گنجور

بخش ۷۵ - صف شصت و یکم

ایزد تعالی مر عالم مرکب را بشش جهت او تمام کرد . چون زیر و زبر و چپ و راست و پس و پیش ، و هفتم آن خود عالم بود ، تا نشانی باشد مر بینندگانرا به چشم بصیرت که دین خدای هم بشش جهت او تمام شود ، که هفتم بر اندازه آن شش باشد ، و از بهر آن دین خدای ماننده عالم بایست که حاصل از عالم بود که باز پسین زایش عالم بود ، و بشناخت آفریدگار عالم جز مردم چیزی نرسید ، و دین دار مردم بود ، و مردم از بهر دین بایست همچنانک عالم از بهر مردم بایست . پس درست شد که عالم از بهر دین بایست و مردم از بهر سبب دین بمانند عالم آمد که دین علتی بود از علتهای عالم و عالم معلول دین بود ، و علت بمعلول ماننده باشد برویی از رویها . و عالم بشش جهت از بهر آن مخصوص گشت که عدد خود 9 آمد از نهاد ایزدی و ده بیکی باز گشت بعقد همچنانک بیست بدو بازگشت ، و سی ام بسه بازگشت ، و 9 عرص است که یک جوهر بر آرنده آنست ، که شرح آن اندر کتاب مفتاح گفته ایم . پس یک جوهر جسمی بردارنده است مر شش جانب را ، و یک جوهر نیز بردارنده است مر نه عرض را . و میان یکی که علت شمار است و میان 9 که تمامی ، اصل شمارست از آحاد شش عددی تمام است ، از بهر آنک جزءهای او برو زیادت نگیرد و کم از او نیاید ، چنانک نیمه شش سه است ، و سه یک او دو است و شش یک او یک است . و چون مر این جزء ها را جمله کنی شش آید ، نه کم و نه بیش ، و او را راهنمای است بر شش صاحب شریعت از آدم تا محمد مصطفی علیهم السلام ، که ایشان هر یکی اندر زمانه ، و تمامی دعوت ایشان و راستی مقصودشان بهفتم ایشان باشد که خداوند قیامت است ، سلام الله علی ذکره ، که بردارنده همه قوتهای پیامبران اوست . و معنی آنک جزء ها ، شش زیادت نکرد بر شش آنست که عدد امامان هر دوری که ایشان جزءهای صاحب شریعتانند زیادت نگیرد بر عدد صاحب شریعتان و کم از ایشان نباشد ، بل که اندر هر دوری که شش امام بگذرد هفتم را منزلتی باشد که آن شش گذشته را آن نباشد . و همچنین باشد تا دورهای شریعت آن بسر آید . و ایزد تعالی مرین شش را علیهم السلام یاد کرد بر سبیل رمز و مثل بر شش روز و گفت : عالم را اندر شش روز آفریدیم ، قوله : الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش ، گفت که : خدای آنست که بیافرید آسمانها و زمین را و آنچ اندرین دو میانست اندر شش روز پس راست شد بر عرش . و تاویل این شش روز صاحب شریعتان اند که ایشان هر یکی روزی بودند مر خلق را تا خلق بدیشان بدیدند بچشم دل مر عالم روحانی را ، همچنانک ببینند بچشم سر بروشنایی روز مر عالم جسمانی را ، و بآسمانها مر منزلهای پیامبران را خواست و بزمین مرتبت و صایت را ، و بد آنچ مر آسمانها را بسیار یاد کردن آن خواست که ظاهرهای شریعت بسیار بود و مخالف بود ، و بر آنچ مر زمین را یک یاد کرد آن خواست که تاویل همه شریعتها یکی بود ، و بدانچ گفت پس راست بایستاد بر عرش آن خواست که دین بآخرت راست بایستد بر قائم که او عرش خدای است ، بدآنچ عرش قرارگاه باشد و قرار بامر باری اندر