عظیم گرم باشد و آخر بهمن ماه قدیم خیار و بادرنگ و بادنجان تازه دیدم آن جا، و این نوبت چهارم که به مکه رسیدم غره رجب سنه اثنی و اربعین و اربعمایه تا بیستم ذی الحجه به مکه مجاور بودم. پانزدهم فروردین قدیم انگور رسیده بود و از رستا به شهر آورده بودند و در بازار میفروختند و اول اردیبهشت خربزه فراوان رسیده بود و خود همه میوهها به زمستان آن جا یافت شود و هرگز خالی نباشد.
هوش مصنوعی: هوای مکه در این زمان بسیار گرم است و در پایان بهمن، خیار، بادرنگ و بادنجان تازهای در آنجا دیدهام. این بار چهارمین باری است که به مکه میآیم و از اول رجب سال ۴۲۱ تا بیستم ذی الحجه در مکه بودم. در پانزدهم فروردین، انگورهای رسیده را از روستا به شهر آورده و در بازار میفروشند و در اول اردیبهشت، خربزههای فراوانی به فروش میرسد. این میوهها به راحتی در زمستان آنجا یافت میشوند و هرگز از میوه خالی نیست.