گنجور

بخش ۶۱ - صف چهل و نهم

بباید دانست که هر چه شمار بر او افتد آن چیز زیادت و نقصان پذیرد، و هر چه بدین صفت باشد جسم باشد و فریشتگان جسم نیستند پس درست شد که شمار بر فریشتگان نیوفتد و اندر چیزهای جسمانی موجود است این شرط که شمرده را که چیزی برو بر افزایی افزون شود و اگر از او چیزی نقصان کنی اندکی پذیرد، چنانک شش شماریست از شمرده های جسمانی گرد آمده اندر دو و چهار که آن پنج و هفت است، از بهر آنک چون از شش یکی کم کنی پنج ماند و گر یکی بر شش افزایی هفت شود پس شش اندر حصار این دو شمار است که یکی ازو بیش است و یکی کم است و اما آن چیز که اندک شود بافزونی شمرد و بسیار شود بنقصان شمرده آن چیز اندر حصار شمار نیاید، از بهر آنک اندر روحانیات یکی را بجایگاه هزار بنهند و زیادت نگیرد و هزار را بجایگاه یکی بنهند و نقصان نپذیرد و مثال آن چنانست که گویند که ایزد تعالی با هر قطره باران یکی فریشته بفرستد که مرانرا فرود آرد آنجا که خواهد و گر خردمند اندرین فکر کند و حقیقت این را بداند بشناسد که یک چیز از روحانی بسیار شود بی آنک زیادت پذیرد، از بهر آنک فرود آمدن باران یک چیزست از جهت روحانی و آن غرض بیرون آوردن نبات است، یا آن یک چیز که بارانست بسیار شود اندر قطره، و بر اندازه هر قطره عجائب بسیار است تا بدان جای که ممکن باشد اندیشه کردن که عالم پر شود از زایش کزان قطره ها بحاصل آید بی آنک آن قوت اول که باران ازو بود هیچ بسیاری پذیرفت.

پس اگر مردم عمر خویش اندر اندیشه کند تا بجای آرد بسیاری، آن چیزها را کز یک قطره باران بحاصل آمده است اندیشه او بغایت آن نرسد، ولکن شمردهایی بسیار همه جسمانی باشد نه روحانی، و روحانی یکی باشد و آن بارانست، و آن چیزها کزان قطره پدید آید بیاری، همه باران باشد که آن یکی است نه بذات آن قطره، و چون فعل باران یک فعل بود بدانچ نبات پدید آورد دانستیم که آن روحانی که آن چیز ازو بحاصل آمد یکی بود نه بسیار، اگر چه بسیار بودی بایستی که هر یکی را فعل دیگری بودی پس اگر کسی گوید که آن فریشتگان بسیارند و همه را فعل یکیست گوئیم که بسیار چیز که او را یک فعل باشد یکی باشد، چنانک آب را فعل آنست که چیزها را ترکند یکیست هر چند که جزء هایش بسیارست، پس اگر گوید آب چگونه یکیست یکی آب تلخ است و یکی آب شور و یکی خوش، گوئیم که این عرضهای است که توهمی گویی و گوهر آب یکی است که او سرد و ترست بنخستین صفت باز نمودیم که یک جز از روحانیان بسیار چگونه شود بی آنک اندر ذات خویش بسیاری پذیرد، و مثل آن چیز که بسیار یکی شود از روحانیات آنست که مردمان عامه با خاص بدان متفق اند که کشیدن جانهای خلق بدست فریشته ایست که او را ملک الموت خوانند و سببها مرگ اندر عالم بسیار است و آشکارست، پس بازگشت این سببهای بسیار که هست مرگ را باتفاق دانا و نادان بیک روحانی است، وزین قیاس درست باشد که چیزهای روحانی فراوان اندکی شود بی آنک نقصان پذیرد، و بدین دلیل که نمودیم درست شد خردمند را که شمار مر جسمانیان را شمرد و فرشتگان خدای را شمار نشمارد.

