قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶
ای گشته جهان و خوانده دفتر
بندیش ز کار خویش بهتر
این چرخ بلند را همی بین
پر خاک و هوا و آب و آذر
یک گوهر تر و نام او بحر
یک گوهر خشک و نام او بر
وین ابر به جهد خشکها را
زان جوهر تر همی کند تر
بیچاره نبات را نبینی
همواره جوان از این دو گوهر؟
وین جانوران روان گرفته
بیچاره نبات را مسخر؟
برطبع و نبات و جانور پاک
ای پیر تو را که کرد مهتر؟
زین پیش چه نیکی آمد از تو
وز گاو گنه چه بود و از خر؟
تو بیهنری چرا عزیزی؟
او بیگنهی چراست مضطر؟
دانی که چنین نه عدل باشد
پس چون مقری به عدل داور؟
وان کس که چنین عزیز کردت
از بهر تو کرد گوهر و زر
زیرا که نکرد هیچ حیوان
از گوهر و زر تاج و افسر
بر گور و گوزن اگر امیر است
از قوت خویش و دل غضنفر
چون نیست خرد میان ایشان
درویش نه این، نه آن توانگر
این میر و عزیز نیست برگاه
وان خوار و ذلیل نیست بر در
شادی و توانگری خرد راست
هر دو عرضند و عقل جوهر
شاخی است خرد سخن برو برگ
تخمی است خرد سخن ازو بر
زیر سخن است عقل پنهان
عقل است عروس و قول چادر
دانای سخن نکو کند باز
از روی عروس عقل معجر
تو روی عروس خویش بنمای
ای گشته جهان و خوانده دفتر
فتنه چه شدی چنین بر این خاک؟
یک ره برکن سوی فلک سر
از گوهر و از نبات و حیوان
برخاک ببین سهخط مسطر
هفت است قلم مر این سه خط را
در خط و قلم به عقل بنگر
بندیش نکو که این سه خط را
پیوسته که کرد یک به دیگر
گشتنت ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر؟
خرسند شدی به خور ز گیتی
زیرا تو خری جهان چرا خور
بررس ز چرا و چون، چرائی
شادان به چرا چو گاو لاغر؟
بندیش که کردگار گیتی
از بهر چه آوریدت ایدر
بنگر به چه محکمی ببستهاست
مرجان تو را بدین تن اندر
او راست بهپای بیستونی
این گنبد گردگرد اخضر
چون کار به بند کرد، بیشک
پر بند بود سخنش یکسر
چون چنبر بیسر است فرقان
خیره چه دوی به گرد چنبر؟
با بند مچخ که سخت گردد
چون باز بتابی از رسن سر
گاورسه چو کرد می ندانی
بایدت سپرد زر به زرگر
پیدا چو تن تو است تنزیل
تاویل درو چو جان مستر
گویند که پیش، ازین گهر کوفت
در ظلمت، زیر پی سکندر
امروز به زیر پای دین است
اندر ظلمات غفلت و شر
هزمان بزند بعاد ما را
از مغرب حق باد صرصر
سوراخ شده است سد یاجوج
یک چند حذر کن ای برادر
بر منبر حق شده است دجال
خامش بنشین تو زیر منبر
اشتر چو هلاک گشت خواهد
آید به سر چه و لب جر
آنک او به مراد عام نادان
بر رفت به منبر پیمبر
گفتا که منم امام و، میراث
بستد ز نبیرگان و دختر
روی وی اگر سپید باشد
روی که بود سیه به محشر؟
صعبی تو و منکری گر این کار
نزدیک تو صعب نیست و منکر
ور می بروی تو با امامی
کاین فعل شده است ازو مشهر
من با تو نیم که شرم دارم
از فاطمه و شبیر و شبر
