گنجور

بخش ۳۷ - رمله، عسقلان، طینه، تنیس

پس از بیت المقدس عزم کردم که در دریا نشینم و به مصر روم و باز از آن جا به مکه روم. باد معکوس بود به دریا متعذر بود رفتن. به راه خشک برفتم و به رمله بگذشتم. به شهری رسیدیم که آن را عسقلان می‌گفتند و بازار و جامع نیکو، و طاقی دیدم که آن جا بود کهنه، گفتند مسجدی بوده است، طاقی سنگین عظیم بزرگ چنان که اگر کسی خواستی خراب کند فراوان مالی خرج باید کرد تا آن خراب شود. و از آن جا برفتم در راه بسیار بادیه‌ها و شهرها دیدم که شرح آن مطول می‌شود تخفیف کردم. به جایی رسیدم که آن را طینه می‌گفتند و آن بندر بود کشتی‌ها را. و از آن جا به تنیس می‌رفتند.

در کشتی نشستم تا تنیس و آن تنیس جزیره ای است و شهری نیکو و از خشکی دور است چنان که از بام های شهر ساحل نتوان دید، شهری انبوه و بازارهای نیکو و دو جامع در آن جاست. به قیاس ده هزار دکان در آن جا باشد و صد دکان عطاری باشد. و ان جا در تابستان در بازرها کشگاب فروشند که شهری گرمسیر است و رنجوری بسیا باشد. و آن جا قصب رنگین بافند از عمامه‌ها و وقایه‌ها و آنچه زنان پوشند. از این قصب های رنگین هیچ جا مثل آن نبافند که در تنیس، و آن چه سپید باشد به دمیاط بافتند، و آن چه در کارخانه سلطانی بافند به کسی نفروشند و ندهند.

شنیدم که ملک فارس بیست هزار دینار به تنیس فرستاده بود تا به جهت او یک دست جامه خاص بخرند و چند سال آن جا بودند و نتوانستند خریدن. و آن جا بافندگان معروفند که جامه خاص بافند، شنیدم که کسی آن جا دستار سلطان مصر بافته بود آن را پانصد دینار زر مغربی فرمود و من آن دستار دیدم. گفتند چهار هزار دینار مغربی ارزد، و بدین شهر تنیس بوقلمون بافند که در همه عالم جای دیگر نباشد. آن جامه ای زرین است که به هروقتی از روز به لونی دیگر نماید و به مغرب و مشرق آن جامه از تنیس برند و شنیدم که سلطان روم کسی فرستاده بود و از سلطان مصر درخواسته بود که صد شهر از ملک وی بستاند و تنیس را به وی دهد. سلطان قبول نکرد و او را از آن شهر مقصود قصب و بوقلمون بود. چون آب نیل زیادت شود، آب تلخ دریا را از حوالی تنیس دور کند چنانکه تا ده فرسنگ حوالی شهر آب دریا خوش باشد آن وقت بدین جزیره و شهر حوض های عظیم ساخته‌اند به زیر زمین فرود رود و آن را استوار کرده و ایشان آن را مصانع خوانند، و چون راه آب بگشایند آب دریا در حوض‌ها و مصانع و رود و آب این شهر از این مصنع هاست که به وقت زیاده شدن نیل پرکرده باشند و تاسال دیگر از آن آب برمی دارند و استعمال می‌کنند و هرکه را بیش باشد به دیگران می‌فروشند. و مصانع وقف نیز بسیار باشد که به غربا دهند. و در این شهر تنیس پنجاه هزار مرد باشد و مدام هزار کشتی در حوالی شهر بسته باشد از آن بازرگانان و نیز از آن سلطان بسیار باشد چه هرچه به کار آید همه بدین شهر باید آورد که آن جا هیچ چیز نباشد و چون جزیره ای است تمامت معاملات به کشتی باشد. و آن لشکری تمام با سلاح مقیم باشد احتیاط را تا از فرنگ و روم کس قصد آن نتوان کرد.

و از ثقات شنودم که هر روز هزار دینار مغربی از آن جا به خزینه سلطان مصر برسد چنان که آن مقدار به روزی معین باشد. و محصل آن مال یک تن باشد که اهل شهر دو تسلیم کنند در یک روز معین و وی به خزانه رساند که هیچ از آن منکسر نشود و از هیچ کس به عنف چیزی نستاند. و قصب و بوقلمون که جهت سلطان بافند همه را بهای تمام دهند چنان که مردم به رغبت کار سلطان کنند نه چنان که در دیگر ولایت‌ها که از جانب دیوان و سلطان بر صناع سخت پردازند. و جامه عماری شتران و نمدزین اسپان بوقلمون بافند به جهت خاص سلطان. و میوه و خواربار شهر از رستاق مصر برند. و آن جا آلات آهن سازندچون مقراض و کارد و غیره و مقراضی دیدم که از آن جا به مصر آورده بودند پنج دینار مغربی می‌خواستند چنان بد که چون مسمارش برمی کشیدند گشوده می‌شد و چون مسمار فرو می‌کرند در کار بود.