آفرینش عالم با قائم باشد . و این آیت دلیل کند که این همه خلاف ها بپدید آمدن قائم راست شود ، و اکنون نه راست است . و بدیگر روی هر خداوند زمانه یی عرش است بدانچ هر که بعلم او برسید قرار یابد ، و دین او راست شود ، و اختلاف و شبهت از آن کس برخیزد . و دلیل دیگر بر تمامی ، چیزها به شش حال آنست که خالی نیابی از شش چیز چون هیولی و صورت و حرکت و سکون و زمان ومکان . و بدیگر روی تاویل این شش چیز که یاد کرده شد آن شش روز است که عالم اندرو آفریده شده است ، از بهر آنک روز مران مقدار را گویند که مهر از افق مشرق بگذرد تا بافق مغرب و این مقدار از عالم بدین گشتن آفتاب روشن شود ، و عالم را مقدار او آنست که طبیعت اندران اثر کند از قوتهای خویش ، و طبیعت را شش قوت است چون حرکت و سکون و هیولی و صورت و زمان و مکان ، و هر چه اندرین شش قوتست او زیر طبیعت است . پس گوئیم که ظاهر معنی روز روشن کردن آفتاب است مر عالم را از مشرق تا بمغرب . و باطن روز آنست که طبیعت مر عالم را روشن کرد بحرکت . و این نخستین روز است از آن شش روز که خدای تعالی عالم را اندرو آفرید و باز طبیعت مر عالم را روشن کرد بسکون و آن روز دوم است . و باز طبیعت مر عالم را روشن کرد بهیولی و آن روز سوم است. و باز طبیعت مر عالم را روشن کرد بصورت و آن روز چهارم است ، و باز طبیعت روشن کرد مر عالم را بزمان و آن روز پنجم است ، و باز طبیعت روشن کرد مر عالم را بمکان و آن روز ششم است . و بماند آثار این قوتهای طبیعت اندر عالم ، و هر چیزی که هست اندر عالم جسمانی ازین شش قوت اندرو اثر است . همچنین بگرد هر جسمانی شش جهت را گشتن است چون زیر و زبر و پس و پیش و چپ و راست که هر شش بازبسته است بیک شخص که بردارنده آن شش جهت است بحمکمت عظیم از صانع حکیم . پس همچنین این شش صاحب شریعت داعیان خداوند قیامت بودند ، و این شش تن که خلق را بدان هفتم خویش خواندند مانند بودند مر شش جهت را که هر یکی دلیل همی کنند بر هفتم که آن جسم است ، و عالم که مرورا شش جهت بود سبب بود مر بیرون آوردن صورت جسمی مردم را ، و قائم قیامت سلام الله علی ذکره که مرورا این شش جهت بزرگوار بود که هر یکی خلق عالم را بدو دعوت کردند سبب بود مر بیرون آوردن صورت لطیف از مردم . و جزءهای شش را چون جمله کنی بیست و یک آید ، چون یک و دو و سه و چهار و پنج و شش. دلیل است این جزءها بر آنک هر صاحب شریعتی راکه داعی بود مر خلق را چون اصلهای روحانی وصی یی بود و هفت امام و دوازده حجت و این نیز بیست و یک باشد . و عدد شش بسه قسمت شود چون نیمه و سه یک و شش یک دلیل است بر آنک هر صاحب شریعتی را سه منزلت است ک یکی منزلت رسالت و دیگر وصایت و سه دیگر امامت . نیمه دلیل است بر حد صاحب شریعت که او نیمه جسمانی از روحانی بیاورد بعلم . و سه یک دلیل است... پبدوم منزلت بر رسول رسید ، و بسوم منزلت بدو رسید که وصی است . شش یک دلیل است بر امام که او یکی باشد از شش همه گویندگان خویش اندر هر دوری از دورها – و این صورت دایر بدین صفت است که نموده ایم .

