گنجور

بخش ۷۸ - جواب

او را گوییم که حقیقت از چیزها به گواهی عقل پیدا آید‌، و اندر عقل یافته آنست که همه باید که بدی‌ها نیک شود و نمی‌باید که نیک‌ها بد شود ، و معلوم است که بازگشت هر چیزی بدان باشد کزو پیدا شود‌. پس پیدا شد که نهایت بدی‌ها نیک است و از نیک مر او را گذر نیست و نهایت نیک‌ها بد نیست ، چه نیک خود نهایت است ، و نهایت را نهایت نیست‌. و چون معلوم شد که نهایت بدها نیک است‌، معلوم شد که آغازش بودش همه بودها نیک است تا نهایت همه بودها به نیکی باشد‌، از بهر آنک بازگشت هر چیزی بدان باشد که آغاز از آن بوده است‌. و توحید محض آنست که گوییم مبدع حق پاک است از نیکی و بدی‌، بیافرید مر عقل را و همه نیکی را اندر ذات او حاصل کرد به‌امر خویش بی‌واسطه‌، و چون مر یکی بود لازم آید که آنچه از او بود یکی بود. و آن یکی نیک محض بود بی‌هیچ بدی و نظر عقل که پدید آمد به‌فرمان مبدع حق نفس بود که بپذیرفت فائده‌های عقلی را بی‌مکان و بی‌زمان و بی‌هنگامی ، و از نفس کلی همه نیکی است به ذات خویش ، و او را دو علم است‌: یکی تمام و دیگری ناتمام ، آنک تمام است از جهت ذات نفس است که او تمام است اندر باب پذیرفتن فائده‌های عقلی‌، و آنچ نه تمام است از جهت معلول اوست‌، و آن هیولی است که عاجز است از پذیرفتن قوت نفس کلی به تمامی‌. و دلیل بر درستی این دعوی این‌ست که هر صانعی را از مردم هم چنین دو علم است‌: یکی تمام و یکی ناتمام . آنچ تمام است مقصود صانع است چون کرسی که او مقصود درودگر است و تمام است ، و آنچ نا‌تمام است از عاجزی دست‌افزار است و آن تراش‌ها و سربارهای جواب‌ها است ، و عمل نفس آنک تمام است آغاز حرکت وهمی است تا هیولی کز او پدید آم‌ ، و عاجزی هیولی آنست که او مر ذات خویش را پدید نتواند آوردن مگر به یاری صورت که آن از طبیعت است‌. و چون کز پدید آوردن ذات خویش بی یاری چیزی دیگر عاجز باشد نه چون چیزی باشد که او بی‌نیاز باشد از یاری کردن چیزی دیگری مر پدید آوردن ذات خویش را ، و آن نفس است که بی‌نیاز است از چیز دیگر به نظر عقل که بدو رسیده است‌. پس اندر ابداع مبدع حق چیزی نیست از بدی‌، و نیز اندر نفی کردن بدی از جوهر عقل اثبات ذات است‌. و اندر اثبات کردن بدی اندر جوهر عقل نفی کردن ذات عقل است‌، و نیست اندر جوهر عقل آنک نفی کند مر ذات او را . پس اندر جوهر عقل چیزی نیست از بدی که اثبات شود ، بل کز جهت نفی توان گفتن اندر عقل مر بدی را چنانک گویی بدی اندر عقل نیست‌. و اگر اندر جوهر عقل چیزی از بدی ثابت بودی و جوهر او اصل همه نیک‌هاست اختلاف اندر جوهر او موجود بودی ، و چیزی که اندر جوهر او اختلاف باشد مر او را تباه شدن لازم آید‌، و چیزی که او تباه شونده باشد بر او ایمنی نباشد و بدو میل نکند خرد جزیی‌، و نفس‌های خرد یافته میل کند به‌فائده گرفتن از عقل و توافق بودن بر اثبات جوهر عقل و دور کردن مر او را از تباه شدن‌. – پس درست شد به‌گواهی عقل جزیی که جوهر عقل کلی از استحالت دور است ، و نیک‌ها اندرو موجود است‌. و هر چه نیک‌ها اندر جوهر او موجود باشد بدی‌ها از جوهر او دور باشد‌. و نیز جای بازگشتن نفس‌ها آنک پیغمبران علیهم السلام خلق را بدان امید دادند بهشت است و بدی را از آنجای نفی کردند‌، و گفتند که اندرو مرگ نباشد‌، چنانک خدای تعالی گفت ، قوله تعالی: لا یذوقون فیها الموت الا الموته الاولی و وقیهم عذاب الجهیم گفت‌: نچشد اندر بهشت مرگ مگر آن مرگ نخستین و نگاه داشت ایشان را خدای از عذاب دوزخ‌. و گفتند : کز شراب بهشت درد‌سر نباشد ونه سپری شود چنانک گفت‌، قوله : لا یصدعون عنها و لا ینزفون‌. پس چون جای ثواب بدین منزلت است از بی‌خلافی ، و آن اضافت عقلی است مر نفس کلی را که بهشت اوست ، بدین جوهر عقل که به وحدت باری تعالی و تقدس آفریده است دور است از همه بدی‌ها‌.

