صفت شهر مصر. بر بالایی نهاده و جانب مشرقی شهر کوه است اما نه بلند بلکه سنگ هاست و پشت های سنگین. و بر کناره شهر مسجد طولون است بر سربلندی و دو دیوار محکم کشیده که جز دیوار آمد و میافارقین به از آ ن ندیدم. و آن را امیری از آن عباسیان کرده است که حاکم مصر بوده است. و به روزگار حاکم بامرالله که جدّ این سلطان بود فرزندان این طولون بیامدهاند و این مسجد را به سی هزار دینار مغربی به حاکم به امرالله فروخته و بعد از مدتی دیگر بیامدهاند و مناره ای که در این مسجد است به کندن گرفته. حاکم فرستاده است که شما به من فروخته اید چگونه خراب میکنید. گفتند ما مناره را نفروخته ایم. پنج هزار دینار به ایشان داد و مناره را هم بخریده. و سلطان ماه رمضان آن جا نماز کردی و روزهای جمعه. و شهر مصر از بیم آب بر سربالایی نهاده است و وقتی سنگ های بلند بزرگ بوده است، همه را بشکستند و هموار کرده و اکنون آن چنان جایها را عقبه گویند. و چون از دور شهر مصر را نگاه کنند پندارند کوهی است و خانه های هست که چهارده طبقه از بالای یکدیگر است و خانه های هفت طبقه، و از ثقات شنیدم که شخصی بر بام هفت طبقه باغچه ای کرده بود و گوساله ای آن جا برده و پرورده تا بزرگ شده بود و آن جا دولابی ساخته که این گاو میگردانید و آب از چاه برمی کشید و بر آن بام درخت های نارنج و ترنج و موز و غیره کشته و همه دربار آمده و گل و سپرغمها همه نوع کشته، و از بازرگانی معتبر شنیدم که بسی سراهاست در مصر که در او حجره هاست به رسم مستغل یعنی به کرا دادن که مساحت آن سی ارش در سی ارش باشد سیصد و پنجاه تن در آن باشند. وبازارها و کوچهها در آن جاست که دائما قنادیل سوزد چون که هیچ روشنائی در آن جا بر زمین نیفتد و رهگذر مردم باشد. و در شهر مصر غیر قاهره هفت جامع است چنان که به هم پیوسته و به هر دو شهر پانزده مسجد آدینه است که روزهای جمعه در هر جای خطبه و جماعت باشد. در میان بازار مسجدی است که آن را باب الجوامع گویند و آن را عمرو عاص ساخته است به روزگاری که از دست معاویه امیر مصر بود، و آن مسجد به چهارصد عمود رخام قایم است و آن دیوار که محراب بر اوست سرتاسر تخته های رخام سپید است و جمیع قرآن بر آن تختهها به خطی زیبا نوشته، و ازبیرون به چهار حد مسجد بازارهاست و درهای مسجد در آن گشاده، و مدام در آن مدرّسان و مقریان نشسته و سیاحتگاه آن شهر بزرگ آن مسجد در آن گشاده، و مدام در آن مدرسان و مقریان نشسته و سیاحتگاه آن شهر بزرگ آن مسجد است و هرگز نباشد که در او کم تر از پنج هزار خلق باشد چه از طلاب علوم و چه غریبان و چه از کاتبان که چک و قباله نویسند و غیر آن. و آن مسجد را حاکم از فرزندان عمر و عاص بخرید که نزدیک او رفته بودند و گفته [که] ما محتاجیم و درویش و این مسجد پدر ما کرده است اگر سلطان اجازت دهد بکنیم و سنگ و خشت آن بفروشیم. پس حاکم صد هزار دینار به ایشان داد و آن بخرید و همه اهل مصر را بر این گواه کرد و بعد از آن بسیار عمارات عجیب در آن جا بکرد و بفرمود و از جمله چراغدانی نقره گین ساختند شانزده پهلو چنان که هر پهلوی از او یک ارش و نیم باشد، چنان که چراغدان بیست و چهار ارش باشد و هفتصد و اند چراغ در وی میافروزند در شب های عزیز، و گفتند وزن آن بیست و پنج قنطار نقره است هر قنطار صد رطل و هر رطل صد و چهل وچهار درهم نقره است. و میگویند که چون این چراغدان ساخته شد به هیچ در در نمی گنجید از درهای جامع از بزرگی که بود تا دری فرو گرفتند و آن را در مسجد بردند و باز در بر نشاندند. و همیشه در این مسجد ده تو حصیر رنگین نیکو بر بالای یکدیگر گسترده باشد. و هر شب زیاده از صد قندیل افروخته، و محکمه قاضی القضاة در این مسجد باشد. و بر جانب شمالی مسجد بازاری است که آن را سوق القنادیل خوانند. درهیچ بلاد چنان بازاری نشان نمی دهند. هر ظرایف که در عالم باشد آن جا یافت میشود. و آن جا آلتها دیدم که از ذبل ساخته بودند.
