گنجور

بخش ۱۱۱ - صف هشتاد و هفتم

آگاه باشید ای برادران که ایزد تعالی مر همه َآفریدگان را به کلمه خویش آفرید . و کلمت مبدع حق از یافتن پنهان است و اندر صفتی از صفتها نیاید ، از بهر آنک وی آفرینش محض است و آن چیز کردن چیز باشد نه از چیز . و این فضیلت اندر چیزی از چیزها نه یابند تا مر خلق را کلمت مبدع حق حاصل شدی که آن بهشت است به حقیقت ، و چهار حرف کلمه شهادت بجملگی کلید بهشت است و آن دلیل است بر چهار اصل روحانی و جسمانی ، که پایداری دو عالم علوی و سفلی بدیشان است . پس گوئیم که نخست عقل کلید است مر همه هستهای روحانی و جسمانی را ، از بهر آنک عقل با کلمه مبدع یک چیز است و همه هستها را هستی از کلمه مبدع حق است ، و نفس کل کلید است مر همه چیزهای ترکیبی را به مقدار بهر خویش از کلمت ، از بهر آنک چیزها راکه مرورا نظم و تالیف است زیر و هم نشاید آوردن مگر به صورت کردن مر آنرا اندر نفس لطیف . پس پیدا آمد که نخست چیزهای ترکیبی و تالیفی اندرنفس کلی بوده است پیش از پدید آمدن ، و نفس کلی بگشاید مر همه چیزهای ترکیبی را تا پدید آمد بگشایش او ، پس او کلید مرکبات است . و سخن که پیغامبران علیهم السلام بر آن پادشاه بودند کلید همه سیاستهاست . نبینی که مردم که سخن گفتن عام مرو را بود پاسبان و سالار همه جانوران گشت و پیغامبران علیهم السلام که سخن گفتن خاص که آن کلام الهی بود مر ایشان را بود پاسبان و سالار خلق گشتند . پس درست شد که سخن کلید سیاستهاست و سخن پیامبران کلید است مر همه الفاظ منطقی را که بدان عبارت کردند فضیلتهای عقلانی و نفسانی را ، و بدان خبر دادند از صورت هر دو عالم و از بودنهای فلکی و به ناطق گشاده شد در نگاه داشت خلق از راه شریعت که به قوت کلمه مبدع مر آنرا بنهاد ، و و صی کلید بود مر همه معنیهای پوشیده را که بدو گشاده و آراسته شده بود از علم لطیف اندر مثلهای کثیف ، و ترکیب نفس به عقل از راه تاویل اساس پدید آمد . پس اساس کلید بود مر حقیقتهای ترکیب نفس را ، وتالیف ناطق را ، از بهر آنک حاصل آن ترکیب نفس کلی مر جسم مردم را تمام شدن نفس سخن گوی بود ، و تمامی نفس سخن گوی اندر تاویل بود ، و خداوند تاویل اساس بود ، و حاصل آن تاویل ناطق مر شریعت و کتاب را معنیها َآن بود تا به نفسهای جزیی رسد ، و آن معنیها از راه تاویل اساس همی رسد به نفسهای جزیی . پس درست شد که اساس کلید بود مر حقیقت ترکیبی و تالیفی را .