و دیگر گویند که ایزد تعالی بر هر چیزی فرشته یی موکل کرده است و هیچ چیز نیست که محتاج نیست که فریشته یی برو موکل کنید تا شمار او نگاه دارد اندر جنس و نوع آن هر شماری را بر حد آن تانیامیزد با شماری دیگر و زیادت نگیرد و کم نشود از حد خویش و حرث و نسل یعنی رستن و زادن بجای خویش باشد، از بهر آنکه راستی عالم طبیعت بشمارست و خدای تعالی همی گوید، قوله«و احصی کل شی عددا» گفت: خدای بشمرد هر چیزی را بشماری، پس هر چیزی را از اجناس و انواع ذات او خود موکل است که وی از آن موکل رهایی نیابد، و آن ذات مرو را روحانی است و نه جسمانی، از بهر آنک اگر جسمانی بدی تغییر پذیرفتی، چنانک آنست آنچ روحانی است و آن راستی از حال خویش نگردد، و لکن آنچه ازو جسمانی است، و آن رنگ و پوست و خردی و بزرگی و قوت و ضعف است، کردنده است.

و دیگر گوئیم که شمار آن کمیت است از قسم منفصل، و کمیت چندی باشد و چندی گوهرهای جسمانی را لازم آید. پس اگر فریشتگان زیر شمار بودندی تا توانستی گفتن که ایشان چندند خود جسم بودندی، و اگر فریشتگان جسم بودندی به نام فریشتگی سزاوار نبودندی، از بهر آنک این نام ملک سزاوار نیست مگر آن گوهر را که ماننده نیست مر جسم را،و آنک به جسم ماند آن ملک نباشد که مملوک باشد. و ملک از بهر آن گفتند که فرشته پادشاه است بدان روی که باقی است و نیستی نپذیرد و توانست بدانچ خواهد از خیر و صلاح. و این نام مثل است بر امام زمانه علیه السلام و فرمان گزاران او که او بفرمان خدای پادشاه است بر بندگان، و مومنان به او پادشاهی دارند بر جانهای مومنان تا ایشان را از حد قوت به حد فعل آرند، وزین سرای فانی کثیف به سرای باقی لطیف رسانند، چنانک خدای تعالی می گوید، قوله «ولو شاه لجعلنا منکم ملائکه فی الارض یخلفون» گفت: «اگر خواهیم بکنیم از شما فریشتگان که اندر زمین خلیفت باشند و اگر ملک را شمار بشمردی مملوک بودی و حکم کسی دیگر برو رونده بودی از جهت استحالت یا از جهت کون و فساد. پس چون مر فریشتگان را کون و فساد نیست درست شد که شمار بر فریشتگان نیوفتد.

بخش ۶۰ - صف چهل و هشتم: آگاه باشید که نفس مردم جزء است نه اثر از نفس کلی و دلیل بر درستی، این قول آنست که نفسهای مردم فعل کل خویش همی کند اندر پدید آوردن شکلها و صورتها و صنعتهای عجب کردن از بهر کشیدن منفعت را بخویشتن و دور کردن مضرت از خویشتن و نیز از کشیدن منفعت بجز از خویشتن بر مثال نگاشتن نفس کلی مر طبیعت را و نهادن نوعها و شکلها و صورتها اندرو و پدید کردن قوتهای طبیعی از جهت کشیدن منفعتها و دور کردن مضرتها از انواع حیوان اندر وقتی دون وقتی پس بدین سبب پیدا شد که آنک اندر مردم است نفس جزئی است از نفس کلی.بخش ۶۲ - صف پنجاهم: گوئیم که معنا فنا آنست که چیزی کز چیزی پدید آمده است وزو جدا شده باشد هم بدان اصل خویش بازگردد، چنانک چیزیست از دو چیز: یکی لطیف و دیگری کثیف، چون نفس و جسد، چون هر یکی از این دو با اصلهای خویش بازگردند گویند مردم فانی شد و عقل از چیزی پدید نیامده است کزو جدا شده است، بلک پدید آمدن او از چیزی بوده است به امر باری سبحانه، و امر باری به عقل پیوسته اس پس خود به اصل خویش بازگشته است و مرور را فنا لازم نیاید. اما هر چیزی که تباه شود تباه شدن او از دو گونه باشد: یا از جهت ذات آن چیز باشد یا از جهت ذاتی دیگر. اما آن چیز که فنا و فساد او از جهت ذاتی دیگر باشد آن ذات دیگر باید که قاهر و قوی باشد و ضد باشد مر این دیگر را تا به قهر و قوی و ضدی خویش تباه کند مر ضد خویش را، و آن چیز که فساد او از جهت ذات او باشد آن طریق استحالت باشد که مستحیل شود بسبب اختلا که اندر ذات او باشد و ما اندر عقل چیزی نیافتیم جز از گوهر او تا مرو را مخالف گشتی، وعقل بسبب آن خلاف مستحیل نبودی اندر ذات خویش و نیز دیگری نیست که قوت او از قوت عقل افزون است تا بدان قوت مر عقل را قهر کند و فساد را اندر او آرد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بباید دانست که هر چه شمار بر او افتد آن چیز زیادت و نقصان پذیرد، و هر چه بدین صفت باشد جسم باشد و فریشتگان جسم نیستند پس درست شد که شمار بر فریشتگان نیوفتد و اندر چیزهای جسمانی موجود است این شرط که شمرده را که چیزی برو بر افزایی افزون شود و اگر از او چیزی نقصان کنی اندکی پذیرد، چنانک شش شماریست از شمرده های جسمانی گرد آمده اندر دو و چهار که آن پنج و هفت است، از بهر آنک چون از شش یکی کم کنی پنج ماند و گر یکی بر شش افزایی هفت شود پس شش اندر حصار این دو شمار است که یکی ازو بیش است و یکی کم است و اما آن چیز که اندک شود بافزونی شمرد و بسیار شود بنقصان شمرده آن چیز اندر حصار شمار نیاید، از بهر آنک اندر روحانیات یکی را بجایگاه هزار بنهند و زیادت نگیرد و هزار را بجایگاه یکی بنهند و نقصان نپذیرد و مثال آن چنانست که گویند که ایزد تعالی با هر قطره باران یکی فریشته بفرستد که مرانرا فرود آرد آنجا که خواهد و گر خردمند اندرین فکر کند و حقیقت این را بداند بشناسد که یک چیز از روحانی بسیار شود بی آنک زیادت پذیرد، از بهر آنک فرود آمدن باران یک چیزست از جهت روحانی و آن غرض بیرون آوردن نبات است، یا آن یک چیز که بارانست بسیار شود اندر قطره، و بر اندازه هر قطره عجائب بسیار است تا بدان جای که ممکن باشد اندیشه کردن که عالم پر شود از زایش کزان قطره ها بحاصل آید بی آنک آن قوت اول که باران ازو بود هیچ بسیاری پذیرفت.
هوش مصنوعی: باید بدانیم که هر چیزی که به یک عدد تعلق دارد، ممکن است بیشتر یا کمتر شود. اما درباره فرشتگان که جسم نیستند، این قوانین شمارش صدق نمی‌کند. در دنیای مادی، اگر از تعدادی کم کنید یا به آن اضافه کنید، عدد تغییر می‌کند؛ مثلاً اگر از شش یکی کم کنید، به پنج می‌رسید و اگر یکی به شش اضافه کنید، به هفت می‌رسید. پس شش در محدوده دو عدد دیگر قرار دارد که یکی کمتر و دیگری بیشتر است. اما در امور روحانی، این قوانین کارایی ندارند؛ مثلاً می‌توان گفت که خداوند متعال با هر قطره باران یک فرشته می‌فرستد تا آن را به جایی که خواسته است، برساند. اگر کسی به این مسئله عمیق فکر کند و حقیقت را درک کند، می‌بیند که در دنیای روحانی، یک موجود می‌تواند به جای هزار موجود قرار گیرد بدون اینکه کم یا زیاد شود. باران یک موجود روحانی است که هدف آن رشد گیاهان است و می‌تواند به شکل‌های مختلفی جمع شود، اما هیچ‌گونه افزایش در آن اصل اولیه رخ نمی‌دهد. در واقع، باران با وجود اینکه به تعداد زیادی قطره تبدیل می‌شود، هیچ گونه تغییر یا افزایش در قوت اولیه‌اش ندارد.
