گنجور

بخش ۵۱ - مکه

یکشنبه ششم ذی الحجه به مکه رسیدیم. به باب الصفا فرو آمدیم این سال به مکه قحطی بود. چهار من نان به یک دینار نیشابوری بود و مجاوران از مکه می‌رفتند و از هیچ طرف حاج نه آمده بود. روز چهارشنبه به یاری حق سبحانه و تعالی به عرفات حج بگذاردیم و دو روز به مکه بودیم و خلق بسیار از گرسنگی و بی چارگی از حجاز روی بیرون نهادند هر طرف، و در این نوبت شرح حج و وصف مکه نمی گویم تا دیگر نوبت که بدین جا رسم که نوبت دیگر شش ماه مجاور بود م و آنچه دیدم به شرح بگویم.

و من روی به مصر نهادم چنان که هفتاد و پنجم روز به مصر رسیدم. و در این سال سی و پنج هزار آدمی از حجاز به مصر آمدمند وسلطان همه را جامه پوشانید و اجری داد تاسال تمام که همه گرسنه وبرهنه بودند تا باز باران‌ها آمد و در زمین حجاز طعم فراخ شد و باز این همه خلق را درخورد هریک جامه پوشانید و صلات‌ داد و سوی حجاز روانه کرد. و در رجب سنه اربعین و اربعمایه دیگر بار مثال سلطان بر خلق خواندند که به حجاز قحطی است و رفتن حجاج مصلحت نیست. بر خویشتن ببخشایند و آنچه خدای تعالی فرموده است بکنند، اندر این سال نیز حاج نرفتند و وظیفه سلطان را که هر سال به حجاز فرستادی البته قصور و احتباس نبودی و آن جامه کعبه و از آن خدّام و حاشیه و امرای مکه و مدینه و صله امیر مکه و مشاهره او هر ماه سه هزار دینار و اسب و خلعت بود به دو وقت فرستادی در این سال شخصی بود که او را قاضی عبدالله می‌گفتند وبه شام قاضی بوده. این وظیفه به دست و صحبت او روانه کردند و من با وی برفتم به راه قلزم و این نوبت کشتی به جار رسید پنجم ذی القعده و حج نزدیک تنگ درآمده اشتری به پنج دینار بود به تعجیل برفتیم.

هشتم ذی الحجه به مکه رسیدم و به یاری سبحانه و تعالی حج بگذاردم، از مغرب قافله ای عظیم آمده بود. و آن سال به در مدینه شریفه عرب از ایشان خفارت خواست به گاه بازگشتن از حج و میان ایشان جنگ برخاست و از مغربیان زیادت از دو هزار آدمی کشته شد و بسی به مغرب نشدند. و به همین حج از مردم خراسان قومی به راه شام و مصر رفته بودند و به کشتی به مدینه رسیدند. ششم ذی الحجه ایشان را صد و چهار فرسنگ مانده بود تا به عرفات رسند. گفته بوند هرکه مارا در این سه روز که مانده است به مکه رساند چنان که حج دریابیم هر یک از ما چهل دینار بدهیم. اعراب بیامدند و چنان کردند که به دو روز و نیم ایشان را به عرفات رسانیدند و زر بستاندند و ایشان را یک یک بر شتران جمازه بستند و از مدینه برآمدند و به عرفات آوردند دو تن مرده که بر آن شتران بسته بودند و چهار تن زنده بودند اما نیم مرده.

