گنجور

بخش ۲۹ - حیفا

بعد از آن از آنجا برفتیم و به دیهی رسیدیم که آن را حیفا می‌گفتند و تا رسیدن بدین دیه در راه ریگ فراوان بود، از آن که زرگران در عجم به کار دارند و ریگ مکّی گویند، و این دیه حیفا بر لب دریاست و آنجا نخلستان و اشجار بسیار دارند. آنجا کشتی سازان بودند و آن کشتی های دریای را آنجا جودی می‌گفتند. از آنجا به دیهی دیگر رفتیم، به یک فرسنگی، که آن را کنیسه می‌گفتند، از آنجا راه از دریا بگردید، و به کوه در شد سوی مشرق و صحراها و سنگستان‌ها بود که وادی تماسیح می‌گفتند. چون فرسنگی دو برفتیم دیگر بار راه به کنار دریا افتاد و آنجا استخوان حیوانات بحری بسیار دیدیم که در میان خاک و گل معجون شده بود و همچو سنگ شده از بس موج که بر آن کوفته بود.

بخش ۲۸ - شهر طبریه: طول آن دریا به قیاس شش فرسنگ و عرض آن سه فرسنگ باشد و آب آن دریا خوش و بامزه، و شهر بر غربی دریاست و همهٔ آب های گرمابه های شهر و فضلهٔ آب‌ها بدان دریا می‌رود، و مردم آن شهر و ولایتی که برکنار آن دریاست همه آب از این دریا خورند، و شنیدم که وقتی امیری بدین شهر آمده بود، فرموده بود که راه آن پلیدی‌ها و آب های پلید از آن بازبندد، چون چنین کردند آب دریا گنده شد، چنانکه نمی‌شایست خوردن، باز فرمود تا همهٔ راه آب های چرکین که بود بگشودند، باز آب دریا خوش شد. و این شهر را دیوار حصینی‌ست چنانکه از آب دریا گرفته‌اند و گرد شهر گردانيده، آن طرف که دریاست دیوار ندارد و بناهای بسیار در میان آب‌ست و زمین دریا سنگ‌ست و منظرها ساخته‌اند بر سر اسطوان های رخام که اسطوان‌ها در آب‌ست، و در آن دریا ماهی بسیارست، و درمیان شهر مسجد آدینه است و بر در مسجد چشمه‌ایست، و بر سر آن چشمه گرمابه‌ای ساخته‌اند و آبش چنان گرم‌ست که تا به آب سرد نیامیزند بر خود نتوان ریخت، و گویند آن گرمابه سلیمان بن داوود علیه السلام ساخته است، و من در آن گرمابه رسیدم. و اندر این شهر طبریه مسجدی‌ست که آن را مسجد یاسمن گویند، با جانب غربی، مسجدی پاکیزه. در میان مسجد دکانی بزرگست و بر وی محراب‌ها ساخته و گرد بر گرد آن دکان درخت یاسمن نشانده، که مسجد را به آن بازخوانند. و رواقی بر جانب مشرق‌ست که قبر یوشع بن نون در آنجاست، و در زیر آن دکان قبر هفتاد پیغمبرست علیهم السلام که بنی اسراییل ایشان را کشته اند، و سوی جنوب شهر دریای لوط است و آن آبی تلخ دارد، یعنی دریای لوط که از جانب جنوب طبریه است و آب طبریه به آنجا می‌رود، و شهرستان لوط بر کنار آن دریاست لیکن هیچ اثری نمانده است. از شخصی شنیدم که گفت در دریای تلخ که دریای لوط‌ست چیزی می‌باشد مانند گاوی از کف دریا فراهم آمده سیاه که صورت گو دارد و به سنگ می‌ماند، اما سخت نیست و مردم آن را برگیرند و پاره کنند و به شهرها و ولایت‌ها برند،هر پاره از آنکه در زیر درختی کنند هرگز کرم در زیر آن درخت نیفتد و در آن موضع بیخ درخت را زیان نرساند و بستان را از کرم و حشرات زیر زمین آسیبی نرسد و العهدة علی الراوی. و گفت عطاران نیز بخرند و می‌گویند کرمی که در داروها افتد، و آن را نقره گویند، دفع آن کند، و در شهر طبریه حصیر سازند که مصلی نمازی از آن همانجا به پنج دینار مغربی بخرند، و در جانب غربی طبریه کوهی‌ست و بر آن کوه پاره سنگ خاره‌ایست به خط عبری بر آنجا نوشته‌ است که به وقت این کتابت ثریا به سر حمل بود، و گور ابی هریره آنجاست، بیرون شهر، در جانب قبله، اما کسی آنجا به زیارت نتواند رفتن، که مرمان آن جا شیعه باشند، و چون کسی آنجا به زیارت رود کودکان غوغا و غلبه به سر آن کس برند و زحمت دهند و سنگ اندازند.