گنجور

بخش ۳۵ - اندر سؤالهای بی جواب از خواص عناصر

چرا که تری بر آب بر پدیدترست
بدو کنند همه چیز خشک را آغار؟
هوا زروی حقیقت از آب تر، ترست
ز روی طبع بتری هوا شدست مشار.

همی پرسد ‌اندرین دو بیت که چرا تری آب ظاهرترست، و چیزهاء خشک را بآب همی تر کنند، و هوا بحقیقت از آب تر ترست؟ و این سؤال نه بوجهست از بهر آنک چو خود همی گوید که تری بر آب پدیدترست، چرا بایدش گفتن که هوا بحقیقت از آب ترترست؟ آنگه همی گوید که چرا مر چیزهاء خشک را بآب آغارند چو هوا از آب ترترست؟ و این سخن محالست. و جوابش آنست که گویند: چیزهاء خشک را بآب از آن همی آغارند که بهوا همی چیزهاء خشک تر نشود، بل ترها بهوا ترترست. و این سؤال همچنان است که کسی گوید: چرا گرمی بر آتش ظاهرترست، و چیزهاء سوختنی را بآتش سوزند، و هوا بحقیقت از آتش گرم‌ترست؟ و همی گویند که هوا گرم است. پس اگر این سؤال نه بوجه باشد، پس آن سؤال که‌اندرین دو بیت است نه بوجه باشد.

و گمان چنان افتاده است این مرد را که مر تری را معنی نرمیست، و چو هوا نرم‌تر از آبست همی (گمان) برد که هوا از آب ترترست. و این گمان خطاست از بهر آنک تری دیگرست و نرمی دیگرست، چنانکه سختی دیگرست وخشکی دیگر. و‌اندرین معنی طبایعیان را سخن است: فرق کرده‌اند میان آنچ نرمست و میان آنچ ترست، و میان آنچ خشکست و میان آنچ سخت است، و چیز هست که نرم است و تر نیست، و چیز هست که خشکست و سخت نیست؛ و اگر هرچ نرم است و تر بودی، واجب آمدی که آتش نیز تر بودی، بدانچ همی بینیم که او جوهری نرم است. نه بینی که اگر چه بزرگ آتشی باشد، اگر ما آهنی را بدو‌اندر کنیم و بجنبانیم، آسان بجنبد بی هیچ رنجی کز آن بدست ما برسد؟ و اگر همان آهن را بآبی فرو کنیم که آن آب بمساحت هم بمقدار آن آتش باشد، و آن آهن را‌اندر آن آب بجنبانیم، بدشواری توانیمش جنبانیدن. پس ظاهر کردیم که آتش از آب نرم‌ترست، و‌اندر آتش هیچ تری نیست. و تهمت تری بر هوا جز (از) آن نیفتاده است مردمان را که هوا نرم است، و از آب نرم ترست، تا این مرد همی گوید: هوا بحقیقت از آب ترترست، (پس) واجب آید که (هوا) نرم‌ترست از آب. و همچنین باشد اگر کسی گمان برد که زمین را خشک بدان همی گویند که او سخت سخت است، آنگاه گوید: واجب آید که هرچ او بطبع خشکست سختست.و گویدازین قیاس: واجب آید که آتش که او از خاک خشک‌ترست و خشکی بحقیقت سختی است از خاک سخت‌تر باشد. ولیکن چو آتش را بغایت نرمی یابد، داند که این قیاس باطلست.

و طبایعیان را‌اندر طبیعت هوا اختلافست. گروهی گفتند که جوهر هوا گرم و ترست. و گروهی گفتند: جوهر هوا سرد و خشک است. و دلیل برین سخن آن آوردندکه گفتند که چیزهاء تر‌اندر هوا همی خشک شود، و جوهر هوا مر تری را از جامه تر شده بستاند.و آن طبیعت مر چیز خشک راست که چو مر چیزی تر را بمیان او‌اندر کنند، تری ازو بستاند. و گفتند که اگر هوا خشک نبودی، چیزهاء تر‌اندر میان (او) خشک نشدی.

و گروهی گفتند: جوهرهوا را هیچ طبع نیست البته، چنانک مر آب را هیچ رنگ نیست. و دلیل برین دعوی آن آوردند که گفتند که هواء بهار گاه گرم و ترست، و بتابستان همی گرم و خشک شود، و بتیر ماه همی سردو خشک شود، و بزمستان همی سردو تر شود. پس واجب آید که مر او را بخودی خود هیچ طبیعت نیست، تا مر طبایع را بر تعاقب همی بپذیرد بر مثال آب که او گاهی سپیدی را بپذیرد و گاهی سیاهی و گاهی دیگر رنگی را. پس واجب آید که (مر) آب (را) نیز بذات خویش هیچ رنگی نیست، و هیچ طبیعت را از چهار طبع این تلون نیست که مر هواراست.