نماز دیگر که ما آن جا بودیم برسیدند. چنان شده بودند که بر پای نمی توانستند ایستادن وسخن نیز نمی توانستند گفتن. حکایت کردند که در راه بسی خواهش بدین اعراب کردیم که زر که داده ایم شما را باشد ما را بگذارید که بی طاقت شدیم. از ما نشندیند و همچنان براندند. فی الجمله آن چهار تن حج کردند و به راه شام بازگشتند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکشنبه ششم ذی الحجه به مکه رسیدیم. به باب الصفا فرو آمدیم این سال به مکه قحطی بود. چهار من نان به یک دینار نیشابوری بود و مجاوران از مکه می‌رفتند و از هیچ طرف حاج نه آمده بود. روز چهارشنبه به یاری حق سبحانه و تعالی به عرفات حج بگذاردیم و دو روز به مکه بودیم و خلق بسیار از گرسنگی و بی چارگی از حجاز روی بیرون نهادند هر طرف، و در این نوبت شرح حج و وصف مکه نمی گویم تا دیگر نوبت که بدین جا رسم که نوبت دیگر شش ماه مجاور بود م و آنچه دیدم به شرح بگویم.
هوش مصنوعی: در روز یکشنبه ششم ذی الحجه به مکه رسیدیم و به باب الصفا وارد شدیم. در آن سال مکه با قحطی مواجه بود. قیمت نان به شدت بالا رفته بود و چهار من نان به بهای یک دینار نیشابوری فروخته می‌شد. بسیاری از مجاوران از مکه می‌رفتند و هیچ زائری از طرف دیگر نیامده بود. روز چهارشنبه، با یاری خداوند، به عرفات رفتیم و دو روز در مکه ماندیم. مردم زیادی به خاطر گرسنگی و مشکلات دیگر از حجاز خارج شدند. در این متن به شرح حج و توصیف مکه نمی‌پردازم و قول می‌دهم در نوبت بعدی که شش ماه در اینجا باشم، آنچه دیده‌ام را به تفصیل بیان کنم.
و من روی به مصر نهادم چنان که هفتاد و پنجم روز به مصر رسیدم. و در این سال سی و پنج هزار آدمی از حجاز به مصر آمدمند وسلطان همه را جامه پوشانید و اجری داد تاسال تمام که همه گرسنه وبرهنه بودند تا باز باران‌ها آمد و در زمین حجاز طعم فراخ شد و باز این همه خلق را درخورد هریک جامه پوشانید و صلات‌ داد و سوی حجاز روانه کرد. و در رجب سنه اربعین و اربعمایه دیگر بار مثال سلطان بر خلق خواندند که به حجاز قحطی است و رفتن حجاج مصلحت نیست. بر خویشتن ببخشایند و آنچه خدای تعالی فرموده است بکنند، اندر این سال نیز حاج نرفتند و وظیفه سلطان را که هر سال به حجاز فرستادی البته قصور و احتباس نبودی و آن جامه کعبه و از آن خدّام و حاشیه و امرای مکه و مدینه و صله امیر مکه و مشاهره او هر ماه سه هزار دینار و اسب و خلعت بود به دو وقت فرستادی در این سال شخصی بود که او را قاضی عبدالله می‌گفتند وبه شام قاضی بوده. این وظیفه به دست و صحبت او روانه کردند و من با وی برفتم به راه قلزم و این نوبت کشتی به جار رسید پنجم ذی القعده و حج نزدیک تنگ درآمده اشتری به پنج دینار بود به تعجیل برفتیم.
هوش مصنوعی: من به سمت مصر حرکت کردم و پس از هفتاد و پنج روز به آنجا رسیدم. در آن سال، سی و پنج هزار نفر از حجاز به مصر آمدند و سلطان به همه آنها لباس پوشانید و کمک هزینه‌ای به آنها داد، زیرا همه گرسنه و برهنه بودند تا باران‌ها بارید و سرزمین حجاز دوباره سرسبز شد. سپس، سلطان با لباس و کمک به این مردم، آنها را به حجاز فرستاد. در ماه رجب، در سال چهل و چهارم، بار دیگر به مردم اعلام کردند که در حجاز قحطی است و رفتن حجاج مناسب نیست. به همین دلیل، در آن سال هم حجاج نرفتند. سلطان هر سال کمک‌های خود را به حجاز می‌فرستاد و وظایفش قطع نشده بود. این کمک‌ها شامل لباس برای کعبه و و همچنین کمک به خدمه و مقامات مکه و مدینه بود. یکی از این افراد که به قاضی عبدالله مشهور بود و قبلاً قاضی شام بود، مسئول انجام این کمک‌ها شد. من با او در مسیر قلزم حرکت کردم و در پنجم ذی القعده، در آستانه حج، برای سفر خود آماده شدم که قیمت شتر به پنج دینار بود و به سرعت حرکت کردیم.
هشتم ذی الحجه به مکه رسیدم و به یاری سبحانه و تعالی حج بگذاردم، از مغرب قافله ای عظیم آمده بود. و آن سال به در مدینه شریفه عرب از ایشان خفارت خواست به گاه بازگشتن از حج و میان ایشان جنگ برخاست و از مغربیان زیادت از دو هزار آدمی کشته شد و بسی به مغرب نشدند. و به همین حج از مردم خراسان قومی به راه شام و مصر رفته بودند و به کشتی به مدینه رسیدند. ششم ذی الحجه ایشان را صد و چهار فرسنگ مانده بود تا به عرفات رسند. گفته بوند هرکه مارا در این سه روز که مانده است به مکه رساند چنان که حج دریابیم هر یک از ما چهل دینار بدهیم. اعراب بیامدند و چنان کردند که به دو روز و نیم ایشان را به عرفات رسانیدند و زر بستاندند و ایشان را یک یک بر شتران جمازه بستند و از مدینه برآمدند و به عرفات آوردند دو تن مرده که بر آن شتران بسته بودند و چهار تن زنده بودند اما نیم مرده.
هوش مصنوعی: در هشتم ذی‌الحجه به مکه رسیدم و با کمک خدا حج را برگزار کردم. قافله‌ای بزرگ از مغرب به آنجا آمده بود. در آن سال، از سوی عرب، به هنگام بازگشت از حج، درخواست عذرخواهی کردند و در میان آنها جنگی رخ داد که در آن بیش از دو هزار نفر از مغربیان کشته شدند و بسیاری به مغرب بازنگشتند. همچنین در همین حج، گروهی از مردم خراسان به سمت شام و مصر رفته بودند و با کشتی به مدینه رسیدند. ششم ذی‌الحجه، صد و چهار فرسنگ تا عرفات فاصله داشت. آنها گفته بودند که اگر کسی بتواند آنها را در این سه روز باقیمانده به مکه برساند تا حج را ادا کنند، هر یک از آنها چهل دینار به او می‌دهند. اعراب آمده و با تلاش بسیار، آنها را در دو روز و نیم به عرفات رساندند و در عوض پول گرفتند. آنها را یکی‌یکی بر شتران نشاندند و از مدینه به سمت عرفات بردند. در این مسیر، دو نفر مرده و چهار نفر دیگر در حالی که حال خوشی نداشتند، بودند.
نماز دیگر که ما آن جا بودیم برسیدند. چنان شده بودند که بر پای نمی توانستند ایستادن وسخن نیز نمی توانستند گفتن. حکایت کردند که در راه بسی خواهش بدین اعراب کردیم که زر که داده ایم شما را باشد ما را بگذارید که بی طاقت شدیم. از ما نشندیند و همچنان براندند. فی الجمله آن چهار تن حج کردند و به راه شام بازگشتند.
هوش مصنوعی: هنگامی که ما آنجا بودیم، گروهی به نماز رسیدند. آنها به حدی خسته بودند که نمی‌توانستند برای ایستادن، روی پای خود بایستند و حتی نمی‌توانستند صحبت کنند. آنها گفتند که در راه بسیار از اعراب خواهش کرده‌اند که چون ما به شما طلا داده‌ایم، لطفاً ما را رها کنید، زیرا از شدت خستگی بی‌طاقت شده‌ایم. اما آنها به خواسته‌هایمان گوش ندادند و همچنان ما را جلو می‌بردند. به طور خلاصه، آن چهار نفر به حج رفتند و سپس به سمت شام بازگشتند.