چون صندوقچه و شانه و دسته کارد و غیره. و آن جا بلور سخت نیکو دیدم و استادان نغز آن را میتراشیدند و آن را از مغرب آورده بوند و میگفتند در این نزدیکی در دریای قلزم بلوری پدید آمده است که لطیف تر و شفاف تر از بلور مغربی است و دندان فیل دیدم که از زنگبار آورده بودند از آن بسیار بود که زیادت از دویست من بود.
و یک عدد پوست گاو آورده بودند از حبشه که همچو پوست پلنگ بود و از آن نعلین میسازند. و از حبشه مرغ خانگی آوردهاند که نیک بزرگ باشد و نقطه های سپید بر وی و بر سر کلاهی دارد بر مثال طاوس.
و در مصر عسل بسیار خیزد و شکر هم.
روز سیوم دی ماه قدیم از سال چهارصد و شانزده عجم این میوهها و سپرغمها به یک روز دیدم که ذکر میرود وهی هذه: گل سرخ، نیلوفر، نرگس، ترنج، لیمو، مرکب، سیب، یاسمن، شاه سپرغم، به، انار، امرود، خربوزه، دستبونه، موز، هلیله تر، خرمای تر، انگور، نیشکر، بادنجان، کدوی تر، ترب، شلغم، کرنب، باقلای تر، خیار، بادرنگ، پیاز تر، سیر تر، جزر، چغندر. هر که اندیشه کند که این انواع میوه و ریاحین که بعضی خریفی است و بعضی ربیعی و بعضی صیفی و بعضی شتوی چگونه جمع بوده باشد همانا قبول نکند فاما مرا در این غرضی نبوده و ننوشتم الا آن چه دیدم و بعضی که شنیدم و نوشتم عهده آن بر من نیست چه ولایت مصر وسعتی دارد عظیم همه نوع هواست از سردسیر و گرمسیر و از همه اطراف هرچه باشد به شهر آورند و بعضی در بازارها میفروشند. و به مصر سفالینه سازند از همه نوع چنان لطیف و شفاف که دست چون بیرون نهند از اندرون بتوان دید از کاسه و قدح و طبق و غیره و رنگ کنند آن را چنان که رنگ بوقلمون را ماند چنان که از هر جهتی که بداری رنگ دیگر نماید، و آبگینه سازند که به صفا و پاکی به زبرجد ماند و آن را به وزن فروشند، و از بزازی ثقه شنیدم که یک درهم سنگ ریسمان به سه دینار مغربی بخرند که سه دینار و نیم نیشابوری باشد و به نیشابور پرسیدم که ریسمانی که از همه نیکوتر باشد چگونه خرند گفتند هر آنچه بی نظیر باشد یک درم به پنج درم بخرند.