و گروهی گفتند که هوا سردو نرمست و نه گرم است و نه تر.و دلیل برین قول آن آوردند که گفتند:اگر هوا تربودی چو بغایت سرد شدی بفسردی، چنانک آب کو ترست چو بغایت سرد شود بفسرد، و چو هوا همی نفسرد پس او تر نیست، بل نرم است. و گفتند: چو همی بینیم که بزمستان هوا (سردترست) از خاک، همی دانیم که هوا بطبع از خاک سردترست تا بزمستان همی از خاک سردتر شود. و اگر هوا بحقیقت از آب تر تر بودی تشنگی را از تشنگان زودتر از آن بردی که همی آب برد، و تشنگی را از ما همی آب بتری خویش نشاند. و چو تشنگی تشنگان همی از هوا که مر آن را بجوف خویش‌اندر کشند و بیرون گذارند زیادت شود، دانستیم که هوا تر نیست (بل) خشکست از بهر آنک معده تشنگان را همی خشک‌تر از آن کند که خود هست.وچیزی که آن مر ترها را خشک کند تر نباشد، چنانک هرچ مر خشکها را ترکند خشک نباشد. پس ظاهر کردیم که نرمی دیگرست و تری دیگر، و خشکی دیگرست و سختی دیگر. نرمی مر جوهر هوا را طبع است، و آن نرمی مر او را تری ثابت نکند چنانک نرمی جوهر آتش مر خشکی او را همی دفع نکند. و آب تر نه بدانست که نرمست، از بهر آنک آتش نیز نرمست و لکن تر نیست.و خاک خشک نه بدانست که سختست، از بهر آنک آتش نیز خشک است و لیکن سخت نیست.و ما دانیم که هرچ آن بآب ترشد، نیز ترتر ار آن نشود. و همی بینیم که (اگر) هوا ترشود، خاصیت هوائی ازو بشود، از بهر آنک خاصیت هوا آنست که مردم تن‌درست مر اورا بجوف خویش‌اندر کشدو باز دهدش و رنجه نشود.و هوا‌اندر جایهاء ژرف با، وقات و‌اندر کانهاء گوهر که‌اندرو آتش کنند و کاریزها همی چنان تر شود که هر که بدان هوا در شود نیز دم نتواند کشیدن و هلاک شود. پس دانستیم که آن تر شده است چنانک بطبع آب گشتست تا خاصیت هوائی ازو بشدست. پس اگر جوهر هوا از آب ترتر بودی چنین که این مرد همی گوید، روا نبودی که هوااز آب که تری (او) از تری هواست ترشدی و تریش بیفزودی، که این چنان باشد که گوید: آتش از خاک خشک‌تر است، ولیکن آتش را خشکی همی از خاک بیفزاید. و این محال باشد.

قول گروهی از فلاسفه است که گفتند: صانع عالم نخست هیولی بابداع موجود کرد.و گروهی گفتند: بل هیولی خود بجزوهاء قدیم بود بی ترکیب. پس گفتند که مر آن جزوهاء هیولی را بهری جمع کرد جمع کردنی سخت پیوسته و افزار آمده تا ازو جوهر خاک آمد چنین گران و سخت که هست. و بهری را از آن جزوها گفتند نیز بیکدیگر پیوسته کرد نه سخت بدین پیوستگی که جزوهاء خاکست، بل سختی گشاده‌تر از خاک، و آن آبست کآن (از) خاک نرم‌ترست. و هر چند جزوهایش بیکدیگر پیوسته است، بدان سختی و محکمی نیست که خاکست. و گفتند: آب بدانچ‌اندرو سختی و گشادگیست، بدان گرانی نیست که خاکست، و بدین سبب سختی (او) سبک‌تر از خاک است، و بر روی خاک ایستاد. و گفتند: بهریرا از آن جزوها نیز گشاده‌تر از آب جمع کرد، بسبب آن گشادگی آن جزوها نیز سبک‌تر از آب آمد، و آن هواست که بر سر ایستادست. و گفتند: و بهری را ازآن جزوهاء هیولی نیز گشاده‌تر از هوا جمع کرد، و آن جزوها نیز بسبب آن گشاده‌تری سبک‌تر از (هوا آمد. و اگر هوا) گشاده‌تر ازین شود که هست؛ آتش گردد. و دلیل بر درستی این قول آن آوردند که گفتند که چو ما سنگ را بر آهن زنیم، بشتاب هوا همی دریده شود و گشاده‌تر از آن همی شود که هست؛ از آنست که همی آتش از میان سنگ و آهن بدان وقت که هوا همی بدریم، پدید آید.و گفتند نیز که چو آب سردست (و) قوت آتش را همی بپذیرد، همی هوا گردد و بهوا برآید، بدانچ از آنک هست همی گشاده‌تر شود.