حاشیه ها

1392/04/16 15:07
امین کیخا

بد خلقی مردم پیرامون خدای خانه داستانیست! ولی از نیکی ایشان یکی اینکه روزی در بازار مردی با لباس عربی و ریش فروهشته ساعت می فروخت ویرا گفتم این ساعت چند به فارسی نیکی پاسخ بداد که شگفتیدم. پس گفتم در این دو هفته بسیار کسان دیدم که پارسی می گویند ولی تو نغز و نکو می گویی ! گفتم نشستنگه تو کجاست ؟ گفت خوارزم نیای من خوارزمی است ، و او پرسید تو کجایی؟ من گفتم خوزستان ! گفت باید که من نغز تر سخن کنم یا نه ؟ شوریده شدم بپذیرفتم و رفتم و این سال 1376 بود!

1395/09/12 14:12
محمدرضا جباری هرسینی

اصلاح غلطها

1395/09/12 14:12
محمدرضا جباری هرسینی

حج گزاردن درست است، حال آنکه در غالب موارد که برخوردم، گذاردن تایپ شده.

1397/01/03 20:04
مجید میزازاده

بخش آخر خیلی خنده دار بود. چون شش حاجی هر یک چهل سکه به اعرابی ها می دهند که آنها را سه روزه به مراسم حج برسانند. و چون وقت تنگ بوده شبانه روز تاخته اند بگونه ای که دو نفرشان با سختی راه و تلاتم شتر ها و حتما با غذای کم فوت کردند و اگر هم چیزی می خوردند چون استراحت نمی کردند حتما بالا آورده اند آنچه را هم خورده بودند و چهار تن دیگر نیم جان به نماز دوم رسیدند.
حالا اینها از بالای شتر فریاد می زنند : بابا نمی خواد اینجور شب و روز بتازی و بری ما را کشتی! سکه ها مال خودتان ما را همین بین راه رها کنید.و اعرابی ها که نکند فعل حرامی کنند و اینها به حج نرسند دوستی خاله خرسه کردند و بندگان خدا را کشتند!