بخش ۷۷ - معارضه: اگر کسی گوید که این دلیلی نیست بر اثبات نیکی و نفی بدی از بهر آنک همچنانک بدی را بنیکی باز نبدند و گویند این بد کمتر از آن نیک است و گویند که این نیک بهتر از آن بد است ، و همه چیزهای مضاف را قیاس همین است چنانک چیز خرد کهتر از جیز بزرگ باشد و چیز بزرگ مهتر از چیز خرد باشد .بخش ۷۹ - صف شصت و سوم: تفاوت میان اهل ثواب اندر عالم علوی نه برین گونه است که اندرین عالم است‌، از بهر آنک نعمت جسمانی آشکار است و حسد آید خداوندان نعمت اندک خداوندان نعمت اندک را از خداوندان نعمت بسیار‌. ازیرا که حقیر نماید ایشان را از نعمت اندک و الم و رنج پذیرند از بسیاری نعمت کسی دیگر‌. و ثواب آن جهان علمی است و پنهان است و حسد نیاید خداوندان ثواب اندک را از خداوندان ثواب بسیار‌. و چنان پندارند که ثواب ایشان خود به‌غایت است‌، وزان افزون‌تر که ایشان راست کسی را ثواب نیست‌، و خداوندان ثواب اندک اندر لذت باشند ، و خداوندان ثواب بسیار همچنان اندر لذت باشند همیشه‌. و مثال آن اندرین عالم یافته است‌: میان اهل علم تفاوت بسیار است و گروهی ازیشان به‌اندکی علم رسیده‌اند و گروهی بسیاری علم یافته‌اند . و خداوندان علم اندک معجب باشند به علم خویش و پندارند به علم و حکمت ایشان کسی نیست‌، چنانک خدای تعالی همی‌گوید ، قوله : کل حزب بمالدیم فرحون‌. هر گروهی بدانچ نزدیک ایشان است شادمانه‌اند . و اندک علمان آگاه نباشند از آنچ دانایان یزرگ دانند‌، و چون آگاه نباشند حسد نیایدشان ، رنجه نشوند‌. و گر حسد غذا بزرگ نبودی خدای تعالی مر رسول صلی الله علیه و آله را نفرمودی ازو پرهیزیدن سوی پروردگار خویش چنانک گفت ، قوله : من شر حاسد اذا حسد‌. گفت بگوی که : من به‌خدای بپرهیزم از شر حاسدی که حسد کند. وز شر حاسدان وصی محمد بود که چندان هزار خلق در آتش می شوند‌. و خداوند علم بسیار و ثواب بی شمار محیط باشد مرو را که علم و ثواب اندکی باشد و فضل علم خویش همی بیند بر علم آنک فرود ازو باشد و منت و رحمت خدای را شناسد . و نیز اهل ثواب بر دیگر روی آنست که رسیدن ثواب بهر نفسی بر اندازه آرزوی او باشد به علم ، و نفس آرزو به علم مقدار لطافت و پاکیزگی گوهر او باشد‌. هر که نفس او لطیف‌تر و صافی‌تر باشد آرزوی او ببر رسیدن بر چیزها بیشتر باشد و به تمامی خویش آهنگ بیشتر کند‌، و ثواب او عظیم‌تر باشد ، و هر‌که گوهر نفس او تاریک و کثیف باشد آرزوی او ببر رسیدن بر چیزها کمتر باشد و تمامی خویش را کمتر جوید و ثواب او کمتر باشد . – این‌ست تفاوت میان اهل ثواب‌.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

او را گوییم که حقیقت از چیزها به گواهی عقل پیدا آید‌، و اندر عقل یافته آنست که همه باید که بدی‌ها نیک شود و نمی‌باید که نیک‌ها بد شود ، و معلوم است که بازگشت هر چیزی بدان باشد کزو پیدا شود‌. پس پیدا شد که نهایت بدی‌ها نیک است و از نیک مر او را گذر نیست و نهایت نیک‌ها بد نیست ، چه نیک خود نهایت است ، و نهایت را نهایت نیست‌. و چون معلوم شد که نهایت بدها نیک است‌، معلوم شد که آغازش بودش همه بودها نیک است تا نهایت همه بودها به نیکی باشد‌، از بهر آنک بازگشت هر چیزی بدان باشد که آغاز از