و کسی نگفت که چرا آب همی بسرما بفسرد و سخت شود چو سنگ و هوا همی سخت نشود، و خاک برتری چرا بفسرد؟ و کسی نگفت که چرا آب همی بکلوخ ‌اندر شود و بسنگی‌اندر نشود؟و کسی نگفت که چرا آب همی از بالا سوی نشیب آیدو ببالا بر نشود، و باد همی ببالا بر شودو هم بنشیب؟ و از بهر آنک مردان همی این چیزها را برین نهاد بینند، پندارند کزین معانی سؤال واجب نیاید، چنانک اگر کسی پرسد که چرا آتش همی پنبه را زود سوزد و هیزم را دیر همی سوزد؟ مرنادان را همی ازین سؤال خنده آید و گویند: این چه سخن باشد؟و کسی نگفت که روغن کو نیز آبست چرا بر سر آب همی ایستد و بآب همی نیامیزد؟ و چرا آتش او را بسوزد؟و کسی نگفت که چرا آتش هیزم تر را بآغاز نگیردو بآخر بگیردش و بسوزدش؟ و کسی نگفت که اگر آتش همی چیزهاء خشک را بیفروزد، سنگ خشکست، چرا سنگ را نیفروزد؟ و کسی نگفت که چرا آب با سیماب نیامیزد؟و کسی نگفت که سرب (کو) گدازنده‌ترین گوهریست، چرا چواندردیگی که صد من سرب (اندرو) باشد و یک من آب، آتش مر آن دیگ را تا از آن آب‌اندرو چیزی بر جایست نگدازد؟ و کسی نگفت که چرا آهن کو سخت‌تر از زرست بآتش بسوزد و زر نسوزد؟

و ما این سؤالات را پیش را پیش ازین یاد کرده‌ایم‌اندر مصنفات خویش چو «کتاب عجایب الصنعة» و «کتاب زادالمسافرین» و «کتاب لسان العالم» و «کتاب اختیارالامام و اختیارالا یمان.» و جواب هر یکی گفته‌ایم بدلایل عقلی و براهین منطقی از بهر آنک شرط حکما است که مصنفات سؤالی را با جواب آن سازند. و همه دیدنیها‌اندر عالم خود سؤال بی جوابست؛ اگر ما آنچ‌اندرین کتاب (‌ها) گفته‌ایم باز گفتیمی، روزگار ضایع کرده بودیمی. و چو گفتنی بیش از آن ماندست که گفته شده است، بباز گفتن آنچ گفته‌ایم خویشتن را مشغول نکنیم. آنگه سپس ازین سؤالات این مرد گفته‌ست:

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرا که تری بر آب بر پدیدترست
بدو کنند همه چیز خشک را آغار؟
هوش مصنوعی: آب به دلیل وجود رطوبت، باعث زنده‌تر و شاداب‌تر شدن همه چیز می‌شود، در حالی که هر چیز خشک به تنهایی نمی‌تواند این ویژگی را داشته باشد.
هوا زروی حقیقت از آب تر، ترست
ز روی طبع بتری هوا شدست مشار.
هوش مصنوعی: هوا به واسطه‌ی حقیقتی که در آن وجود دارد از آب هم تر است، و ترس من از روی طبیعت این بتی است که در هوا وجود دارد.
همی پرسد ‌اندرین دو بیت که چرا تری آب ظاهرترست، و چیزهاء خشک را بآب همی تر کنند، و هوا بحقیقت از آب تر ترست؟ و این سؤال نه بوجهست از بهر آنک چو خود همی گوید که تری بر آب پدیدترست، چرا بایدش گفتن که هوا بحقیقت از آب ترترست؟ آنگه همی گوید که چرا مر چیزهاء خشک را بآب آغارند چو هوا از آب ترترست؟ و این سخن محالست. و جوابش آنست که گویند: چیزهاء خشک را بآب از آن همی آغارند که بهوا همی چیزهاء خشک تر نشود، بل ترها بهوا ترترست. و این سؤال همچنان است که کسی گوید: چرا گرمی بر آتش ظاهرترست، و چیزهاء سوختنی را بآتش سوزند، و هوا بحقیقت از آتش گرم‌ترست؟ و همی گویند که هوا گرم است. پس اگر این سؤال نه بوجه باشد، پس آن سؤال که‌اندرین دو بیت است نه بوجه باشد.
