گنجور

بخش ۹۴ - صف هفتاد و دوم

زندگانی نفس ناطقه اندر شناخت توحید است بی تشبیه و تعطیل و صورت او بر گونه صورت عالم علویست ، و نفس ناطقه چون به صورت همچون عالم علوی شود و هم گوهر آن عالم گردد و آن شناختن حروف علوی و حدود جسمانی باشد و متابع شدن مر ایشان را و ولایت داشتن مر هر یکی را بر اندازه حقوقمندی او نه بیشتر و نه کمتر . و دلیل بر درستی این دعوی از عیار عالم آنست که افلاک گردان است بر نطفه های خلق که هر یکی از آن مردمی است اندر حد قوت تا بدان گشتن قوتهای خویش را بدان نطفها رسانند و صورت ازو پدید آرد و بجنباندش تا بیرون آردش بر صورت خویش . همچنین تایید از حدود علوی و تعلیم از حدود سفلی بگذرد بر نفسهای ناطقه که آن فریشنگانند اندر حد قوت ، تا بدان تایید و تعلیم مران نفسها را بجنبانند ، جنباندنی علمی ، تا بیرون آرند حس بر صورت خویش ، و چون نفس ناطقه به صورت روحانیون گشت به نعیم آخرتی رسید ، همچنانک نطفه به صورت این عالم گشت به نعیم دنیایی رسید . و عادت افلاک اندر نطفهای جسمانی آن است که او را به صورت خویش بیرون آرد و جنبنده گرداند و باز چندان بگرد او بگردد ، تا پس از آن جنبش بمرگی بیارامد . پس همچنین است عادت حدود خدای اندر نفسهای ناطقه که آن نطفهای روحانیست که بگرد او بگردد تا زنده کندش به معرفت توحید و مرده گرداندش از شهوات .