و گوئیم که لا از شهادت چون دندانه کلید بهشت است و دندانه فکر و تمیز است ، و فکر اندیشه باشد و تمیز جدا کردن چیز باشد از چیز . و لا دو حرف است نیمه حرف الله که آن دندانه عقل است مر کلید بهشت را از بهر آنک الله چهارحرف است . و لا کلمه نفی است و الله کلمه اثبات است دلیل است مر نفس ممیزه را ، و بدو نیم کرد مران عالم را کز عقل بناطق پیوسته باشد و جدا کرد مر نیمه ظاهر را از نیمه باطن و تنزیل را از تاویل جدا کرد و قوت مفکره حاجتمند شد به نفی کردن تشبیه از توحید ناطق ، و عقل بدو نیم نکرد مر آنرا که مبدع حق اندرو بنهاد ، بلک مر آنرا به غایت تمامی بیرون داد به چهار حرف الله و چهار تمامی شمار است ، از بهر آنک شمار از چهار مرتبت نگذرد چون آحاد و عشرات و مائین و الوف ، و عقل اثبات کرد صانع حق را چون مقر بمبدعی او راست که کلمه الله از اثبات است و اله دندانه نطق است ، از بهر آنک ناطق اندر عالم خلاف عقل است ، بدانچ گفتار ناطق به ظاهر موافق عقل نیست . و کلمه اله به یک حرف از کلمه الله کمتر است . و آن لام است . و معینش آنست که نطق نیافت مر آن تمامی را که عقل یافت ، و نطق خداوند سه مرتبت است چون رسالت و وصیات و امامت ، و الا دندانه نفس است و کلمه استثناست – اعنی دو تای کردن سخن – و دلیل است بر آنک نفس سابق است ، اعنی پیش دست اندر باب پیدا کردن هستهای جسمانی و روحانی . و این چهار کلمه رهنمای بر چهار اصل که چون مر آنرا بهم فراز آری همه درهای کلمه ایزد گشاده شود . و نیز کلید مر در بسته را به ذات خویش نگشاید مگر بگشاینده فهیم ، که هیچ کس جاکول نتواند شدن به مرتبت چهار اصل که ایشان کلید و کلمت مبدع حق اند مگر بمیانجی حدی چون امام یا حجت یا داعی ، و بر کلید دندانه یی نباشد که بدو در گشاده شود تا همه دندانها بهم نباشد ، همچنین اگر دلیل منکر شود به یک مرتبت ازین چهار مرتبت چون اصلین و اساسین ممکن نباشد که جوینده را چیزی کشاد ، شود از کار دین . و هر چند جهد کند بکشادن در جز رنج مرو را چیزی به حاصل نیاید ، همچنانک چون از کلید دندانه یی کم باشد جهد کشاینده سود ندارد ، و کر بی دندانه بسیار بجنباند بنای کلیدان از جای ببرد و مراد او بر نیاید . پس ازین معنی گفتند که لا اله الا الله کلید بهشت است . و این بیانی شافی و برهانی روشن است مر مومن مخلص را ، و السلام .

بخش ۱۱۰ - صف هشتاد و ششم: تایید به نفس مردم پیوسته نشود مگر به عمل و علم . و هر گاه که مردم عمل شریعت نکند و علم راه از راه عمل اندر نپذیرد باز ماند از پذیرفتن تایید و از رسیدن به درجه مویدان . مردم به عمل بیرون آید از حد قوت به حد فعل ، بر مثال بیرون آمدن چیزهای طبیعی از حد قوت بحد فعل بدو چیز که آن هر دو ماننده اند به عمل و علم . چنانک سیبی که بر درخت خویش از حد قوت به فعل بیرون خواهد آمدن مادت بایدش پذیرفتن از طبایع از راه درخت خویش . و هر روز بپذیرفتن آن مادت شکل او و رنگ او همی گردد ، و آن پذیرفتن مادت مرورا از طبایع بمیانجی درخت ماننده است بعملی که مردم کند از شریعت بمیانجی خداوندان شریعت . و چون آن سیب از عمل همی پذیرد وزان باز نه ایستد ، چون عمل بآخر رسید مران سیب را بوی خوش و رنگ نیکو ومزه شیرین یابد که آن بوی و رنگ و مزه مرورا ماننده است به علمی که مردم آنرا بیابد بمیانجی آن عمل که کند . پس آن سیب بدین دو حال که یکی ماننده عمل است و دیگر ماننده علم است از حد قوت بحد فعل رسد ، اگر اندر میانه که آن سیب از طبایع مادت همی پذیرد که آن مرورا عمل