هوش مصنوعی: در این دو بیت، پرسشی مطرح می‌شود که چرا رطوبت آب بیشتر و نمایان‌تر است، در حالی که برای مرطوب کردن اجسام خشک از آب استفاده می‌شود و در واقع هوا از آب مرطوب‌تر به نظر می‌رسد. سوال این است که اگر رطوبت بر آب واضح‌تر است، چرا گفته می‌شود که هوا به واقع از آب مرطوب‌تر است؟ همچنین پرسشی مطرح می‌شود که چرا اجسام خشک را با آب مرطوب می‌کنند در حالی که هوا از آب رطوبت بیشتری دارد؟ این سوال منطقی به نظر نمی‌رسد. جواب این است که اجسام خشک را با آب مرطوب می‌کنند تا در هوا رطوبت بیشتری دریافت نکنند، زیرا رطوبت در هوا در حقیقت بیشتر است. این سوال مشابه این است که کسی بپرسد: چرا گرما در آتش بیشتر و واضح‌تر است، در حالی که اجسام سوختنی را در آتش می‌سوزانند و واقعاً هوا گرم‌تر از آتش است؟ و به همین ترتیب، اگر پرسش اول منطقی نباشد، پرسش دوم هم از همین دست خواهد بود.
و گمان چنان افتاده است این مرد را که مر تری را معنی نرمیست، و چو هوا نرم‌تر از آبست همی (گمان) برد که هوا از آب ترترست. و این گمان خطاست از بهر آنک تری دیگرست و نرمی دیگرست، چنانکه سختی دیگرست وخشکی دیگر. و‌اندرین معنی طبایعیان را سخن است: فرق کرده‌اند میان آنچ نرمست و میان آنچ ترست، و میان آنچ خشکست و میان آنچ سخت است، و چیز هست که نرم است و تر نیست، و چیز هست که خشکست و سخت نیست؛ و اگر هرچ نرم است و تر بودی، واجب آمدی که آتش نیز تر بودی، بدانچ همی بینیم که او جوهری نرم است. نه بینی که اگر چه بزرگ آتشی باشد، اگر ما آهنی را بدو‌اندر کنیم و بجنبانیم، آسان بجنبد بی هیچ رنجی کز آن بدست ما برسد؟ و اگر همان آهن را بآبی فرو کنیم که آن آب بمساحت هم بمقدار آن آتش باشد، و آن آهن را‌اندر آن آب بجنبانیم، بدشواری توانیمش جنبانیدن. پس ظاهر کردیم که آتش از آب نرم‌ترست، و‌اندر آتش هیچ تری نیست. و تهمت تری بر هوا جز (از) آن نیفتاده است مردمان را که هوا نرم است، و از آب نرم ترست، تا این مرد همی گوید: هوا بحقیقت از آب ترترست، (پس) واجب آید که (هوا) نرم‌ترست از آب. و همچنین باشد اگر کسی گمان برد که زمین را خشک بدان همی گویند که او سخت سخت است، آنگاه گوید: واجب آید که هرچ او بطبع خشکست سختست.و گویدازین قیاس: واجب آید که آتش که او از خاک خشک‌ترست و خشکی بحقیقت سختی است از خاک سخت‌تر باشد. ولیکن چو آتش را بغایت نرمی یابد، داند که این قیاس باطلست.
هوش مصنوعی: این مرد گمان کرده که نرم بودن به معنای تر بودن است. او فکر می‌کند چون هوا از آب نرم‌تر است، پس باید تر از آن هم باشد. اما این اشتباه است، چون "نرمی" و "تری" معانی متفاوتی دارند. به‌طور مثال، چیزی می‌تواند نرم باشد اما تر نباشد، و یا خشک باشد اما سخت نباشد. اگر نرم بودن و تر بودن با هم تناسب داشت، باید آتش هم که ماده‌ای نرم است، تر باشد که این نادرست است. وقتی آتش را با آهن مقایسه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آتش هیچ تری ندارد. همچنین، تصور این‌که زمین خشک است پس باید سخت هم باشد، نادرست است. در واقع، آتش بسیار نرم است، در حالی‌که می‌توان آن را خشک هم دانست. این‌چنین می‌فهمیم که قیاس‌هایی که بر اساس این مفاهیم نادرست است، نتیجه‌گیری‌های نادرست نیز به همراه دارد.