بخش ۷۴ - صف شصتم: هستها بیک دفعه با عقل پدید آمده است و زو جدا تو هم نتوان کرد مر آنرا . و آن همه هستها بر هفت بخشش است . بر مثال عین جسمی که مر او را شش جهت گرد گرفته است : یکی از او ذهن و دیگر حق و سدیگر خرمی و چهارم برهان و پنجم زندگانی و ششم کمال و هفتم بی نیازی . و اکنون دلیل آنک این هفت قسمت هستی با عقل کل با هم پدید آمده است بنماییم : گوئیم دلیل بر آنک ذهن با عقل کل کشنده است وز عقل جدا نشود و ذهن همیشه بگواست آنست که عقلهای جزئی که الفغده است چون اندر رسند بمعقولات همیشه گردد ، آن دانستن او مر آن معقول را از آن وقت که آن چیز دانسته شود مر آن عقل جزئی را و نیز جدا نشود . پس بدبن دلیل دانستیم که ذهن مطلق کشنده است با عقل کلی کشیده و... اندر آغاز آفرینش تا ابد الابدین ، و دلیل بر آنک حق کشنده است با عقل کلی و زو جدا نشود آنست که چون عقل الفغده جزئی مر حق را بحقیقت بشناسد ، باطل آن ازو دور شود که خلاف حق است و آن حق با او بماند کزو جدا نشود . پس ازین جهت دانسته شد که حق مطلق آفریده شد با عقل کلی و زو جدا نشود اینست که شادی بعقل الفغده جزئی پیوسته شود آنگه محیط شود بر حقیقت چیزی ، و دانستن عقل را شبهت اندر نیابد ، و غم اندر شبهت و شادی اندر حقیقت است . پس شادی از عقل کلی جدا نشود . و بدین دلیل دانسته شد که خرمی مطلق کشیده شده است با عقل کلی اندر حال پدید آمدن او . و دلیل بر آنک برهان کشیده شده است با عقل کلی و زو جدا نشود آنست که چون عقل الغفذه جزئی مر معقول را بیابد ببرهان یابد ، و چون برهان یافت با او بیار آمد . پس بدین روی درست شد که برهان مطلق کشیده شده است اندر آفرینش با عقل کلی . و دلیل بر آنک زندگانی با عقل کلی موجود شده است و زو جدا نشود آنست که عقل الفغده جزئی تا نادان بود اندر رسیدن بچیزی بر مثال مرده یی باشد از آن نادانستنی ، و چون مرورا دانست مر آن چیز را که شناخت بمنزلت زنده گشت . پس از این جهت دانسته شد که زندگانی مطلق کشیده شده است با عقل کلی بآفرینش .بخش ۷۶ - صف شصت و دوم: خویشتن بینان و بزرگی جویان از آموختن ننگ داشتند و از پس خداوندان دین نرفتند تا اندر . خلاف ظاهرهای هلاک کننده هلاک شدند و بدی را با نیکی اندر آفرینش اثبات کردند ، و بهری از ایشان بنور و ظلمت گفتند – و ایشان ثنویان اند – و بهری بیزدان و اهرمن گویند و ایشان مغانند از متابعان به آفرید . و اندر عقل زشت است مر بدی را بخرمندی باز بستن . پس چگونه روا باشد مربدی را بمبدع حق باز بستن . و آن گروه که بدی را نیکی ازلی دیدند گفتند که خداوند نیکی بآخر هلاک کند مر خداوند بدی را بوقت تمام شدن خویش ، و بدین قول باطل همی کنند مذهب خویش را ، از بهر آنک اگر خداوندی ازلی است روا نباشد که چیزی ازلی هلاک شود ، و ما اندرین باب سخن گوئیم بحجت عقل و پدید کنیم که بدی را اندر ابداع مبدع حق اصل نیست ، بلک بابداع که امر خدای است همه نیکی است . نخست گوئیم که دلیل بر آنک بدی را اصل نیست آنست که بدی را آن گاه نام برند که بازخوانندش بچیزی ازو بهتر ، پس نخست آن چیز باید که بدو باز خوانند ، پس درست شد که ابتدا نیکی است ، و بدی و بد از بهر آنست که باز مانده است از رسیدن بمرتبت نیکی .