است از پذیرفتن مادت بسبب ی از اسباب بازمانده تباه شود و از درخت خویش بیوفتد و به رنگ و بوی و مزه نرسد که آن مرورا بمنزلت علم است . پس همچنین کسی که او از عمل شریعت باز ایستد بعلم آن نرسد ، از تایید دور ماند . و دلیلی گوئیم دیگر بر حال پیوستن تایید را بمویدان ، و گوئیم که روشنایی چشم نکند جز اندر چشم درست که آن از عیب ودرد و بیماری پاک باشد ، همچنین تایید که او مانند روشنایی چشم است نه پیوندد جز به کسی که عمل او و علم پاکیزه باشد و نفس او شسته باشد بآب عمل و علم از آلایشهای طبیعی . – واین بیانی شافی است مر خردمندان را ، والسلام .بخش ۱۱۲ - صف هشتاد و هشتم: گوئیم برحمت خداوند حق کو بر ما فرو باریده است که پاداش معین است مر جزای کاری که کسی بکند ، اگر نیک نیک و گر بد بد . و چون امروز اندرین عالم پاداش آنچ مردم بکند از نیک و بد همی بدو برسد ، دلیل همی باشد بر آنک مروعده را همی ماند رسیدن پاداش بهر کسی ، چنانک خدای تعالی همی گوید ، قوله تعالی : قل لکم میعاد یوم لا یستاخرون عنه ساعه و لا یستقدمون . همی گوید : مر شما را وعده است بروزی که شما را از آن ز پس تر نتوانید شدن و نه پیشتر . و چون این حال بدانستیم که پاداش نیک و بد مروعده خدای را مانده است گوئیم که باز ماندن کاری کردنی از وقتی با وقتی دیگر جز به علتی نباشد ، و علت باز ماندن کار کردنی جز نقصان لازم نیاید ، از بهر آنک بازماندن و نقصان هر دو شکل یکدیگرند . و روا نباشد که علت باز پس ماندن کار کردنی تمامی باشد که آن متناقض باشد . و چون حال معلوم گشت بدانستیم که این پاداش از خدای نخواهد بودن مر خلق را که اندرو نقصان روا باشد . و آن پاداش نه از عقل باشد که او را غایت کمال باشد ، و چون پاداش جز مر نفس مردم را نبود دانستیم که آن جز از نفس کلی نیست که همی پاداش خواهد دادن ، و چون مر نفس مردم را از آغاز پیدا شدن اندرین عالم ناقص یافتیم و او آثار نفس کلی بود دانستیم که این نقصان اندر اصل مردم بوده است که آن نفس کلی است تا اندر آثار او که نفوس جزئست چنین نقصان رونده گشت ، و چون نقصان اندر نفس کلی ازین روی ظاهر گشت ، گواه آمد ازین حال بر آن قول که گفتیم اندرین فصل که باز ماندن کاری کردنی را علت نقصانی باشد . پس آن نقصان اندر نفس کلی است که پاداش ازو به خلق بوقت تمام شدن آن نقصان رسد و تمامی او اندر به حاصل شدن خداوند قیامت است علیه افضل التحیه و السلام ، و چون علت تاخیر پاداش باز گفتیم و خداوند پاداش را دانستیم گوئیم که پاداش مر نیکو کاران را بر سه گونه باشد ، بر اندازه کار او باشد راستا راست نه کم و نه بیش ، چنانک خدای می گوید ، قوله تعالی : هل جزاء الاحسان الا الاحسان . همی گوید بر سبیل سوال : که مکافات نیکوییی نیست جز نیکویی ، و نمی گوید که زیادتی دهم بر نیکویی ، و این از خدای تعالی عدل است ، ویا بیش از آن باشد که نیکوکار سزاوار آن باشد ، چنانک خدای تعالی همی گوید ، قوله : من جاء بالحسنه فله عشر امثالها . همی گوید : هر که بیارد نیکو یکی مرو راست ده چندان . و دیگر جای گفت ، قوله : و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون . همی گوید : ما جزا دهیم مزد نیکوکاری که ایشان کرده باشند . و جزا دادن کارها بر حکم نیکو کاری که مکافات راستا راست است بلک آن فضل از خدای تعالی باشد . و سدیگر پاداش آن باشد که آن نه بر قیاس نیکویی باشد که همی چنان مر او را بدهند یا ازان بیشتر ، بلک مر آن مکافات را بر آن کردار قیاسی باشد ، چنانک خدای تعالی