شهر مصر بر کنار نیل نهاده است، به درازی، و بسیار کوشکها و منظرها چنان است که اگر خواهند آب به ریسمان از نیل بردارند، اما آب شهر همه سقایان آورند از نیل، بعضی به شتر و بعضی به دوش و سبوها دیدم از برنج دمشقی که هریک سی من آب گرفتی و چنان بود که پنداشتی زرین است. یکی مرا حکایت کرد که زنی است که پنج هزار از آن سبو دارد که به مزد میدهد هر سبوی ماهی به یک درم و چون بازسپارند باید سبو درست باز سپارند. و در پیش مصر جزیره ای در میان نیل است که وقتی شهری کرده بودند و آن جزیره مغربی شهر است و در آن جا مسجد آدینه ای است و باغ هاست و آن پاره سنگ بوده است درمیان رود. و این دو شاخ از نیل هر یک به قدر جیحون تقدیر کردم اما بس نرم و آهسته میرود. و میان شهر و جزیره جسری بسته است به سی و شش پاره کشتی، و بعضی از شهر دیگر سوی آب نیل است و آن را جیزه خوانند و آن جا نیز مسجد آدینه ای است اما جسر نیست، به زورق و معبر گذرند، و در مصر چندان کشتی و زورق باشد که به بغداد و بصره نباشد. اهل بازار مصر هرچه فروشند راست گویند و اگر کسی به مشتری دروغ گوید او را بر شتری نشانده، زنگی به دست او دهند تا در شهر میگردد و زنگ میجنباند و منادی میکند که من خلاف گفتم و ملامت میبینم و هرکه دروغ گوید سزای او ملامت باشد. در بازار آن جا از بقال عطار و پیله ور هر چه فروشند باردان آن از خود بدهند اگر زجاج باشد و اگر سفال و اگر کاغذ فی الجمله احتیاج نباشدکه خریدار باردان بردارد، و روغن و چراغ آن جا از تخم ترب و شلغم گیرند و آن را زیت حارّ گویند، و آن جا کنجد اندک باشد و روغنش عزیز و روغن زیتون ارزان بود، پسته گرانتر از بادام است و مغز بادام ده من از یک دینار نگذرد. و اهل بازار و دکانداران بر خران زینی نشینند که آیند و روند از خانه به بازار، و هر جا بر سر کوچهها بسیار خران زینی آراسته داشته باشند که اگر کسی خواهد برنشیند و اندک کرایه میدهد، و گفتند پنجاه هزار بهیمه زینی باشد که هر روز زین کرده به کرا دهند، و بیرون از لشکریان و سپاهیان بر اسب نشینند یعنی اهل بازار و روستا و محترفه و خواجگان، و بسیار خر ابلق دیدم همچو اسب بل لطیف تر. و اهل شهر عظیم توانگر بودند در آن وقت که آن جا بودم.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صفت شهر مصر. بر بالایی نهاده و جانب مشرقی شهر کوه است اما نه بلند بلکه سنگ هاست و پشت های سنگین. و بر کناره شهر مسجد طولون است بر سربلندی و دو دیوار محکم کشیده که جز دیوار آمد و میافارقین به از آ ن ندیدم. و آن را امیری از آن عباسیان کرده است که حاکم مصر بوده است. و به روزگار حاکم بامرالله که جدّ این سلطان بود فرزندان این طولون بیامدهاند و این مسجد را به سی هزار دینار مغربی به حاکم به امرالله فروخته و بعد از مدتی دیگر بیامدهاند و مناره ای که در این مسجد است به کندن گرفته. حاکم فرستاده است که شما به من فروخته اید چگونه خراب میکنید. گفتند ما مناره را نفروخته ایم. پنج هزار دینار به ایشان داد و مناره را هم بخریده. و سلطان ماه رمضان آن جا نماز کردی و روزهای جمعه. و شهر مصر