جای حذر است از تو ما را
گر تو نکنی حذر ز حیدر
ای گمره و خیره چون گرفتی
گمراهترین دلیل و رهبر؟
من با تو سخن نگویم ایراک
کری تو و رهبر از تو کرتر
من میوهٔ دین همی چرم شو
چون گاو توخار وخس همی چر
شو پنبهٔ جهل بر کن از گوش
بشنو سخنی به طعم شکر
رخشندهتر از سهیل و خورشید
بویندهتر از عبیر و عنبر
آن است به نزد مرد عاقل
مغز سخن خدای اکبر
او را بردم به سنگ تا زود
پیشت بدمد ز سنگ عبهر
آنگاه نجوئی آب چاهی
هر گه که چشیدی آب کوثر
پرخاش مکن سخن بیاموز
از من چه رمی چو خر ز نشتر؟
پر خرد است علم تاویل
پرید هگرز مرغ بیپر؟
از مذهب خصم خویش بررس
تا حق بدانی از مزور
حجت نبود تو را که گوئی
من مؤمنم و جهود کافر
گوئی که صنوبرم، ولیکن
زی خصم، تو خاری او صنوبر
هش دار و مدار خوار کس را
مرغان همه را حبیره مشمر
غره چه شدی به خنجر خویش
مر خصم تو را ده است خنجر
از بیم شدن ز دست او روم
ماندهاست چنان به روم قیصر
با خصم مگوی آنچه زی تو
معلوم نباشد و مقرر
منداز بخیره نازموده
زی باز چو کودکان کبوتر
پرهیز کن اختیار و حکمت
تا نیک بود به حشرت اختر
اندر سفری بساز توشه
یاران تو رفتهاند بیمر
بیزاد مشو برون و مفلس
زین خیمهٔ بیدر مدور
بهتر سخنان و پند حجت
صد بار تو را ز شیر مادر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گشته جهان و خوانده دفتر
بندیش ز کار خویش بهتر
هوش مصنوعی: دنیا تغییر کرده و ورقهای سرنوشتش به رشته تحریر درآمده، بهتر از آن که به کار خود بپردازد.
این چرخ بلند را همی بین
پر خاک و هوا و آب و آذر
هوش مصنوعی: این گردونه بزرگ را میبینی که در میان خاک، هوا، آب و آتش در حال چرخش است.
یک گوهر تر و نام او بحر
یک گوهر خشک و نام او بر
هوش مصنوعی: در این بیت به دو نوع گوهر اشاره شده است. یکی گوهر تر که نماد و نشانه زندگی و طراوت است و به نام "بحر" شناخته میشود. دیگری گوهر خشک که به نوعی نقص و عدم حیات اشاره دارد و به نام "بر" نامیده میشود. این دو نشاندهندهی تفاوتهای موجود در حال و هوا و ویژگیهای مختلف اشیاء یا مفاهیم هستند.
وین ابر به جهد خشکها را
زان جوهر تر همی کند تر
هوش مصنوعی: این ابر با تلاش، خشکیها را با آن مایع خود مرطوب میکند و زندگانی به آنها میبخشد.
بیچاره نبات را نبینی
همواره جوان از این دو گوهر؟
هوش مصنوعی: نبات همیشه جوان و سرسبز است و این زیبایی ناشی از دو گوهر باارزشی است که دارد. بیچاره است کسی که این نعمتها را در او نمیبیند.
وین جانوران روان گرفته
بیچاره نبات را مسخر؟
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن موجودات زندهای اشاره دارد که به گیاهان آسیب میزنند و آنها را به زحمت میاندازند. به نوعی، این جانداران باعث ایجاد مشکلات و رنج در طبیعت میشوند و گیاهان را تحت فشار قرار میدهند.