می گوید : قوله تعالی : فاولئک یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیر حساب . همی گوید آن گروه را به بهشت اندر آرند و روزی دهندشان اندرو بی شمار ، و این از خدای تعالی بر خلق منت باشد و مر بد کرداران را هم بدین مرتبها پاداش وعده کرد ، گروهی را به بدی وعده کرد راستا راست چنانک گفت ، قوله تعالی : و جزاء سیئه سیئه مثلها . گفت : مکافات بدی بدی است همچنان ، مر گروهی را گفت ، قوله تعالی : فلنذیقن الذین کفروا عذاباً شدیداً ئ لنجزینهم اسوا الذی کانوا یعملون . گفت : بچشانیم کافرانرا عذابی سخت و جزا دهیمشان ببدتر کاری که ایشان کرده باشند . و گروهی را گفت ، قوله : اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیراً . گفت : آن گروه آنند که خدای مر ایشان را لعنت کرده ، و هر که خدای مرو را لعنت کند تو مرو را یاری گری نیابی . و دلیل برین مراتب میان عالم و متعلم بتوانی یافت که متعلم از عالم چیزی بپرسد ، عالم مرورا جواب دهد ، و این جزاء راستا راست است ، و چون بر جواب این سوال چیزی دیگر بگوید که او را بدان رهنمون باشد بر چیزی دیگر ، و آن از عالم فضل باشد بر متعلم که او را طاقت پرسیدن آن نباشد ، آن منت باشد از عالم بر متعلم ، چنانک خدای تعالی گفت اندر قصه سلیمان علیه السلام که او امام زمانه بود مرو را گفت ، قوله هذا عطاونا فامنن او امسک بغیر حساب . گفت : این عطاعی ماست ، و بدان مر تایید را خواست که بامام پیوسته باشد ، پس گفت منت نه اگر باز دار بی شماری ، و آنکه او پادشاه شود بر منت نهادن و آن گرفتن علم امام باشد ، از بهر آنک این دو کناره است مر علم را ، یک کناره اش آنست که اگر ناپرسیده بپرسد بگوید و گر بخواهد بدهد و باز دارد از آن کس که سزاوار آن نباشد ومیانه این دو طرف آنست که چون پرسند بگوید ، و این مراتب جز مر امام حق را نباشد . و پیوستن تایید پیامبران علیهم السلام از خدای تعالی منت است ، از بهر آنک هیچ کس را طاقت طلب کردن پیامبری نباشد ، چه آن مراتب را به جهد نتوان یافتن ، و آن منت خدای باشد ، چنانک ایزد تعالی همی حکایت کند از گروهی از پیامبران که در بنی اسراییل بودند ، قوله : قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم و لکن الله یمن علی من یشاء من عباده . گفت مر بنی اسراییل را پیامبران ایشان گفتند ما هستیم مگر مردی همچون شما و لکن خدای منت نهد بر هر که خواهد از بندگان خویش . اینست مرتبتهای پاداش که یاد کرده آمد ، نیک را نیک و بد را بد . ایزد تعالی ما را نیکی دهاد تا سزاوار مکافات نیکی شویم .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آگاه باشید ای برادران که ایزد تعالی مر همه َآفریدگان را به کلمه خویش آفرید . و کلمت مبدع حق از یافتن پنهان است و اندر صفتی از صفتها نیاید ، از بهر آنک وی آفرینش محض است و آن چیز کردن چیز باشد نه از چیز . و این فضیلت اندر چیزی از چیزها نه یابند تا مر خلق را کلمت مبدع حق حاصل شدی که آن بهشت است به حقیقت ، و چهار حرف کلمه شهادت بجملگی کلید بهشت است و آن دلیل است بر چهار اصل روحانی و جسمانی ، که پایداری دو عالم علوی و سفلی بدیشان است . پس گوئیم که نخست عقل کلید است مر همه هستهای روحانی و جسمانی را ، از بهر آنک عقل با کلمه مبدع یک چیز است و همه هستها را هستی از کلمه مبدع حق است ، و نفس کل کلید است مر همه چیزهای ترکیبی را به مقدار بهر خویش از کلمت ، از بهر آنک چیزها راکه مرورا نظم و تالیف است زیر و هم نشاید آوردن مگر به