از بیم آب بر سربالایی نهاده است و وقتی سنگ های بلند بزرگ بوده است، همه را بشکستند و هموار کرده و اکنون آن چنان جایها را عقبه گویند. و چون از دور شهر مصر را نگاه کنند پندارند کوهی است و خانه های هست که چهارده طبقه از بالای یکدیگر است و خانه های هفت طبقه، و از ثقات شنیدم که شخصی بر بام هفت طبقه باغچه ای کرده بود و گوساله ای آن جا برده و پرورده تا بزرگ شده بود و آن جا دولابی ساخته که این گاو میگردانید و آب از چاه برمی کشید و بر آن بام درخت های نارنج و ترنج و موز و غیره کشته و همه دربار آمده و گل و سپرغمها همه نوع کشته، و از بازرگانی معتبر شنیدم که بسی سراهاست در مصر که در او حجره هاست به رسم مستغل یعنی به کرا دادن که مساحت آن سی ارش در سی ارش باشد سیصد و پنجاه تن در آن باشند. وبازارها و کوچهها در آن جاست که دائما قنادیل سوزد چون که هیچ روشنائی در آن جا بر زمین نیفتد و رهگذر مردم باشد. و در شهر مصر غیر قاهره هفت جامع است چنان که به هم پیوسته و به هر دو شهر پانزده مسجد آدینه است که روزهای جمعه در هر جای خطبه و جماعت باشد. در میان بازار مسجدی است که آن را باب الجوامع گویند و آن را عمرو عاص ساخته است به روزگاری که از دست معاویه امیر مصر بود، و آن مسجد به چهارصد عمود رخام قایم است و آن دیوار که محراب بر اوست سرتاسر تخته های رخام سپید است و جمیع قرآن بر آن تختهها به خطی زیبا نوشته، و ازبیرون به چهار حد مسجد بازارهاست و درهای مسجد در آن گشاده، و مدام در آن مدرّسان و مقریان نشسته و سیاحتگاه آن شهر بزرگ آن مسجد در آن گشاده، و مدام در آن مدرسان و مقریان نشسته و سیاحتگاه آن شهر بزرگ آن مسجد است و هرگز نباشد که در او کم تر از پنج هزار خلق باشد چه از طلاب علوم و چه غریبان و چه از کاتبان که چک و قباله نویسند و غیر آن. و آن مسجد را حاکم از فرزندان عمر و عاص بخرید که نزدیک او رفته بودند و گفته [که] ما محتاجیم و درویش و این مسجد پدر ما کرده است اگر سلطان اجازت دهد بکنیم و سنگ و خشت آن بفروشیم. پس حاکم صد هزار دینار به ایشان داد و آن بخرید و همه اهل مصر را بر این گواه کرد و بعد از آن بسیار عمارات عجیب در آن جا بکرد و بفرمود و از جمله چراغدانی نقره گین ساختند شانزده پهلو چنان که هر پهلوی از او یک ارش و نیم باشد، چنان که چراغدان بیست و چهار ارش باشد و هفتصد و اند چراغ در وی میافروزند در شب های عزیز، و گفتند وزن آن بیست و پنج قنطار نقره است هر قنطار صد رطل و هر رطل صد و چهل وچهار درهم نقره است. و میگویند که چون این چراغدان ساخته شد به هیچ در در نمی گنجید از درهای جامع از بزرگی که بود تا دری فرو گرفتند و آن را در مسجد بردند و باز در بر نشاندند. و همیشه در این مسجد ده تو حصیر رنگین نیکو بر بالای یکدیگر گسترده باشد. و هر شب زیاده از صد قندیل افروخته، و محکمه قاضی القضاة در این مسجد باشد. و بر جانب شمالی مسجد بازاری است که آن را سوق القنادیل خوانند. درهیچ بلاد چنان بازاری نشان نمی دهند. هر ظرایف که در عالم باشد آن جا یافت میشود. و آن جا آلتها دیدم که از ذبل ساخته بودند.