و آن جا زنان را علتی می‌افتد به اوقات که چون مصروعی دو سه بار بانگ کنند وباز به هوش آیندو در خراسان شنیده بودم که جزیره ای است که زنان آن جا چون گربگان به فریاد می‌آیند و آن بر این گونه است که ذکر رفت.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس از بیت المقدس عزم کردم که در دریا نشینم و به مصر روم و باز از آن جا به مکه روم. باد معکوس بود به دریا متعذر بود رفتن. به راه خشک برفتم و به رمله بگذشتم. به شهری رسیدیم که آن را عسقلان می‌گفتند و بازار و جامع نیکو، و طاقی دیدم که آن جا بود کهنه، گفتند مسجدی بوده است، طاقی سنگین عظیم بزرگ چنان که اگر کسی خواستی خراب کند فراوان مالی خرج باید کرد تا آن خراب شود. و از آن جا برفتم در راه بسیار بادیه‌ها و شهرها دیدم که شرح آن مطول می‌شود تخفیف کردم. به جایی رسیدم که آن را طینه می‌گفتند و آن بندر بود کشتی‌ها را. و از آن جا به تنیس می‌رفتند.
هوش مصنوعی: پس از ترک بیت المقدس، تصمیم گرفتم که به دریا بروم و به مصر سفر کنم و از آنجا به مکه بروم. اما باد مخالف بود و سفر دریایی امکان‌پذیر نبود. بنابراین به مسیر خشکی رفتم و از رمله عبور کردم. به شهری رسیدم که عسقلان نامیده می‌شد و دارای بازار و مسجد زیبایی بود. در آنجا طاقی بزرگ و سنگین وجود داشت که گفته می‌شد قبلاً مسجدی بوده و خراب کردن آن نیازمند هزینه زیادی است. از آنجا ادامه دادم و در مسیر، بادیه‌ها و شهرهای زیادی را دیدم که توضیحشان طولانی می‌شود، بنابراین از آن گذشتن را مختصر کردم. به مکان دیگری رسیدم که طینه نام داشت و بندری برای کشتی‌ها بود. و از آنجا به تنیس می‌رفتم.
در کشتی نشستم تا تنیس و آن تنیس جزیره ای است و شهری نیکو و از خشکی دور است چنان که از بام های شهر ساحل نتوان دید، شهری انبوه و بازارهای نیکو و دو جامع در آن جاست. به قیاس ده هزار دکان در آن جا باشد و صد دکان عطاری باشد. و ان جا در تابستان در بازرها کشگاب فروشند که شهری گرمسیر است و رنجوری بسیا باشد. و آن جا قصب رنگین بافند از عمامه‌ها و وقایه‌ها و آنچه زنان پوشند. از این قصب های رنگین هیچ جا مثل آن نبافند که در تنیس، و آن چه سپید باشد به دمیاط بافتند، و آن چه در کارخانه سلطانی بافند به کسی نفروشند و ندهند.
هوش مصنوعی: در کشتی نشستم و به شهری به نام تنیس رفتم که جزیره‌ای است و از خشکی فاصله دارد. به طوری که از بام‌های شهر نمی‌توان سواحل را دید. این شهر، پرجمعیت و با بازارهای زیباست و دو مسجد بزرگ در آنجا وجود دارد. به نظر می‌رسد که حدود ده هزار مغازه در آنجا باشد و حدود صد مغازه مخصوص ادویه‌جات است. در تابستان، در بازارهای این شهر که آب و هوای گرم و رنجوری دارد، انواع مختلفی از کالاها فروخته می‌شود. همچنین، در آنجا انواع پارچه‌های رنگارنگ بافند که مخصوص عمامه و پوشاک زنان است. هیچ جا مانند تنیس این نوع پارچه‌های رنگی بافته نمی‌شود و پارچه‌های سفید نیز در دمیاط بافته می‌شوند. همچنین، پارچه‌هایی که در کارخانه سلطانی بافته می‌شوند، به کسی فروخته نمی‌شوند و به دیگران داده نمی‌شوند.
شنیدم که ملک فارس بیست هزار دینار به تنیس فرستاده بود تا به جهت او یک دست جامه خاص بخرند و چند سال آن جا بودند و نتوانستند خریدن. و آن جا بافندگان معروفند که جامه خاص بافند، شنیدم که کسی آن جا دستار سلطان مصر بافته بود آن را پانصد دینار زر مغربی فرمود و من آن دستار دیدم. گفتند چهار هزار دینار مغربی ارزد، و بدین شهر تنیس بوقلمون بافند که در همه عالم جای دیگر نباشد. آن جامه ای زرین است که به هروقتی از روز به لونی دیگر نماید و به مغرب و مشرق آن جامه از تنیس برند و شنیدم که سلطان روم کسی فرستاده بود و از سلطان مصر درخواسته بود که صد شهر از ملک وی بستاند و تنیس را به وی دهد. سلطان قبول نکرد و او را از آن شهر مقصود قصب و بوقلمون بود. چون آب نیل زیادت شود، آب تلخ دریا را از حوالی تنیس دور کند چنانکه تا ده فرسنگ حوالی شهر آب دریا خوش باشد آن وقت بدین جزیره و شهر حوض های عظیم ساخته‌اند به زیر زمین فرود رود و آن را استوار کرده و ایشان آن را مصانع خوانند، و چون راه آب بگشایند آب دریا در حوض‌ها و مصانع و رود و آب این شهر از این مصنع هاست که به وقت زیاده شدن نیل پرکرده باشند و تاسال دیگر از آن آب برمی دارند و استعمال می‌کنند و هرکه را بیش باشد به دیگران می‌فروشند. و مصانع وقف نیز بسیار باشد که به غربا دهند. و در این شهر تنیس پنجاه هزار مرد باشد و مدام هزار کشتی در حوالی شهر بسته باشد از آن بازرگانان و نیز از آن سلطان بسیار باشد چه هرچه به کار آید همه بدین شهر باید آورد که آن جا هیچ چیز نباشد و چون جزیره ای است تمامت معاملات به کشتی باشد. و آن لشکری تمام با سلاح مقیم باشد احتیاط را تا از فرنگ و روم کس قصد آن نتوان کرد.