بخش ۳۰ - قیساریه، کفرسابا، کفر سلّام: و از آنجا به شهری رسیدیم و آن را قیساریه خوانند و از عکّه تا آنجا هفت فرسنگ بود، شهری نیکو با آب روان و نخلستان و درختان نارنج و ترنج و باروی حصین و دری آهنین و چشم های آب روان در شهر مسجد آدینه ای نیکو، چنانکه چون در ساحت مسجد نشسته باشند تماشا و تفرج دریا کنند، و خمی رخامین آنجا بود، که همچو سفال چینی آن را تنک کرده بودند چنانکه صد من آب در آن گنجد، روز شنبه، سلخ شعبان، از آنجا برفتیم، همه بر سر ریگ مکّی برفتیم، مقدار یک فرسنگ، و دیگر باره درختان انجیر و زیتون بسیار دیدیم همه راه از کوه و صحرا، چون چند فرسنگ برفتیم به شهری رسیدیم که آن شهر را کفرسابا و کفر سلّام می‌گفتند. از این شهر تا رمله سه فرسنگ بود، و همه راه درختان بود، چنانکه ذکر کرده شد.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بعد از آن از آنجا برفتیم و به دیهی رسیدیم که آن را حیفا می‌گفتند و تا رسیدن بدین دیه در راه ریگ فراوان بود، از آن که زرگران در عجم به کار دارند و ریگ مکّی گویند، و این دیه حیفا بر لب دریاست و آنجا نخلستان و اشجار بسیار دارند. آنجا کشتی سازان بودند و آن کشتی های دریای را آنجا جودی می‌گفتند. از آنجا به دیهی دیگر رفتیم، به یک فرسنگی، که آن را کنیسه می‌گفتند، از آنجا راه از دریا بگردید، و به کوه در شد سوی مشرق و صحراها و سنگستان‌ها بود که وادی تماسیح می‌گفتند. چون فرسنگی دو برفتیم دیگر بار راه به کنار دریا افتاد و آنجا استخوان حیوانات بحری بسیار دیدیم که در میان خاک و گل معجون شده بود و همچو سنگ شده از بس موج که بر آن کوفته بود.
هوش مصنوعی: پس از آن، از آن مکان خارج شدیم و به روستایی رسیدیم که نامش حیفا بود. در مسیر رسیدن به این روستا، ریگ‌های زیادی وجود داشت، چون زرگران در کشور عجم به این ریگ‌ها احتیاج دارند و به آن‌ها ریگ مکی می‌گویند. این روستا در کنار دریا واقع شده و نخلستان‌ها و درختان زیادی دارد. در آنجا افرادی به ساخت کشتی مشغول بودند و این کشتی‌ها را جودی می‌نامیدند. سپس به روستای دیگری رفتیم که حدود یک فرسنگ فاصله داشت و نامش کنیسه بود. از آنجا، راه به سمت دریا تغییر کرد و به کوه‌ها رفت که به سمت شرق و صحراها و سنگستان‌ها منتهی می‌شد و به وادی تماسیح معروف بود. بعد از دو فرسنگ حرکت، دوباره به کنار دریا رسیدیم و در آنجا استخوان‌های زیادی از حیوانات دریایی را دیدیم که در میان خاک و گل مانده بودند و به دلیل برخورد امواج، به نوعی همچون سنگ شده بودند.

حاشیه ها

1393/10/23 00:12
دخو نادری

منظورش از ریگ مکی چیه ؟ و کلا منظور از این جمله زرگران عجم چیه ؟ کسی میدونه این تماسیح و کنیسه کجاست ؟