گنجور

بخش ۵۳ - بازگشت به خانه، اسیوط، خشخاش و افیون

اکنون شرح بازگشتن خویش به جانب خانه به راه مکه حرسها الله تعالی من الافات از مصر بازگویم.

در قاهره نماز عید بکردم و سه شنبه چهاردهم ذی الحجه سنه احدی و اربعین و اربعمایه از مصر در کشتی نشستم و به راه صعید الاعلی روانه شدم و آن روی به جانب جنوب دارد. ولایتی است که آب نیل از آن جا به مصر می‌آید و هم از ولایت مصر است و فراخی مصر اغلب از آن جاست، و آن جا بر دو کناره نیل بسی شهر‌ها و روستاها بود که صفت آن کردن به تطویل انجامد، تا به شهری رسیدیم که آن را اسیوط می‌گفتند وافیون ازاین شهر خیزد و آن خشخاش است که تخم او سیاه باشد. چون بلند شود و پیله بندد او را بشکنند از آن مثل شیره بیرون آید. آن را جمع کنند و نگاه دارند افیون باشد و تخم این خشخاش خرد و چون زیره است. و بدین اسیوط از صوف گوسفند دستارها بافند که مثل او در عالم نباشد و صوف های باریک که به ولایت عجم آورند و گویند مصری است همه از این صعیدالاعلی باشد چه به مصر خود صوف نبافند و من بدین اسیوط فوطه ای دیدم از صوف گوسفند کرده که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه به ملتان و به شکل پنداشتی حریر است. و از آن جابه شهری رسیدیم که آن را قوص می‌گفتند و آن جا بناهای عظیم دیدم از سنگ های که هر که آن ببیند تعجب کند؛ شارستانی کهنه و از سنگ باروی ساخته و اکثر عمارت های آن از سنگ های بزرگ کرده که یکی از آن مقدار بیست هزار من و سی هزار من باشد و عجب آن که به ده پانزده فرسنگی آن موضع نه کوهی است و نه سنگ تا آن‌ها را از کجا و چگونه نقل کرده باشند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اکنون شرح بازگشتن خویش به جانب خانه به راه مکه حرسها الله تعالی من الافات از مصر بازگویم.
هوش مصنوعی: اکنون می‌خواهم داستان بازگشتم به سمت خانه را از راه مکه حرم خدا، پس از بازگشت از مصر، برایتان تعریف کنم.
در قاهره نماز عید بکردم و سه شنبه چهاردهم ذی الحجه سنه احدی و اربعین و اربعمایه از مصر در کشتی نشستم و به راه صعید الاعلی روانه شدم و آن روی به جانب جنوب دارد. ولایتی است که آب نیل از آن جا به مصر می‌آید و هم از ولایت مصر است و فراخی مصر اغلب از آن جاست، و آن جا بر دو کناره نیل بسی شهر‌ها و روستاها بود که صفت آن کردن به تطویل انجامد، تا به شهری رسیدیم که آن را اسیوط می‌گفتند وافیون ازاین شهر خیزد و آن خشخاش است که تخم او سیاه باشد. چون بلند شود و پیله بندد او را بشکنند از آن مثل شیره بیرون آید. آن را جمع کنند و نگاه دارند افیون باشد و تخم این خشخاش خرد و چون زیره است. و بدین اسیوط از صوف گوسفند دستارها بافند که مثل او در عالم نباشد و صوف های باریک که به ولایت عجم آورند و گویند مصری است همه از این صعیدالاعلی باشد چه به مصر خود صوف نبافند و من بدین اسیوط فوطه ای دیدم از صوف گوسفند کرده که مثل آن نه به لهاور دیدم و نه به ملتان و به شکل پنداشتی حریر است. و از آن جابه شهری رسیدیم که آن را قوص می‌گفتند و آن جا بناهای عظیم دیدم از سنگ های که هر که آن ببیند تعجب کند؛ شارستانی کهنه و از سنگ باروی ساخته و اکثر عمارت های آن از سنگ های بزرگ کرده که یکی از آن مقدار بیست هزار من و سی هزار من باشد و عجب آن که به ده پانزده فرسنگی آن موضع نه کوهی است و نه سنگ تا آن‌ها را از کجا و چگونه نقل کرده باشند.
هوش مصنوعی: در قاهره نماز عید خواندم و در روز سه‌شنبه، چهاردهم ذی‌الحجه سال ۴۴۱ هجری، از مصر سوار بر کشتی شدم و به سوی صعید اعلی حرکت کردم که به سمت جنوب قرار دارد. این ناحیه جایی است که آب نیل از آنجا به مصر روانه می‌شود و بزرگ‌ترین قسمت مصر نیز از همین‌جا تأمین می‌شود. در این منطقه بر دو سمت نیل، شهرها و روستاهای زیادی قرار دارد که توصیف آن‌ها زمان‌بر است. به شهری به نام اسیوط رسیدیم که از آنجا افیون برداشت می‌شود. گیاهی به نام خشخاش که دانه‌های آن سیاه است، در این ناحیه می‌روید. وقتی این گیاه می‌رسد و دانه‌هایش را جدا می‌کنند، از آن شیره‌ای به دست می‌آید که جمع‌آوری و نگهداری می‌شود و به افیون معروف است. دانه‌های این خشخاش کوچک است و شبیه زیره به نظر می‌رسد. در اسیوط همچنین دستارهایی از پشم گوسفند بافته می‌شود که در دنیا نظیر ندارد. پشم‌های نازکی که به مناطق دیگر می‌برند، همگی از این صعید اعلی هستند چرا که در مصر پشم نمی‌بافند. در اسیوط، پارچه‌ای از پشم گوسفند دیدم که هیچ‌جا به زیبایی آن نه در لهاور و نه در ملتان ندیده بودم و به نظر حریر می‌رسد. از آنجا به شهری به نام قوص رسیدیم و در آنجا بناهای عظیم با سنگ‌های بزرگ دیدم که هر کسی با دیدن آن‌ها متعجب می‌شود. این منطقه دارای آثار باستانی است که با سنگ‌های بزرگ ساخته شده و برخی از این سنگ‌ها بین بیست تا سی هزار من وزن دارند. و شگفت‌انگیز این است که در فاصله ده یا پانزده فرسنگی از آنجا هیچ کوهی وجود ندارد که این سنگ‌ها از آنجا منتقل شده باشند.