و طبایعیان را‌اندر طبیعت هوا اختلافست. گروهی گفتند که جوهر هوا گرم و ترست. و گروهی گفتند: جوهر هوا سرد و خشک است. و دلیل برین سخن آن آوردندکه گفتند که چیزهاء تر‌اندر هوا همی خشک شود، و جوهر هوا مر تری را از جامه تر شده بستاند.و آن طبیعت مر چیز خشک راست که چو مر چیزی تر را بمیان او‌اندر کنند، تری ازو بستاند. و گفتند که اگر هوا خشک نبودی، چیزهاء تر‌اندر میان (او) خشک نشدی.
هوش مصنوعی: در مورد طبیعت هوا نظرات مختلفی وجود دارد. برخی بر این باورند که ماهیت هوا گرم و تر است، در حالی که گروه دیگر معتقدند که ماهیت آن سرد و خشک است. آنها برای اثبات ادعای خود اشاره می‌کنند که اشیاء مرطوب در هوا خشک می‌شوند و هوا رطوبت را از اشیاء مرطوب جذب می‌کند. به عبارت دیگر، اگر هوا خشک نبود، اجسام مرطوب در آن خشک نمی‌شدند.
و گروهی گفتند: جوهرهوا را هیچ طبع نیست البته، چنانک مر آب را هیچ رنگ نیست. و دلیل برین دعوی آن آوردند که گفتند که هواء بهار گاه گرم و ترست، و بتابستان همی گرم و خشک شود، و بتیر ماه همی سردو خشک شود، و بزمستان همی سردو تر شود. پس واجب آید که مر او را بخودی خود هیچ طبیعت نیست، تا مر طبایع را بر تعاقب همی بپذیرد بر مثال آب که او گاهی سپیدی را بپذیرد و گاهی سیاهی و گاهی دیگر رنگی را. پس واجب آید که (مر) آب (را) نیز بذات خویش هیچ رنگی نیست، و هیچ طبیعت را از چهار طبع این تلون نیست که مر هواراست.
هوش مصنوعی: گروهی از افراد می‌گویند که هوا هیچ طبعی ندارد، همان‌طور که آب رنگ خاصی ندارد. دلیل این نظر آن‌ها این است که هوا در بهار گاهی گرم و مرطوب است، در تابستان گرم و خشک می‌شود، در پاییز سرد و خشک است و در زمستان سرد و مرطوب می‌شود. بنابراین، به این نتیجه می‌رسند که هوا به خودی خود هیچ طبیعت مشخصی ندارد و در واقع طبیعت‌های مختلف را به‌دنبال هم می‌پذیرد، مشابه آب که گاهی سفید، گاهی سیاه و گاهی رنگ‌های دیگر را به خود می‌گیرد. بر این اساس، می‌گویند که آب نیز به ذات خود هیچ رنگ خاصی ندارد و هیچ یک از چهار طبع مزاج (گرم، سرد، خشک، تر) تغییرات ظاهری را برای هوا به وجود نمی‌آورد.
و گروهی گفتند که هوا سردو نرمست و نه گرم است و نه تر.و دلیل برین قول آن آوردند که گفتند:اگر هوا تربودی چو بغایت سرد شدی بفسردی، چنانک آب کو ترست چو بغایت سرد شود بفسرد، و چو هوا همی نفسرد پس او تر نیست، بل نرم است. و گفتند: چو همی بینیم که بزمستان هوا (سردترست) از خاک، همی دانیم که هوا بطبع از خاک سردترست تا بزمستان همی از خاک سردتر شود. و اگر هوا بحقیقت از آب تر تر بودی تشنگی را از تشنگان زودتر از آن بردی که همی آب برد، و تشنگی را از ما همی آب بتری خویش نشاند. و چو تشنگی تشنگان همی از هوا که مر آن را بجوف خویش‌اندر کشند و بیرون گذارند زیادت شود، دانستیم که هوا تر نیست (بل) خشکست از بهر آنک معده تشنگان را همی خشک‌تر از آن کند که خود هست.