هوش مصنوعی: شهر مصر بر روی ارتفاعاتی قرار دارد که به سمت مشرق به کوههای کوتاهی منتهی میشود. در کنار این شهر، مسجد طولون واقع شده که دارای دو دیوار محکم است. این مسجد به امیر عباسی داده شده که حاکم مصر بوده و در زمان حاکم بامرالله، جد این سلطان، فرزندان طولون آمدند و مسجد را به مبلغ سی هزار دینار فروختند. آنها بعداً برای ساخت مناره آنجا آمدند و حاکم از آنها پرسید که چگونه خراب میکنید در حالی که آن را فروختهاید؟ آنها گفتند که مناره را نفروختهاند و در نهایت پنج هزار دینار به آنها پرداخت کرد و مناره را خرید. سلطان در ماه رمضان و روزهای جمعه در آنجا نماز خواند. شهر مصر به دلیل آب و هوای خاصش بر روی بلندی قرار دارد و سنگهای بزرگی در آنجا شکسته و هموار شدهاست. وقتی به شهر نگاه میکنید، پنداری کوه را میبینید که ساختمانهای آن تا چهارده طبقه میرسد. یکی از ساکنان از بام یک ساختمان هفت طبقه باغچهای درست کرده بود و گوسالهای را در آنجا پرورش داده بود. در آن بام درختان نارنج، ترنج و موز وجود داشت. در این شهر، بازارها و کوچههای زیادی وجود دارد که همیشه روشناییهای روشن دارد. در غیر از قاهره، هفت مسجد جامع وجود دارد و در هر دو شهر پانزده مسجد آدینه قابل مشاهده است. در میان بازار، مسجدی به نام باب الجوامع وجود دارد که عمرو عاص آن را ساخته و در آن چهارصد ستون سنگ مرمر است. داخل مسجد، محراب با تختههای رخام سفید تزئین شده و قرآنها بر آن نوشته شدهاند. درهای مسجد به بازاری بزرگ باز میشود و تعداد زیادی از مردم و دانشآموزان در آنجا حضور دارند. حاکم از فرزندان عمرو عاص مسجد را خرید و بعد از آن عمارتهای زیبایی در آنجا بنا کردند و چراغدانهای نقرهای بزرگی درست کردند. این چراغدانها میتوانستند به تعداد زیادی شمع روشن کنند. همچنین در این مسجد، قاضیالقضاة مستقر است و در سمت شمال مسجد، بازاری به نام سوق القنادیل وجود دارد که هیچ کجای دیگر مانند آن یافت نمیشود و انواع اجناس و وسایل مختلف در آنجا موجود است.
چون صندوقچه و شانه و دسته کارد و غیره. و آن جا بلور سخت نیکو دیدم و استادان نغز آن را میتراشیدند و آن را از مغرب آورده بوند و میگفتند در این نزدیکی در دریای قلزم بلوری پدید آمده است که لطیف تر و شفاف تر از بلور مغربی است و دندان فیل دیدم که از زنگبار آورده بودند از آن بسیار بود که زیادت از دویست من بود.
هوش مصنوعی: در آنجا وسایلی مانند صندوقچه، شانه و دسته کارد دیده میشد. همچنین، بلورهای بسیار باکیفیت و زیبا وجود داشت که استادکاران در حال تراشیدن آن بودند. این بلورها از مناطق غربی آورده شده بودند و میگفتند در نزدیکی دریای قلزم نوعی بلور جدید ظاهر شده که از بلورهای غربی لطیفتر و شفافتر است. همچنین، دندانهای فیل را دیدم که از زنگبار آورده بودند و تعداد زیادی از آنها، بیش از دویست من، موجود بود.
و یک عدد پوست گاو آورده بودند از حبشه که همچو پوست پلنگ بود و از آن نعلین میسازند. و از حبشه مرغ خانگی آوردهاند که نیک بزرگ باشد و نقطه های سپید بر وی و بر سر کلاهی دارد بر مثال طاوس.
هوش مصنوعی: یک پوست گاو از حبشه آورده بودند که خیلی شبیه به پوست پلنگ بود و از آنها نعلین میساختند. همچنین مرغ خانگی بزرگی از حبشه آورده بودند که دارای نقاط سفیدی بود و بر سرش کلاهی شبیه به کلاه طاووس داشت.
و در مصر عسل بسیار خیزد و شکر هم.
هوش مصنوعی: در مصر عسل و شکر به فراوانی تولید میشود.