پس اگر مردم عمر خویش اندر اندیشه کند تا بجای آرد بسیاری، آن چیزها را کز یک قطره باران بحاصل آمده است اندیشه او بغایت آن نرسد، ولکن شمردهایی بسیار همه جسمانی باشد نه روحانی، و روحانی یکی باشد و آن بارانست، و آن چیزها کزان قطره پدید آید بیاری، همه باران باشد که آن یکی است نه بذات آن قطره، و چون فعل باران یک فعل بود بدانچ نبات پدید آورد دانستیم که آن روحانی که آن چیز ازو بحاصل آمد یکی بود نه بسیار، اگر چه بسیار بودی بایستی که هر یکی را فعل دیگری بودی پس اگر کسی گوید که آن فریشتگان بسیارند و همه را فعل یکیست گوئیم که بسیار چیز که او را یک فعل باشد یکی باشد، چنانک آب را فعل آنست که چیزها را ترکند یکیست هر چند که جزء هایش بسیارست، پس اگر گوید آب چگونه یکیست یکی آب تلخ است و یکی آب شور و یکی خوش، گوئیم که این عرضهای است که توهمی گویی و گوهر آب یکی است که او سرد و ترست بنخستین صفت باز نمودیم که یک جز از روحانیان بسیار چگونه شود بی آنک اندر ذات خویش بسیاری پذیرد، و مثل آن چیز که بسیار یکی شود از روحانیات آنست که مردمان عامه با خاص بدان متفق اند که کشیدن جانهای خلق بدست فریشته ایست که او را ملک الموت خوانند و سببها مرگ اندر عالم بسیار است و آشکارست، پس بازگشت این سببهای بسیار که هست مرگ را باتفاق دانا و نادان بیک روحانی است، وزین قیاس درست باشد که چیزهای روحانی فراوان اندکی شود بی آنک نقصان پذیرد، و بدین دلیل که نمودیم درست شد خردمند را که شمار مر جسمانیان را شمرد و فرشتگان خدای را شمار نشمارد.
هوش مصنوعی: اگر مردم به جای اینکه در فکر چیزهای زیاد باشند، در اندیشه آنچه که از یک قطره باران حاصل می‌شود، بایستند، به درکی عمیق‌تر خواهند رسید. آنچه که از باران به دست می‌آید، در اصل یکی است، در حالی که اشیاء متنوع بسیاری به نظر می‌رسند. فعل باران یک فعل واحد است که باعث رشد گیاهان می‌شود و این نشان می‌دهد که حقیقت روحانی، در حالی که به نظر می‌رسد که زیاد است، در واقع یکی است. به طور مشابه، اگر کسی بگوید که فرشتگان زیادی وجود دارند اما همه تحت یک فعل واحد قرار دارند، باید پذیرفت که هر چیزی که تحت یک فعل است، در حقیقت یکی است. برای مثال، آب با وجود اینکه انواع مختلفی دارد، اما جوهر آن یکی است و تنها ویژگی‌های متفاوتی دارد. به همین ترتیب، روحانیات می‌توانند زیاد به نظر برسند بدون اینکه حقیقت آن‌ها تغییر کند. مثالی که ذکر شده، نشان می‌دهد که با وجود اسباب مختلف مرگ، تمام آن‌ها به یک واقعیت روحانی اشاره دارند. پس به این ترتیب، تعداد اشیاء مادی قابل شمارش است، اما فرشتگان خداوند قابل شمارش نیستند.
و دیگر گویند که ایزد تعالی بر هر چیزی فرشته یی موکل کرده است و هیچ چیز نیست که محتاج نیست که فریشته یی برو موکل کنید تا شمار او نگاه دارد اندر جنس و نوع آن هر شماری را بر حد آن تانیامیزد با شماری دیگر و زیادت نگیرد و کم نشود از حد خویش و حرث و نسل یعنی رستن و زادن بجای خویش باشد، از بهر آنکه راستی عالم طبیعت بشمارست و خدای تعالی همی گوید، قوله«و احصی کل شی عددا» گفت: خدای بشمرد هر چیزی را بشماری، پس هر چیزی را از اجناس و انواع ذات او خود موکل است که وی از آن موکل رهایی نیابد، و آن ذات مرو را روحانی است و نه جسمانی، از بهر آنک اگر جسمانی بدی تغییر پذیرفتی، چنانک آنست آنچ روحانی است و آن راستی از حال خویش نگردد، و لکن آنچه ازو جسمانی است، و آن رنگ و پوست و خردی و بزرگی و قوت و ضعف است، کردنده است.