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایزد تعالی مر عالم مرکب را بشش جهت او تمام کرد . چون زیر و زبر و چپ و راست و پس و پیش ، و هفتم آن خود عالم بود ، تا نشانی باشد مر بینندگانرا به چشم بصیرت که دین خدای هم بشش جهت او تمام شود ، که هفتم بر اندازه آن شش باشد ، و از بهر آن دین خدای ماننده عالم بایست که حاصل از عالم بود که باز پسین زایش عالم بود ، و بشناخت آفریدگار عالم جز مردم چیزی نرسید ، و دین دار مردم بود ، و مردم از بهر دین بایست همچنانک عالم از بهر مردم بایست . پس درست شد که عالم از بهر دین بایست و مردم از بهر سبب دین بمانند عالم آمد که دین علتی بود از علتهای عالم و عالم معلول دین بود ، و علت بمعلول ماننده باشد برویی از رویها . و عالم بشش جهت از بهر آن مخصوص گشت که عدد خود 9 آمد از نهاد ایزدی و ده بیکی باز گشت بعقد همچنانک بیست بدو بازگشت ، و سی ام بسه بازگشت ، و 9 عرص است که یک جوهر بر آرنده آنست ، که شرح آن اندر کتاب مفتاح گفته ایم . پس یک جوهر جسمی بردارنده است مر شش جانب را ، و یک جوهر نیز بردارنده است مر نه عرض را . و میان یکی که علت شمار است و میان 9 که تمامی ، اصل شمارست از آحاد شش عددی تمام است ، از بهر آنک جزءهای او برو زیادت نگیرد و کم از او نیاید ، چنانک نیمه شش سه است ، و سه یک او دو است و شش یک او یک است . و چون مر این جزء ها را جمله کنی شش آید ، نه کم و نه بیش ، و او را راهنمای است بر شش صاحب شریعت از آدم تا محمد مصطفی علیهم السلام ، که ایشان هر یکی اندر زمانه ، و تمامی دعوت ایشان و راستی مقصودشان بهفتم ایشان باشد که خداوند قیامت است ، سلام الله علی ذکره ، که بردارنده همه قوتهای پیامبران اوست . و معنی آنک جزء ها ، شش زیادت نکرد بر شش آنست که عدد امامان هر دوری که ایشان جزءهای صاحب شریعتانند زیادت نگیرد بر عدد صاحب شریعتان و کم از ایشان نباشد ، بل که اندر هر دوری که شش امام بگذرد هفتم را منزلتی باشد که آن شش گذشته را آن نباشد . و همچنین باشد تا دورهای شریعت آن بسر آید . و ایزد تعالی مرین شش را علیهم السلام یاد کرد بر سبیل رمز و مثل بر شش روز و گفت : عالم را اندر شش روز آفریدیم ، قوله : الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش ، گفت که : خدای آنست که بیافرید آسمانها و زمین را و آنچ اندرین دو میانست اندر شش روز پس راست شد بر عرش . و تاویل این شش روز صاحب شریعتان اند که ایشان هر یکی روزی بودند مر خلق را تا خلق بدیشان بدیدند بچشم دل مر عالم روحانی را ، همچنانک ببینند بچشم سر بروشنایی روز مر عالم جسمانی را ، و بآسمانها مر منزلهای پیامبران را خواست و بزمین مرتبت و صایت را ، و بد آنچ مر آسمانها را بسیار یاد کردن آن خواست که ظاهرهای شریعت بسیار بود و مخالف بود ، و بر آنچ مر زمین را یک یاد کرد آن خواست که تاویل همه شریعتها یکی بود ، و بدانچ گفت پس راست بایستاد بر عرش آن خواست که دین بآخرت راست بایستد بر قائم که او عرش خدای است ، بدآنچ عرش قرارگاه باشد و قرار بامر باری اندر آفرینش عالم با قائم باشد . و این آیت دلیل کند که این همه خلاف ها بپدید آمدن قائم راست شود ، و اکنون نه راست است . و بدیگر روی هر خداوند زمانه یی عرش است بدانچ هر که بعلم او برسید قرار یابد ، و دین او راست شود ، و اختلاف و شبهت از آن کس برخیزد . و دلیل دیگر بر تمامی ، چیزها به شش حال آنست که خالی نیابی از شش چیز چون هیولی و صورت و حرکت و سکون و زمان ومکان . و بدیگر روی تاویل این شش چیز که یاد کرده شد آن شش روز است که عالم اندرو آفریده شده است ، از بهر آنک روز مران مقدار را گویند که مهر از افق مشرق بگذرد تا بافق مغرب و این مقدار از عالم بدین گشتن آفتاب روشن شود ، و عالم را مقدار او آنست که طبیعت اندران اثر کند از قوتهای خویش ، و طبیعت را شش قوت است چون حرکت و سکون و هیولی و صورت و زمان و مکان ، و هر چه اندرین شش قوتست او زیر طبیعت است . پس گوئیم که ظاهر معنی روز روشن کردن آفتاب است مر عالم را از مشرق تا بمغرب . و باطن روز آنست که طبیعت مر عالم را روشن کرد بحرکت . و این نخستین روز است از آن شش