برطبع و نبات و جانور پاک
ای پیر تو را که کرد مهتر؟
هوش مصنوعی: ای پیر، چه کسی تو را برتر از تمام مخلوقات، از گیاهان و جانوران و انسانها قرار داده است؟
زین پیش چه نیکی آمد از تو
وز گاو گنه چه بود و از خر؟
هوش مصنوعی: قبل از این، چه نیکیها از تو سر زده و از گوسفند گناهکار چه آسیبی به بار آمده است؟ و از الاغ چه خبر است؟
تو بیهنری چرا عزیزی؟
او بیگنهی چراست مضطر؟
هوش مصنوعی: چرا تو که هنری نداری عزیز و ارزشمند هستی؟ و چرا او که بیگناه است در حال困困ایی و ناراحتی به سر میبرد؟
دانی که چنین نه عدل باشد
پس چون مقری به عدل داور؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که این وضعیت ناعادلانه است؟ پس چگونه ممکن است که داور، عدالت را اجرا کند؟
وان کس که چنین عزیز کردت
از بهر تو کرد گوهر و زر
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو اینقدر ارزشمندت کرده، برای تو گوهر و طلا را فراهم کرده است.
زیرا که نکرد هیچ حیوان
از گوهر و زر تاج و افسر
هوش مصنوعی: هیچ حیوانی به خاطر طلا و جواهر، تاج و دیزی ندارد.
بر گور و گوزن اگر امیر است
از قوت خویش و دل غضنفر
هوش مصنوعی: اگر بر گور و گوزن امیری وجود دارد، به خاطر قدرت و دلیر بودن خودش است.
چون نیست خرد میان ایشان
درویش نه این، نه آن توانگر
هوش مصنوعی: وقتی که آدمها فاقد فهم و درک درست باشند، نه فقیر میتواند چیز با ارزش داشته باشد و نه ثروتمند.
این میر و عزیز نیست برگاه
وان خوار و ذلیل نیست بر در
هوش مصنوعی: این شخص بزرگ و محترم نیست که در بالای منبر نشسته، و آن فرد خوار و ذلیل هم نیست که در دروازه ایستاده است.
شادی و توانگری خرد راست
هر دو عرضند و عقل جوهر
هوش مصنوعی: شادکامی و ثروت، هر دو فقط ظاهر و نمودهایی هستند، اما خرد و دانایی، ماهیت اصلی و ارزش واقعی را تشکیل میدهند.
شاخی است خرد سخن برو برگ
تخمی است خرد سخن ازو بر
هوش مصنوعی: خرد مانند شاخهای است که از آن مطالب و نکات عمیق و مهمی قد میکشد. سخن خردمندان نه تنها زیبا و دلنشین است، بلکه میتواند پرسشها و ایدههای جدیدی را نیز زنده کند.
زیر سخن است عقل پنهان
عقل است عروس و قول چادر
هوش مصنوعی: عقل در زیر کلمات و سخنان پنهان است و همچون عروسی زیباست که در چادر خود مخفی شده است.
دانای سخن نکو کند باز
از روی عروس عقل معجر
هوش مصنوعی: خدای دانایی به طور زیبا و با دقت، دوباره از زوایای پنهان عقل و اندیشه، رازها و نکات جدیدی را آشکار میکند.
تو روی عروس خویش بنمای
ای گشته جهان و خوانده دفتر
هوش مصنوعی: ای کسی که جهان را به گشت و گذار در آوردهای، چهرهی عروس خود را به نمایش بگذار.
فتنه چه شدی چنین بر این خاک؟
یک ره برکن سوی فلک سر
هوش مصنوعی: فتنه، تو چه بلایی بر سر این سرزمین آوردی؟ یک بار سر خود را به سمت آسمان بلند کن.
از گوهر و از نبات و حیوان
برخاک ببین سهخط مسطر
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیباییهای طبیعت و اشیاء توجه دارد. او از مردم میخواهد که به روی زمین نگاه کنند و سه چیز را ببینند: گوهر (جواهرات و زیباییهای درخشان)، نبات (گیاهان و سرسبزی) و حیوان (جانداران و زندگی). این سه عنصر نشانههای زیبایی و تنوع طبیعت را نشان میدهند.
هفت است قلم مر این سه خط را
در خط و قلم به عقل بنگر
هوش مصنوعی: به عدد هفت، قلم به تصویر میکشد این سه خط را. در خط و قلم، با عقل و درایت خود نگاه کن.