آن بوده است‌. و توحید محض آنست که گوییم مبدع حق پاک است از نیکی و بدی‌، بیافرید مر عقل را و همه نیکی را اندر ذات او حاصل کرد به‌امر خویش بی‌واسطه‌، و چون مر یکی بود لازم آید که آنچه از او بود یکی بود. و آن یکی نیک محض بود بی‌هیچ بدی و نظر عقل که پدید آمد به‌فرمان مبدع حق نفس بود که بپذیرفت فائده‌های عقلی را بی‌مکان و بی‌زمان و بی‌هنگامی ، و از نفس کلی همه نیکی است به ذات خویش ، و او را دو علم است‌: یکی تمام و دیگری ناتمام ، آنک تمام است از جهت ذات نفس است که او تمام است اندر باب پذیرفتن فائده‌های عقلی‌، و آنچ نه تمام است از جهت معلول اوست‌، و آن هیولی است که عاجز است از پذیرفتن قوت نفس کلی به تمامی‌. و دلیل بر درستی این دعوی این‌ست که هر صانعی را از مردم هم چنین دو علم است‌: یکی تمام و یکی ناتمام . آنچ تمام است مقصود صانع است چون کرسی که او مقصود درودگر است و تمام است ، و آنچ نا‌تمام است از عاجزی دست‌افزار است و آن تراش‌ها و سربارهای جواب‌ها است ، و عمل نفس آنک تمام است آغاز حرکت وهمی است تا هیولی کز او پدید آم‌ ، و عاجزی هیولی آنست که او مر ذات خویش را پدید نتواند آوردن مگر به یاری صورت که آن از طبیعت است‌. و چون کز پدید آوردن ذات خویش بی یاری چیزی دیگر عاجز باشد نه چون چیزی باشد که او بی‌نیاز باشد از یاری کردن چیزی دیگری مر پدید آوردن ذات خویش را ، و آن نفس است که بی‌نیاز است از چیز دیگر به نظر عقل که بدو رسیده است‌. پس اندر ابداع مبدع حق چیزی نیست از بدی‌، و نیز اندر نفی کردن بدی از جوهر عقل اثبات ذات است‌. و اندر اثبات کردن بدی اندر جوهر عقل نفی کردن ذات عقل است‌، و نیست اندر جوهر عقل آنک نفی کند مر ذات او را . پس اندر جوهر عقل چیزی نیست از بدی که اثبات شود ، بل کز جهت نفی توان گفتن اندر عقل مر بدی را چنانک گویی بدی اندر عقل نیست‌. و اگر اندر جوهر عقل چیزی از بدی ثابت بودی و جوهر او اصل همه نیک‌هاست اختلاف اندر جوهر او موجود بودی ، و چیزی که اندر جوهر او اختلاف باشد مر او را تباه شدن لازم آید‌، و چیزی که او تباه شونده باشد بر او ایمنی نباشد و بدو میل نکند خرد جزیی‌، و نفس‌های خرد یافته میل کند به‌فائده گرفتن از عقل و توافق بودن بر اثبات جوهر عقل و دور کردن مر او را از تباه شدن‌. – پس درست شد به‌گواهی عقل جزیی که جوهر عقل کلی از استحالت دور است ، و نیک‌ها اندرو موجود است‌. و هر چه نیک‌ها اندر جوهر او موجود باشد بدی‌ها از جوهر او دور باشد‌. و نیز جای بازگشتن نفس‌ها آنک پیغمبران علیهم السلام خلق را بدان امید دادند بهشت است و بدی را از آنجای نفی کردند‌، و گفتند که اندرو مرگ نباشد‌، چنانک خدای تعالی گفت ، قوله تعالی: لا یذوقون فیها الموت الا الموته الاولی و وقیهم عذاب الجهیم گفت‌: نچشد اندر بهشت مرگ مگر آن مرگ نخستین و نگاه داشت ایشان را خدای از عذاب دوزخ‌. و گفتند : کز شراب بهشت درد‌سر نباشد ونه سپری شود چنانک گفت‌، قوله : لا یصدعون عنها و لا ینزفون‌. پس چون جای ثواب بدین منزلت است از بی‌خلافی ، و آن اضافت عقلی است مر نفس کلی را که بهشت اوست ، بدین جوهر عقل که به وحدت باری تعالی و تقدس آفریده است دور است از همه بدی‌ها‌.