روز سیوم دی ماه قدیم از سال چهارصد و شانزده عجم این میوهها و سپرغمها به یک روز دیدم که ذکر میرود وهی هذه: گل سرخ، نیلوفر، نرگس، ترنج، لیمو، مرکب، سیب، یاسمن، شاه سپرغم، به، انار، امرود، خربوزه، دستبونه، موز، هلیله تر، خرمای تر، انگور، نیشکر، بادنجان، کدوی تر، ترب، شلغم، کرنب، باقلای تر، خیار، بادرنگ، پیاز تر، سیر تر، جزر، چغندر. هر که اندیشه کند که این انواع میوه و ریاحین که بعضی خریفی است و بعضی ربیعی و بعضی صیفی و بعضی شتوی چگونه جمع بوده باشد همانا قبول نکند فاما مرا در این غرضی نبوده و ننوشتم الا آن چه دیدم و بعضی که شنیدم و نوشتم عهده آن بر من نیست چه ولایت مصر وسعتی دارد عظیم همه نوع هواست از سردسیر و گرمسیر و از همه اطراف هرچه باشد به شهر آورند و بعضی در بازارها میفروشند. و به مصر سفالینه سازند از همه نوع چنان لطیف و شفاف که دست چون بیرون نهند از اندرون بتوان دید از کاسه و قدح و طبق و غیره و رنگ کنند آن را چنان که رنگ بوقلمون را ماند چنان که از هر جهتی که بداری رنگ دیگر نماید، و آبگینه سازند که به صفا و پاکی به زبرجد ماند و آن را به وزن فروشند، و از بزازی ثقه شنیدم که یک درهم سنگ ریسمان به سه دینار مغربی بخرند که سه دینار و نیم نیشابوری باشد و به نیشابور پرسیدم که ریسمانی که از همه نیکوتر باشد چگونه خرند گفتند هر آنچه بی نظیر باشد یک درم به پنج درم بخرند.
هوش مصنوعی: در سیام دیماه سال چهارصد و شانزده هجری شمسی، میوهها و گیاهان متنوعی را در یک روز مشاهده کردم که شامل گل سرخ، نیلوفر، نرگس، ترنج، لیمو، سیب، یاسمن، انار، خربزه، موز و دیگر میوهها بود. این میوهها از نوعهای مختلف مانند میوههای خنکسیری، گرمسیری و باغی بودند و در یک جا جمع شده بودند. این تنوع نشاندهنده وسعت و گوناگونی ولایت مصر است که به دلیل شرایط اقلیمی متنوع، انواع میوهها و گیاهان به بازار عرضه میشود. همچنین در مصر سفالینههای بسیار زیبا و شفافی ساخته میشود که به خاطر ظرافت و کیفیتشان معروف هستند. این سفالینهها به گونهای رنگآمیزی میشوند که از زوایای مختلف، رنگهای متفاوتی به نظر میآید. از سوی دیگر، مجسمههای شفاف و تمیزی نیز تولید میشود که به وزن فروخته میشود. در مورد ریسمانهایی که در بازار وجود دارد نیز شنیدم که ریسمانهای باکیفیت به قیمتهای بالاتری خرید و فروش میشوند.
شهر مصر بر کنار نیل نهاده است، به درازی، و بسیار کوشکها و منظرها چنان است که اگر خواهند آب به ریسمان از نیل بردارند، اما آب شهر همه سقایان آورند از نیل، بعضی به شتر و بعضی به دوش و سبوها دیدم از برنج دمشقی که هریک سی من آب گرفتی و چنان بود که پنداشتی زرین است. یکی مرا حکایت کرد که زنی است که پنج هزار از آن سبو دارد که به مزد میدهد هر سبوی ماهی به یک درم و چون بازسپارند باید سبو درست باز سپارند. و در پیش مصر جزیره ای در میان نیل است که وقتی شهری کرده بودند و آن جزیره مغربی شهر است و در آن جا مسجد آدینه ای است و باغ هاست و آن پاره سنگ بوده است درمیان رود. و این دو شاخ از نیل هر یک به قدر جیحون تقدیر کردم اما بس نرم و آهسته میرود. و میان شهر و جزیره جسری بسته است به سی و شش پاره کشتی، و بعضی از شهر دیگر سوی آب نیل است و آن را جیزه خوانند و آن جا نیز مسجد آدینه ای است اما جسر نیست، به زورق و معبر گذرند، و در مصر چندان کشتی و زورق باشد که به بغداد و بصره نباشد. اهل بازار مصر هرچه فروشند راست گویند و اگر کسی به مشتری دروغ گوید او را بر شتری نشانده، زنگی به دست او دهند تا در شهر میگردد و زنگ میجنباند و منادی میکند که من خلاف گفتم و ملامت میبینم و هرکه دروغ گوید سزای او ملامت باشد. در بازار آن جا از بقال عطار و پیله ور هر چه فروشند باردان آن از خود بدهند اگر زجاج باشد و اگر سفال و اگر کاغذ فی الجمله احتیاج نباشدکه خریدار باردان بردارد، و روغن و چراغ آن جا از تخم ترب و شلغم گیرند و آن را زیت حارّ گویند، و آن جا کنجد اندک باشد و روغنش عزیز و روغن زیتون ارزان بود، پسته گرانتر از بادام است و مغز بادام ده من از یک دینار نگذرد. و اهل بازار و دکانداران بر خران زینی نشینند که آیند و روند از خانه به بازار، و هر جا بر سر کوچهها بسیار خران زینی آراسته داشته باشند که اگر کسی خواهد برنشیند و اندک کرایه میدهد، و گفتند پنجاه هزار بهیمه زینی باشد که هر روز زین کرده به کرا دهند، و بیرون از لشکریان و سپاهیان بر اسب نشینند یعنی اهل بازار و روستا و محترفه و خواجگان، و بسیار خر ابلق دیدم همچو اسب بل لطیف تر. و اهل شهر عظیم توانگر بودند در آن وقت که آن جا بودم.