هوش مصنوعی: شنیدم که شاه فارس بیست هزار دینار به تنیس فرستاده بود تا برای او یک دست لباس خاص بخرند، اما چند سال آنجا بودند و نتوانستند خرید کنند. در آنجا بافندگان معروفی هستند که لباس‌های خاص می‌بافند. شنیدم کسی در آنجا تکه‌ای از دستار سلطان مصر را بافته بود که بهاش پانصد دینار زر مغربی بود و من آن دستار را دیدم. گفتند که قیمت آن چهار هزار دینار مغربی است. همچنین شنیدم که بوقلمون‌های تنیس در هیچ جای دیگر دنیا پیدا نمی‌شوند. آن لباس‌ها به گونه‌ای طلا بافی شده‌اند که در هر ساعت از روز به رنگی دیگر در می‌آیند و بخشی از آن لباس را به مغرب و مشرق می‌فرستند. شنیدم که سلطان روم کسی را فرستاده بود و از سلطان مصر خواسته بود که صد شهر از ملک او را بگیرد و تنیس را به او بدهد، اما سلطان با این درخواست موافقت نکرد و او را از آن شهر قطر و بوقلمون بود. وقتی که آب نیل زیاد می‌شود، آب تلخ دریا را از حوالی تنیس دور می‌کند به طوری که تا ده فرسنگ دورتر از شهر، آب دریا خوشگوار می‌شود. در آن زمان، در جزیره و شهر حوض‌های بزرگ زیرزمینی ساخته‌اند و آن‌ها را "مصانع" می‌نامند. وقتی که آب به این حوض‌ها می‌ریزد، آب دریا را در آنجا ذخیره می‌کنند و تا سال بعد از آن آب استفاده می‌کنند و به کسانی که بیشتر نیاز دارند می‌فروشند. همچنین، در این شهر تنیس، پنجاه هزار مرد زندگی می‌کنند و در طول زمان، هزار کشتی در حوالی شهر فعال هستند. بیشتر بازرگانان و سلطان از آنجا هستند، زیرا هر چیزی که لازم باشد باید به این شهر آورده شود که هیچ چیز دیگری وجود ندارد و تمام معاملات در این مکان به وسیله کشتی انجام می‌گیرد. همچنین، یک لشکر کامل به طور دائمی با سلاح در آنجا مستقر است تا از حمله فرنگی‌ها و رومی‌ها جلوگیری کند.
و از ثقات شنودم که هر روز هزار دینار مغربی از آن جا به خزینه سلطان مصر برسد چنان که آن مقدار به روزی معین باشد. و محصل آن مال یک تن باشد که اهل شهر دو تسلیم کنند در یک روز معین و وی به خزانه رساند که هیچ از آن منکسر نشود و از هیچ کس به عنف چیزی نستاند. و قصب و بوقلمون که جهت سلطان بافند همه را بهای تمام دهند چنان که مردم به رغبت کار سلطان کنند نه چنان که در دیگر ولایت‌ها که از جانب دیوان و سلطان بر صناع سخت پردازند. و جامه عماری شتران و نمدزین اسپان بوقلمون بافند به جهت خاص سلطان. و میوه و خواربار شهر از رستاق مصر برند. و آن جا آلات آهن سازندچون مقراض و کارد و غیره و مقراضی دیدم که از آن جا به مصر آورده بودند پنج دینار مغربی می‌خواستند چنان بد که چون مسمارش برمی کشیدند گشوده می‌شد و چون مسمار فرو می‌کرند در کار بود.
هوش مصنوعی: هر روز هزار دینار مغربی از یک مکان خاص به خزانه سلطان مصر منتقل می‌شود، به طوری که این مبلغ در روز مشخصی به خزانه می‌رسد. شخصی مسئول جمع‌آوری این مقدار است و مردم آن شهر در روز تعیین‌شده به او کمک می‌کنند، به طوری که هیچ چیزی از این مبلغ کم نمی‌شود و او از کسی به زور چیزی نمی‌گیرد. در آنجا، پارچه و مواد لازم برای سلطان با اجرت کامل به بافندگان داده می‌شود، به گونه‌ای که مردم با میل و رغبت برای سلطان کار کنند و نه مثل دیگر مناطق که از طرف دیوان و سلطان به صنعتگران فشار می‌آورند. همچنین، لباس‌هایی برای شتران و نمدهایی برای اسب‌ها به طور خاص برای سلطان بافته می‌شود. میوه و مواد غذایی شهر از نواحی مختلف مصر تأمین می‌شود. آنجا ابزار آهنی مانند قیچی و چاقو تولید می‌شود و من یک قیچی را دیدم که از آنجا به مصر آورده شده بود و قیمت آن پنج دینار مغربی بود. این قیچی به قدری بی‌کیفیت بود که وقتی میخ آن را در می‌آوردند، باز می‌شد و وقتی میخ را می‌کردند، به کار می‌افتاد.
و آن جا زنان را علتی می‌افتد به اوقات که چون مصروعی دو سه بار بانگ کنند وباز به هوش آیندو در خراسان شنیده بودم که جزیره ای است که زنان آن جا چون گربگان به فریاد می‌آیند و آن بر این گونه است که ذکر رفت.
هوش مصنوعی: در آن مکان، زنان در زمان‌هایی مشخص به حالتی دچار می‌شوند که مانند کسی که به خود می‌آید، چند بار فریاد می‌زنند و دوباره به حالت طبیعی برمی‌گردند. در خراسان هم شنیده‌ام که جزیره‌ای وجود دارد که زنان آنجا مانند گربه‌ها به صدا درمی‌آیند و این به این شکل است که توضیح داده شد.