صورت کردن مر آنرا اندر نفس لطیف . پس پیدا آمد که نخست چیزهای ترکیبی و تالیفی اندرنفس کلی بوده است پیش از پدید آمدن ، و نفس کلی بگشاید مر همه چیزهای ترکیبی را تا پدید آمد بگشایش او ، پس او کلید مرکبات است . و سخن که پیغامبران علیهم السلام بر آن پادشاه بودند کلید همه سیاستهاست . نبینی که مردم که سخن گفتن عام مرو را بود پاسبان و سالار همه جانوران گشت و پیغامبران علیهم السلام که سخن گفتن خاص که آن کلام الهی بود مر ایشان را بود پاسبان و سالار خلق گشتند . پس درست شد که سخن کلید سیاستهاست و سخن پیامبران کلید است مر همه الفاظ منطقی را که بدان عبارت کردند فضیلتهای عقلانی و نفسانی را ، و بدان خبر دادند از صورت هر دو عالم و از بودنهای فلکی و به ناطق گشاده شد در نگاه داشت خلق از راه شریعت که به قوت کلمه مبدع مر آنرا بنهاد ، و و صی کلید بود مر همه معنیهای پوشیده را که بدو گشاده و آراسته شده بود از علم لطیف اندر مثلهای کثیف ، و ترکیب نفس به عقل از راه تاویل اساس پدید آمد . پس اساس کلید بود مر حقیقتهای ترکیب نفس را ، وتالیف ناطق را ، از بهر آنک حاصل آن ترکیب نفس کلی مر جسم مردم را تمام شدن نفس سخن گوی بود ، و تمامی نفس سخن گوی اندر تاویل بود ، و خداوند تاویل اساس بود ، و حاصل آن تاویل ناطق مر شریعت و کتاب را معنیها َآن بود تا به نفسهای جزیی رسد ، و آن معنیها از راه تاویل اساس همی رسد به نفسهای جزیی . پس درست شد که اساس کلید بود مر حقیقت ترکیبی و تالیفی را .
هوش مصنوعی: برادران گرامی، بدانید که خداوند همه موجودات را با کلام خود آفریده است. این کلام، خالق اصلی، در جایی پنهان است و نمی‌توان آن را در هیچ وصف خاصی یافت، زیرا او آفرینش خالص است و چیزها را از خود خلق نمی‌کند، بلکه به آن‌ها وجود می‌بخشد. این فضیلت در هیچ چیز جز بهشت واقعی قابل دستیابی نیست. چهار حرف کلمه شهادت همه کلیدهای بهشت هستند و نشانگر چهار اصل روحانی و جسمانی‌اند که دو جهان بالا و پایین بر پایه آن‌ها پایدار هستند. بنابراین، می‌توان گفت که عقل، کلید تمام موجودات روحانی و جسمانی است، زیرا عقل با کلام خالق یکی است و همه موجودات از این کلام وجود می‌گیرند. نفس نیز کلید همه چیزهای ترکیبی است، چرا که فقط با کلام می‌توان این ترکیب‌ها را به وجود آورد. از این رو، پیش از ظهور، همه چیزهای ترکیبی در نفس کلی وجود داشته‌اند. نفس کلی آن‌ها را می‌گشاید و به وجود می‌آورد؛ بنابراین، او کلید ترکیب‌هاست. کلامی که پیامبران استفاده کردند، کلید تمام زوایای سیاست است. شما می‌بینید که مردم با گفتار عادی خود قیم و رهبر سایر موجودات گشتند، در حالی که پیامبران با کلام الهی، رهبری خلق را به عهده داشتند. بنابراین، روشن است که کلام، کلید امور سیاسی است و سخن پیامبران کلید الفاظ منطقی است که فضایل عقلانی و نفسانی را به تصویر می‌کشد و از اوضاع دو عالم و عالم‌های فلکی سخن می‌گوید. این کلام به خلق، راهنمایی می‌کند تا از راه شریعت که با قدرت کلام خالق بنا شده، ضد افعال نادرست دوری کنند. همچنین، این کلام کلید تمامی معانی پنهان است که از علم دقیق در مثال‌های مختلف گشوده می‌شود. ساختار نفس از عقل به واسطه تأویل به وجود آمده است. بنابراین، تأویل، کلید حقیقت‌ها و ترکیب‌های نفس است و نتیجه آن ترکیب، به کلام و شریعت مربوط می‌شود تا به نفس‌های جزئی برسد و این معانی به وسیله تأویل به نفس‌های جزئی انتقال می‌یابند. در نتیجه، تأویل به حقیقت ترکیبی و تالیفی تبدیل می‌شود.