هوش مصنوعی: حقیقت از طریق عقل قابل درک است و عقل به این نتیجه می‌رسد که تمامی بدی‌ها باید به نیکی تبدیل شوند و هیچ نیکی نباید به بدی مبدل گردد. این بدان معناست که هر چیزی باید به آن چیزی که از آن سرچشمه گرفته، بازگردد. بنابراین، نهایت بدی‌ها باید به نیکی ختم شود و هر نیکی نیز به خودی خود نهایت دارد و قابل تبدیل به بدی نیست. از این رو، آغاز هر چیزی باید نیک باشد تا نهایت همه چیز نیز به نیکی منجر شود. توحید محض به این معناست که خالق مطلق از هر نوع نیکی و بدی پاک است و عقل را بدون واسطه خلق کرد و تمامی نیکی‌ها در ذات او وجود دارد. از آنجا که او واحد است، تمامی آنچه از او ناشی می‌شود نیز واحد است و این واحد نیک محض است. عقل به فرمان خالق علی‌القاعده ادراکاتی از نیکی‌ها را با مکان و زمان و لحظه‌ای خاص می‌پذیرد. این ذات کلی، نیکی به‌خود را دارد و دارای دو نوع علم است: یکی کامل و دیگری ناتمام. علم کامل مربوط به ذات خود اوست که در درک نیکی‌ها بی‌نظیر است و علم ناتمام مربوط به معلول‌های اوست که محدودیت‌هایی دارند. همچنین، هر سازنده‌ای در کارش به همین دو نوع علم دست می‌یابد: علم کامل که مربوط به هدفش است و علم ناتمام که ناشی از محدودیت‌های ابزارهایش می‌باشد. این تفاوت‌ها به عدم توانایی مواد اولیه در ایجاد ذات خود به تنهایی مربوط می‌شود. این نفس است که بدون نیاز به چیزی دیگر وجود خود را تحقق می‌بخشد. بنابر این، خالق هیچ‌گونه بدی ندارد و وقتی بدی‌ها در ذات عقل اثبات می‌شوند، در واقع ذات عقل را نفی می‌کنند. در نتیجه، در جوهر عقل هیچ چیزی از بدی وجود ندارد و نمی‌توان بدی را در آن اثبات کرد. از طرفی، اگر بدی در جوهر عقل وجود می‌داشت، اختلاف در جوهر آن پدید می‌آمد و چیزی که در جوهرش اختلاف دارد، مستعد فساد و نابودی است. بنابراین، عقل کلی از هر نوع تغییر و تزلزل دور است و تمامی نیکی‌ها در آن موجودند، در حالی که بدی‌ها از جوهر آن فاصله دارند. پیامبران نیز مردم را به بهشت بشارت داده‌اند و از وجود بدی‌های آنجا نفی کرده‌اند، به طوری که مرگ و رنج در آن وجود ندارد. بنابراین، بهشت مکانی برای پاداش در غیاب هرگونه بدی است و مخلوقات در این جوهر عقل به وحدت خالق و پاکی از بدی‌ها دست یافتند.