روز که خدای تعالی عالم را اندرو آفرید و باز طبیعت مر عالم را روشن کرد بسکون و آن روز دوم است . و باز طبیعت مر عالم را روشن کرد بهیولی و آن روز سوم است. و باز طبیعت مر عالم را روشن کرد بصورت و آن روز چهارم است ، و باز طبیعت روشن کرد مر عالم را بزمان و آن روز پنجم است ، و باز طبیعت روشن کرد مر عالم را بمکان و آن روز ششم است . و بماند آثار این قوتهای طبیعت اندر عالم ، و هر چیزی که هست اندر عالم جسمانی ازین شش قوت اندرو اثر است . همچنین بگرد هر جسمانی شش جهت را گشتن است چون زیر و زبر و پس و پیش و چپ و راست که هر شش بازبسته است بیک شخص که بردارنده آن شش جهت است بحمکمت عظیم از صانع حکیم . پس همچنین این شش صاحب شریعت داعیان خداوند قیامت بودند ، و این شش تن که خلق را بدان هفتم خویش خواندند مانند بودند مر شش جهت را که هر یکی دلیل همی کنند بر هفتم که آن جسم است ، و عالم که مرورا شش جهت بود سبب بود مر بیرون آوردن صورت جسمی مردم را ، و قائم قیامت سلام الله علی ذکره که مرورا این شش جهت بزرگوار بود که هر یکی خلق عالم را بدو دعوت کردند سبب بود مر بیرون آوردن صورت لطیف از مردم . و جزءهای شش را چون جمله کنی بیست و یک آید ، چون یک و دو و سه و چهار و پنج و شش. دلیل است این جزءها بر آنک هر صاحب شریعتی راکه داعی بود مر خلق را چون اصلهای روحانی وصی یی بود و هفت امام و دوازده حجت و این نیز بیست و یک باشد . و عدد شش بسه قسمت شود چون نیمه و سه یک و شش یک دلیل است بر آنک هر صاحب شریعتی را سه منزلت است ک یکی منزلت رسالت و دیگر وصایت و سه دیگر امامت . نیمه دلیل است بر حد صاحب شریعت که او نیمه جسمانی از روحانی بیاورد بعلم . و سه یک دلیل است... پبدوم منزلت بر رسول رسید ، و بسوم منزلت بدو رسید که وصی است . شش یک دلیل است بر امام که او یکی باشد از شش همه گویندگان خویش اندر هر دوری از دورها – و این صورت دایر بدین صفت است که نموده ایم .
هوش مصنوعی: خدای بزرگ عالم را با شش سمت کامل کرد: زیر و بالا، چپ و راست، عقب و جلو. و سمت هفتم خود عالم است تا نشانه‌ای باشد برای بینندگان با بصیرت که دینی که خداوند قرار داده نیز به همین شش سمت مربوط می‌شود، زیرا هفتمین بعد به اندازه شش سمت دیگر است. دین خدا باید مشابه دنیای ما باشد، زیرا دین نتیجه‌ای از عالم است و بازتابی از خلقت آن به شمار می‌آید. شناخت آفریدگار فقط مختص انسان‌هاست و دین، برای مردم تعیین شده، در حالی که جهان نیز برای انسان‌ها ایجاد شده است. بنابراین، عالم و دین به‌گونه‌ای به یکدیگر وابسته‌اند که دین، علت عالم و عالم معلول دین است. به‌علاوه، عالم به همین شش سمت به وجود آمده است زیرا عدد نه از ذات الهی نشأت می‌گیرد؛ ده به یک بازمی‌گردد، مانند بیست به دو و سی به سه. عدد نه، نشانه‌ای است که به جوهری اشاره می‌کند که شش بعد را در بر می‌گیرد. مجموع این اجزا شش را تشکیل می‌دهد نه کم و نه زیاد؛ و راهنمای این اجزا، شش پیامبر از آدم تا محمد (ص) هستند. هر یک از آن‌ها در زمان خود دعوت کردند و هدف نهایی آن‌ها رسیدن به خداوند قیامت است. آفرینش عالم در شش روز صورت گرفته است و هر روز به نوعی مظهر صاحب شریعت است، چنانکه خداوند در قرآن می‌فرماید: "خداوندی که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید." هر یک از این روزها به یک حالت از آفرینش عالم اشاره دارد و طبیعت با شش قوت خود در این عالم اثر می‌گذارد. این شش جهت، مانند اجزای دین به شمار می‌روند که به هفتمین بعد که جسم است راهنمایی می‌کنند. در نهایت، هر کدام از این شش پیامبر از خداوند دعوت کردند و نقش آن‌ها در هدایت بشر به سوی حقیقت و نور مهم و اساسی است.