حاشیه ها

1392/04/15 01:07
امین کیخا

زنان ان منطقه به قول هامیانه ( عامیانه) هیستریک بوده اند و نازکبینانه conversion disorder داشته اند

1392/04/15 08:07
امین کیخا

اختلال conversion بیمار بدون داشتن بیماری فیزیکی واقعی احساس درد یا بیماری می کند و گاهی به شکل گروهی هم گزارش شده است

1392/04/15 08:07
امین کیخا

صدای گربه در اوردن در کودکان گاهی دیده می شود با کپوی( جمجمه) کوچک و چشمان نزدیک که همان نشانگان یا سندروم فریاد گربه است cri de chat . اگر در زنان بزرگسال دیده شود اختلال conversion است .

1397/02/09 15:05
مجید میزازاده

ناصرخسرو از بیت المقدس به رمله رسیده و از آنجا به شهر عسقلان یا همان اشکلون کنونی در فلسطین اشغای می رسد پس از گشت و گزار در شهر از مسیر بیابان به بندر طینه یا احتمالا همان بندر کنونی مارینا می رسد. و با کشتی 20 روز طول می کشیده تا خود را به استانبول(قسطنطنیه) برساند لذا ترجیح می دهد با کشتی بطرف تنیس برود که احتمالا قبرس باید باشد که هزار سال پیش تحت حاکمیت مسلمانان مصر بوده است.

1400/06/12 00:09
فیروز

در مورد شهر تنیس رجوع شود به

پیوند به وبگاه بیرونی