اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راه سوی مشرقی جنوبی بود. چون هشت فرسنگ برفتم منزلی بود که آن را «ضیقه» میگفتند و آن درهای بود بر صحرا و بر دو جانب او چون دو دیوار از کوه و میانه او مقدار صد ارش گشادگی و در آن گشادگی چاهی کندهاند که آب بسیار برآمده است اما نه آب خوش، و چون از این منزل بگذرند پنج روز بادیه است که آب نباشد. هر مردی خیکی آب برداشت و برفتیم به منزلی که آن را حوضش میگفتند. کوهی بود سنگین و دو سوراخ در آن بود که آب بیرون میآید و همان جا در گودی میایستد آبی خوش و چنان بود که مرد را در آن سوراخ میبایست شد تا از جهت شتر آب بیرون آورند، و هفتم روز بود که شتران آب نخورده بودند و نه علف از آن که هیچ نبود و در شبانروزی یک بار فرود آمدندی از آنگاه که آفتاب گرم شدی تا نماز دیگر و باقی میرفتند و این منزل جاها که فرود آیند همه معلوم باشد چه بههرجای فرو نتوانند آمد که چیزی نباشد که آتش برفروزند و بدان جاها پشکل شتر یابند که بسوزند و چیزی پزند، و آن شتران گویی میدانستند که اگر کاهلی کنند از تشنگی بمیرند و چنان میرفتند که هیچ به راندن کس محتاج نبود و خود روی در آن بیابان نهاده میرفتند با آن که هیچ اثر راه و نشان پدید نبود. روی فرا مشرق کرده میرفتند و جایی بودی که به پانزده فرسنگ آب میبود اندک و شور و جایی بودی که به سی چهل فرسنگ هیچ آب نبودی.
هوش مصنوعی: مسیر به سمت جنوب شرق بود. بعد از هشت فرسنگ راه رفتن، به مکانی رسیدیم که به آن «ضیقه» میگفتند؛ این محل درهای بر روی دشت بود که دیوارهایی از دو طرف آن با کوهها احاطه شده بود و در میانهاش حدود صد ارش فاصله بود. در این فاصله، چاهی کنده بودند که آب زیادی از آن بیرون آمده بود، ولی آب آن چندان خوشمزه نبود. پس از عبور از این محل، پنج روز مسیر بیآبی داشتیم. هر نفر یک کیسه آب برداشت و راه افتادیم به سمت مکانی که آن را «حوض» نامیده بودند. در اینجا، کوهی سنگی وجود داشت که دو سوراخ در آن بود و آب خوبی از آن میآمد. آب در گودی جمع میشد و برای گرفتن آب از سوراخها، باید در آنجا میایستادند. این هفتمین روز بود که شترها آب و علفی نخورده بودند، چون چیزی وجود نداشت و در طول روز فقط یک بار توقف میکردند، از زمانی که آفتاب به شدت گرم میشد تا وقت نماز بعدی. در این محلها که توقف میکردند، همه چیز برای آنها معلوم بود، زیرا نمیتوانستند در هر جا فرود بیایند، چرا که چیزی برای روشن کردن آتش پیدا نمیشد و در جاهای مشخصی میتوانستند پشکل شتر پیدا کنند تا استفاده کنند. شترها به نظر میرسید که میدانستند اگر تنبل باشند، از تشنگی خواهند مرد، بنابراین با سرعت زیاد حرکت میکردند و نیازی به راندن نداشتند؛ خود به خود در آن بیابان پیش میرفتند حتی با اینکه هیچ نشانهای از راه وجود نداشت. آنها رو به مشرق حرکت میکردند و در مکانی حدود پانزده فرسنگی، آبی شور و اندک بود، و در جاهای دیگر به سی تا چهل فرسنگ آب وجود نداشت.