گنجور

بخش ۱۴ - ارزن، میافارقین، نصریه

از آن جا به شهر ارزن شدیم، شهری آبادان و نیکو بود، با آب روان و بساتین و اشجار و بازارهای نیک. و در آنجا در آذرماه پارسیان دویست من انگور به یک دینار می‌فروختند، که آن را رزارمانوش می‌گفتند. و از آنجا به میافارقین رسیدیم، از شهر اخلاط تا میافارقین بیست و هشت فرسنگ بود و از بلخ تا میافارقین، از این راه که ما آمدیم، پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود، و روز آدینه بیست و ششم جمادی الاولی سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه (۴٣٨) بود و در آن وقت برگ درخت‌ها هنوز سبز بود.

پاره‌ای عظیم داشت از سنگ سفید برشده، هر سنگی مقدار پانصد من. و به هر پنجاه گزی برجی عظیم ساخته هم از این سنگ سفید که گفته شد، و سرباره همه کنگره‌ها بر نهاده چنان که گویی امروز استاد دست از وی کشیده و این شهر را یک در است از سوی مغرب و درگاهی عظیم برکشیده است، به طاقی سنگین، و دری آهنین بی چوب بر آن جا ترکیب کرده، و مسجد آدینه‌ای دارد که اگر صفت آن کرده شود به تطویل انجامد. هرچند صاحب کتاب شرحی هرچه تمام‌تر نوشته است و بالجمله متوضای آن را چهل حجره در پیش است و دو جوی آب بزرگ می‌گردد در همه خانه‌ها یکی ظاهر، استعمال را و دیگری تحت الارض پنهان که ثقل می‌برد و چاه‌ها پاک می‌گرداند.

