بخش ۸ - صفت چهارم
مذهب سوفسطای اینست که گویند هیچ چیز را حقیقت نیست و عالم بر مثال خواب است و چیزها همه خیال است . و دلیل آرند بدین قول که. هیچ چیز اندر عالم بر یک حال نیست ، نه آنچ یافتنی است از چیز ها و نه آنچ یابنده است از مردم و حیوان، و خواب چنین است که ساعتی اندرو چیزی یابی و ساعتی نیابی . فیثاغورث حکیم گوید : من جز بهندسه مرقول سوفسطائی را رد نتوانستم کردن. و ما گوئیم اندر رد قول سوفسطائی واثبات حقیقت بگفتار های کوتاه که سوفسطائی همی گوید چیزها را حقیقت نیست ، و این حکم که ایشان کردند از چیزهاست و از دو بیرون نیست : یا مر چیزها را حقیقت نیست یا حقیقت است مر چیزها را. اگر چیزها را حقیقت نیست و قول ایشانرا حقیقت است ، پس درست شد که قول ایشان باطل است چون قول ایشان حقیقت آمد. و اگر قول ایشان خود حقیقت نیست پس مر چیزها را حقیقت است. و بهر دو روی قول سوفسطائی باطل است. و این قضیت را که ایشان گفتند قضیت سلب گویند و چون قضیت سلب دروغ زن شود آنچ قضیت برو باشد نه چنان باشد که گوینده گفته باشد ، چنانک چون گوید «امیر بدین شهر نیست» اگر او دروغ همی گوید پس چنان نیست که او گفت و امیر بدین شهر است. و قضیت ایجاب چون راست آید آن خبر که قضیت برو باشد چنان باشد که گوینده گفته باشد، چنانک چون گوید امیر بدین شهر است، اگر راست همی گوید امیر بشهر است، و گر قضیت ایجاب دروغ آید آن سخن نیز دروغ آید . ولکن قضیت سلب بخلاف این باشد ، از بهر آنک چون گوید « امیر بدین شهر نیست » اگر چنین که او گفت هست امیر بدین شهر نیست، و اگر امیر بدین شهر هست چنین که او گفت نیست. و چون چیز ها را حقیقت هست و حواس بر آن گواهی همی دهد پس قول سوفسطائی را حقیقت نیست، و هر که مرحس را منکر شود با او سخن نشاید گفتن.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.