گنجور

بخش ۲ - خواب ناصر خسرو

در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربعمائه (۴٣٧) که امیر خراسان ابوسلیمان جغری بیک داود بن میکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم به شغل دیوانی، و به پنج دیه مروالرود فرود آمدم، که در آن روز قران رأس و مشتری بود، گویند که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه‌ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تبارک و تعالی مرا توانگری حقیقی دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می‌خواند. مرا شعری در خاطر آمد که از وی در خواهم تا روایت کند، بر کاغذی نوشتم تا به وی دهم که این شعر برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آنجا به جوزجانان شدم و قریب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید که «قولوا الحق و لو علی انفسکم». شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفتی: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر به هوش باشی بهتر.» من جواب گفتم که «حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند.» جواب داد که «در بی‌خودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید.» گفتم که «من این از کجا آرم؟» گفت: «جوینده یابنده باشد»؛ و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود. بر من کار کرد، با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار شوم. اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرج نیابم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربعمائه (۴٣٧) که امیر خراسان ابوسلیمان جغری بیک داود بن میکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم به شغل دیوانی، و به پنج دیه مروالرود فرود آمدم، که در آن روز قران رأس و مشتری بود، گویند که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه‌ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تبارک و تعالی مرا توانگری حقیقی دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می‌خواند. مرا شعری در خاطر آمد که از وی در خواهم تا روایت کند، بر کاغذی نوشتم تا به وی دهم که این شعر برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آنجا به جوزجانان شدم و قریب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید که «قولوا الحق و لو علی انفسکم». شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفتی: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر به هوش باشی بهتر.» من جواب گفتم که «حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند.» جواب داد که «در بی‌خودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید.» گفتم که «من این از کجا آرم؟» گفت: «جوینده یابنده باشد»؛ و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود. بر من کار کرد، با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار شوم. اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرج نیابم.
هوش مصنوعی: در سال ۴۳۷ هجری قمری، روزی به مرو سفر کردم و به پنج دیه مروالرود رفتم. در آن روز، سیارات خاصی در موقعیتی بودند که گفته می‌شود هر آرزویی در آن روز برآورده می‌شود. به گوشه‌ای رفتم و دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم که توانگری واقعی به من عطا کند. بعد از دعا، به جمع دوستانم برگشتم و یکی از آن‌ها شعری به فارسی می‌خواند. شعری به ذهنم رسید و خواستم به او بدهم تا بخواند، اما قبل از آنکه به او بدهم، او همان شعر را شروع به خواندن کرد. این موضوع را به فال نیک گرفتم و خوشحال شدم که گفته‌های من به حقیقت نزدیک شده است. سپس به جوزجان رفتم و حدود یک ماه در آنجا بودم و مدام شراب می‌نوشیدم. شبی در خواب، شخصی به من گفت که چرا از شراب می‌نوشی که عقل را زائل می‌کند و بهتر است هوشیار باشی. من گفتم که پزشکان می‌گویند شراب اندوه دنیا را کم می‌کند. او جواب داد که در بی‌هوشی آرامش نیست و حکمت در هدایت مردم به بی‌هوشی نیست، بلکه باید چیزی را طلبید که عقل و هوش را افزایش دهد. گفتم که از کجا باید آن را بیابم؟ او گفت: جوینده یابنده است و سپس به سمت قبله اشاره کرد و دیگر صحبت نکرد. وقتی بیدار شدم، تمام آن خواب در یادم بود و تصمیم گرفتم که اکنون وقت آن است که از خواب چهل ساله خود نیز بیدار شوم و همه اعمال و رفتار خود را تغییر دهم تا به آرامش و فرج برسم.

خوانش ها

بخش ۲ - خواب ناصر خسرو به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1391/02/22 05:04
رسته

سطر 1-افتادگی دارد، درست آن چنین است:
...از مرو برفتم، به شغل دیوانی، و به پنچ دیه مروالرود فرود آمدم، که در آن روز قران راس و مشتری بود - گویند که ....
سطر 3 افتادگی دارد. مرا شعری ...اضافه گردد:
مرا شعری در خاطر آمد که از وی در خواهم تا روایت کند، بر کاغذ نوشتم تا به وی دهم که این شعر بر ...
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1391/02/22 06:04
رسته

سطر دو
غلط : جهارصد و ده
درست: چهارصد و چهارده ( 414)
مدرک: نسخۀ چاپی دبیرسیاقی سال 1369
---
‍پاسخ: در متن جهت تصحیح پیدا نشد. احتمالا حاشیه مربوط به جای دیگری است؟

1392/04/13 14:07
امین کیخا

با درود به روان خردمند فرزانه ناصر خسرو کمتر دیده ام مردی به گناه خستو شود مگر که از مردم خواسته ای نداشته باشد ، شمس تبریز را هم چنین یافتم در مقالات ، روانشاد بادا !

1397/12/24 21:02
آرمین عبدالحسینی

ناصرخسرو تا سن چهل سالگی در دربار فعالیت می کرد و یک شب در خواب مردی نورانی می بیند که به او می گوید تا کی از این شراب خواهی خورد و ناصر خسرو می گوید اخر، دانشمندان بهتر از این کشف نکرده اند که اندوه دنیا را از بین می برد ولی ان مرد نورانی می گوید که کاری بکن که عقل تو را قوت ببخشد و انگاه به قبله اشاره می کند.
صبح روز بعد از کلیه کار های سیاسی و درباری کناره گیری و با برادر کوچک خود به نام ابوسعید راهی سفر حج به همراه یک غلام هندی می شود

1399/03/04 10:06
دانش آموز

سلام چغری بیک صحیح است نه جعفری.در زبان ترکی چغری به معنای شاهین است.چغری برادر طغرل(بنیانگذار سلجوقیان)و پدر آلب ارسلان(پیروز نبرد ملازگرد)می باشد که به همراه برادرش فرماندهی مهاجرت ترکان را انجام داد.

1402/08/06 12:11
سین کاف

سلام بر دوستان ارجمند. آیا کسی میدونه روز قران راس و مشتری که در متن آورده شده چه روزی هست؟!