بخش ۹۳ - جواب: او را گوئیم اگر عقل کلی توهم کردی باندر یافتن مر مبدع حق را و آن تا ممکن است خود نه عقل بودی ، از بهر آنک عقل واجب گرداند بر عاقل کوتاه کردن طمع از رسیدن اندر مبدع حق ، از بهر آنک امر باری سبحانه اثر است و اثر را اندر رسیدن نیست به موثر خویش . و این قضیت اندر عقل ثابت است و عقل مخالف نشود مر چیزی را که اندر جوهر او ثابت است . پس توهم نکند محیط شدن بر آنک عقل را باثر خویش آفریده است .بخش ۹۵ - صف هفتاد و سوم: بباید شناختن که هر چیزی که او بذات خویش تمام باشد شریفتر از آن چیز باشد که ایستادن او به چیزی دیگر باشد . پس اگر کسی گمان برد که اثبات عقل بدین شخصهاست ، اعنی کالبدهای مردم که فعل عقل ازو همی پیدا شود ، پس آنکس گمان برده باشد که شخص مردم فاضلتر از عقل بی جسد ایستاده است بذات خویش . و اگر نه چنین بودی و عقل با جسد انباز بودی اندر محیط شدن بر چیزها بایستی که جسد بر ذات خویش محیط شدی ، چنانک عقل برو محیط شده است . و گر عقل را آمیزش بودی با جسد بایستی که جسد را با عقل همجنسی بودی . و چون جسد فاسد است و عقل باقیست و جسد محاط است و عقل محیط است روا نباشد که با این مخالفت که میان ایشانست با یکدیگر بیامیزند . و چون پیدا شد که عقل را با جسد آمیزش واجب نیست پیدا شد که عقل مجرد ثابت است ، و چگونه آمیزد عقل با جسد و اندرو هر جزیی از جزء های جسد عقل را پادشاهی است که مرو را صورت کند و شکل او را از بر خویش دارد و اندرو مثال و اشارت تو هم کند و مر شخص را عقل از آن حال که باشد بحالی دیگر تصویر نتواند کردن . و نیز آن چیز که با چیزی دیگر بیامیزد میان قوت و فعل باشد. و فعل او بر آن گونه است که تواند که دیگر بار بیامیزد. و از عقل چیزها به فعل باشد نه به قوت ، چه او گوهر نخست است که ازو پدید آمد اوائل عقلی ، و گر در عقل قوتی بودی جز از فعل به فعل باز نیافتندی آن چیزها را که اندر قوت است و باطل شدی برهان ها و قیاس ها ، از بهر آنک آنچ اندر حد قوت باشد گردنده باشد از حال به حال ، و آنچ از حال به حال گردنده باشد مرو را به چیزی یابند کز حال به حال نگردد ، و آنچ کردند را بدو یابند عقل است که او از حال به حال کردنده نیست . و چیزی که از حال بحال نگردد او به فعل باشد نه به قوت . پس درست شد که عقل با جسد آمیزش ندارد ، از بهر آنک او به فعل است نه به قوت ، و چگونه آمیزش کند عقل به جسد مرکب از چهار طبع؟ و گر عقل با جسد بیامیختی، ممکن بودی که با یکی ازین طبایع نیز بمی آمیختی، و واجب آمدی که اثر عقل اندر طبایع پیدا شدی ، و البته اثر عقل اندر طبایع پیدا و یافته نیست . پس دانستیم که عقل را آمیزش نیست با چیزی که آن مرکب است ، و جسد از مرکبات است . پس عقل را آمیزش نیست با جسد و دور است از آمیختن با مرکبات ، و مجرد است به ذات خویش .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زندگانی نفس ناطقه اندر شناخت توحید است بی تشبیه و تعطیل و صورت او بر گونه صورت عالم علویست ، و نفس ناطقه چون به صورت همچون عالم علوی شود و هم گوهر آن عالم گردد و آن شناختن حروف علوی و حدود جسمانی باشد و متابع شدن مر ایشان را و ولایت داشتن مر هر یکی را بر اندازه حقوقمندی او نه بیشتر و نه کمتر . و دلیل بر درستی این دعوی از عیار عالم آنست که افلاک گردان است بر نطفه های خلق که هر یکی از آن مردمی است اندر حد قوت تا بدان گشتن قوتهای خویش را بدان نطفها رسانند و صورت ازو پدید آرد و بجنباندش تا بیرون آردش بر صورت خویش . همچنین تایید از حدود علوی و تعلیم از حدود سفلی بگذرد بر نفسهای ناطقه که آن فریشنگانند اندر حد قوت ، تا بدان تایید و تعلیم مران نفسها را بجنبانند ، جنباندنی علمی ، تا بیرون آرند حس بر صورت خویش ، و چون نفس ناطقه به صورت روحانیون گشت به نعیم آخرتی رسید ، همچنانک نطفه به صورت این عالم گشت به نعیم دنیایی رسید . و عادت افلاک اندر نطفهای جسمانی آن است که او را به صورت خویش بیرون آرد و جنبنده گرداند و باز چندان بگرد او بگردد ، تا پس از آن جنبش بمرگی بیارامد . پس همچنین است عادت حدود خدای اندر نفسهای ناطقه که آن نطفهای روحانیست که بگرد او بگردد تا زنده کندش به معرفت توحید و مرده گرداندش از شهوات .
هوش مصنوعی: زندگی انسان از طریق شناخت توحید شکل می‌گیرد، بدون تشبیه و تعطیل. صورت انسان مانند جهانی است که در عالم بالا وجود دارد. زمانی که نفس انسان به صورت این عالم تبدیل می‌شود و به جوهر آن عالم نزدیک می‌شود، شناختی از حروف و حدود جسمانی پیدا می‌کند و باید تابع آن‌ها باشد. هر یک از این حالات حقوق خاص خود را دارند که نباید از آن‌ها بیشتر یا کمتر گردد. دلیل این گفته از وضعیت عالم است که افلاک بر روی نطفه‌های موجودات زنده می‌چرخند. هر یک از انسان‌ها در حد قوت خود باید قوت‌هایشان را به نطفه‌هایشان برسانند تا شکل بگیرند و به وجود آیند. همچنین تأثیرات از عالم بالا و آموزش از عالم پایین بر نفس‌های انسانی که در حال رشد هستند، وجود دارد تا آن‌ها را به حرکت درآورند و باعث شوند تا حس‌هایشان را به ظهور برسانند. وقتی نفس انسانی به شکل روحانی دست یابد، به نعمت‌های آخرت دست پیدا می‌کند، همان‌طور که نطفه با ورود به این دنیا به نعمت‌های دنیوی می‌رسد. عادت افلاک در نطفه‌های جسمانی اینست که آن‌ها را به صورت خودشان درآورده و به حرکت درمی‌آورند تا بعد از مدتی به حالت مرگ برسند. به همین ترتیب، حدود الهی نیز بر نفس‌های انسانی تأثیر دارند و این نفس‌های روحانی به دور او می‌چرخند تا با معرفت توحید زنده شوند و از شهوات دوری گزینند.