و بیرون از این شهرستان در ربض کاروانسراها و بازارهاست و گرمابه‌ها و مسجد جامع دیگرست که روز آدینه آن جا هم نماز کنند. و از سوی شمال سوری دیگرست که آن را محدثه گویند، هم شهریست با بازارها و مسجد جامع و حمامات، همه ترتیبی خوش، و سلطان ولایت را خطبه چنین کنند: «الامیر الاعظم عزالاسلام سعدالدین نصرالدوله و شرف الملة ابونصر احمد» مردی صدساله و گفتند که هست. و رطل آن جا چهارصد و هشتاد درم سنگ باشد. این امیر شهری ساخته است بر چهار فرسنگ میافارقین و آن را «نصریه» نام کرده. و از آمد تا میافارقین نُه فرسنگست.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آن جا به شهر ارزن شدیم، شهری آبادان و نیکو بود، با آب روان و بساتین و اشجار و بازارهای نیک. و در آنجا در آذرماه پارسیان دویست من انگور به یک دینار می‌فروختند، که آن را رزارمانوش می‌گفتند. و از آنجا به میافارقین رسیدیم، از شهر اخلاط تا میافارقین بیست و هشت فرسنگ بود و از بلخ تا میافارقین، از این راه که ما آمدیم، پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود، و روز آدینه بیست و ششم جمادی الاولی سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه (۴٣٨) بود و در آن وقت برگ درخت‌ها هنوز سبز بود.
هوش مصنوعی: ما به شهر ارزن رفتیم؛ شهری آباد و زیبا با آب‌های روان، باغ‌ها و درختان، و بازارهای سرشار از زندگی. در این شهر، در آذرماه، ۲۰۰ من انگور را به یک دینار می‌فروختند که به آن "رزارمانوش" می‌گفتند. از آنجا به میافارقین رسیدیم، فاصله‌ای به طول ۲۸ فرسنگ از شهر اخلاط تا میافارقین بود و از بلخ تا میافارقین، از مسیری که ما آمدیم، ۵۵۲ فرسنگ بود. روز جمعه، بیست و ششم جمادی‌الاولی در سال ۴۳۸، برگ درختان هنوز سبز بودند.
پاره‌ای عظیم داشت از سنگ سفید برشده، هر سنگی مقدار پانصد من. و به هر پنجاه گزی برجی عظیم ساخته هم از این سنگ سفید که گفته شد، و سرباره همه کنگره‌ها بر نهاده چنان که گویی امروز استاد دست از وی کشیده و این شهر را یک در است از سوی مغرب و درگاهی عظیم برکشیده است، به طاقی سنگین، و دری آهنین بی چوب بر آن جا ترکیب کرده، و مسجد آدینه‌ای دارد که اگر صفت آن کرده شود به تطویل انجامد. هرچند صاحب کتاب شرحی هرچه تمام‌تر نوشته است و بالجمله متوضای آن را چهل حجره در پیش است و دو جوی آب بزرگ می‌گردد در همه خانه‌ها یکی ظاهر، استعمال را و دیگری تحت الارض پنهان که ثقل می‌برد و چاه‌ها پاک می‌گرداند.
هوش مصنوعی: در این شهر، سنگ‌های سفیدی به اندازه‌ی پانصد من از معادن استخراج شده و بر اساس آن، برج‌های عظیمی در فاصله‌های پنجاه گزی ساخته شده‌اند. این برج‌ها به قدری مستحکم‌اند که به نظر می‌رسد سازنده‌ی آن‌ها، بلافاصله کار را رها کرده است. ورودی شهر از سمت مغرب است و درب بزرگی با طاق سنگین و دری از آهن بدون چوب به آن متصل شده است. همچنین، یک مسجد بزرگ وجود دارد که توصیفش می‌تواند طولانی باشد. هر چند نویسنده‌ی کتاب به طور کامل این مکان را شرح داده، اما در مجموع می‌توان گفت که در قسمت ورودی مسجد، چهل حجره وجود دارد و دو جوی آب بزرگ در تمام خانه‌ها جریان دارد؛ یکی از این جوی‌ها به طور نمایان واضح است و دیگری زیر زمین پنهان شده و برای تخلیه‌ی آب استفاده می‌شود و چاه‌ها را تمیز نگه می‌دارد.
و بیرون از این شهرستان در ربض کاروانسراها و بازارهاست و گرمابه‌ها و مسجد جامع دیگرست که روز آدینه آن جا هم نماز کنند. و از سوی شمال سوری دیگرست که آن را محدثه گویند، هم شهریست با بازارها و مسجد جامع و حمامات، همه ترتیبی خوش، و سلطان ولایت را خطبه چنین کنند: «الامیر الاعظم عزالاسلام سعدالدین نصرالدوله و شرف الملة ابونصر احمد» مردی صدساله و گفتند که هست. و رطل آن جا چهارصد و هشتاد درم سنگ باشد. این امیر شهری ساخته است بر چهار فرسنگ میافارقین و آن را «نصریه» نام کرده. و از آمد تا میافارقین نُه فرسنگست.
هوش مصنوعی: در خارج از این شهرستان، کاروانسراها، بازارها، حمام‌ها و مسجد جامع دیگری وجود دارد که در روز جمعه در آنجا نیز نماز برگزار می‌شود. در شمال، مکانی به نام محدثه وجود دارد که شهری با بازارها، مسجد جامع و حمام‌های زیبایی است. خطبه امیر ولایت به این صورت خوانده می‌شود: «الامیر الاعظم عزالاسلام سعدالدین نصرالدوله و شرف الملة ابونصر احمد»؛ مردی به سن صد سال که گفته می‌شود هنوز زنده است. در آنجا قیمت هر رطل چهارصد و هشتاد درم سنگ است. این امیر، شهری را در فاصله چهار فرسنگی از میافارقین ساخته و آن را «نصریه» نامگذاری کرده است. فاصله آن تا میافارقین نُه فرسنگ است.

حاشیه ها

1393/09/21 16:12
دخو نادری

شهر ارزن کجاست ؟
گفته میشه میارفاتین شهر سیلوان امروزه ولی من شهری به نام ارزن نمی بینم.

1395/03/30 00:05
علی ابوالقاسمی

امروزه خرابه های شهرارزن در اطراف روستای گوگدوغان وبوزهویوک در کنار رود یانارسو(گارزان،ارزن) در بخش یانارسو شهرستان کورتالان استان سعرت وجود دارد. دقیقا در غربی ترین نقطه استان سعرد و شرقی ترین نقطه استان باتمان(حصن کیفا)

1397/02/30 17:04
مجید میزازاده

حمامات همه ترتیبی : بنظرم یعنی حمام ها همه دوش داشتند. و با حمام دوش دار غسل ترتیبی می توان بجا آورد. در حالی که در خزینه غسل ارتماسی توان نمود.

1397/02/30 17:04
مجید میزازاده

البته این دوشها مثل دوشهای کنونی نبوده که شیر فلکه داشته باشد.بلکه همچون ناودان آب روی مشتری می ریخته همچون که در منطقه سرعین داریم. و این امکان ندارد مگر آنکه آب در آن مناطق همیشه فراوان و جاری باشد.که خود ایشان در همان شروع از فراوانی آب گفته است.