هوش مصنوعی: برخی می‌گویند که خداوند بر هر چیزی یک فرشته را به عنوان ناظر و نگهدارنده تعیین کرده است. هیچ چیزی نیست که بدون فرشته‌ای باشد که او را در شمارش و نگهداری‌اش یاری کند. این فرشته به هر موجودی کمک می‌کند تا در نوع و جنس خود به درستی باقی بماند و نه کمتر و نه بیشتر از حد مشخص شده‌اش وجود داشته باشد. موجودات در نسل و زاد و ولد خود باید در مکان خود باقی بمانند، زیرا این امر به قوانین طبیعی عالم مرتبط است. خداوند نیز در آیه‌ای می‌فرماید که او هر چیزی را با شمارش دقیق وجود دارد. بنابراین هر موجودی یک ناظر خاص دارد که به او وابسته است و این ناظر خود جنبه روحانی دارد و نه جسمانی. اگر ناظر جسمانی بود، دچار تغییر و تحول می‌شد، اما آنچه روحانی است، از ذات خود تغییر نمی‌کند. اما جنبه‌های جسمانی مثل رنگ، شکل، اندازه، قدرت و ضعف تحت تأثیر قرار می‌گیرند و می‌توانند تغییر کنند.
و دیگر گوئیم که شمار آن کمیت است از قسم منفصل، و کمیت چندی باشد و چندی گوهرهای جسمانی را لازم آید. پس اگر فریشتگان زیر شمار بودندی تا توانستی گفتن که ایشان چندند خود جسم بودندی، و اگر فریشتگان جسم بودندی به نام فریشتگی سزاوار نبودندی، از بهر آنک این نام ملک سزاوار نیست مگر آن گوهر را که ماننده نیست مر جسم را،و آنک به جسم ماند آن ملک نباشد که مملوک باشد. و ملک از بهر آن گفتند که فرشته پادشاه است بدان روی که باقی است و نیستی نپذیرد و توانست بدانچ خواهد از خیر و صلاح. و این نام مثل است بر امام زمانه علیه السلام و فرمان گزاران او که او بفرمان خدای پادشاه است بر بندگان، و مومنان به او پادشاهی دارند بر جانهای مومنان تا ایشان را از حد قوت به حد فعل آرند، وزین سرای فانی کثیف به سرای باقی لطیف رسانند، چنانک خدای تعالی می گوید، قوله «ولو شاه لجعلنا منکم ملائکه فی الارض یخلفون» گفت: «اگر خواهیم بکنیم از شما فریشتگان که اندر زمین خلیفت باشند و اگر ملک را شمار بشمردی مملوک بودی و حکم کسی دیگر برو رونده بودی از جهت استحالت یا از جهت کون و فساد. پس چون مر فریشتگان را کون و فساد نیست درست شد که شمار بر فریشتگان نیوفتد.
هوش مصنوعی: در این متن گفته می‌شود که تعداد و کمیت موجودات قابل شمارش به عنوان چیزهایی جدا از هم وجود دارند و برای موجودات مادی چندین نوع نیاز است. اگر فرشته‌ها قابل شمارش بودند، به معنای این بود که آنها جسم هستند. اما فرشتگان با توجه به تعریف‌شان، نمی‌توانند جسمی باشند، زیرا نام "ملک" برای موجودی که شبیه جسم نیست، مناسب است و اگر چیزی شبیه جسم باشد، دیگر ملک محسوب نمی‌شود و وابسته به چیزی دیگر است. ملک به معنای فرشته پادشاه است که از نظر وجود همچنان باقی است و از بین نمی‌رود و می‌تواند خواسته‌های خود را براساس خوبی و صلاح دنبال کند. این نام به امام زمان(علیه‌السلام) و پیروان او نیز اطلاق می‌شود که او بنا به فرمان خداوند بر بندگان حکمرانی می‌کند و مؤمنان بر جان‌های خود سلطنت دارند تا آنها را به سمت عمل و کار بهتر هدایت کنند و از این دنیای فانی به دنیای باقی منتقل سازند. همچنین خداوند می‌فرماید که اگر بخواهد، می‌تواند از انسان‌ها، فرشتگان خلیفه بر زمین بسازد. اما اگر ملکی شمارش‌پذیر باشد، به معنای وابستگی یا فاسد بودن است. بنابراین، فرشتگان از آن رو که دچار تغییر و فساد نمی‌شوند، قابل شمارش نیستند.