وچیزی که آن مر ترها را خشک کند تر نباشد، چنانک هرچ مر خشکها را ترکند خشک نباشد. پس ظاهر کردیم که نرمی دیگرست و تری دیگر، و خشکی دیگرست و سختی دیگر. نرمی مر جوهر هوا را طبع است، و آن نرمی مر او را تری ثابت نکند چنانک نرمی جوهر آتش مر خشکی او را همی دفع نکند. و آب تر نه بدانست که نرمست، از بهر آنک آتش نیز نرمست و لکن تر نیست.و خاک خشک نه بدانست که سختست، از بهر آنک آتش نیز خشک است و لیکن سخت نیست.و ما دانیم که هرچ آن بآب ترشد، نیز ترتر ار آن نشود. و همی بینیم که (اگر) هوا ترشود، خاصیت هوائی ازو بشود، از بهر آنک خاصیت هوا آنست که مردم تن‌درست مر اورا بجوف خویش‌اندر کشدو باز دهدش و رنجه نشود.و هوا‌اندر جایهاء ژرف با، وقات و‌اندر کانهاء گوهر که‌اندرو آتش کنند و کاریزها همی چنان تر شود که هر که بدان هوا در شود نیز دم نتواند کشیدن و هلاک شود. پس دانستیم که آن تر شده است چنانک بطبع آب گشتست تا خاصیت هوائی ازو بشدست. پس اگر جوهر هوا از آب ترتر بودی چنین که این مرد همی گوید، روا نبودی که هوااز آب که تری (او) از تری هواست ترشدی و تریش بیفزودی، که این چنان باشد که گوید: آتش از خاک خشک‌تر است، ولیکن آتش را خشکی همی از خاک بیفزاید. و این محال باشد.
هوش مصنوعی: برخی افراد بر این باورند که هوا سرد و نرم است و نه گرم و نه تر. آنها بر این نظر دلیل می‌آورند که اگر هوا مرطوب بود، وقتی سرد شود، باید یخ بزند، درست مانند آب که اگر سرد شود، یخ می‌زند. ولی با سرد شدن هوا، آن را مرطوب نمی‌دانیم، بلکه نرم می‌پنداریم. آنها همچنین مشاهده می‌کنند که در زمستان، هوا از خاک سردتر است و این نشان می‌دهد که هوا به طور طبیعی از خاک سردتر است. اگر واقعاً هوا مرطوب‌تر از آب بود، تشنگی را سریع‌تر از آب برطرف می‌کرد، اما آب است که تشنگی را از ما می‌گیرد. وقتی تشنگی از هوا افزایش می‌یابد، می‌فهمیم که هوا مرطوب نیست، بلکه خشک است، چرا که معده تشنگان را بیشتر از خود خشک می‌کند. هر چیزی که مرطوب‌ها را خشک کند، خود نمی‌تواند مرطوب باشد. بنابراین، می‌توانیم تمایزی بین نرمی، تری، خشکی و سختی قائل شویم. نرمی ویژگی طبیعی هواست و این نرمی تری را ثابت نمی‌کند، همانطور که نرمی آتش نمی‌تواند خشکی آن را از بین ببرد. آب مرطوب نیست فقط به این دلیل که نرم است، چرا که آتش نیز نرم است، اما مرطوب نیست. همچنین، خاک خشک نیز به این دلیل که خشک است، سخت نیست. ما می‌دانیم که اگر چیزی با آب مرطوب شود، به آن اندازه مرطوب‌تر نخواهد شد. اگرچه اگر هوا مرطوب شود، ویژگی‌های هوایی‌اش از دست می‌رود. زیرا ویژگی هوا این است که انسان‌ها می‌توانند آن را به درون خود بکشند و بدون رنجش آن را آزاد کنند. در عمق‌های زمین، جایی که آتش وجود دارد و در چاه‌ها، هوا به قدری مرطوب می‌شود که هر کسی در آنجا برود، نمی‌تواند نفس بکشد و هلاک می‌شود. بنابراین، ما متوجه می‌شویم که آنگونه که آب به طور طبیعی است، هوا نیز تغییر می‌کند و خواص خود را از دست می‌دهد. اگر جوهر هوا از آب مرطوب‌تر بود، نمی‌توانستیم بگوییم که هوا از آب مرطوب‌تر است، وقتی می‌دانیم که اگر چنین بود، آتش هم نمی‌تواند از خاک خشک‌تر باشد در حالی که خشکی آن از خاک می‌باشد. و این منطقی نیست.