و گوئیم که لا از شهادت چون دندانه کلید بهشت است و دندانه فکر و تمیز است ، و فکر اندیشه باشد و تمیز جدا کردن چیز باشد از چیز . و لا دو حرف است نیمه حرف الله که آن دندانه عقل است مر کلید بهشت را از بهر آنک الله چهارحرف است . و لا کلمه نفی است و الله کلمه اثبات است دلیل است مر نفس ممیزه را ، و بدو نیم کرد مران عالم را کز عقل بناطق پیوسته باشد و جدا کرد مر نیمه ظاهر را از نیمه باطن و تنزیل را از تاویل جدا کرد و قوت مفکره حاجتمند شد به نفی کردن تشبیه از توحید ناطق ، و عقل بدو نیم نکرد مر آنرا که مبدع حق اندرو بنهاد ، بلک مر آنرا به غایت تمامی بیرون داد به چهار حرف الله و چهار تمامی شمار است ، از بهر آنک شمار از چهار مرتبت نگذرد چون آحاد و عشرات و مائین و الوف ، و عقل اثبات کرد صانع حق را چون مقر بمبدعی او راست که کلمه الله از اثبات است و اله دندانه نطق است ، از بهر آنک ناطق اندر عالم خلاف عقل است ، بدانچ گفتار ناطق به ظاهر موافق عقل نیست . و کلمه اله به یک حرف از کلمه الله کمتر است . و آن لام است . و معینش آنست که نطق نیافت مر آن تمامی را که عقل یافت ، و نطق خداوند سه مرتبت است چون رسالت و وصیات و امامت ، و الا دندانه نفس است و کلمه استثناست – اعنی دو تای کردن سخن – و دلیل است بر آنک نفس سابق است ، اعنی پیش دست اندر باب پیدا کردن هستهای جسمانی و روحانی . و این چهار کلمه رهنمای بر چهار اصل که چون مر آنرا بهم فراز آری همه درهای کلمه ایزد گشاده شود . و نیز کلید مر در بسته را به ذات خویش نگشاید مگر بگشاینده فهیم ، که هیچ کس جاکول نتواند شدن به مرتبت چهار اصل که ایشان کلید و کلمت مبدع حق اند مگر بمیانجی حدی چون امام یا حجت یا داعی ، و بر کلید دندانه یی نباشد که بدو در گشاده شود تا همه دندانها بهم نباشد ، همچنین اگر دلیل منکر شود به یک مرتبت ازین چهار مرتبت چون اصلین و اساسین ممکن نباشد که جوینده را چیزی کشاد ، شود از کار دین . و هر چند جهد کند بکشادن در جز رنج مرو را چیزی به حاصل نیاید ، همچنانک چون از کلید دندانه یی کم باشد جهد کشاینده سود ندارد ، و کر بی دندانه بسیار بجنباند بنای کلیدان از جای ببرد و مراد او بر نیاید . پس ازین معنی گفتند که لا اله الا الله کلید بهشت است . و این بیانی شافی و برهانی روشن است مر مومن مخلص را ، و السلام .
هوش مصنوعی: شهادت به کلمه «لا» از جمله‌های اصلی است که به معنای نفی در برابر اثبات قرار می‌گیرد و مفهوم آن به نوعی به عقل و تفکر انسان مربوط می‌شود. این کلمه به عنوان دندانه‌ای برای کلید بهشت شناخته می‌شود و نشان‌دهنده دقت فکر و تمایز بین حقایق است. همچنین، کلمه «الله» نمایانگر وجود و حقیقت مطلق است. از این رو، کلمه «لا» و «الله» دو بعد از واقعیت را معرفی می‌کنند: یکی نفی و دیگری اثبات. عقل به ما این امکان را می‌دهد که از طریق این دو کلمه، تفکیکی بین امور مختلف ایجاد کنیم و به درک عمیق‌تری از حقیقت دست یابیم. این تفکر به ما کمک می‌کند که عالم را به دو بخش ظاهر و باطن تقسیم کنیم و برای رسیدن به فهم صحیح، به نفی تشبیه در توحید نیاز داریم. آنچه که عقل دریافت می‌کند از مبدع حق نشأت می‌گیرد و در چهار کلمه مرتب شده که به اصول وجود اشاره دارند. به همین ترتیب، برای درک این اصول و گشودن درهای معرفت الهی، یک فهم عمیق و درست ضروری است. در نهایت، این کلمات به ما می‌آموزند که برای رسیدن به فهم حقیقی دین و حقیقت، نیازمند یک واسطه‌ای هستیم که ما را به این درک برساند، و این مسیر بدون درک درست نمیسر نخواهد بود.