بندیش نکو که این سه خط را
پیوسته که کرد یک به دیگر
هوش مصنوعی: به خوبی فکر کن که چه کسی این سه خط را به هم مرتبط کرده است.
گشتنت ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر؟
هوش مصنوعی: میپرسم که تا کی میخواهی مانند یک اسب وحشی در این دنیا بیهدف گردش کنی و در پی لذتهای گذرا مثل شراب، موسیقی و شادی باشی؟
خرسند شدی به خور ز گیتی
زیرا تو خری جهان چرا خور
هوش مصنوعی: شما از زندگی و نعمتهای دنیا خوشحال شدهاید، ولی برای یک فرد مثل شما که به چیزهای بزرگتری نیاز دارد، این دنیا و لذتهایش کافی نیست.
بررس ز چرا و چون، چرائی
شادان به چرا چو گاو لاغر؟
هوش مصنوعی: چرا به دنبال دلایل و سوالات بیپاسخ باشی، در حالی که خوشحالی و شادابی مانند علفخوارانی است که در چراگاه میچرند؟
بندیش که کردگار گیتی
از بهر چه آوریدت ایدر
هوش مصنوعی: اندیشه کن که خالق جهانی، تو را به چه هدفی به اینجا آورده است.
بنگر به چه محکمی ببستهاست
مرجان تو را بدین تن اندر
هوش مصنوعی: به حالتی دقت کن که مرجان به خوبی و استحکام تو را به این جسم متصل کرده است.
او راست بهپای بیستونی
این گنبد گردگرد اخضر
هوش مصنوعی: او در زیر این گنبد سبز رنگ که هیچ ستونی ندارد، ایستاده است.
چون کار به بند کرد، بیشک
پر بند بود سخنش یکسر
هوش مصنوعی: وقتی که کار به پایان میرسد، حتماً در دل آن چیزی بوده که نشان از آن دارد. سخنش هم کاملاً واضح و روشن است.
چون چنبر بیسر است فرقان
خیره چه دوی به گرد چنبر؟
هوش مصنوعی: این شعر به یک واقعیت فلسفی اشاره دارد. به این معنا که وقتی چیزی فاقد مرکز یا ریشه اصلی باشد، تلاش برای فهم یا حرکت در اطراف آن بیفایده است. در واقع، اگر موضوعی درست و مشخص نباشد، هیچگونه تلاش برای درک آن به نتیجه نمیرسد و تلاشهای ما بیحاصل میماند. در اینجا به اهمیت داشتن یک نقطهی ثابت و واضح در زندگی و تفکر اشاره شده است.
با بند مچخ که سخت گردد
چون باز بتابی از رسن سر
هوش مصنوعی: به محض اینکه شما با زنجیرهایی که به دستانتان بسته شده، به سختی به خارج از آن بندها کشیده شوید، به راحتی از آن رسن آزاد میشوید.
گاورسه چو کرد می ندانی
بایدت سپرد زر به زرگر
هوش مصنوعی: وقتی که گاو رسوایی ایجاد کرد، دیگر نمیدانی به چه کسی باید امانت را بسپاری، طلا را به طلاساز بدهی.
پیدا چو تن تو است تنزیل
تاویل درو چو جان مستر
هوش مصنوعی: وجود تو، مانند تنزیل و تاویل است؛ بهگونهای که جان در آن نهفته است.
گویند که پیش، ازین گهر کوفت
در ظلمت، زیر پی سکندر
هوش مصنوعی: میگویند که قبل از این، این جواهر در تاریکی زیر پای اسکندر قرار داشت.
امروز به زیر پای دین است
اندر ظلمات غفلت و شر
هوش مصنوعی: امروز در سایه غفلت و شر، دین در حال فراموشی و نادیده گرفته شدن است.
هزمان بزند بعاد ما را
از مغرب حق باد صرصر
هوش مصنوعی: زمانی که باد سرد و سهمگینی از غرب به ما وزید.