قول گروهی از فلاسفه است که گفتند: صانع عالم نخست هیولی بابداع موجود کرد.و گروهی گفتند: بل هیولی خود بجزوهاء قدیم بود بی ترکیب. پس گفتند که مر آن جزوهاء هیولی را بهری جمع کرد جمع کردنی سخت پیوسته و افزار آمده تا ازو جوهر خاک آمد چنین گران و سخت که هست. و بهری را از آن جزوها گفتند نیز بیکدیگر پیوسته کرد نه سخت بدین پیوستگی که جزوهاء خاکست، بل سختی گشاده‌تر از خاک، و آن آبست کآن (از) خاک نرم‌ترست. و هر چند جزوهایش بیکدیگر پیوسته است، بدان سختی و محکمی نیست که خاکست. و گفتند: آب بدانچ‌اندرو سختی و گشادگیست، بدان گرانی نیست که خاکست، و بدین سبب سختی (او) سبک‌تر از خاک است، و بر روی خاک ایستاد. و گفتند: بهریرا از آن جزوها نیز گشاده‌تر از آب جمع کرد، بسبب آن گشادگی آن جزوها نیز سبک‌تر از آب آمد، و آن هواست که بر سر ایستادست. و گفتند: و بهری را ازآن جزوهاء هیولی نیز گشاده‌تر از هوا جمع کرد، و آن جزوها نیز بسبب آن گشاده‌تری سبک‌تر از (هوا آمد. و اگر هوا) گشاده‌تر ازین شود که هست؛ آتش گردد. و دلیل بر درستی این قول آن آوردند که گفتند که چو ما سنگ را بر آهن زنیم، بشتاب هوا همی دریده شود و گشاده‌تر از آن همی شود که هست؛ از آنست که همی آتش از میان سنگ و آهن بدان وقت که هوا همی بدریم، پدید آید.و گفتند نیز که چو آب سردست (و) قوت آتش را همی بپذیرد، همی هوا گردد و بهوا برآید، بدانچ از آنک هست همی گشاده‌تر شود.
هوش مصنوعی: گروهی از فیلسوفان بر این عقیده‌اند که خالق جهان ابتدا ماده خامی را خلق کرد. اما برخی دیگر معتقدند که این ماده خام از ابدیت وجود داشته و به صورت ترکیب نشده بوده است. آن‌ها ادعا می‌کنند که این ماده خام به شکل موادی متراکم تجمع یافته تا از آن خاکی بسازند که چنین سنگین و سخت است. همچنین، آن‌ها گفتند که اجزا این ماده خام نیز به یکدیگر متصل شده‌اند، اما نه به اندازه‌ای که به خاک سختی داشته باشد، بلکه سختی آن از خاک کمتر و سبکتر است، و این سختی در واقع آب است که از خاک نرم‌تر است. هر چند اجزای این ماده به هم متصل هستند، اما به اندازه‌ای محکم نیستند که خاک باشد. آن‌ها اضافه کردند که از این اجزا، موادی ایجاده شده‌اند که از آب سبکتر هستند، و این مواد، هوا می‌باشد که در فضا معلق است. همچنین بیان کردند که از این مواد، جمع‌آوری موادی سبک‌تر از هوا ممکن است که اگر این مواد بیشتر گشاده شوند، آتش به وجود می‌آید. دلیل این ادعا را نیز اینگونه توضیح دادند که وقتی سنگی را به آهن بزنیم، هوا به سرعت تحت فشار قرار می‌گیرد و فشرده‌تر می‌شود، و در نتیجه آتش بین سنگ و آهن تشکیل می‌شود. آن‌ها همچنین اظهار کردند که وقتی آب سرد شود و توانایی جذب حرارت آتش را پیدا کند، تبدیل به بخار می‌شود و از آن بالا می‌رود، چرا که به این ترتیب گشاده‌تر می‌شود.