هوش مصنوعی: شهر مصر در کنار رود نیل قرار دارد و به طول کشیده است. در اینجا بسیاری از کوشکها و مناظر زیبا وجود دارد. مردم برای بردن آب از نیل از ریسمان استفاده میکنند، اما آبهای شهر به وسیله سقایان از نیل تامین میشود؛ برخی با شتر و برخی دیگر آب را بر دوش میآورند. یکی از سبوها که از برنج دمشقی ساخته شده، حدود سی من آب دارد و به نظر میرسد که گویی از طلاست. شخصی به من گفت که زنی پنج هزار سبو دارد و هر ماه به ازای هر سبو یک درم کرایه میگیرد و وقتی سبوها برگردانده میشوند باید به درستی و سالم برگردانده شوند. بیرون از مصر جزیرهای در نیل وجود دارد که در آن شهری بنا شده و در سمت غرب شهر واقع شده است. در این جزیره مسجدی برای روز جمعه و باغهایی وجود دارد و بخشی از آن منطقه از سنگ ساخته شده است. دو شاخه نیل به آرامی جریان دارد. بین شهر و جزیره پلی به طول سی و شش قایق ساخته شده است. در سمت دیگر نیل نیز منطقهای به نام جیزه وجود دارد که آنجا هم مسجدی برای روز جمعه دارد ولی پل ندارد و برای عبور از قایق استفاده میشود. قایقها و کشتیهای بسیار زیادی در مصر وجود دارد. در بازار مصر فروشندگان به صراحت صحبت میکنند و اگر کسی به مشتری دروغ بگوید، او را بر روی شتر سوار کرده و با زنگی در شهر میگردانند تا اعلام کند که دروغ گفته و از او ملامت میشود. در بازار، هر فروشنده باید کالای خود را خود به مشتری بدهد. روغن و چراغها از دانههای ترب و شلغم تولید میشوند و به این روغن زیت حارّ میگویند. کنجد کم است و روغنش گران، در حالی که روغن زیتون ارزانتر است. پسته گرانتر از بادام است و مغز بادام به قیمت مناسبی فروخته میشود. دکانداران برای رفتن به بازار از خرها استفاده میکنند و در گوشه و کنار بازار، خرهای زین کرده برای کرایه دادن وجود دارد. گفته شده که در آن زمان پنجاه هزار خر زین کرده وجود دارد و مردم عادی، روستائیان و مسئولان بر روی اسب سوار میشوند. در آن زمان، اهل شهر توانگر و ثروتمند بودند.
حاشیه ها
1392/04/16 12:07
امین کیخا
ابلق همان ابلک است فارسی است
منظور از پوست گاو شبیه پلنگ پوست زرافه است
ابتدای پاراگراف دوم نوشته شده «ون» و «چ» آن افتاده است، «چون» صحیح است.
طبق محاسباتی که من انجام دادم هر دینار معادل 15 دلار کنونی هست و هر من هم حدود یک کیلوگرم.
امروز که دی ماه 1402 هست , هر دینار حدودا معادل هفتصد هزار تومن هست.
با تبدیل قیمت ها و وزن ها خواندن سفرنامه جذاب تر میشه و یک دید کلی از قیمت ها و هزینه های زندگی به دست میاد.