سوراخ شده است سد یاجوج
یک چند حذر کن ای برادر
هوش مصنوعی: برادر، مراقب باش که سد یاجوج خراب شده و خطر در کمین است.
بر منبر حق شده است دجال
خامش بنشین تو زیر منبر
هوش مصنوعی: دجال خاموش بر منبر حق نشسته است؛ تو در زیر منبر بنشین.
اشتر چو هلاک گشت خواهد
آید به سر چه و لب جر
هوش مصنوعی: وقتی که شتر به پایان زندگیاش میرسد، دیگر به چه چیزی فکر میکند و چه چیزی را برای خود میخواهد؟
آنک او به مراد عام نادان
بر رفت به منبر پیمبر
هوش مصنوعی: او به خواستهی عمومی و ناآگاهی مردم جواب داد و بر روی منبر پیامبر قرار گرفت.
گفتا که منم امام و، میراث
بستد ز نبیرگان و دختر
هوش مصنوعی: او گفت که من پیشوای مردم هستم و میراث را از نوهها و دختران برداشت.
روی وی اگر سپید باشد
روی که بود سیه به محشر؟
هوش مصنوعی: چهرهی او اگر سپید و زیبا باشد، در روز قیامت چه کسی با چهرهی سیاه به سراغش خواهد آمد؟
صعبی تو و منکری گر این کار
نزدیک تو صعب نیست و منکر
هوش مصنوعی: اگر این کار برای تو دشوار و نادرست نیست، پس برای من هم نباید چنین باشد.
ور می بروی تو با امامی
کاین فعل شده است ازو مشهر
هوش مصنوعی: اگر تو با امام و پیشوایی در حال قدم زدن باشی، این عمل (یعنی قدم زدن) از او به نمایش گذاشته شده است.
من با تو نیم که شرم دارم
از فاطمه و شبیر و شبر
هوش مصنوعی: من با تو هستم و نمیتوانم از فاطمه، شبیر و شبر شرمنده باشم.
جای حذر است از تو ما را
گر تو نکنی حذر ز حیدر
هوش مصنوعی: ما باید از تو دوری کنیم، مگر اینکه تو هم از حیدر دوری کنی.
ای گمره و خیره چون گرفتی
گمراهترین دلیل و رهبر؟
هوش مصنوعی: ای انسان گمراه و سردرگم، چگونه شد که گمراهترین نشانه و راهنما را در دست گرفتی؟
من با تو سخن نگویم ایراک
کری تو و رهبر از تو کرتر
هوش مصنوعی: من با تو صحبت نمیکنم، ای کسی که قدرت و رهبریات از من بزرگتر است.
من میوهٔ دین همی چرم شو
چون گاو توخار وخس همی چر
هوش مصنوعی: من میوهٔ دین را میچرم و مانند گاوی که در مرتع میچرد، به زندگی خود ادامه میدهم و از نعمتها بهره میبرم.
شو پنبهٔ جهل بر کن از گوش
بشنو سخنی به طعم شکر
هوش مصنوعی: گوشهات رو از نادانی پاک کن و به حرفهایی گوش کن که شیرین و دلپذیرن.
رخشندهتر از سهیل و خورشید
بویندهتر از عبیر و عنبر
هوش مصنوعی: زیباتر از ستاره سهیل و روشنتر از خورشید، خوشبوتر از بهترین عطرها و عنبر.
آن است به نزد مرد عاقل
مغز سخن خدای اکبر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در دیدگاه یک فرد هوشمند، همانند مغز یا جوهره کلام، سخن خداوند بزرگ و مهم است.
او را بردم به سنگ تا زود
پیشت بدمد ز سنگ عبهر
هوش مصنوعی: من او را به جایی بردم که از سختیها و مشکلات رهایی یابد و به زودی به تو نزدیک شود.
آنگاه نجوئی آب چاهی
هر گه که چشیدی آب کوثر
هوش مصنوعی: هر بار که آب کوثر را مینوشی، آن وقت متوجه میشوی که چقدر آب چاه را دوست داشتی.
پرخاش مکن سخن بیاموز
از من چه رمی چو خر ز نشتر؟
هوش مصنوعی: تندخو نباش و از من بیاموز که مانند خر، به چنگالها و تیرها واکنش نشان ندهی.
پر خرد است علم تاویل
پرید هگرز مرغ بیپر؟
هوش مصنوعی: علم تأویل مانند پر است برای پرنده؛ اگر مرغی بدون پر باشد، نمیتواند پرواز کند.
از مذهب خصم خویش بررس
تا حق بدانی از مزور
هوش مصنوعی: برای اینکه حقیقت را بشناسی، پیش از هر چیز به فهم مذهب و عقاید رقیب خود بپرداز.
حجت نبود تو را که گوئی
من مؤمنم و جهود کافر
هوش مصنوعی: اینکه تو بگویی من مؤمن هستم و یهودی کافر، بهانهای نیست که ادعای ایمان تو را ثابت کند.
گوئی که صنوبرم، ولیکن
زی خصم، تو خاری او صنوبر
هوش مصنوعی: انگار من درخت صنوبرم، اما در مقابل دشمن، تو مانند خار برای من هستی.
هش دار و مدار خوار کس را
مرغان همه را حبیره مشمر
هوش مصنوعی: در زندگی، به دیگران با احترام و محبت برخورد کن و نگذار که کسی را به خاطر موقعیت یا وضعیتش دست کم بگیری. همه موجودات ارزشمند و با اهمیت هستند.
غره چه شدی به خنجر خویش
مر خصم تو را ده است خنجر
هوش مصنوعی: بیش از حد به قدرت و تسلط خود مغرور نشو، زیرا دشمن تو نیز در اختیار سلاحی قوی است.
از بیم شدن ز دست او روم
ماندهاست چنان به روم قیصر
هوش مصنوعی: از ترس اینکه مبادا او مرا از بین ببرد، به حالتی شبیه قیصر رم، در تنگنا و درماندهام.
با خصم مگوی آنچه زی تو
معلوم نباشد و مقرر
هوش مصنوعی: با دشمن خود دربارهٔ چیزهایی که برای تو مشخص و معلوم نیست، صحبت نکن.
منداز بخیره نازموده
زی باز چو کودکان کبوتر
هوش مصنوعی: به خودت اعتبار نده و درگیر خودپسندی نشو، مثل بچهها که با کبوتر بازی میکنند.
پرهیز کن اختیار و حکمت
تا نیک بود به حشرت اختر
هوش مصنوعی: از انتخابهای نادرست و ناپخته دوری کن، تا اینکه سرنوشتی خوب و روشن برای تو رقم بخورد.
اندر سفری بساز توشه
یاران تو رفتهاند بیمر
هوش مصنوعی: در سفر خود، لوازم و وسایل مورد نیاز را آماده کن، چرا که دوستانت بیخبر رفتهاند و دیگر بازنمیگردند.
بیزاد مشو برون و مفلس
زین خیمهٔ بیدر مدور
هوش مصنوعی: بیآنکه فرزند یا نسل داشته باشی، از این خیمهٔ بیدر و بیتکیهگاه خارج نشو و فقیر و تهیدست نمان.
بهتر سخنان و پند حجت
صد بار تو را ز شیر مادر
هوش مصنوعی: سخنان و نصیحتهای خوب و مؤثر ارزش بیشتری دارند و بهتر از هر چیزی، حتی از محبت مادر در زمان کودکی، میتوانند به تو کمک کنند.
حاشیه ها
1403/02/21 22:04
جهن یزداد
برابر این سروده
چون مرگ شتر بپیش اید
اید به سر چه و لب جر
میدانی این را اورده
اسارت الفُرس فی اخبارها مثلا
و للاعاجم فی ایامها مثل
قالوا: اذا جمل حانت منیته
یطوف بالبئر حتی یهلک الجمل

ناصرخسرو