و کسی نگفت که چرا آب همی بسرما بفسرد و سخت شود چو سنگ و هوا همی سخت نشود، و خاک برتری چرا بفسرد؟ و کسی نگفت که چرا آب همی بکلوخ ‌اندر شود و بسنگی‌اندر نشود؟و کسی نگفت که چرا آب همی از بالا سوی نشیب آیدو ببالا بر نشود، و باد همی ببالا بر شودو هم بنشیب؟ و از بهر آنک مردان همی این چیزها را برین نهاد بینند، پندارند کزین معانی سؤال واجب نیاید، چنانک اگر کسی پرسد که چرا آتش همی پنبه را زود سوزد و هیزم را دیر همی سوزد؟ مرنادان را همی ازین سؤال خنده آید و گویند: این چه سخن باشد؟و کسی نگفت که روغن کو نیز آبست چرا بر سر آب همی ایستد و بآب همی نیامیزد؟ و چرا آتش او را بسوزد؟و کسی نگفت که چرا آتش هیزم تر را بآغاز نگیردو بآخر بگیردش و بسوزدش؟ و کسی نگفت که اگر آتش همی چیزهاء خشک را بیفروزد، سنگ خشکست، چرا سنگ را نیفروزد؟ و کسی نگفت که چرا آب با سیماب نیامیزد؟و کسی نگفت که سرب (کو) گدازنده‌ترین گوهریست، چرا چواندردیگی که صد من سرب (اندرو) باشد و یک من آب، آتش مر آن دیگ را تا از آن آب‌اندرو چیزی بر جایست نگدازد؟ و کسی نگفت که چرا آهن کو سخت‌تر از زرست بآتش بسوزد و زر نسوزد؟
هوش مصنوعی: هیچ‌کس سؤالی نکرد که چرا آب در سرما یخ می‌زند و سخت می‌شود مانند سنگ، ولی هوا این‌طور نمی‌شود. هیچ‌کس توضیح نداد که چرا زمین در زیر فشار خراب می‌شود. هیچ‌کس سؤالی نکرد که چرا آب به‌راحتی در سنگ‌ها فرو می‌رود اما در زمین نمی‌ماند. هیچ‌کس نپرسید که چرا آب از ارتفاع پایین می‌آید و به سمت بالا نمی‌رود، در حالی که باد می‌تواند به بالا برود و همچنین به پایین بیافتد. به خاطر اینکه مردم این پدیده‌ها را مشاهده می‌کنند، فکر می‌کنند که نیازی به سؤال کردن در مورد آن‌ها نیست. مانند وقتی که کسی می‌پرسد چرا آتش پنبه را سریع‌تر می‌سوزاند ولی هیزم را دیرتر. در این مواقع، دانشمندان به سادگی پاسخ می‌دهند که این سؤال چه مفهومی دارد. همچنین هیچ‌کس نپرسید که روغن که خود مایع است، چرا بر روی آب می‌ایستد و با آن مخلوط نمی‌شود. و این که چرا آتش هیچ‌وقت هیزم خیس را در ابتدا نمی‌سوزاند ولی در انتها می‌گیردش. هیچ‌کس توضیح نداد که اگر آتش می‌تواند چیزهای خشک را بسوزاند، چرا سنگ خشک را سوزانده نمی‌شود. یا اینکه چرا آب با جیوه ترکیب نمی‌شود. و هیچ‌کس سؤالی نکرد که چرا سرب که مایع داغی دارد، نتواند در دیگی که صد من سرب و یک من آب دارد، آتش را به اندازه‌ای گرم کند که آب بخار شود. همچنین هیچ‌کس نپرسید که چرا آهن که سخت‌تر از طلاست، با آتش می‌سوزد ولی طلا نه.
و ما این سؤالات را پیش را پیش ازین یاد کرده‌ایم‌اندر مصنفات خویش چو «کتاب عجایب الصنعة» و «کتاب زادالمسافرین» و «کتاب لسان العالم» و «کتاب اختیارالامام و اختیارالا یمان.» و جواب هر یکی گفته‌ایم بدلایل عقلی و براهین منطقی از بهر آنک شرط حکما است که مصنفات سؤالی را با جواب آن سازند. و همه دیدنیها‌اندر عالم خود سؤال بی جوابست؛ اگر ما آنچ‌اندرین کتاب (‌ها) گفته‌ایم باز گفتیمی، روزگار ضایع کرده بودیمی. و چو گفتنی بیش از آن ماندست که گفته شده است، بباز گفتن آنچ گفته‌ایم خویشتن را مشغول نکنیم. آنگه سپس ازین سؤالات این مرد گفته‌ست:
هوش مصنوعی: ما این سوالات را قبل‌تر در نوشته‌های خود مانند «کتاب عجایب الصنعة»، «کتاب زادالمسافرین»، «کتاب لسان العالم» و «کتاب اختیارالامام و اختیارالا یمان» مطرح کرده‌ایم و برای هر یک پاسخ‌هایی با دلایل عقلانی و براهین منطقی ارائه داده‌ایم. برای حکما ضروری است که آثارشان شامل سوالات و پاسخ‌های مربوط به آن باشد. تمامی پدیده‌ها در جهان، بدون سوال و جواب نیستند و اگر ما مجددا آنچه را که در این کتاب‌ها گفته‌ایم بیان کنیم، فقط زمان را هدر داده‌ایم. به همین دلیل، چون مطالبی که باید گفته شود از آنچه که قبلاً بیان کرده‌ایم فراتر است، بهتر است خود را در بیان دوباره آنها مشغول نکنیم. حال بعد از این سوالات، این شخص صحبت کرده است: